درباره

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ جهت آشنایی با اهل بیت(ع) می باشد و شعر هایی از کتاب «از خدا تا خدا» که نوشته خودم است در اینجا قابل رویت است
منوی اصلی
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
کاربردی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 4
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 17
بازدید ماه : 4
بازدید کل : 52211
تعداد مطالب : 573
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

سایت خدماتی بیست تولز










اصطلاح «آخر الزمان» در معارف اسلامي داراي دو كاربرد مي باشد:
1.مدت زماني كه با ولادت پيامبر اسلام (ص) آغاز مي شود و با شروع رستاخيز بزرگ پايان مي يابد و از اينرو آن پيامبر رحمت را، پيامبر آخرالزمان نيز ناميده اند.
|2. مدت زماني كه با ولادت حضرت مهدي (عج) آغاز مي شود و همة اتفاقات عصر غيبت و عصر ظهور را در دل خود دارد و سپس با شروع قيامت پايان پيدا مي كند. خود اين قسم نيز داراي دو مرحله مي باشد:
الف: دوران نخست كه انسان به مراحل پاياني انحطاط اخلاقي رسيده، فساد اخلاقي و ستم همه جوامع بشري را فرا مي گيرد و به تعبير روايات جهان پر از ظلم و جور مي شود.
بعضي از ويژگي هاي اين دوره طبق روايات (1) چنين است:
وضع حكومت ها: افراد، فاسد و ظالمند و حكومت ها، ضعيف، استبدادي، زود گذر و متزلزل  هستند.
وضع دين: از اسلام و قرآن، فقط اسمي مي ماند و مساجد، زيبا؛ امّا بدون جمعيّت است و مردم از دين خارج مي شوند.
وضع اخلاق: عواطف انساني ضعيف مي شود و ترحم به يك ديگر وجود ندارد. انواع فسادهاي اخلاقي، علني و بدون نهي و جلوگيري در جامعه انجام مي شود.
وضع امنيت: ترس و اضطراب، فراگير و راه ها ناامن است. جنايت هاي هولناك صورت مي گيرد و مردم، آرزوي مرگ مي كنند. مرگ هاي ناگهاني، زلزله، جنگ، فتنه، بيماري و مرگ زياد مي شود.
وضع اقتصاد: باران و محصولات كشاورزي كم مي گردد و رودها و چشمه ها خشك مي شوند. گراني، فقر، گرسنگي و عدم رونق تجارت و بازار، غوغا مي كند.
البته ناگفته نماند كه در همين دوران هم مشاهده مي كنيم كه افراد شايسته اي وجود دارند كه از ايمان راسخي بهره مند هستند چنانكه در روايتي آمده كه :« يَا عَلِيُّ أَعْجَبُ النَّاسِ إِيمَاناً وَ أَعْظَمُهُمْ يَقِيناً قَوْمٌ يَكُونُونَ فِي آخِرِ الزَّمَانِ لَمْ يَلْحَقُوا النَّبِيَّ وَ حُجِبَ عَنْهُمُ الْحُجَّةُ فَآمَنُوا بِسَوَادٍ عَلَي بَيَاض‏»(2) « اي علي! عجيب ترين مردم در ايمان و بزرگ ترين آنان در يقين، گروهي هستند كه در آخرالزمان هستند، پيامبر را نديده اند، امام آنان نيز در غيبت است و آنان بوسيله سياه هاي بر روي سفيد (نوشته اي كه بر روي كاغذ است) ايمان مي آورند.»
ب: دوران دوم وعده الهي تحقق پيدا مي كند و آن منجي اعظم ظهور مي كند و حكومتي جهاني تشكيل مي دهد و به كفر ستيزي و ظلم ستيزي مي پردازد و هستي را از عدالت پر مي كند.
قرآن كريم نيز در آيات متعددي به اين مرحله از زندگي بشر اشاره نموده چنانكه فرموده:« وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُها عِبادِيَ الصَّالِحُونَ (3) « در «زبور» بعد از ذكر (تورات) نوشتيم: «بندگان شايسته‏ام وارث (حكومت) زمين خواهند شد!»
و در جاي ديگر فرموده:« وَعَدَ اللَّهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الَّذِي ارْتَضي‏ لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَني‏ لا يُشْرِكُونَ بي‏ شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَأُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ (4) « خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام داده‏ اند وعده مي‏ دهد كه قطعاً آنان را حكمران روي زمين خواهد كرد، همان گونه كه به پيشينيان آنها خلافت روي زمين را بخشيد و دين و آييني را كه براي آنان پسنديده، پابرجا و ريشه‏ دار خواهد ساخت و ترسشان را به امنيّت و آرامش مبدّل مي‏ كند، آن چنان كه تنها مرا مي پرستند و چيزي را شريك من نخواهند ساخت. و كساني كه پس از آن كافر شوند، آنها فاسقانند.»

پي نوشت ها:




برچسب ها :




برچسب ها :

قرآن كریم از دیدگاه برخی از متفكرین و دانشمندان غربی:

ویل دورانت (‏Will Durant) (1981- 1885‎‏ م)و فیلسوف شرق‏شناس و مورخ بزرگ آمریكایی می‏گوید: در قرآن، قانون و اخلاق یكی است. رفتار دینی در قرآن، شامل رفتار دنیوی هم می‏شود و همه امور آن از جانب خداوند و به طریق وحی آمده است. قرآن در جان‌های ساده، عقایدی آسان و دور از ابهام پدید می‌آورد كه از رسوم و تشریفات ناروا و از قید بت پرستی و كاهنی آزاد است. قرآن اصول نظم جمعی و وحدت اجتماعی را در بین مسلمانان استوار كرده است.

وی می‌گوید: قرآن شامل مقرراتی است كه در برگیرنده: ادب، تندرستی، ازدواج، طلاق، رفتار با فرزندان و حیوانات و بردگان، تجارت، سیاست، ربا، دین، عقود، وصایا، امور صناعت، مال، جنگ و صلح و... است.ویل دورانت در كتاب معروف خود «تاریخ تمدن» درباره قرآن می‌نویسد: «این كتاب آسمانی، اخلاق و فرهنگ مسلمانان را به بركت خویش ترقی بخشید و اصول نظم اجتماعی و وحدت جمعی را در میان آنها استوار كرد.

به علاوه به پیروی مقررات بهداشت، ترغیبشان كرد؛ عقولشان را از بسیاری اوهام‌ها و خرافات و از ظلم و خشونت رهایی داد؛ مردم زبون را از حرمت و عزت نفس برخوردار كرد و در جامعه مسلمانان (اگر از رفتار برخی از خلفای دوران بعدی صرف نظر كنیم) اعتدال و تقوایی به وجود آورد كه در هیچ یك از مناطق جهان كه قلمرو انسان سفید پوست بوده، نظیر نداشته است.

قرآن به مردم تعلیم داد كه بدون شكایت و ملالت، با مشكلات زندگی روبرو شوند، محدودیت‌های آن را تحمل كنند؛ در عین حال آنها را به توسعه و پیشرفتی برانگیخت كه از عجایب تاریخ بود.»




برچسب ها :

توبه و قبولى توبه از نعمت‌های كم نظير الهى است و داراى آثار و نتايج بسيار درخشانى است.
توبه حقيقى طوری گنهكار را دگرگون مى‌كند، كه گويى اصلاً گناه نكرده است.
امام باقر (عليه السلام) میفرمايد: «التائب من الذنب كمن لا ذنب له»؛ توبه كننده از گناه مانند آن است كه گناهى نكرده است.
توبه حقيقى موجب پرده‌پوشى و نابودى آثار گناه مى‌گردد.
امام صادق (عليه السلام) میفرماید: «هنگامى كه بنده توبه حقيقى كرد، خداوند او را دوست مى‌دارد، و در دنيا و آخرت گناهان او را مى‌پوشاند، هر چه از گناهان كه دو فرشته موكل بر او برايش نوشته‌اند از يادشان ببرد و به اعضاى بدن وحى مى‌كند كه گناهان او را پنهان كنيد.و به نقاط زمين (كه او در آن گناه كرده) فرمان مى‌دهد گناهان او را پنهان كنيد.
فيلقى الله حين اَلقاه و ليس شَيى يَشهد عليه بشىء من الذّنوب؛ پس توبه كننده با خدا ملاقات كند به گونه‌اى كه هيچ چيز نيست كه در پيشگاه خدا گواهى بدهد كه او چيزى از گناه را انجام داده است.
توبه حقيقى انسان را محبوب خدا مى‌كند، آن هم به عنوان محبوب‌ترين بندگان.
امام كاظم (عليه السلام) میفرماید: «و اَحَبّ العِباد الى الله تعالى المُفَتَّنون التَّوابون»؛ و محبوب‌ترين بندگان در پيشگاه خدا، آنهايى هستند كه در فتنه (گناه) واقع شوند و بسيار توبه كنند.
امام سجاد (عليه السلام) در فرازى از مناجات خود از مناجات‌هاى پانزده‌گانه‌اش به پيشگاه خداوند چنين عرض مى‌كند: «الهى انت فَتَحت لِعبادك باباً الى عَفوِك، سمّيتَه التّوبه، فقلت: توبوا الى الله توبة نصوحاً، فما عذر مَن اغفل دخول الباب بعد فتحه؟» اى خداى من! تو آن كسى هستى كه درى به سوى عفوت براى بندگانت گشوده‌اى و نام آن را توبه نهاده‌اى و فرموده‌اى: به سوى خدا باز گرديد و توجه خالص كنيد، اكنون عذر كسانى كه از وارد شدن به اين در گشوده غفلت كرده‌اند، چيست؟
البته يكى از اركان مهم توبه، جبران گناه است، كه موجب شستن آثار گناه شده و زدودن رسوبات گناه مى‌گردد.از اين جبران، در اسلام با عنوان «كفارات و تكفير» «پوشاندن و پاك كردن» ياد مى‌شود.«تكفير» در مقابل «اِحباط» است، احباط يعنى انسان با ارتكاب گناه، كارهاى نيك خود را پوچ و بى اثر كند، ولى تكفير يعنى انسان با كارهاى نيك، آثار گناهان از چهره جان خود بزدايد، به عبارت روشن‌تر توبه داراى دو مرحله است:
1). قطع و ترك گناه؛
2) تقويت روح و جان با اعمال نيك.
در توبه کردن فقط  ترك گناه و پشيمانى، كفايت نمى‌كند. بلكه بايد آثارى را كه گناهان در زندگى انسان پديد آورده‌اند با كارهاى نيك، جبران و اصلاح نمود  !به همین دلیل به: 1). قطع و ترك گناه؛ و 2) تقويت روح و جان با اعمال نيك. توصیه شده است.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله و سلّم) میفرماید: کسی که از گناهش توبه کند :
1- خداوند برایش در دنیا و آخرت هزار در رحمت می گشاید؛
2- هر صبح و شب در رضایت خدا است؛
3- برای هر رکعت نماز مستحبی که می خواند عبادت یک سال نوشته می شود؛
4- هر آیه ای از قرآن را که قرائت می کند برایش نوری بر صراط خواهد شد؛
5- هر صبح و شام ثواب یک نبی برایش نوشته می شود؛
6- به عدد هر حرفی از استغفار و تسبیحش ثواب حج و عمره نوشته می شود؛
7- هر آیه ای برای او شهری در بهشت است؛
8- قبرش پر از نور و چهره اش سفید می شود؛
9- به عدد هر مویی در بدنش نوری خواهد بود؛
10- مانند آن است که به وزن خود طلا در راه خدا صدقه داده است؛
11- مانند آن است که به عدد هر ستاره ای بنده ای در راه خدا آزاد نموده است؛
12- شدت و سختی قیامت به او نمی رسد؛
13- مونسی در قبر خواهد داشت (که او را از وحشت قبر حفظ خواهد نمود؛)
14- قبرش روضه ای از روضه های بهشتی خواهد شد؛
15- هر روز هزار فرشته او را در قبرش زیارت می کنند؛
16- درقیامت از قبر خارج می شود درحالی که هفتاد لباس از حلّه برتنش، و تاجی از رحمت برسراوست؛
17- در قیامت زیر سایه عرش الهی همراه با انبیاء و شهداء خواهد بود و می خورد و می نوشد تا زمانی که خداوند از حساب خلایق فارغ شود سپس به سوی بهشت روانه می گردد.
در حدیث دیگری وارد شده که زنی خدمت پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله وسلم رسید و عرض کرد: یا نبی الله! زنی فرزند خود را کشته است و مرتکب قتل شده است آیا راهی برای توبه دارد؟ حضرت فرمودند: قسم به کسی که جان من به دست اوست اگر آن زن هفتاد پیامبر را بکشد و سپس توبه کند و پشیمان شود و خداوند بداند که هرگز مجددا به معصیت باز نمی گردد خدای سبحان توبه اش را قبول می کند و اورا می بخشد! زیرا در توبه از بین مغرب تا مشرق باز است و کسی که توبه کند مانند آن است که اصلا گناهی انجام نداده است.
*****
برای قبول شدن توبه و آمرزش و رسیدن به خیر و خوشبختی و موفقیّت در زندگی و برکت و رزق و روزی فراوان و سلامتی؛ چند توصیه جدّی به شما عزیزان دارم:
1- گناه نکنید.
گناه، دل را ويران مي‌كند، دلي كه حرم و خانة خداست؛ گناه آن را نابود و قواي معنوي را تضعيف و ريشه‌هاي درخت ايمان را مي‌سوزاند.
امام باقر (عليه السّلام) مي‌فرمايند: هيچ بنده مؤمنی نيست مگر اين كه در قلبش نقطه سفيدي است. پس هر گاه گناهي را مرتكب شود، نقطه سياهي در قلبش نمودار مي‌گردد و باعث تباهي دل مي‌شود».
امام صادق (عليه السّلام) می فرماید: همانا به درستي كه انسان گناهي را كه مرتكب مي‌شود با آن گناه رزق و روزي از او دفع مي‌گردد».
رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) می فرماید: هر گاه بنده گناهي را مرتكب شود، به خاطر آن گناه از نماز شب محروم مي‌شود.
امام صادق (عليه السّلام) مي‌فرمايند: «انّ ادني ما اصنع بالعبد اذا آثر شهوته علي طاعتي ان احرمه لذيذ مناجاتي؛ هر بنده‌اي كه خواهش نفس خود را بر طاعت من اختيار نمود كمترين كاري كه دربارة او انجام دهم اين است كه او را از لذّت مناجاتم محروم مي‌سازم.».
رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) می فرماید: بدانيد و هوشيار باشيد همانا در قيامت بنده‌ را به خاطر يكي از گناهانش صدسال حبس مي‌كنند در حالي كه او به حوراني نگاه مي‌كند كه در بهشت براي او آماده شده‌اند و به نماز و نعمت مشغولند.
2- نمازها، «خصوصاً نماز صبح» را حتماً اول وقت بخوانید.
حضرت عبدالعظیم حسنی از امام حسن عسكری(علیه السلام) روایت می كند كه فرمودند: "خداوند متعال با حضرت موسی تكلم كرد، حضرت موسی فرمود:خدای من. كسی كه نمازها را در وقتش به جای آورد چه پاداشی دارد؟ خداوند فرمود:حاجت و درخواستش را به او عطا می كنم و بهشتم را برایش مباح می گردانم.
آقا رسول الله (صلی الله علیه و آله و سلّم) کسی که نماز را سبک بشمارد خداوند او را به شش بلای در دنیا گرفتار میکند:
1-. خير و بركت را از عمر او برمى دارد.
2-. خير و بركت را از روزى اش برمى دارد.
3-. نشانه صالحان را از چهره او محو مى فرمايد.
4-. در برابر اعمالى كه انجام داده اجر و پاداش به او داده نمى شود.
5-. دعاى او به سوى آسمان بالا نمى رود و مستجاب نمى گردد.
6-. هيچ بهره اى در دعاى بندگان شايسته خدا نداشته و مشمول دعاى آنان نخواهد بود.
3- اول شبها صدقه بدهید و سوره «واقعه» بخوانید و هنگام خواب، پس از تسبیحات حضرت زهرا (سلام الله علیها) 70 مرتبه استغفار کنید و بگوئید: «استغفرالله ربّی و أتوب إلیه».
هر کس سوره واقعه را هر شب بخواند هیچ تنگدستی و گرفتاری به او نمی رسد.رسول خدا (صلی الله علیه و آله وسلّم) فرموده اند: سوره واقعه را به زنانتان یاد دهید زیرا آن سوره بی نیاز کننده است.
در خبر است: عبدالله بن مسعود صحابی بزرگوار رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلّم) بیمار شد. خلیفه وقت ، عثمان بن عفان، به دیدار او رفت و ناراحت و نگرانی در چهره او دید از او پرسید: چرا ناراحتی و آه و ناله می کنی؟  گفت: گناهکارم. پرسید: چه می خواهی؟ گفت: رحمت خداوند را، پرسید: آیا نیاز به پزشک داری؟ گفت: طبیب حقیقی مرا بیمار کرده است. پرسید: آیا می خواهی کمک مالی به تو بکنم؟ گفت: آن زمان که نیاز داشتم ندادی و اکنون نیازی ندارم. عثمان گفت: پول می دهم برای دخترانت باشد. ابن مسعود گفت: آنها نیازی ندارند. چون به ایشان گفته ام که همواره سوره واقعه را قرائت نمایند که هیچ گاه نیازمند نخواهند شد.
پیامبر اکرم (صلی الله علیه وآله وسلّم) فرمودند: اگر سوره واقعه را بنویسند و در خانه بگذارند موجب افزایش خیر و برکت می شود و هر کس به قرائت آن مداومت ورزد، فقر از او برطرف می شود و در آن افزایش حفظ و توفیقات و وسعت در مال وجود دارد.
امام صادق (علیه السلام) فرموده است: هر کس در هر شب جمعه سوره واقعه را قرائت کند، خداوند او را دوست دارد و او را محبوب همه مردم می گرداند و هرگز در دنیا ناراحتی، فقر و تنگدستی و آفتی از آفات دنیا به او نخواهد رسیدو از همراهان و رفیقان امیرالمؤمنین (علیه السلام) خواهد بود.و این سوره ویژه امیرالمومنین علی علیه السلام است و هیچ کس در آن شرکت ندارد.
امام صادق (علیه السلام) می فرماید: سوره واقعه دارای منافع و بهره های زیادی است که قابل شمارش نیست. از جمله فواید این سوره آن است که اگر برای مرده ای خوانده شود، خداوند او را می امرزد و اگر برای کسی که در حال احتضار و مرگ است بخواند، مرگ و خروج روحش به اذن خدا آسان می شود.
به همراه داشتن نوشته سوره واقعه موجب آسانی زایمان می شود.




برچسب ها :

نكته۱- اگر ما به قدر ترسیدن از یك عقرب، از عِقاب خدا بترسیم، عالَم اصلاح می شود.  
  
نكته۲- تو برای خدا باش، خدا و همه ملائكه اش برای تو خواهند بود. «مَن كانَ لله، كان الله لَه»  
  
نكته۳- سعی كنید صفات خدایی در شما زنده شود؛ خداوند كریم است، شما هم كریم باشید. رحیم است، رحیم باشید. ستاّر است، ستار باشید...  
  
نكته۴- دل جای خداست، صاحب این خانه خداست. آن را اجاره ندهید.  
  
نكته۵- كار را فقط برای رضای خدا انجام دهید، نه برای ثواب یا ترس از جهنّم.  
  
نكته۶- اگر انسان علاقه ای به غیر خدا نداشته باشد، نفس و شیطان زورشان به او نمی رسد.  
  
نكته۷- اگر كسی برای خدا كار كند، چشم دلش باز می شود.  
  
نكته۸ - اگر مواظب دلتان باشید و غیر خدا را در آن راه ندهید، آنچه را دیگران نمی بینند شما می بینید. و آنچه دیگران نمی شنوند، شما می شنوید.  
  
نكته۹- هركاری می كنید نگویید: "من كردم"، بگویید: «لطف خداست». همه را از خدا بدانید.  
  
نكته۱۰- نفس امّاره را مهار كنید و با آن مخالفت كنید.  
  
نكته۱۱- به سادات احترام بگذارید، و آنان را در هر مرتبه و منزلتی هستند گرامی بدارید.  

نكته۱۲- انسان هرقدر به دستورات پروردگار عمل كند، به همان اندازه به خدا نزدیك می شود.




برچسب ها :

 

طلبكار: 360 مرتبه یاحی و یا قیوم

ملك و وكالت: 360 مرتبه یا فرج

زیارت بزرك :360 مرتبه یا ماشاالله

رفع بیكاری: 360 مرتبه یا الله

رفع تهمت: 360 مرتبه یا الله اعلم

انتقال و جابه جایی: 360 مرتبه یا رب

زراعت كاری: 360 مرتبه صلوات

ازدواج جوانان: 360 مرتبه یا رئوف و یا رحیم

قبولی دانشگاه: 360 مرتبه یا جواد الائمه

بچه دار شدن: 360 مرتبه توحید

وسعت رزق: 360 مرتبه اناانزلنا

خانه دار شدن: 360 مرتبه یا كریم

ادای قرض: 360 مرتبه اناانزلنا

مسافرت رفتن: 360 مرتبه فالله خیر حافظا و هو الرحم الراحمین

آشنا شدن با قرآن: 360 مرتبه یا نور و یا قدوس

به راه راست آمدن جوانان: 360 مرتبه ایاك نعبد و ایاك نستعین

كمبود و كم حوصلگی: 360 مرتبه یا محمد،علی،فاطمه،حسن و حسین

رفع اضطراب: 360 مرتبه لاحول و لاقوه الا بالله

بیرون آمدن از خانه: توكلت علی الله

بركت پول و غذا: 360 مرتبه الذی احسن الحسنی

بركت كشاورزی: 360 مرتبه یارب العالمین

گره در كار آقایان: 360 مرتبه یا جواد الائمه

پیدا شدن اشیاء گمشده: 360 مرتبه نور الله ناظر

رفع ناتوانی: 360 مرتبه یا علی مدد

رفع كینه و كدورت: 360 مرتبه بسم الله النور

رفع فقر: 360 مرتبه اناانزلنا

شیرین شدن زندگی : 360 مرتبه یا عزیز زهرا

دفع دعوای خانوادگی: 360 مرتبه یا محمد و یا علی

شفای مریض:360 مرتبه یا من اسمه دوا و ذكره شفا

رفع وسوسه:360 مرتبه اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

كارگشایی: 7 مرتبه آیت الكرسی،توحید، مزمل و صلوات

دفع اعتیاد: 360 مرتبه بسم الله الرحمان الرحیم

مریض بد حال:360 مرتبه یا سریع الرضا

دفع چشم زخم: 360 مرتبه لاحول و لا قوه الا بالله،حمد، وان یكاد و آیت الكرسی

جوانهای عازم سربازی: 360 مرتبه ایاك نعبد وایاك نستعین

دور شدن دشمن: 360 مرتبه واكفنی شر الجن و الانس من اعدائی

آزادی زندانیان: یا باب الحوائج یا موسی ابن جعفر

حصار خانه و زندگی: 360 مرتبه الله،توحید و یس




برچسب ها :

امام در وصيت نامه‌اش پس از بيان عقيده خويش درباره توحيد و نبوت و معاد، هدف خود را از اين سفر اين چنين بيان نمود:

 

 

« من نه از روي خودخواهي و يا براي خوشگذراني و نه براي فساد و ستمگري از شهر خود بيرون آمدم؛ بلکه هدف من از اين سفر، امر به معروف و نهي از منکر و خواسته‌ام از اين حرکت، اصلاح مفاسد امت و احياي سنت و قانون جدّم، رسول خدا (ص) و راه و رسم پدرم، علي‌بن‌ابيطالب (ع) است. پس هر کس اين حقيقت را از من بپذيرد ( و از من پيروي کند ) راه خدا را پذيرفته است و هر کس رد کند ( و از من پيروي نکند ) من با صبر و استقامت ( راه خود را ) را در پيش خواهم گرفت تا خداوند در ميان من و بني‌اميه حکم کند که او بهترين حاکم است.

و برادر ! اين است وصيت من به تو و توفيق از طرف خداست. بر او توکل مي‌کنم و برگشتم به سوي اوست.




برچسب ها :

ماه رجب و ماه شعبان و ماه رمضان شرافت زیادی دارند و در فضیلت آنها روایات بسیاری وارد شده است. از حضرت رسول صلى الله علیه و آله روایت شده که: ماه رجب ماه بزرگ خدا است و ماهى در حرمت و فضیلت به آن نمى‏رسد و جنگیدن با کافران در این ماه حرام است و رجب ماه خدا است و شعبان ماه من است و ماه رمضان ماه امت من است کسى که یک روز از ماه رجب را روزه دارد موجب خشنودى خدای بزرگ می‌گردد و غضب الهى از او دور گردد و درى از درهاى جهنم بر روى او بسته گردد.

از حضرت موسى بن جعفر علیهماالسلام روایت است که: هر کس یک روز از ماه رجب را روزه بگیرد، آتش جهنم یک سال، از او دور شود و هر کس سه روز از آن را روزه دارد بهشت او را واجب گردد.

و همچنین فرمود که: رجب نام نهرى است در بهشت از شیر سفیدتر و از عسل شیرین‏تر. هر کس یک روز از رجب را روزه بگیرد البته از آن نهر بیاشامد.

از حضرت صادق علیه السلام روایت است که حضرت رسول صلى الله علیه و آله فرمود که: ماه رجب ماه استغفار امت من است پس در این ماه بسیار طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است و رجب را "أصب" مى‏گویند زیرا که رحمت خدا در این ماه بر امت من بسیار ریخته مى‏شود پس بسیار بگوئید: «أَسْتَغْفِرُ اللهَ وَ أَسْأَلُهُ التَّوْبَةَ»

و ابن بابویه به سند معتبر از سالم روایت کرده است که گفت: رفتم به خدمت حضرت صادق علیه السلام در اواخر ماه رجب که چند روز از آن مانده بود چون نظر مبارک آن حضرت بر من افتاد فرمود که آیا در این ماه روزه گرفته‏اى؟ گفتم نه والله اى فرزند رسول خدا. فرمود که آنقدر ثواب از تو فوت شده است که قدر آن را به غیر خدا کسى نمى‏داند به درستى که این ماهى است که خدا آن را بر ماه‌هاى دیگر فضیلت داده و حرمت آن را عظیم نموده و براى روزه داشتن آن گرامى داشتن را بر خود واجب گردانیده است.

پس گفتم یابن رسول الله اگر در باقیمانده این ماه روزه بدارم آیا به بعضى از ثواب روزه‏داران آن نائل مى‏گردم؟ فرمود: اى سالم هر که یک روز از آخر این ماه را روزه بدارد خدا او را ایمن گرداند از شدت سکرات مرگ و از هول بعد از مرگ و از عذاب قبر و هر که دو روز از آخر این ماه روزه دارد بر صراط به آسانى بگذرد و هر که سه روز از آخر این ماه را روزه دارد ایمن گردد از ترس بزرگ روز قیامت و از شدت‌ها و هول‌هاى آن روز و برات بیزارى از آتش جهنم به او عطا کنند. و بدان که از براى روزه ماه رجب فضیلت بسیار وارد شده است و روایت شده که اگر شخصی قادر بر آن نباشد هر روز صد مرتبه این تسبیحات را بخواند تا ثواب روزه آن را دریابد

سُبْحَانَ الْإِلَهِ الْجَلِیلِ سُبْحَانَ مَنْ لا یَنْبَغِى التَّسْبِیحُ إِلا لَهُ سُبْحَانَ الْأَعَزِّ الْأَکْرَمِ سُبْحَانَ مَنْ لَبِسَ الْعِزََّ وَ هُوَ لَهُ أَهْلٌ




برچسب ها :

جوانی بهترین و حساس ترین دوره ی عمر هر موجودی بهویژه انسان به حساب می آید. در همین دوره است که انسان می تواند سرنوشت خویش را رقم بزند و افق آینده ی خود را روشن و درخشان و یا آن را تیره و تار سازد.

قالب وجودی یک انسان در دوره ی جوانی شکل می گیرد و آینده ی او هم بر این اساس رقم می خورد. در هر عصری جوانان بیشتر مورد توجه اند و در شکل گیری موضوعات مختلف در جوامع نقش مؤثری ایفا می کنند و در این میان برخی افراد، احزاب، قدرت ها و... از احساسات پاک، شور و تحرک و نیروی سازنده ی جوانان در راستای منافع فردی و گروهی خود سود می برند.

قرآن کریم و روایات اسلامی به دوره ی حساس نوجوانی و جوانی عمر انسان اهمیت ویژه ای داده اند. چنان که حضرت امام صادق(علیه السلام) به یکی از یاران خویش می فرمایند:

بر تو باد توجه به جوانان; زیرا آنان به هر کار خیر از دیگران پیش تازترند.

هم چنین می فرماید: چون جوان مسلمان قرآن بخواند، قرآن با گوشت و خونش آمیخته گردد و خداوند متعال او را در زمره ی پیامبران والامقام نزد خود قرار می دهد و خداوند خود در قیامت مدافع وی باشد.

قرآن کریم با طرح الگوهایی از جوانان شایسته، همانند جوانان اصحاب کهف، و برخی از پیامبران جوان الهی و یادآوری برخی از داستان ها و نکات اخلاقی و تربیتی، سیمای جوان شایسته را ترسیم می کند. گوشه هایی از تبیین سیما و ویژگی های یک جوان شایسته از نظر قرآن کریم و نیز روایات اسلامی را در پی می آوریم.

1. پرهیزکاری و رعایت تقوا; قرآن کریم می فرماید: (... وَ اتَّقُوا اللّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللّهَ مَعَ الْمُتَّقِینَ); ... و از خدا پروا نمایید و بدانید خدا با پرهیزکاران است.

و در جایی دیگر می فرماید: (... إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِنْدَ اللّهِ أَتْقاکُمْ ...); ... گرامی ترین شما نزد خداوند باتقواترین شماست...

یک جوان شایسته از نظر قرآن، کسی است که تقوا و پرهیزکاری را پیشه می کند.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرماید: خداوند متعال به وجود جوان عبادت پیشه (و با تقوا) بر فرشتگان می نازد و می فرماید: «این بنده ی مرا بنگرید به خاطر من از هوای نفس خود دست کشیده است.

2. داشتن ایمان و دوری از شرک; قرآن کریم می فرماید:

(یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا آمِنُوا بِاللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ الْکِتابِ الَّذِی نَزَّلَ عَلی رَسُولِهِ ...); ای کسانی که ایمان آورده اید به خدا و پیامبرش و کتابی که بر او نازل کرده ایمان بیاورید...

و در جایی دیگر به نقل از سفارش های حضرت لقمان به فرزندش، همه ی انسان ها به ویژه جوانان را از هرگونه شرک برحذر می دارد و می فرماید:

(یا بُنَیَّ لا تُشْرِکْ بِاللّهِ إِنَّ الشِّرْکَ لَظُلْمٌ عَظِیمٌ); ... پسرم چیزی را همتای خدا قرار نده که شرک، ظلم بزرگی است.

و به این ترتیب حضرت لقمان اساسی ترین رکن ایمان و دین داری (توحید) را به فرزند جوانش یادآوری می کند.

3. عدالت طلبی و حمایت از مظلومان; از آن جا که جوان هنوز در نابرابری های محیط غرق نشده و به آن خو نگرفته و آلوده نشده است، صفت عدالت طلبی و حمایت از مظلومان در او بیشتر تجلی دارد.

قرآن کریم به نمونه هایی در این باره اشاره می کند; از جمله ی این جوانان عدالت طلب و حامی مظلوم، حضرت موسی(علیه السلام)است. در سوره ی قصص، آیات 15 و 23 ـ 28، آمده است که حضرت موسی(علیه السلام) جوانی عدالت طلب و حامی مظلومان بود. و به همین جهت در سرزمین مصر به حمایت از شخص مظلومی برخاست و در مدین نیز جوان مردانه به کمک دختران حضرت شعیب رفت و برای گوسفندان آن ها از چاه آب کشید.

4. کوشش و تلاش; دوره ی جوانی زمان تلاش، کوشش، تحرک و نشاط است. قرآن کریم باز حضرت موسی(علیه السلام) را سمبل و الگوی یک جوان فعال، تلاشگر و پرتحرک معرفی می کند که بدون سرمایه و ثروت، ولی با تلاش و کوشش، برای حضرت شعیب کار کرد و بعد از انتخاب همسر و تشکیل خانواده، با ثروت فراوان به شهر خود (مصر) بازگشت.

بنابراین، یک جوان باید با اراده و پشت کاری قوی و عزمی راسخ بکوشد و از بحران ها و فراز و فرودهای زندگی به سلامت عبور کند.

5. حق پذیری; جوانان زودتر به حقایق دل می بندند و در عمل نیز بی باک و جسورند و اگر چیزی را حق ببینند، در تثبیت آن مقاومت می کنند. قرآن کریم، برخی از جوانان اصحاب کهف را چنین می داند و می فرماید:

(نَحْنُ نَقُصُّ عَلَیْکَ نَبَأَهُمْ بِالْحَقِّ إِنَّهُمْ فِتْیَةٌ آمَنُوا بِرَبِّهِمْ وَ زِدْناهُمْ هُدیً); ما داستان آنان را به حق برای تو بازگو می کنیم، آن ها جوانانی بودند که به پروردگارشان ایمان آوردند و ما بر هدایتشان افزودیم.

و در جایی دیگر داستان جوانی (حضرت اسماعیل) را که حاضر شد در راه حق حتی جان خود را فدا کند یادآور می شود و می فرماید:

(فَلَمّا بَلَغَ مَعَهُ السَّعْیَ قالَ یا بُنَیَّ إِنِّی أَری فِی الْمَنامِ أَنِّی أَذْبَحُکَ فَانْظُرْ ما ذا تَری قالَ یا أَبَتِ افْعَلْ ما تُؤْمَرُ سَتَجِدُنِی إِنْ شاءَ اللّهُ مِنَ الصّابِرِینَ); هنگامی که (حضرت ابراهیم(علیه السلام)) با او (حضرت اسماعیل(علیه السلام)) به مقام سعی رسید، گفت: پسرم! من در خواب دیدم که تو را ذبح می کنم، نظر تو چیست؟ گفت: هر چه دستور داری اجرا کن; به خواست خدا مرا از صابران خواهی یافت.

از آیات یاد شده برمی آید که یک جوان مؤمن و شایسته باید در مقابل حقایق سر تعظیم و تسلیم فرود آورد.

6. شهامت و شجاعت; از دیگر ویژگی های یک جوان از نظر قرآن، داشتن شجاعت و شهامت است. این دو از صفات کمال انسان است که بیشتر در جوانان نمود دارد. از جمله ی این جوانان می توان حضرت داود و حضرت ابراهیم(علیهما السلام)را نام برد.

حضرت ابراهیم(علیه السلام) با شهامت و شجاعت کامل در مقابل بت پرستان ایستاد و بت ها را شکست. خداوند متعال در این باره می فرماید:

(قالُوا سَمِعْنا فَتًی یَذْکُرُهُمْ یُقالُ لَهُ إِبْراهِیمُ); (گروهی) گفتند: شنیدیم جوانی از (مخالفت با) بت ها سخن می گفت که او را ابراهیم می گویند.

حضرت داود(علیه السلام) نیز با شجاعت و شهامت و تکیه بر ایمان به خدا با ظالمی به نام جالود که بسیار قوی بود به مبارزه پرداخت و او را شکست داد.

7. عفت و پاکدامنی; از دیگر ویژگی های یک جوان شایسته از نظر قرآن کریم عفت و پاکدامنی است. قرآن کریم، در جایی درباره ی حیا و عفت دختران شعیب(علیه السلام) می فرماید:

(فَجاءَتْهُ إِحْداهُما تَمْشِی عَلَی اسْتِحْیاء...); ناگهان یکی از آن دو (زن) به سراغ او آمد، در حالی که با نهایت حیا گام برمی داشت ...

در جایی دیگر حضرت یوسف(علیه السلام) را قهرمان پاکی و عفت معرفی می کند که با وجود مهیا بودن تمام زمینه های انجام گناه، با عفت و پاکدامنی، از وسوسه ی شیطان به خدا پناه برد و با سرافرازی در آزمایش الهی پیروز شد.

بنابراین، یک جوان شایسته از نظر قرآن باید در برابر ناپاکی ها و هواهای نفسانی عفیف و پاکدامن باشد.

8. پرهیز از افراط و تفریط; از دیگر ویژگی های جوانان شایسته پرهیز از افراط و تفریط و رعایت اعتدال است; چنان که حضرت لقمان به فرزند جوان خود توصیه می کند:

(وَ اقْصِدْ فِی مَشْیِکَ وَ اغْضُضْ مِنْ صَوْتِکَ ...); (پسرم) در راه رفتن، اعتدال را رعایت کن، و از صدای خود بکاه ...

از آیه ی یاد شده برمی آید که یک جوان شایسته باید در تمام امور اعتدال را رعایت کند.

حضرت امام موسی کاظم(علیه السلام) می فرمایند:

خیر الامور اوسطها; بهترین کارها معتدل ترین و میانه ترین آن هاست.

جوانان در این مقطع از سن باید احساسات و شور جوانی را در خویش کنترل و هدایت کنند و از افراط و تفریط در امور بپرهیزند.

9. خوش اخلاقی و تواضع در برابر مردم; حضرت لقمان به فرزند جوانش سفارش می کند:

(وَ لا تُصَعِّرْ خَدَّکَ لِلنّاسِ وَ لا تَمْشِ فِی الْأَرْضِ مَرَحاً إِنَّ اللّهَ لا یُحِبُّ کُلَّ مُخْتال فَخُور); (پسرم) با بی اعتنایی از مردم روی مگردان، و مغرورانه بر زمین راه مرو که خداوند هیچ متکبر مغروری را دوست ندارد.

10. عبادت و امر به معروف و نهی از منکر; یک جوان شایسته باید در اقامه و به جا آوردن نماز بکوشد و مردم را از منکرات و زشتی ها نهی و به خوبی ها دعوت کند و در برابر سختی ها و مشکلات صبور باشد:

(یا بُنَیَّ أَقِمِ الصَّلاةَ وَ أْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ وَ انْهَ عَنِ الْمُنْکَرِ وَ اصْبِرْ عَلی ما أَصابَکَ إِنَّ ذلِکَ مِنْ عَزْمِ الْأُمُورِ); پسرم نماز را به پا دار و امر به معروف و نهی از منکر کن و در برابر مصایبی که به تو می رسد شکیبا باش که این از کارهای مهم است.

11. خداپرستی; یکی از ویژگی های جوانان شایسته، خداپرستی است; خداوند متعال می فرماید:

(... وَ اعْبُدُوا اللّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً...); و خدا را بپرستید و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید....

12. نیکی به پدر و مادر; از ویژگی های یک جوان خوب نیکی به پدر و مادر است; خداوند متعال در جاهای متعدد جوانان را توصیه کرده که به پدر و مادر خویش نیکی کنند; چنان که می فرماید:

(بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً وَ بِذِی الْقُرْبی وَ الْیَتامی وَ الْمَساکِینِ وَ الْجارِ ذِی الْقُرْبی ...); ... و به پدر و مادر نیکی کنید; هم چنین به خویشاوندان و یتیمان و مسکینان و همسایه نزدیک و....

13. یادآوری معاد و روز قیامت; یک جوان شایسته از نظر قرآن، هیچ گاه یاد مرگ و روز قیامت و حساب و کتاب اعمال آخرت را فراموش نمی کند; حضرت لقمان به فرزند جوانش می فرماید:

(یا بُنَیَّ إِنَّها إِنْ تَکُ مِثْقالَ حَبَّة مِنْ خَرْدَل فَتَکُنْ فِی ...); پسرم اگر به اندازه ی سنگینی دانه ی خردلی (عمل خوب یا بد) باشد و در دل سنگی یا در گوشه ای از آسمان ها و زمین قرار گیرد، خداوند آن را (در قیامت برای حساب) می آورد; خداوند دقیق و آگاه است.

14. تزکیه و تعلیم; یک جوان از نظر قرآن کریم باید با دو بال تزکیه و تعلیم به سوی آینده و کمال پرواز کند و خود را از هر جهت، به تقوا و علم مجهز سازد; قرآن کریم می فرمایند:

(کَما أَرْسَلْنا فِیکُمْ رَسُولاً مِنْکُمْ یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِنا وَ یُزَکِّیکُمْ وَ یُعَلِّمُکُمُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ یُعَلِّمُکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَعْلَمُونَ); همان گونه ]که با تغییر قبله، نعمت را بر شما کامل کردیم[ رسولی از خودتان در میان شما فرستادیم، تا آیات ما را بر شما بخواند و شما را پاک کند و به شما کتاب و حکمت بیاموزد و آن چه را نمی دانستید، به شما یاد دهد.

پیامبر اکرم(صلی الله علیه وآله) می فرمایند: ... هر که در جوانی، دانش آموزد، علم او هم چون نقشی است که بر سنگ حک شود و هر که در بزرگ سالی بیاموزد، کارش هم چون نوشتن بر روی آب است.

هم چنین حضرت امام صادق(علیه السلام) می فرمایند:

دوست ندارم جوان شما را جز در دو حال ببینم: دانشمند یا دانش آموز; زیرا اگر چنین نباشد، کوتاهی کرده است و چون کوتاهی کند، ضایع گشته و چون ضایع گردد، گنهکار باشد و چون گنهکار باشد، سوگند به آن که محمد را به حق برانگیخت در آتش جای گیرد.

در زمان ظهور امام زمان(علیه السلام) و حکومت آن حضرت، جوانان نقش مؤثری دارند و از جایگاه ویژه ای برخوردار خواهند بود; چنان که حضرت علی(علیه السلام) می فرماید:

اکثر یاران امام مهدی (عج) جوانان هستند.

- مهم ترین وظیفه ی جوانان و نوجوانان در عصر حاضر از دیدگاه قرآن و روایات چیست؟

دوران جوانی و نوجوانی، حساس و سرنوشت ساز و تعیین کننده ی شخصیت انسان است. برای استفاده ی صحیح از جوانی، باید به یک راه نمای آگاه و آشنا به مسیر و دور از خطا و اشتباه رو آورد و بهترین راه نما قرآن و احادیث صحیح معصومین(علیهم السلام)است.

قرآن دوران جوانی را دوران قوت و قدرت می نامد:

(اللّهُ الَّذِی خَلَقَکُمْ مِنْ ضَعْف ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ ضَعْف قُوَّةً ثُمَّ جَعَلَ مِنْ بَعْدِ قُوَّة ضَعْفاً وَ شَیْبَةً); خدا همان کسی است که شما را آفریده در حالی که ضعیف بودید; سپس بعد از این ضعف و ناتوانی قوت بخشید، و باز بعد از قوت، ضعف و پیری قرار داد ...

جوانان فطرتی پاک دارند و پاکی ها را می پذیرند و به آن جامه ی عمل می پوشانند. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در اوایل دعوت خود، با جوانانی روبه رو شد که سخنان پاک او را بر فطرت پاک خود نوشتند. ایشان می فرماید:(اوصیکم بالشباب خیراً فانهم ارقّ افئده ...); من شما را به نیکی با جوانان توصیه می کنم، به سبب این که آنها دلی رقیق و قلبی فضیلت پذیرتر دارند ... جوانان سخنانم را پذیرفتند و با من پیمان محبّت بستند. دوران جوانی و نوجوانی فرصتی بسیار ارزشمند و بی بدیل است. حضرت علی(علیه السلام)می فرمایند:

بادر شبابک قبل هرمک و صحتک قبل سقمک; جوانی را قبل از پیری، و سلامتی را قبل از مریضی دریاب. برخی از فرصت طلبان از استعداد بکر و تازه ی جوانان سوء استفاده می کنند و آنان را به سوی قدرت، ثروت و شهوت سوق می دهند; اما اسلام با سه مقوله ی اخلاق، عقاید و احکام، دنیا و آخرت یک جوان را ترسیم نموده و وظایفی را اعم از دنیوی و اخروی برای جوانان و نوجوانان برشمرده است که در این جا به مهم ترین آن ها اشاره می کنیم.

 

١. تحصیل علم و دانش

اسلام به فراگیری علم و دانش تأکید بسیار دارد و اولین آیه ای که نازل شده به خواندن و نوشتن امر کرده است:

(اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّکَ الَّذِی خَلَقَ خَلَقَ الْإِنْسانَ مِنْ عَلَق اقْرَأْ وَ رَبُّکَ الْأَکْرَمُ الَّذِی عَلَّمَ بِالْقَلَمِ عَلَّمَ الْإِنْسانَ ما لَمْ یَعْلَمْ) ; بخوان به نام پروردگارت که جهان را آفرید، همان کسی که انسان را از خون بسته ای خلق کرد... همان کسی که به وسیله ی قلم تعلیم نمود و به انسان آن چه را نمی دانست یاد داد.

اصلاحات جوامع انسانی از قلم های مؤمن شروع می شود و فساد و تباهی اجتماعات نیز از قلم های مسموم و فاسد مایه می گیرد. بی جهت نیست که قرآن به قلم و آن چه با قلم می نویسند، سوگند یاد می کند; (ن وَ الْقَلَمِ وَ ما یَسْطُرُونَ) قلمی که می توان به واسطه ی آن علم را منتشر و در سینه ی تاریخ ماندگار کرد.

البیان بیانان، بیان اللسان و بیان البنان و بیان اللسان تدرسه الأعوام و بیان الأقلام باق علی مر الأیام; بیان دو گونه است، بیان زبان و بیان قلم. بیان زبان با گذشت زمان کهنه می شود و از بین می رود، ولی بیان قلم تا ابد باقی است.

قرآن تحصیل علم و دانش را پایه و مقدمه ی تربیت و تزکیه، و تعلیم را یکی از اهداف پیامبران بر می شمارد و هیچ وقت عالمان و دانشمندان را با جاهلان مساوی نمی داند.

(هَلْ یَسْتَوِی الَّذِینَ یَعْلَمُونَ وَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ); آیا کسانی که می دانند با کسانی که نمی دانند برابرند؟

معصومین(علیهم السلام) اهمیت خاصی برای تحصیل علم قایل بوده اند تا جایی که پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) تحصیل دانش را بر هر مسلمانی واجب دانسته و دانشجویان را مجاهد فی سبیل الله خطاب می کنند و می فرمایند:

هر کس در طریق تحصیل علم از دنیا برود، شهید مرده است.

در جای دیگر می فرمایند: زندگی جز برای دو کس فایده ندارد: یکی دانشمندی که نظرهای او اجرا گردد و دیگری دانش طلبانی که گوش به سخن دانشمندی دهند.

علم به دانشی گفته می شود که در طریق خدمت و صلاح مردم و شناخت معبود باشد و اگر مایه ی غرور و غفلت و ظلم و فساد باشد; قیل و قالی بیش نیست.

دوران فراگیری دانش، نوجوانی و جوانی است و بیشتر توجه و خطاب قرآن کریم و معصومین(علیهم السلام) به جوانان است. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) می فرمایند:

فراگیری علم در دوران جوانی، همانند نقش بر سنگ است و در دوران پیری همانند نقش بر خاک است که سریع زایل می گردد. لذا جوانان باید با توجه به مبانی دینی، به تحصیل علم بپردازند و عقب ماندگی و رشد نیافتگی مسلمانان را که ریشه در ظلم حاکمان ظالم و فاسد و توطئه ی دشمنان اسلام دارد، جبران نمایند.

2. کار و کوشش

جوان باید با نیرو و قدرت خود برای رسیدن به مقصود که تحصیل علم و هنر و یا آموختن صنعت و... است بکوشد. قرآن با برشمردن زمینه های تلاش و کوشش در همین کره ی خاکی ، به استفاده ی صحیح از آن توصیه می کند:

(و رَزَقَکُمْ مِنَ الطَّیِّباتِ لَعَلَّکُمْ تَشْکُرُونَ); خداوند شما را از نعمت های پاکیزه بهره مند ساخت; شاید شکرگزار باشید.

در آیه ای دیگر کار و تلاش برای کسب روزی هم ردیف جهاد فی سبیل الله معرفی شده است:

(وَ آخَرُونَ یَضْرِبُونَ فِی الْأَرْضِ یَبْتَغُونَ مِنْ فَضْلِ اللّهِ وَ آخَرُونَ یُقاتِلُونَ فِی سَبِیلِ اللّهِ); گروهی دیگر برای به دست آوردن روزی الهی به سفر می روند و گروهی دیگر در راه خدا جهاد می کنند.

علی(علیه السلام) در تفسیر آیه ی (وَ لا تَنْسَ نَصِیبَکَ مِنَ الدُّنْیا)» می فرمایند:

سلامت، نیرومندی، فراغت، جوانی و نشاط و بی نیازی خود را فراموش منما و در دنیا از آن بهره ببر و متوجه باش که از آن سرمایه های عظیم، به نفع آخرتت استفاده کنی.

خداوند در قرآن صریحاً می فرماید:

(وَ لَقَدْ مَکَّنّاکُمْ فِی الْأَرْضِ وَ جَعَلْنا لَکُمْ فِیها مَعایِشَ قَلِیلاً ما تَشْکُرُونَ); ما تسلط و مالکیت و حکومت زمین را برای شما قرار دادیم و وسایل زندگی را برای شما فراهم ساختیم.

به این معنا که خداوند وسایل تلاش را فراهم نموده است و دسترسی نداشتن به آنها نشان کوتاهی و سستی خود ماست; لذا پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) می فرمایند:

هر شب ملائکه به زمین می آیند و ندا سر می دهند که ای فرزندان آدم! تلاش و کوشش نمایید.

پیامبر(صلی الله علیه وآله) با هر کسی روبه رو می شدند می پرسیدند: آیا شغلی داری؟ و اگر جواب منفی می داد، می فرمودند: سقط من عینی; از چشمم افتاد . هم چنین امام کاظم(علیه السلام)می فرمایند:

خداوند از انسان بی کار و پرخواب متنفر است.

جوانان می توانند با استفاده از نیروی جوانی تلاش خود را در هر رشته ای مضاعف نمایند، تا به رفاه زندگی دنیا و آرامش ابدی آخرت دست یابند. امام باقر(علیه السلام) در دعاهایش می فرماید:

اسئلک اللهم الرّفاهیة فی معیشتی ما ابقیتنی معیشة اقوی بها علی طاعتک... ; پروردگارا، در زندگی ام آن چنان رفاهی قرار بده که با آن به اطاعت و بندگی تو توانا شوم.

البته تلاش و کوشش برای کسب روزی باید از طریق صحیح و مشروع باشد. طلب الحلال فریضة علی کلّ مسلم و مسلمة ; به دنبال رزق و روزی حلال رفتن بر هر زن و مرد مسلمان واجب است.

3. اهتمام به ازدواج

ازدواج یکی از محبوب ترین کانون نزد خداوند و از سنت های پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) است که با آن می توان نصف دین خود را تضمین کرد. قرآن کریم امر به ازدواج می کند و می فرماید:

(وَ أَنْکِحُوا الْأَیامی مِنْکُمْ وَ الصّالِحِینَ مِنْ عِبادِکُمْ وَ إِمائِکُمْ إِنْ یَکُونُوا فُقَراءَ یُغْنِهِمُ اللّهُ مِنْ فَضْلِهِ ); مردان و زنان بی همسر را همسر دهید و هم چنین غلامان و کنیزان صالح و درستکارتان را; اگر فقیر و تنگدست باشند خداوند آنان را از فضل خود بی نیاز می سازد; خداوند واسع و آگاه است.

پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) جوانان مجرد را مذمت می کنند و می فرمایند:

شرارکم عزائبکم ; بدترین شما مجردان اند.خداوند صریحاً مسئله ی مالی خانواده ها را تضمین نموده است و جوانان نباید به خاطر فقر از ازدواج سر باز زنند. امام صادق(علیه السلام)می فرمایند:الرزق مع النساء و العیال; روزی همراه همسر و فرزند است.

و در زمان پیامبر(صلی الله علیه وآله)، هر کسی از تنگدستی شکایت می کرد، پیامبر امر به ازدواج می نمودند و می فرمودند: هر کس به خاطر فقر از ازدواج شانه خالی کند، به خدا گمان بد برده است. جوان برای رشد خود نیازمند به آرامش روحی و فکری است و این آرامش می تواند در سایه ی ازدواج مهیا شود. علاوه بر آن، ازدواج اولین مرحله ی خروج از خودِ طبیعی و توسعه پیدا کردن شخصیت انسان است و انسان را پخته و شخصیت او اجتماعی می سازد و ثمراتی چون حفظ و تقویت ایمان و معنویت، بهره مندی از نشاط جوانی، پاک ماندن از فساد و انحرافات جنسی، محفوظ ماندن از بیماری های عصبی و روانی و... را به ارمغان می آورد.

4. دوری از هوای نفس و شهوت

بالاترین غریزه ی انسان، غریزه ی شهوت است که اوج آن در دوران جوانی است و بزرگ ترین مانع رشد یک جوان، شهوت پرستی و هوای نفس اوست. شهوت طلبی، وسوسه ی شیطانی است: که انسان را اسیر خود می کند: عبد الشهوة اسیر لاینفک أَسْرُهُ .

و چه بسا لحظه ای شهوت طلبی، ناراحتی دراز مدت به همراه دارد. علی(علیه السلام) می فرمایند: رب الشهوة الساعة تورث حزناً طویلا. نفس اماره ی انسان همان تمایلات غریزی است که بر اثر شدت یافتن، بر عقل غلبه می یابد.حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند:

هر کس از شهواتش پیروی بنماید، به تحقیق در هلاکت به نفسش کمک کرده است.

قرآن نیز منشأ انحرافات را پیروی از نفس و کلید سعادت و خوش بختی را مخالفت با خواهش های نفسانی می داند. یوسف کنعان نیز از نفس اماره به خدا پناه می برد.

حضرت علی(علیه السلام) در دعای صباح به خدا پناه می برد و می فرماید: الهی قلبی محجوب... و هوائی غالب; خدایا قلبم ]با حجابی از گناه[ پوشیده شده... و هوای نفس بر من چیره گشته است.برای فرار از خواهش های نفسانی و شهوت، لازم است ایمان و بندگی خدا را تقویت و معاشرت با دوستان منحرف را ترک کنیم و در پرورش عقل کوشا باشیم; زیرا هوای نفس دشمن عقل است; و علت انحرافات، اسیر بون عقل به دست امیال و هواهای نفسانی است.

5. عبادت و بندگی

جوانان به سبب فطرت پاک و استعداد برای پذیرش حقایق به ملکوت اعلی نزدیک ترند و می توانند سریع تر از دیگران به خدا برسند. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) فرمودند:

ان الله یحب الشاب الذی شبابه فی طاعة الله; خداوند جوانی را دوست می دارد که جوانی اش را در اطاعت خدا مصرف نماید.و خداوند نیز یکی از اهداف خلقت بشر را عبودیت و بندگی معرفی کرده است:

(وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلاّ لِیَعْبُدُونِ); من جن و انس را خلق نکردم، مگر برای عبادت.

خداوند عبادت جوان را بالاترین عبادت ها می داند. پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) در همین زمینه می فرمایند: خداوند هفت گروه را در سایه ی رحمت خود جای می دهد در روزی که سایه ای جز سایه اش نیست: اول، زمامدار عادل و دادگر; دوم، جوانی که در عبادت خدا پرورش یابد...

6. خودسازی و تهذیب نفس

حضرت علی(علیه السلام) می فرمایند:

قلب جوان مانند زمین خالی و مستعد است که هر چیزی را که در آن قرار می گیرد می پذیرد.

قرآن نیز به تزکیه و تهذیب نفس تأکید فراوان دارد: (قَدْ أَفْلَحَ مَنْ زَکّاها); کسی که تزکیه کند رستگار است.

جوان می تواند با عهد و پیمان بستن با خود و مراقبت از اعمال روزانه، و محاسبه ی اعمال و رفتار، خود را در مسیر رهروان حق قرار دهد.

امام خمینی(رحمه الله) در نامه ای به فرزند خود می نویسد: تا عمر و جوانی و قوت و اختیار باقی است اصلاح نفس کن و در عمل کوشش کن. اگر قید و بندهای شیطانی در جوانی از آن ها غفلت شود، هر روز از عمر تو بگذرد ریشه دارتر و قوی تر می شود.

7. توبه و بازگشت

جوان به اقتضای سن خود بیشتر در لغزش های گناه قرار می گیرد، اما با توبه و برگشت به سوی خدا می تواند آن را جبران و خود را مشمول عفو خداوند بخشنده و مهربان نماید.

(إِلاَّ الَّذِینَ تابُوا مِنْ بَعْدِ ذلِکَ وَ أَصْلَحُوا فَإِنَّ اللّهَ غَفُورٌ رَحِیمٌ); مگر کسانی که بعد از آن توبه کنند و جبران نمایند، خداوند غفور و رحیم است.

و پیامبر اسلام(صلی الله علیه وآله) درباره توبه ی جوان می فرمایند: ما من شیء احب الی الله تعالی من شاب تائب; هیچ چیز نزد خداوند دوست داشتنی تر از جوان توبه کار نیست.

حاصل سخن این که، دوره ی نوجوانی و جوانی، دوره ای حساس و سرنوشت ساز است و نیاز به یک راه نمای آگاه و عالم دارد و بهترین راه نما که بتواند ما را به سرمنزل مقصود برساند، قرآن کریم و روایات معصومین(علیهم السلام) است




برچسب ها :

آیا می دانید که جوانی دوره شکوفایی زندگی است و هیچ دوره ای به اندازه جوانی خطرناک نیست؟!

آیا می دانید که جوانی چشمه ای است که همه آرزوها از آن سرازیر می گردد؟!

آیا می دانید که جوانی گمشده ای است که پیران به دنبال آن می گردند؟!

آیا می دانید که جوانی آتشفشان عشق و احساسات است؟!

آیا می دانید که جوانی گلی است که جز یک بار در بهار عمر شکفته نمی شود؟!

آیا می دانید که جوانی آفتابی است که طلوع آن در آسمان حیات شخص محدود است؟!

آیا می دانید که جوانی چون فرشته ای پاک، چون قهرمانی دلیر و بی باک، چون شاهزاده ای سربلند، چون طاووسی خودپسند است؟!

آیا می دانید که عمر مفید انسان در جوانی است؟!

آیا می دانید اکثر پیروان پیامبران جوانان بودند؟!

آیا می دانید که بیشترین توجه پیامبر صلی الله علیه و آله، به جوانان بوده و مسؤولان را از میان جوانان انتخاب می کردند؟!

آیا می دانید که امام زمان(عج) جوان است؟!

آیا می دانید که یاران حضرت مهدی(عج ) از جوانان هستند؟!

آیا می دانید که در قیامت از جوانی سؤ ال می شود؟!

آیا می دانید که همه اهل بهشت جوان هستند؟!

آیا می دانید که استکبار جهانی برای انحراف جوانان، دام های بسیاری گسترده است؟!

آیا می دانید راه انحراف یک جامعه از طریق انحراف جوانان آن جامعه است؟!




برچسب ها :

 

 

از کارهاى زشت قوم لوط گلوله پرانى با کمان، و هسته انداختن به یکدیگر (و حتى در بعضى موارد شرط بندى مى‌کردند که هسته به هر کسى خورد با او عمل زشت انجام دهند) و آدامس جویدن در معابر عمومى (براى جذب افراد به خاطر شهوترانى).هم چنین لباسهاى فاخر بلند مى‌پوشیدند و دکمه‌هاى کت و پیراهنشان را مى‌گشودند(1) از جمله از کارهاى آنها این بود که راه‌ها را براى زشتکارى مى‌بستند و آشکارا در معرض دید مردم، منکرات را انجام مى‌دادند و تفسیر آیه 29 عنکبوت:«وَ تَأْتُونَ فِى نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ؛ آمده: با یکدیگر در ملأ عام کارهاى رکیک و زشت انجام مى‌دادند.(2)و در بعضى از تفاسیر، کلمه «منکر» به هسته انداختن آنها تفسیر شده که آن هم به خاطر هوسهایشان بود.(3)از آیات قرآن از جمله از آیه 28 سوره عنکبوت استفاده مى‌شود، که زشتکارى قوم لوط به گونه‌اى زننده بود که در میان هیچ قوم و ملتى سابقه نداشت. چنان که لوط به آنها گفت:«إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَة ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ؛ شما کار بسیار زشتى انجام مى‌دهید که احدى از مردم جهان، قبل از شما آنها را انجام نداده است.»به این ترتیب آنها چون بنیانگذار این فساد بودند، بار گناه کسانى را که در آینده از آنها پیروى مى‌کنند نیز به دوش خواهند کشید، بى‌آنکه از گناه آنان چیزى کم شود.حضرت لوط هر چه آنها را نصیحت کرد، در دل آن آلودگان و منحرفان اثر ننموده، پاسخ آنها به حضرت لوط این بود که:«اِئْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ؛ اگر راستى مى‌گویى عذاب خدا را براى ما بیاور».(4)لجاجت و هوسبازى آنها تا این حد بود، و سرانجام حضرت لوط با قلبى آکنده از اندوه گفت: «پروردگارا مرا بر این قوممفسد، پیروز گردان».(5)نکته قابل توجه این که در حالات قوم لوط نوشته‌اند یکى از عوامل اصلى آلودگى آنها به گناه زشت لواط این بود که آنها مردم بخیلى بودند و چون شهرهاى آنها بر سر راه کاروانهاى شام قرار داشت، آنها با انجام این عمل، نسبت به بعضى از عابرین و مهمانانشان، مى‌خواستند آنها را از شهرهاى خود دور سازند، ولى کم کم این عمل زشت در میان خودشان نیز رایج گردید.(6)پیامبر - صلّى الله علیه و آله - در مسجد مردى را دید به طرف کسى هسته انداخت، فرمود: «او مشمول لعنت است تا آن هسته به زمین بیفتد» سپس فرمود: هسته انداختن از شیوه‌هاى قوم لوط است آن گاه آیه فوق (29 - عنکبوت) را خواند(7) آرى وفور نعمت شامات که فرسخ در فرسخ پر از درختهاى میوه‌دار بود و آن چنان درختها در میان هم رفته بودند که شعاع آفتاب به زمین نمى‌رسید، به جاى این که آنها را شاکر خدا کند و به راه خداوند روند، این چنین غرق در آلودگى شده بودند تا آن جا که کسى جرأت نداشت که از شهرهایشان عبور کند، چرا که اموال او را غارت مى‌کردند، و او را به آلودگى جنسى مى‌کشاندند.حضرت لوط تا آن حد، مظلوم و تنها بود که حتى نزدیکترین فرد نسبت به او که مى‌بایست رازدار و حافظ اسرار و همکارى صدیق و صمیمى براى او باشد، و او را در هدفش کمک کند، نه تنها او را یارى نمى‌کرد بلکه به مخالفت با او اقدام مى‌کرد و با نشانه‌هایى به مخالفان یارى مى‌نمود.(9)

موضعگیرى زشت و مغرورانه قوم لوط در برابر حضرت لوط - علیه السلام -

لوط سى سال در میان قوم خود همچون کوه ایستاد و در برابر آنها قیام کرد، و مکرّر و هر روز آنها را با نصیحت و پند و استدلال و ترساندن از عذاب خدا، به سوى حق راهنمایى مى‌نمود و حجّت را بر آنها تمام مى‌کرد. لوط - علیه السلام - هم چون استادش ابراهیم - علیه السلام - مردى سخى و بزرگوار و مهمان نواز بود، هر کس بر او وارد مى‌شد با کمال احترام از او پذیرایى مى‌کرد.

اما قوم او غرق در انحرافات و آلودگى‌ها بود، در مجالس عمومى با ساز و آواز و رقص و عریان، در هم مخلوط مى‌شدند و زشتکارى را به جایى رساندند که پیامبر اسلام - صلّى الله علیه و آله - فرمود: «زمین گریه کرد تا حدى که اشکش به آسمان رسید و آسمان گریه کرد تا حدّى که اشکش به عرش رسید، آن گاه خداوند به آسمان فرمان داد که آنها را سنگباران کند (که شرحش خواهد آمد). (10)

دعوت پیاپى لوط - علیه السلام - و لجاجت قوم

حضرت لوط - علیه السلام - براى هدایت قوم خود، بسیار زحمت کشید و رنج برد و از هر راهى وارد شد، ولى آن قوم هم چنان بر سرکشى و لجاجت خود مى‌افزودند، براى روشن شدن این مطلب، نظر شما را به ترجمه آیه 160 تا 175 سوره انبیاء جلب مى‌کنیم:«هنگامى که برادرشان لوط - علیه السلام - به آنها گفت: آیا پرهیزکارى را پیشه خود نمى‌سازید؟ من براى شما رسول امینى هستم. تقواى الهى پیشه کنید و از من پیروى نمایید من از شما پاداشى نمى‌خواهم، پاداش من نزد پروردگار جهانیان است.آیا در میان جهانیان، شما به سراغ همجنس مى‌روید (چه کار زشتى؟!) و همسرانى را که خدا براى شما آفریده است رها مى‌کنید، راستى شما قوم تجاوزگرى هستید.قوم لوط در پاسخ گفتند:اى لوط اگر از این گفتار دورى نکنى، از اخراج شوندگان خواهى بود. (تو را از این سرزمین تبعید مى‌کنیم)لوط گفت: من (به هر حال) دشمن شما هستم.پروردگارا من و خاندانم را از آن چه اینها انجام مى‌دهند، رهایى بخش. ما او و خانواده مؤمنش را نجات دادیم جز پیر زنى که در میان آن گروه باقى ماند (این پیرزن همسر لوط بود که از نظر عقیده و مذهب با قوم گمراه بود و هرگز به لوط ایمان نیاورد) سپس دیگران را هلاک کردیم و بارانى (از سنگ) بر آنها فرو فرستادیم، چه باران بدى بود این باران انذار شدگان.در این ماجرا (ى قوم لوط و سرنوشت شوم آنها) آیتى است اما اکثر آنها ایمان نیاوردند و پروردگار تو عزیز و رحیم است.»

گفتگوى مأموران عذاب با حضرت لوط - علیه السلام -

سرانجام مأموران عذاب به صورت بشر، از حضور ابراهیم خارج شده و به حضور لوط وارد شدند، لوط جوانان زیبایى را دید و در این موقع مشغول آبیارى زراعتش بود، به آنها گفت: شما کیستید؟آنها گفتند: ما مسافر راه هستیم امشب مایلیم مهمان تو باشیم.لوط، با توجه به قوم منحرف و زشتکارش از یک سو، و ورود جوانان زیبا از سوى دیگر، در فشار روحى قرار گرفت، که چه کند، اگر این جوانان را مهمان کند ترس آبروریزى است، این فکر چنان او را ناراحت کرد که به خود گفت:«هذا یومٌ عَصیبٌ؛ امروز روز سخت و وحشتناکى است».(13)اما لوطِ مهمان نواز چاره‌اى جز این نداشت که مهمانان را به خانه خود ببرد، آنها را به سوى خانه‌اش راهنمایى کرد ولى براى این که آنها را از ماجرا با خبر کرده باشد، در وسط راه چند بار به آنها گفت: این شهر مردم زشتکار و منحرفى دارد، تا اگر مهمان‌ها توانایى مقابله دارند، حساب کار خود را کرده باشند.در بعضى از روایات آمده: لوط آن قدر مهمانهاى خود را معطّل کرد تا شب فرا رسید، شاید در تاریکى دور از چشم آن قوم شرور و آلوده بتواند با حفظ آبرو از آنان پذیرایى کند.(14)به هر حال مهمانان وارد خانه لوط شدند، همسر لوط بر پشت بام رفت و آتش روشن کرد، قوم شرور فهمیدند که امشب در خانه لوط چند نفر به مهمانى آمده‌اند. و از هر سو به سرعت به سوى خانه لوط - علیه السلام - هجوم آوردند.(15)

گفتگوى لوط - علیه السلام - با قوم تبه‌کار

وقتى که قوم شرور، به درِ خانه لوط - علیه السلام - رسیدند به لوط گفتند: آیا ما تو را از جا دادن مردم نقاط دیگر منع نکردیم؟

لوط - علیه السلام - که هوى و هوس آنها را مى‌دانست، سخن از ازدواج (که امرى طبیعى براى ارضاى غریزه جنسى و بقاى نسل است) به میان آورد و فرمود: «اینها دختران منند، براى شما پاکیزه‌ترند» (با آنها ازدواج کنید و از عمل شنیع لواط دورى کنید) از خدا بترسید و مرا در میان مهمانهایم، رسوا نکنید.«أَ لَیسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ؛ آیا در میان شما یک نفر داراى رشد و غیرت نیست؟»(16)آنها در پاسخ گفتند: تو که مى‌دانى ما حق (و میلى) در دختران تو نداریم و خوب مى‌دانى ما چه مى‌خواهیم.وقتى که حضرت لوط از آن قوم اصلاح ناپذیر، مأیوس شد، گفت: «کاش داراى نیرو یا تکیه گاه و پشتیبان محکمى بودم»(17) (آنگاه مى‌دانستم با شما پست فطرتان چه کنم؟!)آرى لوط در این هنگام از غربت و بى‌کسى خود یاد کرد و گفت: اگر نیرویى مى‌داشتم چنین خوار و گرفتار شما نمى‌شدم و در برابر تعدّى و گزند شما دفاع مى‌کردم و در مقابل فشار شما مقاومت مى‌نمودم.عجبا حتى یک مردم سالم و غیرتمند نبود که به پشتیبانى از لوط برخیزد، و تعبیر به «أَ لَیسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ؛ آیا در میان شما یک مرد رشید نیست؟»حاکى است که اگر یک انسان عاقل و فهمیده و متعهد در میان شما بود، کار شما به افتضاح و رسوایى نمى‌کشید.

چگونگى عذاب وحشت بار قوم لوط - علیه السلام -

از آن جا که قوم سرکش لوط، فساد را از حدّ گذراندند، و به جاى پذیرش راهنمایى‌ها و نصیحت‌هاى حضرت لوط، او را تهدید به تبعید کردند، و سالها بر این وضع نکبت بار ادامه دادند و درست به عکس فرمان خدا همه چیز را وارونه نمودند، خداوند نیز مجازات آنها را به تناسب کارهاى وارونه آنها، وارونه کردن زمین قرار داد و به جاى آب باران، آنها را سنگباران کرد، اینک اصل ماجرا را بشنوید:وقتى که مهمانان (فرشتگان به صورت جوانان زیبا) در خانه لوط - علیه السلام - بودند، لوط - علیه السلام - از یکى از آن جوانان پرسید کیستى؟ او گفت: من جبرئیل هستم، لوط گفت: چه مأموریتى دارى؟ جبرئیل گفت: مأموریت هلاکت قوم را دارم، لوط گفت: همین الآن؟جبرئیل گفت:«أَ لَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ؛ آیا صبح نزدیک نیست؟»(20)معلوم شد که لحظه هلاکت در پایان شب، صورت مى‌گیرد.در این هنگام قوم شرور و زشتکار سر رسیدند، و در خانه لوط را شکستند و وارد خانه شدند، جبرئیل با پر خود محکم بر صورتشان زد، به طورى که چشمشان محو و نابینا شد. (21)وقتى آنها چنین دیدند دریافتند که عذاب (همان عذابى که مکرر لوط به آنها وعده داده بود) فرا رسیده است.جبرئیل به لوط گفت: تو با افراد خانواده‌ات شبانه (دور از دید مردم) از شهر بیرون برو جز همسرت که او باید در شهر بماند و جزء عذاب شدگان است.(22)دانشمندى در میان قوم لوط بود، به آنها گفت: عذاب فرا رسیده، نگذارید لوط و خانواده‌اش از شهر بیرون روند، چرا که تا او در میان شما است، عذاب نخواهد آمد، آنها خانه لوط را محاصره کردند تا نگذارند لوط از خانه بیرون رود، ولى جبرئیل ستونى از نور را در جلو لوط قرار داد و به او گفت: در میان نور بیا، کسى متوجه نخواهد شد، لوط و خانواده‌اش به این ترتیب از درون نور، از شهر بیرون رفتند، همسر گناهکار لوط از جریان مطّلع شد، خداوند سنگى به سوى او فرستاد، و او هماندم به هلاکت رسید، وقتى که طلوع فجر شد، چهار فرشته هر یک در یک ناحیه شهر قرار گرفتند، و آن سرزمین را تا هفت طبقه‌اش جدا کردند و به سوى آسمان بردند. به طورى آن سرزمین نزدیک آسمان شد که اهل آسمان صداى سگها و خروسهاى شهر آنها را مى‌شنیدند.

سپس آن سرزمین را بر سر قوم شرور لوط وارونه کردند، و پس از آن سنگهایى از سجّیل (گلهاى متحجّر متراکم) که نزد پروردگار نشاندار بود، آنها را نشانه گرفت و بر آنها بارید، و به این ترتیب شهرشان واژگون شد و خودشان با بدترین وضعى، تار و مار و متلاشى گشتند.(23)

در قرآن در آیه 70 سوره توبه مى‌خوانیم:

«أَ لَمْ یأْتِهِمْ نَبَأ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِیمَ وَ أَصْحابِ مَدْینَ وَ الْمُؤْتَفِکاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ؛ آیا خبر کسانى که پیش از منافقان دو رو بودند، به آنان نرسیده، قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین (قوم شعیب) و شهرهاى زیر و رو شده (قوم لوط) که پیامبرانشان با دلایل روشن به سوى آنها آمدند (ولى به دعوت پیامبران اعتنا نکردند) خداوند به آنها ستم نکرد، اما خودشان بر خویش ستم مى‌کردند (همه آنان با اختیار خود به هلاکت رسیدند، قوم نوح با طوفان و غرق شدن، قوم عاد (قوم هود) با طوفانهاى تند، قوم ثمود (قوم صالح) با زلزله و صاعقه، قوم ابراهیم با نابودى نعمت و هلاکت نمرودیان، و قوم مدین (قوم شعیب) به وسیله ابر آتش‌بار، و قوم لوط با واژگونى شهرها و سنگباران نابود شدند.)(24)منظور از «مؤتفکات» (شهرهاى زیر و رو شده) شهرهاى قوم لوط - علیه السلام - است که به گفته بعضى چهار شهر بودند، به نامهاى: سدوم، عامورا، دوما و صبوایم، و بزرگتر از همه، سدوم بود که حضرت لوط - علیه السلام - در آن سکونت داشت.(25)و از محدّث معروف، مسعودى نقل شده: خداوند حضرت لوط - علیه السلام - را به پنج شهر اعزام نمود که عبارتند از: سدوم، عموراء، ادوما، صاعورا و صابورا.(26)

درس عبرت

قرآن در آیه 83 سوره هود، پس از بیان عذاب سخت قوم لوط مى‌فرماید:«وَ ما هِى مِنَ الظَّالِمِینَ مِنْ اُمَّتِکَ بِبَعِیدٍ؛ اى محمد این گونه عذابها بر ظالمانِ از امّت تو دور نیست.»(27)و در سوره قمر (که از آیه 34 تا 41 آن مربوط به عذاب قوم لوط است) در آیه 40 مى‌خوانیم:«وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ؛ ما قرآن را با بیان آسان و روشن براى یادآورى و تذکّر (غافلان) قرار دادیم، آیا پند گیرنده‌اى هست؟!»از دو آیه فوق و از آیات دیگر به روشنى در مى‌یابیم که هدف از ذکر داستان قوم لوط، درس عبرت گرفتن، و خوف از خدا و دورى از گناه، و اندیشیدن درباره عواقب گناه و عذاب الهى در دنیا و آخرت است.آیه نخست (83 - هود) صریحاً اعلام مى‌دارد این گونه عذابها براى ستمگران در هر امتى دور نیست، یعنى اگر ما در هر بُعدى ستم کنیم، و راه طغیان و ظلم را بپیماییم سرانجام کار ما عذاب سخت الهى خواهد بود.پس باید عبرت گرفت، و تا مهلت و فرصت است، خودسازى کرد، و با آب توبه حقیقى آلودگى‌هاى گناهان سابق را شست.




برچسب ها :

عرض کردم میخواهم داناترین مردم باشم؟
حضرت فرمود از خدا بترس

عرض کرد میخواهم از خاصان درگاه خدا باشم؟
حضرت فرمود شب و روز قرآن بخوان

 عرض کردم میخواهم همیشه دل من روشن باشد؟

حضرت فرمود که یاد مرگ را فراموش مکن

عرض کرد میخواهم همیشه در رحمت حق باشم؟
حضرت فرمود با خلق خدا نیکی کن

عرض کرد میخواهم از دشمن به من آفتی نرسد؟

حضرت فرمودهمیشه توکل بخدا کن

عرض کرد میخواهم در چشم مردم خوار نباشم؟
حضرت فرمود پرهیزکار باش

عرض کرد میخواهم عمر من طولانی باشد؟
حضرت فرمود صله رحم کن

عرض کرد میخواهم روزی من وسیع گردد؟
حضرت فرمود همیشه با وضو باش

  عرض کرد میخواهم به آتش دوزخ نسوزم؟
حضرت فرمود چشم و زبان خودرا ببند

عرض کرد میخواهم بدانم گناه به چه چیز ریخته می شود؟
حضرت فرمود تضرع و توبه به حال بیچارگی

عرض کرد میخواهم سنگین ترین مردم باشم؟
حضرت فرمود از کسی چیزی مخواه

عرض کرد میخواهم پرده عصمتم دریده نشود؟
حضرت فرمود پرده ی عصمت کسی را مدر

عرض کرد میخواهم که گورم تنگ نباشد؟
حضرت فرمود مداومت کن به قرائت سوره ی تبارک

عرض کرد میخواهم مال من بسیار شود؟
حضرت فرمود مداومت کن به قرائت سوره ی واقعه هر شب

عرض کرد میخواهم فردای قیامت ایمن باشم؟
حضرت فرمود میان شام و خفتن به ذکر خدا مشغول باش

عرض کرد میخواهم خدای تعالی را در نماز حضور یابم؟
حضرت فرمود در وقت وضو گرفتن بسیار دقت کن

عرض کرد میخواهم از خاصان باشم؟
حضرت فرمود در کارها راستی و درستی پیشه کن

عرض کرد میخواهم برای من عذاب قبر نباشد؟
حضرت فرمود جامه ی خود را پاک نگهدار

عرض کرد میخواهم در نامه ی عمل من گناه نباشد؟

حضرت فرمود با پدر و مادرت به نیکی رفتار کن




برچسب ها :

ترس از مرگ می تواند علل و عوامل مختلفی داشته باشد که در این فرصت به طور خلاصه به برخی از این عوامل اشاره می شود.

 

1. بسیارى از مردم مرگ را به معناى فنا و نیستى و نابودى تفسیر مى‌‏ کنند. بدیهى است که انسان از فنا و نیستى وحشت دارد. اگر انسان مرگ را به این معنا تفسیر کند، حتماً از آن گریزان خواهد بود؛ از این رو، حتى در بهترین حالات زندگى، فکر مرگ، شهد زندگى را در کام او زهر مى‌‏ کند و همیشه از این نظر نگران است.

 

2. انسان هایی هستند که مرگ را پایان زندگى نمى ‌‏دانند، و در عین اعتقاد به معاد به دلیل اعمال ناپسند و کارهاى خلاف خود، از مرگ مى ‌‏ترسند و از آن وحشت دارند؛ زیرا مرگ را آغاز رسیدن به نتایج شوم اعمال خود مى ‌‏بینند. بنابراین، براى فرار از محاسبه الاهى و کیفر اعمال میل دارند هر چه بیش تر مرگ را به تأخیر بیندازند.

 

شخصی از پیامبر اسلام (ص) پرسید: چرا مرگ را دوست ندارم؟ فرمود: آیا ثروت دارى؟ عرض کرد: آرى، فرمود: چیزى از آن را پیش از خود فرستاده‏اى؟ عرض کرد: نه، فرمود: به همین دلیل است که مرگ را دوست ندارى.

 

ایـن هـمـان اسـت کـه امام على (ع) در یکى از سخنان حکمت آمیزش از آن، آه و ناله سر داده و هشدار می دهد: «آه، از کـمـى تـوشـه آخرت و طولانى بودن راه و دور بودن سفر و بزرگ بودن مقصد و محلّ ورود».

 

3. امام صادق (ع) می فرماید: فردی از ابوذر پرسید: چرا از مرگ می ترسیم؟ پاسخ داد: براى این که دنیا را آباد کرده ‌‏اید، و آخرت تان را ویران. طبیعى است که دوست ندارید از نقطه آباد به مکان ویران منتقل شوید.

 

چـنـان کـه از ایـن روایات استفاده مى ‌شود، علّت ترس از مرگ، تلاش نکردن براى آخرت، بلکه بى توجّه بودن به آن و روى کردن به دنیا است؛ و همین موجب ویرانى آخرت است.

 

انسان باید باور داشته باشد که مرگ پا نهادن به جهان آخرت و دیدن تلاش های این دنیا است. این بارو اقتضا دارد که آدمی به وظایف شرعى و انسانی خود عمل کند و به رحمت واسعه خداوند امیدوار باشد. در این صورت است که انسان نه تنها از مرگ نمى ‌‏ترسد، بلکه آن را به جهت لقای الاهی دوست خواهد داشت و به آن عشق خواهد ورزید.

 

پیامبر اکرم (ص) فرمود: «مرگ هدیه مؤمن است». امیرمؤمنان (ع) می فرماید: «به خدا سوگند! فرزند ابى طالب علاقه ‏‌اش به مرگ بیش تر است از کودک شیرخوار به پستان مادر».

 

بنابر این، راه ترس نداشتن از مرگ، توجّه به آخرت است؛ چرا که اعتقاد نداشتن بـه خـدا و قـیـامـت، به فراموشی سپردن آخرت و فراهم نساختن ره توشه برای آن، از عـوامـل اسـاسـى تـرس از مـرگ اسـت.





برچسب ها :

زندگینامه حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)

 

فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار می‌باشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد می‌باشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است". اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثال‌زدنی می‌باشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیده‌ی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمی‌باشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر می‌نمایند. اما نکته‌ای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت می‌شود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار می‌باشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن می‌تواند به عالیترین رتبه‌های روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمی‌یابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله می‌توان به آیه‌ی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و... اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ما در این قسمت به طور مختصر و با رعایت اختصار، به مطالعه شخصیت و زندگانی آن بزرگوار خواهیم پرداخت.

 

نام، القاب، کنیه‌ها

 نام مبارک آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) است و از برای ایشان القاب و صفات متعددی همچون زهرا، صدیقه، طاهره، مبارکه، بتول، راضیه، مرضیه، نیز ذکر شده است.

فاطمه، در لغت به معنی بریده شده و جدا شده می‌باشد و علت این نامگذاری بر طبق احادیث نبوی، آنست که: پیروان فاطمه (علیها السلام) به سبب او از آتش دوزخ بریده، جدا شده و برکنارند.

زهرا به معنای درخشنده است و از امام ششم، امام صادق (علیه السلام) روایت شده است که: "چون دخت پیامبر در محرابش می‌ایستاد (مشغول عبادت می‌شد)، نورش برای اهل آسمان می‌درخشید؛ همانطور که نور ستارگان برای اهل زمین می‌درخشد."

صدّیقه به معنی کسی است که به جز راستی چیزی از او صادر نمی شود. طاهره به معنای پاک و پاکیزه، مبارکه به معنای با خیر و برکت، بتول به معنای بریده و دور از ناپاکی، راضیه به معنای راضی به قضا و قدر الهی و مرضیه یعنی مورد رضایت الهی.(1)

کنیه‌های فاطمه (علیها السلام) نیز عبارتند از ام الحسین، ام الحسن، ام الائمه، ام ابیها و...

ام ابیها به معنای مادر پدر می‌باشد و رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) دخترش را با این وصف می‌ستود؛ این امر حکایت از آن دارد که فاطمه (علیها السلام) بسان مادری برای رسول خدا بوده است. تاریخ نیز گواه خوبی بر این معناست؛ چه هنگامی که فاطمه در خانه پدر حضور داشت و پس از وفات خدیجه (سلام الله علیها) غمخوار پدر و مایه پشت گرمی و آرامش رسول خدا بود و در این راه از هیچ اقدامی مضایقه نمی‌نمود، چه در جنگها که فاطمه بر جراحات پدر مرهم می‌گذاشت و چه در تمامی مواقف دیگر حیات رسول خدا.

 

مادر و پدر

همانگونه که می‌دانیم، نام پدر فاطمه (علیها السلام) محمد بن عبدالله (صلی الله علیه و آله و سلم) است که او رسول گرامی اسلام، خاتم پیامبران الهی و برترین مخلوق خداوند می‌باشد. مادر حضرتش خدیجه دختر خویلد، از زنان بزرگ و شریف قریش بوده است. او نخستین بانویی است که به اسلام گرویده است و پس از پذیرش اسلام، تمامی ثروت و دارایی خود را در خدمت به اسلام و مسلمانان مصرف نمود. خدیجه در دوران جاهلیت و دوران پیش از ظهور اسلام نیز به پاکدامنی مشهور بود؛ تا جایی که از او به طاهره (پاکیزه) یاد می‌شد و او را بزرگ زنان قریش می‌نامیدند.

 

ولادت

 فاطمه (علیها السلام) در سال پنجم پس از بعثت(2) و در روز 20 جمادی الثانی در مکه به دنیا آمد. چون به دنیا پانهاد، به قدرت الهی لب به سخن گشود و گفت: "شهادت می‌دهم که جز خدا، الهی نیست و پدرم رسول خدا و آقای پیامبران است و شوهرم سرور اوصیاء و فرزندانم (دو فرزندم) سرور نوادگان می‌باشند." اکثر مفسران شیعی و عده‌ای از مفسران بزرگ اهل تسنن نظیر فخر رازی، آیه آغازین سوره کوثر را به فاطمه (علیها السلام) تطبیق نموده‌اند و او را خیر کثیر و باعث بقا و گسترش نسل و ذریه پیامبر اکرم ذکر نموده‌اند. شایان ذکر است که آیه انتهایی این سوره نیز قرینه خوبی براین مدعاست که در آن خداوند به پیامبر خطاب می‌کند و می‌فرماید همانا دشمن تو ابتر و بدون نسل است.

 

مکارم اخلاق

 سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار تنها به سه مورد اشاره می‌نماییم. اما دوباره تأکید می‌کنیم که این موارد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.

1-   از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر می‌بردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردن‌بندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب می‌شد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردن‌بند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردن‌بند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردن‌بند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردن‌بند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانه‌ی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردن‌بند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.

گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردن‌بند با برکتی بود، گرسنه‌ای را سیر کرد و برهنه‌ای را پوشانید، پیاده‌ای را صاحب مرکب و فقیری را بی‌نیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.

2-   رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (علیها السلام) پیراهن وصله‌داری نیز داشت. سائلی بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنه می‌خواهم. حضرت زهرا (علیها السلام) خواست پیراهن وصله‌دار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه "هرگز به نیکی دست نمی‌یابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (علیها السلام) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.

3-   امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (علیها السلام)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف می‌نمایند: "مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعه‌ای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود می‌پرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا می‌کرد، آنان را نام می‌برد و بسیار برایشان دعا می‌نمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر، دعا می‌نمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (علیها السلام) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه."

 

ازدواج و فرزندان آن حضرت

 صدیقه کبری خواستگاران فراوانی داشت. نقل است که عده‌ای از نامداران صحابه از او خواستگاری کردند. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) به آنها فرمود که اختیار فاطمه در دست خداست. بنا بر آنچه که انس بن مالک نقل نموده است، عده‌ای دیگر از میان نامداران مهاجرین، برای خواستگاری فاطمه (علیها السلام) به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) رفتند و گفتند حاضریم برای این وصلت، مهر سنگینی را تقبل نماییم. رسول خدا همچنان مسأله را به نظر خداوند موکول می‌نمود تا سرانجام جبرئیل بر پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) نازل شد و گفت: "ای محمد! خدا بر تو سلام می‌رساند و می‌فرماید فاطمه را به عقد علی درآور، خداوند علی را برای فاطمه و فاطمه را برای علی پسندیده است." امام علی (علیه السلام) نیز از خواستگاران فاطمه (علیها السلام) بود و حضرت رسول بنا بر آنچه که ذکر گردید، به امر الهی با این وصلت موافقت نمود. در روایات متعددی نقل گشته است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: اگر علی نبود، فاطمه همتایی نداشت. بدین ترتیب بود که مقدمات زفاف فراهم شد. حضرت فاطمه (علیها السلام) با مهری اندک (بر خلاف رسوم جاهلی که مهر بزرگان بسیار بود) به خانه امام علی (علیه السلام) قدم گذارد.(3) ثمره این ازدواج مبارک، 5 فرزند به نامهای حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن (که در جریان وقایع پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) سقط شد)، بود. امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) از امامان 12 گانه می‌باشند که در دامان چنین مادری تربیت یافته‌اند و 9 امام دیگر (به غیر از امام علی (علیه السلام) و امام حسن (علیه السلام)) از ذریه امام حسین (علیه السلام) می‌باشند و بدین ترتیب و از طریق فاطمه (علیها السلام) به رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) منتسب می‌گردند و از ذریه ایشان به شمار می‌روند.(4) و به خاطر منسوب بودن ائمه طاهرین (به غیر از امیر مؤمنان (علیه السلام)) به آن حضرت، فاطمه (علیها السلام) را "ام الائمه" (مادر امامان) گویند.

زینب (سلام الله علیها) که بزرگترین دختر فاطمه (علیها السلام) به شمار می‌آید، بانویی عابد و پاکدامن و عالم بود. او پس از واقعه عاشورا، و در امتداد حرکت امام حسین (علیه السلام)، آن چنان قیام حسینی را نیکو تبیین نمود، که پایه‌های حکومت فاسق اموی به لرزه افتاد و صدای اعتراض مردم نسبت به ظلم و جور یزید بارها و بارها بلند شد. تا جایی که حرکتهای گسترده‌ای بر ضد ظلم و ستم او سازمان گرفت. آنچه از جای جای تاریخ درباره عبادت زینب کبری (علیها السلام) بدست می‌آید، آنست که حتی در سخت‌ترین شرایط و طاقت‌فرساترین لحظات نیز راز و نیاز خویش با پروردگار خود را ترک ننمود و این عبادت و راز و نیاز او نیز ریشه در شناخت و معرفت او نسبت به ذات مقدس ربوبی داشت.

ام کلثوم نیز که در دامان چنین مادری پرورش یافته بود، بانویی جلیل القدر و خردمند و سخنور بود که او نیز پس از عاشورا به همراه زینب (سلام الله علیها) حضور داشت و نقشی عمده در آگاهی دادن به مردم ایفا نمود.

 

فاطمه (علیها السلام) در خانه

 فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام) می‌نگریست، غم و اندوهش زدوده می‌شد. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه حتی اموری را که می‌پنداشت امام علی (علیه السلام) قادر به تدارک آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبه‌ای به فاطمه (علیها السلام) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات می‌نماید و او را از افتخارات خویش بر می‌شمرد و یا آن هنگام که می‌فرماید: "بخدا سوگند که او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود."

 

مقام حضرت زهرا (علیها السلام) و جایگاه علمی ایشان

 فاطمه زهرا (علیها السلام) در نزد شیعیان اگر چه امام نیست، اما مقام و منزلت او در نزد خداوند و در بین مسلمانان به خصوص شیعیان، نه تنها کمتر از سایر ائمه نیست، بلکه آن حضرت همتای امیر المؤمنین و دارای منزلتی عظیم‌تر از سایر ائمه طاهرین (علیهم السلام) می‌باشد.

اگر بخواهیم مقام علمی فاطمه (علیها السلام) را درک کنیم و به گوشه‌ای از آن پی ببریم، شایسته است به گفتار او در خطبه فدکیه بنگریم؛ چه آنجا که استوارترین جملات را در توحید ذات اقدس ربوبی بر زبان جاری می‌کند، یا آن هنگام که معرفت و بینش خود را نسبت به رسول اکرم آشکار می‌سازد و یا در مجالی که در آن خطبه، امامت را شرح مختصری می‌دهد. جای جای این خطبه و احتجاجات این بانوی بزرگوار به قرآن کریم و بیان علت تشریع احکام، خود سندی محکم بر اقیانوس بی‌کران علم اوست که متصل به مجرای وحی است (قسمتی از این خطبه در فراز آخر مقاله خواهد آمد). از دیگر شواهدی که به آن وسیله می‌توان گوشه‌ای از علو مقام فاطمه (علیها السلام) را درک نمود، مراجعه زنان و یا حتی مردان مدینه در مسائل دینی و اعتقادی به آن بزرگوار می‌باشد که در فرازهای گوناگون تاریخ نقل شده است. همچنین استدلالهای عمیق فقهی فاطمه (علیها السلام) در جریان فدک (که مقداری از آن در ادامه ذکر خواهد گردید)، به روشنی بر احاطه فاطمه (علیها السلام) بر سراسر قرآن کریم و شرایع اسلامی دلالت می‌نماید.

 

مقام عصمت

 در بیان عصمت فاطمه (علیها السلام) و مصونیت او نه تنها از گناه و لغزش بلکه از سهو و خطا، استدلال به آیه تطهیر ما را بی‌نیاز می‌کند. ما در این قسمت جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث، تنها اشاره می‌نماییم که عصمت فاطمه (علیها السلام) از لحاظ کیفیت و ادله اثبات همانند عصمت سایر ائمه و پیامبر است که در قسمت مربوطه در سایت بحث خواهد شد. 

 

بیان عظمت فاطمه از زبان پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)

 رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بارها و بارها فاطمه (علیها السلام) را ستود و از او تجلیل نمود. در مواقع بسیاری می‌فرمود: "پدرش به فدایش باد" و گاه خم می‌شد و دست او را می‌بوسید. به هنگام سفر از آخرین کسی که خداحافظی می‌نمود، فاطمه (علیها السلام) بود و به هنگام بازگشت به اولین محلی که وارد می‌شد، خانه او بود.

عامه محدثین و مسلمانان از هر مذهب و با هر عقیده‌ای، این کلام را نقل نموده‌اند که حضرت رسول می‌فرمود: "فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده است." از طرفی دیگر، قرآن کریم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از هر سخنی که منشأ آن هوای نفسانی باشد، بدور دانسته و صراحتاً بیان می‌دارد که هر چه پیامبر می‌فرماید، سخن وحی است. پس می‌توان دریافت که این همه تجلیل و ستایش از فاطمه (علیها السلام)، علتی ماورای روابط عاطفی مابین پدر و فرزند دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خود به این مطلب اشاره می‌فرمود. گاه در جواب خرده‌گیران، لب به سخن می‌گشود که خداوند مرا به این کار امر نموده و یا می‌فرمود: "من بوی بهشت را از او استشمام می‌کنم."

اما اگر از زوایای دیگر به بحث بنگریم و حدیث نبوی را در کنار آیات شریفه قرآن کریم قرار دهیم، مشاهده می‌نماییم قرآن کریم عقوبت کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اذیت نمایند، عذابی دردناک ذکر می‌کند. و یا می‌فرماید کسانی که خدا و رسول را اذیت نمایند، خدا آنان را در دنیا از رحمت خویش دور می‌دارد و برای آنان عذابی خوار کننده آماده می‌نماید. پس به نیکی مشخص می‌شود که رضا و خشنودی فاطمه (علیها السلام)، رضا و خشنودی خداوند است و غضب او نیز باعث غضب خداست. به بیانی دقیق‌تر، او مظهر رضا و غضب الهی است. چرا که نمی‌توان فرض نمود، شخصی عملی را انجام دهد و بدان وسیله فاطمه (علیها السلام) را بیازارد و موجب آزردگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گردد و بدین سبب مستوجب عقوبت الهی شود، اما خداوند از آن شخص راضی و به عمل او خشنود باشد و در عین رضایت، او را مورد عقوبتی سنگین قرار دهد.

نکته‌ای دیگر که از قرار دادن این حدیث در کنار آیات قرآن کریم بدست می‌آید، آنست که رضای فاطمه (علیها السلام)، تنها در مسیر حق بدست می‌آید و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهی حاصل می‌شود و در این امر حتی ذره‌ای تمایلات نفسانی و یا انگیزه‌های احساسی مؤثر نیست. چرا که از مقام عدل الهی، بدور است شخصی را به خاطر غضب دیگری که برخواسته از تمایل نفسانی و یا عوامل احساسی مؤثر بر اراده اوست، عقوبت نماید.

 

فاطمه (علیها السلام) پس از پیامبر

 با وفات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، فاطمه (علیها السلام) غرق در سوگ و ماتم شد. از یک طرف نه تنها پدر او بلکه آخرین فرستاده خداوند و ممتازترین مخلوق او، از میان بندگان به سوی خداوند، بار سفر بسته بود. هم او که در وجود خویش برترین مکارم اخلاقی را جمع نموده و با وصف صاحب خلق عظیم، توسط خداوند ستوده شده بود. هم او که با وفاتش باب وحی تشریعی بسته شد؛ از طرفی دیگر حق وصی او غصب گشته بود. و بدین ترتیب دین از مجرای صحیح خود، در حال انحراف بود. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه غم و اندوه خویش را در این زمینه کتمان نمی‌نمود. گاه بر مزار پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) حاضر می‌شد و به سوگواری می‌پرداخت و گاه تربت شهیدان احد و مزار حمزه عموی پیامبر را برمی‌گزید و درد دل خویش را در آنجا بازگو می‌نمود. حتی آن هنگام که زنان مدینه علت غم و اندوه او را جویا شدند، در جواب آنان صراحتاً اعلام نمود که محزون فقدان رسول خدا و مغموم غصب حق وصی اوست.

هنوز چیزی از وفات رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نگذشته بود که سفارش رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و ابلاغ فرمان الهی توسط ایشان در روز غدیر، مبنی بر نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان حاکم و ولی مسلمین پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، توسط عده ای نادیده گرفته شد و آنان در محلی به نام سقیفه جمع گشتند و از میان خود فردی را به عنوان حاکم برگزیدند و شروع به جمع‌آوری بیعت از سایرین برای او نمودند. به همین منظور بود که عده‌ای از مسلمانان به نشانه اعتراض به غصب حکومت و نادیده گرفتن فرمان الهی در نصب امام علی (علیه السلام) به عنوان ولی و حاکم اسلامی پس از پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در خانه فاطمه (علیها السلام) جمع گشتند. هنگامی که ابوبکر - منتخب سقیفه - که تنها توسط حاضرین در سقیفه انتخاب شده بود، از اجتماع آنان و عدم بیعت با وی مطلع شد؛ عمر را روانه خانه فاطمه (علیها السلام) نمود تا امام علی (علیه السلام) و سایرین را به زور برای بیعت در مسجد حاضر نماید. عمر نیز با عده‌ای به همراه پاره آتش، روانه خانه فاطمه (علیها السلام) شد. هنگامی که بر در خانه حاضر شد، فاطمه (علیها السلام) به پشت در آمد و علت حضور آنان را جویا شد. عمر علت را حاضر نمودن امام علی (علیه السلام) و دیگران در مسجد برای بیعت با ابوبکر عنوان نمود. فاطمه (علیها السلام) آنان را از این امر منع نمود و آنان را مورد توبیخ قرار داد. در نتیجه عده‌ای از همراهیان او متفرق گشتند. اما در این هنگام او که از عدم خروج معترضین آگاهی یافت، تهدید نمود در صورتی که امام علی (علیه السلام) و سایرین برای بیعت از خانه خارج نشوند، خانه را با اهلش به آتش خواهد کشید. و این در حالی بود که می‌دانست حضرت فاطمه (علیها السلام) در خانه حضور دارد. در این موقع عده‌ای از معترضین از خانه خارج شدند که مورد برخورد شدید عمر قرار گرفتند و شمشیر برخی از آنان نیز توسط او شکسته شد. اما همچنان امیر مومنان، فاطمه و کودکان آنان در خانه حضور داشتند. بدین ترتیب عمر دستور داد تا هیزم حاضر کنند و به وسیله هیزمهاي گردآوری شده و پاره آتشی که با خود همراه داشت، درب خانه را به آتش کشیدند و به زور وارد خانه شدند و به همراه عده‌ای از همراهانش خانه را مورد تفتیش قرار داده و امام علی را به زور و با اکراه به سمت مسجد کشان کشان بردند. در حین این عمل، فاطمه (علیها السلام) بسیار صدمه دید و لطمات فراوانی را تحمل نمود اما باز از پا ننشست و بنا بر احساس وظیفه و تکلیف الهی خویش در دفاع از ولی زمان و امام خود به مسجد آمد. عمر و ابوبکر و همراهان آنان را در مسجد رسول خدا مورد خطاب قرار داد و آنان را از غضب الهی و نزول عذاب بر حذر داشت. اما آنان اعمال خویش را ادامه دادند.

 

فاطمه (علیها السلام) و فدک

از دیگر ستمهایی که پس از ارتحال پیامبر در حق فاطمه (علیها السلام) روا داشته شد، مسأله فدک بود. فدک قریه‌ای است که تا مدینه حدود 165 کیلومتر فاصله دارد و دارای چشمه جوشان و نخلهای فراوان خرماست و خطه‌ای حاصلخیز می‌باشد. این قریه متعلق به یهودیان بود و آن را بدون هیچ جنگی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بخشیدند؛ لذا مشمول اصطلاح انفال می‌گردد و بر طبق صریح قرآن، تنها اختصاص به خداوند و پیامبر اسلام دارد. پس از این جریان و با نزول آیه «و ات ذا القربی حقه»، پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) بر طبق دستور الهی آن را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. فاطمه (علیها السلام) و امیر مومنان (علیه السلام) در فدک عاملانی داشتند که در آبادانی آن می‌کوشیدند و پس از برداشت محصول، درآمد آن را برای فاطمه (علیها السلام) می‌فرستادند. فاطمه (علیها السلام) نیز ابتدا حقوق عاملان خویش را می‌پرداخت و سپس مابقی را در میان فقرا تقسیم می‌نمود؛ و این در حالی بود که وضع معیشت آن حضرت و امام علی (علیه السلام) در ساده‌ترین وضع به سر می‌برد. گاه آنان قوت روز خویش را هم در راه خدا انفاق می‌نمودند و در نتیجه گرسنه سر به بالین می‌نهادند. اما در عین حال فقرا را بر خویش مقدم می‌داشتند و در این عمل خویش، تنها خدا را منظور نظر قرار می‌دادند. (چنانچه در آیات آغازین سوره دهر آمده است). پس از رحلت رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم)، ابابکر با منتسب نمودن حدیثی به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) با این مضمون که ما انبیا از خویش ارثی باقی نمی‌گذاریم، ادعا نمود آنچه از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) باقی مانده، متعلق به تمامی مسلمین است.

فاطمه در مقام دفاع از حق مسلم خویش دو گونه عمل نمود. ابتدا افرادی را به عنوان شاهد معرفی نمود که گواهی دهند پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) در زمان حیات خویش فدک را به او بخشیده است و در نتیجه فدک چیزی نبوده که به صورت ارث به او رسیده باشد. در مرحله بعد حضرت خطبه‌ای را در مسجد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) ایراد نمود که همانگونه که قبلاً نیز ذکر شد، حاوی مطالب عمیق در توحید و رسالت و امامت است. در این خطبه که در نهایت فصاحت و بلاغت ایراد گردیده است، بطلان ادعای ابابکر را ثابت نمود. فاطمه به ابوبکر خطاب نمود که چگونه خلاف کتاب خدا سخن می‌گویی؟! سپس حضرت به شواهدی از آیات قرآن اشاره نمود که در آنها سلیمان، وارث داود ذکر گردیده و یا زکریا از خداوند تقاضای فرزندی را می‌نماید که وارث او و وارث آل یعقوب باشد. از استدلال فاطمه (علیها السلام) به نیکی اثبات می‌گردد بر فرض که فدک در زمان حیات پیامبر به فاطمه (علیها السلام) بخشیده نشده باشد، پس از پیامبر به او به ارث می‌رسد و در این صورت باز هم مالک آن فاطمه است و ادعای اینکه پیامبران از خویش ارث باقی نمی‌گذارند، ادعایی است خلاف حقیقت، و نسبت دادن این کلام به پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) امری است دروغ؛ چرا که محال است آن حضرت بر خلاف کلام الهی سخن بگوید و خداوند نیز بارها در قرآن کریم این امر را تایید نموده و بر آن تاکید کرده است. اما با تمام این وجود، همچنان غصب فدک ادامه یافت و به مالک حقیقی‌اش بازگردانده نشد.

باید توجه داشت صحت ادعای فاطمه (علیها السلام) چنان واضح و روشن بود و استدلالهای او آنچنان متین و استوار بیان گردید که دیگر برای کسی جای شک باقی نمی‌ماند و بسیاری از منکرین در درون خود به وضوح آن را پذیرفته بودند. دلیل این معنا، آنست که عمر خلیفه دوم هنگامی که فتوحات اسلامی گسترش یافت و نیاز دستگاه خلافت به در آمد حاصل از آن بر طرف گردید، فدک را به امیر مؤمنان (علیه السلام) و اولاد فاطمه (علیها السلام) باز گرداند. اما بار دیگر در زمان عثمان فدک غصب گردید.

 

بیماری فاطمه (علیها السلام) و عیادت از او

 سرانجام فاطمه بر اثر شدت ضربات و لطماتی که به او بر اثر هجوم به خانه‌اش و وقایع پس از آن وارد گشته بود، بیمار گشت و در بستر بیماری افتاد. گاه به زحمت از بستر برمی‌خاست و کارهای خانه را انجام می‌داد و گاه به سختی و با همراهی اطفال کوچکش، خود را کنار تربت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌رساند و یا کنار مزار حمزه عموی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) و دیگر شهدای احد حاضر می‌گشت و غم و اندوه خود را بازگو می‌نمود.

در همین ایام بود که روزی زنان مهاجر و انصار که از بیماری او آگاهی یافته بودند، جهت عیادت به دیدارش آمدند. فاطمه (علیها السلام) در این دیدار بار دیگر اعتراض و نارضایتی خویش را از اقدام گروهی که خلافت را به ناحق از آن خویش نموده بودند، اعلام نمود و از آنان و عده‌ای که در مقابل آن سکوت نموده بودند، به علت عدم انجام وظیفه الهی و نادیده گرفتن فرمان نبوی درباره وصایت امام علی (علیه السلام) انتقاد کرد و نسبت به عواقب این اقدام و خروج اسلام از مجرای صحیح خود به آنان هشدار داد. همچنین برکاتی را که در اثر عمل به تکلیف الهی و اطاعت از جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) از جانب خداوند بر آنان نائل خواهد شد، خاطر نشان نمود.

در چنین روزهایی بود که ابابکر و عمر به عیادت حضرت آمدند. هر چند در ابتدا فاطمه (علیها السلام) از آنان رویگردان بود و به آنان اذن عیادت نمی‌داد، اما سرانجام آنان بر بستر فاطمه (علیها السلام) حاضر گشتند. فاطمه (علیها السلام) در این هنگام، این کلام پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) را که فرموده بود: "هر کس فاطمه را به غصب در آورد من را آزرده و هر که او را راضی نماید مرا راضی نموده"، به آنان یادآوری نمود. ابابکر و عمر نیز صدق این کلام و انتساب آن به پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را تأیید نمودند. سرانجام فاطمه (علیها السلام)، خدا و ملائکه را شاهد گرفت فرمود: "شما من را به غضب آوردید و هرگز من را راضی ننمودید؛ در نزد پیامبر، شکایت شما دو نفر را خواهم نمود."

 

وصیت

 در ایام بیماری، فاطمه (علیها السلام) روزی امام علی (علیه السلام) را فراخواند و آن حضرت را وصی خویش قرار داد و به آن حضرت وصیت نمود که پس از وفاتش، فاطمه (علیها السلام) را شبانه غسل دهد و شبانه کفن نماید و شبانه دفن کند و احدی از کسانی که در حق او ستم روا داشته‌اند، در مراسم تدفین و نماز خواندن بر جنازه او حاضر نباشند.

 

شهادت

 سرانجام روز سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجری فرا رسید. فاطمه (علیها السلام) آب طلب نموده و بوسیله آن بدن مطهر خویش را شستشو داد و غسل نمود. سپس جامه‌ای نو پوشید و در بستر خوابید و پارچه‌ای سفید به روی خود کشید؛ چیزی نگذشت که دخت پیامبر، بر اثر حوادث ناشی از هجوم به خانه ایشان، دنیا را ترک نموده و به شهادت رسید؛ در حالیکه از عمر مبارکش بنا بر مشهور، 18 سال بیشتر نمی‌گذشت و بنا بر مشهور تنها 95 روز پس از رسول خدا در این دنیا زندگی نمود.

فاطمه (علیها السلام) در حالی از این دنیا سفر نمود که بنا بر گفته معتبرترین کتب در نزد اهل تسنن و همچنین برترین کتب شیعیان، از ابابکر و عمر خشمگین بود و در اواخر عمر هرگز با آنان سخن نگفت؛ و طبیعی است که دیگر حتی تأسف ابی‌بکر در هنگام مرگ از تعرض به خانه فاطمه (علیها السلام) سودی نخواهد بخشید.

 

تغسیل و تدفین

 مردم مدینه پس از آگاهی از شهادت فاطمه (علیها السلام)، در اطراف خانه آن بزرگوار جمع گشتند و منتظر تشییع و تدفین فاطمه (علیها السلام) بودند؛ اما اعلام شد که تدفین فاطمه (علیها السلام) به تأخیر افتاده است. لذا مردم پراکنده شدند. هنگامی که شب فرا رسید و چشمان مردم به خواب رفت، امام علی (علیه السلام) بنا بر وصیت فاطمه (علیها السلام) و بدور از حضور افراد، به غسل بدن مطهر و رنج دیده همسر خویش پرداخت و سپس او را کفن نمود. هنگامی که از غسل دادن او فارغ شد، به امام حسن و امام حسین (علیهما السلام) (در حالی که در زمان شهادت مادر هر دو کودک بودند.) امر فرمود: تا عده‌ای از صحابه راستین رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را که البته مورد رضایت فاطمه (علیها السلام) بودند، خبر نمایند تا در مراسم تدفین آن بزرگوار شرکت کنند. (و اینان از 7 نفر تجاوز نمی‌کرده‌اند). پس از حضور آنان، امیر مؤمنان بر فاطمه (علیها السلام) نماز گزارد و سپس در میان حزن و اندوه کودکان خردسالش که مخفیانه در فراق مادر جوان خویش گریه می‌نمودند، به تدفین فاطمه (علیها السلام) پرداخت. هنگامی که تدفین فاطمه (علیها السلام) به پایان رسید، رو به سمت مزار رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نمود و گفت:

"سلام بر تو ای رسول خدا، از جانب من و از دخترت؛ آن دختری که بر تو و در کنار تو آرمیده است و در زمانی اندک به تو ملحق شده. ای رسول خدا، صبر و شکیبایی‌ام از فراق حبیبه‌ات کم شده، خودداریم در فراق او از بین رفت... ما از خداییم و بسوی او باز می‌گردیم... به زودی دخترت، تو را خبر دهد که چه سان امتت فراهم گردیدند و بر او ستم ورزیدند. سرگذشت را از او بپرس و گزارش را از او بخواه که دیری نگذشته و یاد تو فراموش نگشته..."

امروزه پس از گذشت سالیان متمادی همچنان مزار سرور بانوان جهان مخفی است و کسی از محل آن آگاه نیست. مسلمانان و بخصوص شیعیان در انتظار ظهور امام مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بزرگترین منجی الهی و یازدهمین فرزند از نسل فاطمه (علیها السلام) در میان ائمه می‌باشند تا او مزار مخفی شده مادر خویش را بر جهانیان آشکار سازد و به ظلم و بی عدالتی در سراسر گیتی، پایان دهد.

 

سخنان فاطمه

 از فاطمه (علیها السلام) سخنان فراوانی بر جای مانده، که پاره‌ای از آنان مستقیماً از او نقل شده است و به نیکی می‌توان گوشه‌ای از علو مقام و ژرفای علم و معرفت او را در این کلمات دریافت و پاره‌ای دیگر نیز بواسطه او، از وجود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت گشته است که به نوبه خود بیانگر ارتباط نزدیک او با رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) و عمق درک و فهم فاطمه (علیها السلام) می‌باشد. در این مجال، جهت رعایت اختصار تنها به دو مورد از کلماتی که مستقیماً از فاطمه (علیها السلام) نقل شده اشاره می‌نماییم:

1-      قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام): "من اصعد الی الله خالص عبادته، اهبط الله عزوجل الیه افضل مصلحته"

فاطمه زهرا (سلام الله علیها) فرمود: "هر کس عبادت خالص خود را به سوی پروردگار بالا بفرستد، خداوند برترین مصلحت خود را به سوی او می‌فرستد."

2-   قال مولاتنا فاطمة الزهرا (علیها السلام) فی قسم من خطبة الفدکیة: "فجعل الله الایمان تطهیراً لکم من الشرک، و الصلوه تنزیها لکم عن الکبر، و الزکاه تزکیه للنفس و نماًء فی الرزق، و الصیام تثبیتاً للإ خلاص، و الحج تشییداً للدین، و العدل تنسیقاً للقلوب، و طاعتنا نظاماً للملة، و اما متنا اماناً من الفرقه، و الجهاد عزا للإسلام، و الصبر معونة علی استیجاب الأجر، و الأمر بالمعروف مصلحة للعامه، و بر الوالدین وقایه من السخط، وصلة الأرحام منماة للعدد، و القصاص حصناً للدماء، و الوفاء بالندر تعریضاً للمغفره، و توفیة المکائیل و الموازین تغییراً للبخس، و النهی عن شرب الخمر تنزیهاً عن الرجس، و اجتناب القذف حجاباً عن اللعنة، و ترک السرقة ایجاباً للعفة، و حرم الله الشرک اخلاصاً له بالربوبیه، فاتقوا الله حق تقاته و لا تموتن الا و انتم مسلمون و اطیعو الله فیما امرکم به و نهاکم عنه فانه" انما یخشی الله من عباده العلماء."

فاطمه زهرا (علیها السلام) در قسمتی از خطبه فدکیه می‌فرمایند: "پس خداوند ایمان را موجب پاکی شما از شرک، نماز را موجب تنزیه و پاکی شما از (آلودگی) تکبر، زکات را باعث تزکیه و طهارت روح و روان و رشد و فزونی در روزی، روزه را موجب پایداری اخلاص، حج را باعث استواری دین، دادگری و عدل را موجب انسجام و تقویت دلها، اطاعت و پیروی از ما را باعث نظم و آسایش ملت، رهبری و پیشوایی ما را موجب امان از جدایی و تفرقه، جهاد را موجب عزت و شکوه اسلام، صبر و پایداری را کمکی بر استحقاق و شایستگی پاداش، امر به معروف را به مصلحت عامه مردم، نیکی به پدر و مادر را سپری از خشم پروردگار، پیوند و پیوستگی با ارحام و خویشاوندان را موجب کثرت جمعیت، قصاص را موجب جلوگیری از خونریزیها، وفا به نذر را موجب قرار گرفتن در معرض آمرزش، پرهیز از کم فروشی را موجب عدم زیان و ورشکستگی، نهی از آشامیدن شراب را به خاطر پاک بودن از پلیدی، دوری جستن از قذف (تهمت ناروای جنسی) را انگیزه‌ای برای جلوگیری از لعن و نفرین، پرهیز از دزدی را موجب حفظ عفت و پاکدامنی قرار داد و خداوند شرک ورزیدن نسبت به خود را از آن جهت حرام فرمود که بندگان در بندگی خود نسبت به ربوبیت او اخلاص پیشه کنند، پس "از خداوند بدان گونه که شایسته است پرهیز داشته باشید و تقوا پیشه کنید و جز درحال مسلمانی از دنیا نروید." و خدا را در آنچه که شما را بدان امر می‌کند و آنچه که نهی می‌کند فرمان برداری کنید. زیرا "تنها بندگان دانا از خداوند خوف و ترس دارند."

 

 




برچسب ها :

اين آيات دوازده صفت از صفات ويژه آنان را بيان مى‏كند كه بعضى به جنبه‏هاى اعتقادى ارتباط دارند، و برخى اخلاقى، و پاره‏اى اجتماعى، قسمتى جنبه فردى دارد و بخش ديگرى جمعى است، و رويهم رفته مجموعه‏اى است از والاترين ارزشهاى انسانى.
نخستين توصيفى كه از" عِبادُ الرَّحْمنِ" شده است، نفى كبر و غرور و خودخواهى است‏
دومين وصف آنها حلم و بردبارى است
در دومين آيه به سومين ويژگى آنها كه عبادت خالصانه پروردگار است پرداخته مى‏گويد" آنها كسانى هستند كه شبانگاه براى پروردگارشان سجده و قيام مى‏كنند
چهارمين صفت ويژه آنان خوف و ترس از مجازات و كيفر الهى است:" آنها كسانى هستند كه پيوسته مى‏گويند پروردگارا عذاب جهنم را از ما بر طرف گردان كه عذابش سخت و شديد و پر دوام است"
پنجمين صفت ممتاز" عباد الرحمن" اعتدال‏
و دورى از هر گونه افراط و تفريط در كارها مخصوصا در مساله انفاق است
ششمين ويژگى" عباد الرحمن" كه در آيات مورد بحث آمده توحيد خالص است كه آنها را از هر گونه شرك و دوگانه و يا چند گانه پرستى دور مى‏سازد
هفتمين صفت، پاكى آنها از آلودگى به خون بيگناهان است:" آنها هرگز انسانى را كه خداوند خونش را حرام شمرده، جز به حق، به قتل نمى‏رسانند
هشتمين وصف آنها اين است كه: دامان عفتشان هرگز آلوده نمى‏شود
نهمين صفت برجسته آنان احترام و حفظ حقوق ديگران است" آنها كسانى هستند كه هرگز شهادت به باطل نمى‏دهند
دهمين توصيف اين گروه از بندگان خاص خدا، داشتن چشم بينا، و گوش شنوا به هنگام برخورد با آيات پروردگار است، مى‏فرمايد:" آنها كسانى هستند كه هر گاه آيات پروردگارشان به آنها ياد آورى شود كر و كور روى آن نمى‏افتند
يازدهمين ويژگى اين مؤمنان راستين آن است كه توجه خاصى به تربيت فرزند و خانواده خويش دارند و براى خود در برابر آنها مسئوليت فوق العاده‏اى قائلند" آنها پيوسته از درگاه خدا مى‏خواهند و مى‏گويند پروردگارا از همسران و فرزندان ما كسانى قرار ده كه مايه روشنى چشم ما گردد
و بالآخره دوازدهمين وصف برجسته اين بندگان خالص خدا كه از يك نظر مهمترين اين اوصاف است اينكه آنها هرگز به اين قانع نيستند كه خود راه حق را بسپرند بلكه همتشان آن چنان والا است كه مى‏خواهند امام و پيشواى جمعيت مؤمنان باشند و ديگران را نيز به اين راه دعوت كنند.( تفسير نمونه، ج‏15، ص: 150)
خدايا ما را نيز از اين افراد قرار بده آمين

 




برچسب ها :

فضیلت و خواص سوره غافر
 
غافر و نام های دیگرش «مؤمن، الطول» 1، چهلمین سوره قرآن كریم سوره غافر است كه مكی  و 85 آیه دارد.نام دیگر این سوره مؤمن است.
در فضیلت این سوره از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله وسلم روایت شده است: هر كس سوره غافر را قرائت كند روح همه پیامبران و صدیقان و مؤمنان بر او درود فرستاده و نزد خداوند برایش طلب آمرزش می كنند. 2
ایشان در ضمن بیان چگونگی سفر روحانی خود به عوالم دیگر فرمودند: فرشتگان حمل كننده عرش را دیدم كه سوره غافر را تلاوت می كنند. 3
در كلامی از امام صادق علیه السلام نیز آمده است: هر كس سوره غافر را هر شب قرائت نماید خداوند گناهان گذشته و آینده او را می آمرزد و اورا همراه تقوا قرار داده و آخرتش را بهتر از دنیایش می كند. 4
در تفسیر البرهان به نقل از پیامبر اكرم صلی الله علیه و آله وسلم آمده: هر كه سوره غافر را تلاوت نمایی در حال در روز قیامت وارد می شود كه خداوند امیدش را قطع نكرده است و آنچه را كه بیم داران از خود در دنیا عطا كرده است به او عطا می كند...5
 
آثار و بركات سوره
 1) زیاد شدن خیرات
هر كس این سوره را بنویسد و بر دیوار باغ خود بیاویزد سرسبز و پر محصول خواهد شد و اگر نوشته اش را در مغازه و محل كسب بیاویزند خیرات و خرید و فروش در آن زیاد می شود. 6
از امام صادق علیه السلام نیز روایتی نقل شده كه می فرماید: هر كس این سوره را در شب بنویسد و در باغی قرار دهد بركات آن زیاد می شود و موجب سرسبزی و زیبایی و خوبی آن می شود و اگر بر دیوار مغازه ای آویخته شود، خرید و فروش زیاد در آن صورت می گیرد و اگر برای بیماری نوشته شود بیماری اش برطرف می شود. 7
 
2) درمان دمل چركین
 امام صادق علیه السلام فرموده اند: اگر سوره غافر را بنویسند و شخصی كه دمل های چركین در بدن داشته باشد بیماری اش برطرف می شود...8
3) دور شدن ناخوشایندی ها
 پیامبر اكرم صلی الله علیه وآله وسلم: قرائت آیات 3-1 سوره غافر و «آیه الكرسی»، و سوره «حمد» موجب دور شدن ناخوشایندی ها و آفت ها و بلاهاست.
 




برچسب ها :

 روزهایمان از پی هم می گذرد ،مایی که مذهبمان شیعه است،مایی که اعتقاد به وجود ائمه ای داریم که خلیفه و جانشین خداوند در زمینند،مایی که دوازده امام داریم و می گوییم دوازدهمین اماممان زنده است،نه چونان ما که او انسان کامل بر روی زمین و بنده معصوم و مطیع خداست،ثبات عالم به وجود اوست،همه به طفیل آن بنده کامل روزی می خوریم ولی، باز قصه قصه بی معرفتی و بی وفایی است...روزهایمان از پی هم می گذرد ،مایی که مذهبمان شیعه است،مایی که اعتقاد به وجود ائمه ای داریم که خلیفه و جانشین خداوند در زمینند،مایی که دوازده امام داریم و می گوییم دوازدهمین اماممان زنده است،نه چونان ما که او انسان کامل بر روی زمین و بنده معصوم و مطیع خداست،ثبات عالم به وجود اوست،همه به طفیل آن بنده کامل روزی می خوریم ولی، باز قصه قصه بی معرفتی و بی وفایی است...

او باب رسیدن به خداست و قرآن می گوید : وَأْتُواْ الْبُيُوتَ مِنْ أَبْوَابِهَا1 ، از درب ها وارد خانه شوید؛به راستی اگر او امام ماست پس ما ماموم اوییم و ماموم باید عملش به مانند امام و متکی و پیرو او باشد اما تو بگو کیست او که من مانند او باشم؟!

اهمیت معرفت امام زمان صلوات الله علیه

اهمیت معرفت و شناخت امام زمان در مذهب ما به اهمیت اصل ایمان است از آنجا که نه یک حدیث بلکه بابی در احادیث ماست که کسی که بمیرد در حالی که امام زمان نشناس باشد به دین اسلام نمرده است بلکه چونان جاهلیت قبل از اسلام دچار انحراف و تباهی و بدآئینی بوده است.

 

آیا با امام زمان ارتباط دارید؟

امام باقر در تفسیر آیه 200 سوره آل عمران می فرمایند : رابطوا امامکم المنتظر2 ،با امام زمانتان رابطه داشته باشید ، حضرت آیت الله بهجت رحمة الله علیه در این رابطه می فرمایند: تا رابطه ما با ولیّ امر، امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) قوی نشود، کار ما درست نخواهد شد.و قوّت رابطه ما با ولیّ امر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) هم در اصلاح نفس است.
 
باز باید از خودم بپرسم از قصه معرفت که بگذریم،چقدر امام زمان خود را یاد می کنیم که این از حداقل هاست امام زمان در کلامی می فرمایند: انا غیر مهملین لمراعاتکم ولا ناسین لذکرکم3 ، ما شما را فراموش نمی کنیم! ؛ محبت او که مظهر مهر خدای رحمان است ما را فرا گرفته اما در کدامین کوچه غفلت در این دنیای رنگ و ریا و بی وفایی گیر کرده ایم که یادی از او نمی کنیم،همان یادی که البته باب لطف و توجه خدا به ماست.
 
یکی از دستور العمل های ارتباط با امام زمان این است که برای فرج او که فرج عالم است دعا کنیم البته باز باید یادآور شوم که در این روزگار آخرالزمان یاد کردن و دعا کردن برای آن آئینه حسن حضرت پروردگار خود نعمت و رزقی بزرگ است که باز چگونه توان از عهده شکر آن بر آمد؟؛
 
قال المَهدي(عج): «أَكْثِرُوا الدُّعَاءَ بِتَعْجِيلِ الْفَرَجِ فَإِنَّ ذَلِكَ فَرَجُكُم‏»4
برای تعجیل فرج بسیار دعا کنید ،زیرا همین موجب فرج و گشایش شماست .
 
یاد او باب گشایش است و دعای برای فرج او اول درهای رحمت خداوند را به روی خود ما باز می کند که این عمل خود از کمترین وظایف شیعیان آن امام منتظر در قبال حضرت است.
 
خیلی از ما بیشترین دعایی که گاهی برای امام زمان می خوانیم همین دعای "اللهم کن لولیک" است که دعای برای سلامتی حضرت است اما قدر همین دعا را هم نمی دانیم ،او گوش شنوا و چشم بینای خداوند است ،او همان مهربانی است که ما در این دوران سخت دستور داریم در خانه او برویم و از او استمداد بجوییم، این دعا ها بهانه است تا باز نام مهدی بر زبان ما جاری شود تا باز تابلوی نجات در این دوران جلوی چشممان بیاید ، پدر معنوی ما اوست ،همان پدری که چون یعقوب نبی برای فرزندان گنهکار خود استغفار می کند؛ يَا أَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا كُنَّا خَاطِئِينَ5 ؛ ای پدر برای گناهان ما طلب آمرزش کن که ما خطاکار بوده ايم.

 

آیا دوست داریم امام زمان برای ما دعا کنند؟

آیا دوست داریم که مشمول دعای مستجاب امام زمان شویم؟ آیا این اراده و همت و البته اعتقاد را داریم که امام زمان برای ما و زندگی و خانواده ما دعا کنند؟ راهش دل دادن به مهدی و دعا برای اوست از جمله دلایلی که علما برای اینکه امام زمان هر کس که ایشان را یاد و دعا کند ،دعا می فرمایند ،روایت زیر است:
 
 مرحوم راوندي در کتاب الخرائج نقل مي کند: گروهي از اهل اصفهان ـ از جمله ابو عباس احمد بن نصر وابو جعفر محمد بن علويه ـ برایم نقل کرده اند: در اصفهان مردي شيعه به نام عبدالرحمان بود، از او سئوال کردند: علت اينکه امامت امام علي النقي (عليه السلام) را پذيرفتي و دنبال فرد ديگري نرفتي چيست؟
 
گفت: جرياني از آن حضرت ديدم که قبول امامت آن حضرت را بر من لازم نمود. من مردي فقير اما زباندار وپر جرأت بودم به همين جهت در سالي از سالها اهل اصفهان من را برگزيدند تا با گروهي ديگر براي دادخواهي به دربار متوکل برويم. ما رفتيم تا به بغداد رسيديم هنگامي که در بيرون دربار بودم خبر به رسيد که دستور داده شده امام علي النّقي را احضار کنند،بعد حضرتش را آوردند.
 
 من به يکي از حاضرين گفتم: اين شخص که او را احضار کردند کيست؟ گفت: او مردي علوي وامام رافضي ها ست سپس گفت: به نظرم مي رسد که متوکل مي خواهد او را بکشد، گفتم: از جاي خود تکان نمي خورم تا اين مرد را بنگرم که چگونه شخصي است؟
 
او گفت: حضرت در حالي که سوار بر اسب بودند تشريف آوردند ومردم در دو طرف او صف کشيدند واو را نظاره مي کردند. چون چشمانم به جمالش افتاد محبت او در دلم جاي گرفت و در دل شروع کردم به دعا کردن براي او که خداوند شرّ متوکل را از حضرتش دور گرداند.
 
 حضرت در ميان مردم حرکت مي کرد و به يال اسب خود مي نگريست نه به راست نگاه مي کرد ونه به چپ، من نيز دعا براي حضرتش را در دلم تکرار مي کردم.
 
چون در برابرم رسيد رو به من کرد وفرمود:
 
 استجاب الله دعاک، وطوّل عمرک وکثّر مالک وولدک.
 
 يعني: خداي دعاى تو را مستجاب کند. وعمر تو را طولاني ومال وفرزند تو را زياد گرداند.
 
 از هيبت و وقار او بدنم لرزيد ودر ميان دوستانم به زمين افتادم.
 
 دوستانم از من پرسيدند، چه شد؟
 
 گفتم خير است وجريان را به کسي نگفتم.
 
 پس از آن به اصفهان بازگشتيم. خداوند به سبب دعاى آن حضرت درهايي از مال وثروت را براي من باز کرد تا جايي که اگر همين امروز درب خانه ام را ببندم قيمت اموالي که در آن دارم معادل هزاران هزار درهم است واين غير از اموالي است که در خارج خانه دارم. خداوند به سبب دعاى آن حضرت ده فرزند به من عنايت فرمود.
 
 ببينيد که چگونه مولاي ما امام علي نقي (عليه السلام) دعاى آن شخص را به خاطر نيکي او جبران وتلافي نمود. براي او دعا فرمود با اينکه از مؤمنان نبود. آيا گمان مي کنيد که اگر در حق مولاي ما صاحب الزمان ارواحنا فداه دعا کنيد شما را با دعاى خير ياد نمي کند با اينکه شما از مؤمنان هستيد؟6
 
..................................................................................................
پی نوشت:
1-سوره بقرة/آیه/189
 2-تفسیر برهان جلد۱صفحه۳۳۴
 3-بحار الانوار علامه مجلسی، ج 53، ص 175
 4-بحارالأنوار ،ج53 ، ص180 ، باب 31
5-سوره یوسف/آیه97
 6-مکیال المکارم: 1 / 333




برچسب ها :

«اَلَّذین یُومِنُونَ بِالغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلوةَ وِ مِمّا رَزَقْناهُم یُنفِقُونَ»

«کسانی که به جهان غیب ایمان آرند نماز را به پا می دارند و از هر چه روزیشان کردیم، انفاق می کنند.»

«وَ أَقیِمُوا الصَّلوةَ وَ ءَاتُوا الزَّکوةَ وَارْکَعُوا مَعَ الرّاکِعینَ»

«نماز را به پای دارید و زکات بدهید و با خداپرستان حق را پرستش کنید.»

«وَ استَعینُوا بِالصَّبرِ وَ الصَّلوةِ وَ اِنّها لَکَبیرَةٌ اِلاّ عَلی الخاشِعینَ.»

«از خداوند با صبر و نماز یاری بجویید و صبر و نماز به غیر از خاشعان بر دیگران دشوار است.»

«وَ قولُوا لِلنّاسِ حُسنا وَ أقیمُوا الصَّلوة وَ ءَاتُو الزَّکوةَ»

«به زبان خوش با مردم تکلّم کنید و نماز را به پای دارید و زکات مال خود را بدهید.»

«وَ أَقیمُوا الصَّلوةَ وَ ءَاتُوا الزَّکوةَ وَ ما تُقَدِّموا لِأنفُسِکُم مِنْ خَیرٍ تَجِدوهُ عندَاللهِ»

نماز را به پای دارید و زکات بدهید و بدانید آنچه برای خود پیش می فرستید، در نزد خدا خواهید یافت.»

«وَ إذ جَعَلْنا البَیْتَ مَثابَةً لِلنّاسِ... مِن مَقامِ ابراهیمَ مُصَلّی... وَالعاکفینَ وَ الرُّکَعِّ السُّجُودِ»

«به یاد آر هنگامی که قرار دادیم خانه کعبه را محل امن و دستور داده شد که مقام ابراهیم را جایگاه پرستش خدا قرار دهید و از ابراهیم و فرزندش اسماعیل پیمان گرفتیم که حرم خدا را از هر پلیدی پاکیزه دارید برای این که اهل ایمان به طواف و اعتکاف حرم بیایند و در آن نماز و طاعت خدا به جای آرند.»

«وَ أَقامَ الصَّلوةَ وَ ءَاتی الزَّکوةَ وَالمُوفُونَ بِعهدِهِم اذا عاهَدُوا»

«[نیکوکار کسی است که]...نماز را بپا دارد و زکات بپردازد و [نیز کسانی که [هنگامی که عهد می بندند به عهدشان وفا می کنند».

«حافظُوا عَلَی الصَّلواتِ والصّلاةِ الوسْطی و قُوموا لِلّهِ قانتین»

«بر نمازها و نماز میانه مواظبت کنید و خاضعانه برای خدا به پا خیزید.»

«اِنَّ الَذینَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصّالِحاتِ وَ أَقامُوا الصَّلوةَ لَهُمْ أَجْرُهُم عِندَ رَبِّهم وَ لا خَوفٌ علیهِم وَ لا هُم یَحزَنُونَ»

«همانا آنان که اهل ایمان و نیکوکارند و نماز به پا دارند، آنان نزد پروردگارشان پاداش نیکو خواهند داشت و هرگز ترس از [آینده] و اندوه [از گذشته] نخواهند داشت.»

«فَاِذا قَضیتُمُ الصَلاةَ فَاذکُروا اللّهَ قیاما و قُعُودا و عَلی جُنُوبِکُمْ فاذا اطمأننتم فاقیموا الصلوة اِنَّ الصَّلوةَ کانَتْ علی المؤمنین کِتابا مَوقوتا»

«پس چون نماز به جای می آورید، خدا را در همه حال ایستاده، نشسته و به پهلو خفته یاد کنید و هر گاه آسوده خاطر شدید، نماز را به طور کامل برپا دارید که نماز به وقت های معین بر مؤمنان مقرّر شده است.»

«ربِّ اجْعَلنی مُقیمَ الصّلاةِ وَ مِنْ ذُرّیَّتی رَبَّنا وَ تَقَبَّلْ دُعاء»

«پروردگارا! مرا بر پا دارنده نماز قرار ده و فرزندان مرا نیز، پروردگارا! دعای مرا بپذیر.»

«وَ کانَ یَأمُرُ أهلَهُ بِالصَّلاةَ وَ الزَکاةِ وَ کانَ عِندَ رَبِّهِ مَرْضیّا»

«اسماعیل کسان خود را به نماز و زکات فرمان می داد و نزد پروردگارش پسندیده بود.»

«واَوْصانِی بِالصلوةِ وَالزکاة مادُمْتُ حِیّاً»

«عیسی گفت که پروردگار مرا به نماز و زکات تا زنده ام سفارش کرد.»

«اُتْلُ ما اُوحِیَ الیک مِنَ الکِتابِ وَ أقِمِ الصَّلاةَ ان الصلوة تَنْهی عَنِ الْفَحشاءِ والمُنکَرِ وَ لَذِکْرُ اللّهِ اکبَرُ وَ اللّهُ یَعْلَمُ ما تَصنَعُونَ»

«آن چه را که از کتاب به تو وحی شده است بخوان و نماز را بر پا دار، که نماز از کار زشت و ناپسند باز می دارد و به یقین یاد خدا از هر عبادتی بالاتر است و خدا می داند چه می کنید؟»

«قَدْ اَفْلَحَ المؤمِنُونَ الَّذینَ هُمْ فی صَلاتِهِم خاشِعُونَ»

«به راستی که مؤمنان رستگار شدند، همانان که در نمازشان خاشع اند.»

«فَنادَتُه المَلائِکَةُ وَ هُوَ قائِمٌ یُصَلِّی فِی المِحْرابِ»

«پس زکریا را فرشتگان ندا کردند هنگامی که در محراب عبادت به نماز ایستاده بود.»

«یا مَریَمُ اُقْنُتی لِرَّبِکِ وَاسْجُدِی وَارْکَعِی مَعَ الرّاکِعینَ.»

«ای مریم! فرمان بردار خدا باش و نماز را با اهل طاعت به جای آر.»

«اُمَّةٌ قائِمَةٌ یَتلُونَ آیاتِ اللّهِ آناءَ اللَّیلِ وَ هُمْ یَسْجُدُونَ.»

«طایفه ای از اهل کتاب در دل شب به تلاوت آیات خدا و نماز و طاعت حق مشغول هستند.»

«یا ایُّها الَّذینَ آمَنُوا لا تَقَرُبوا الصَّلاةَ وَ اَنتُم سُکاری حَتّی تَعلَموا ما تَقُولُونَ.»

«ای کسانی که ایمان آورده اید! در حال مستی به نماز نزدیک نشوید تا آن زمان که [از مستی بیرون آیید و] بدانید چه می گویید؟»

«الّذینَ اِنْ مَکنّاهم فی الارض اقاموا الصَّلوة و ءاتُوا الزَّکوة»

«مؤمنان کسانی اند که اگر در زمین قدرت و مکنت دهیم شان نماز به پا می دارند و زکات می دهند.»

«رَبَّنا انی اَسْکَنْتُ مِنْ ذُریَّتی بِوادٍ غیرِ ذی ذرعٍ رَبَّنا لیقیموا الصَّلوة.»

«پروردگارا! من فرزندانم را در سرزمینی بی آب و علف ساکن ساختم تا نماز را برپا دارند.»

«اِنَّما یَعمر مساجِدَ اللّهِ مَن آمَنَ بِاللّهِ والیَومِ الآخِر و اَقام الصَّلوة.»

«تنها کسانی مساجد خدا را آباد می کنند که ایمان به خدا و روز قیامت داشته و نماز را به پا می دارد.»

«قُل اِنَّ صَلاتی و نُسُکی و مَحیایَ و مَماتی للّهِ ربِّ العالَمین.»

«بگو: در حقیقت نماز من و سایر عبادات من و زندگی و مرگ من، برای خدا، پروردگار جهانیان است».

«فَخَلَفَ مِن بَعدِهِم خَلْفَ اَضاعُواالصلوة واتَّبَعُوا الشَّهَوات.»

«امّا پس از آنان فرزندان ناشایسته است روی کارآمدند که نماز را تباه کردند.»

«فَإنْ تابُوا و اقامُوا الصَّلوةَ و آتوا الزَکوة فَاخوانُکم فی الدین»

«اگر توبه کنند و نماز را برپا دارند و زکات را بپردازند برادر دینی شما هستند.»

«وَ الذّینَ یُمَسِّکُونَ بِالکِتابِ وَ اقامُوا الصَّلوةَ اِنّا لا نُضیعُ اَجرَ المُصلِحینَ.»

« خدا پاداش کسانی را که به قرآن چنگ می زنند و نماز را به پا می دارند، ضایع نمی کند.»




برچسب ها :

اولین چیزی که خدا اراده کرد بیافریند محبت است(همه چیز مخلوق است غیر از محبت

 

·        

 

کسی که دوست محمد و علی و فاطمه و فرزندانشان است(ع) محبتش او را به مقصد می رساند.

 

 

·         محبت کارش تغییر دادن و رنگ زدن است،مگر نمیبینی آن کسی که دوستش داری،اخلاق و رفتار تو را عوض کرده و تو مانند او شده ای؟موالیان ما،ما را با محبت خود رنگ الهی می زنند.

 

 

·         تمام اعضای بدن انسان و حتی فکر انسان مغلوب دل است،دل سلطان بدن است،هر جا دل رفت فکر و دست و پا هم همانجا می رود.

 

 

·         برای آنکهدلت نزد خدا برود چیزی را که دوست داری در راه خدا بده دلت هم همراه آن به نزد خدا می رود،هرکس با محبوب خود محشور می شود.

اگر در دنیا خودت را مهمان بدانی و خدا را میزبان ، همه ی غصه هامی رود . چون هزار غصه به دل میزبان است که دل مهمان از یکی از آنها هم خبر ندارد




برچسب ها :

ا) «لَا تُمَارِ فَیَذْهَبَ بَهَاؤُکَ وَ لَا تُمَازِحْ فَیُجْتَرَأَ عَلَیْک‏؛
جدال مکن که احترامت از بین مى‏رود . شوخى مکن که بر تو گستاخ مى‏شوند.»
ب) «مَنْ رَضِیَ بِدُونِ الشَّرَفِ مِنَ الْمَجْلِسِ لَمْ یَزَلِ اللَّهُ وَ مَلَائِکَتُهُ یُصَلُّونَ عَلَیْهِ حَتَّى یَقُوم‏؛
هر که به پایین‏نشینى در مجلس رضایت دهد، خدا و فرشتگان پیوسته بر او رحمت فرستند تا برخیزد.»
ج) «مِنَ الذُّنُوبِ الَّتِی لَا تُغْفَرُ لَیْتَنِی لَا أُؤَاخَذُ إِلَّا بِهَذَا ثُمَّ قَالَ (ع) الْإِشْرَاکُ فِی النَّاسِ أَخْفَى مِنْ دَبِیبِ النَّمْلِ عَلَى الْمِسْحِ الْأَسْوَدِ فِی اللَّیْلَةِ الْمُظْلِمَة؛
از گناهانى که مورد بخشش قرار نگیرد، یکى این است که گناهکار بگوید: کاش جز به خاطر این گناه بازخواست نگردم. سپس امام حسن عسگرى علیه السّلام فرمود: شرک‏ورزیدن مردم، نامحسوس‏تر از حرکت مورچه بر روى گلیمى سیاه در شب تاریک است!»
د) «لَیْسَتِ الْعِبَادَةُ کَثْرَةَ الصِّیَامِ وَ الصَّلَاةِ وَ إِنَّمَا الْعِبَادَةُ کَثْرَةُ التَّفَکُّرِ فِی أَمْرِ اللَّه‏؛
عبادت به بسیار روزه گرفتن و نماز خواندن نیست. عبادت بسیار اندیشه‏ورزى در امر خداست.»
هـ) «أَوْرَعُ النَّاسِ مَنْ وَقَفَ عِنْدَ الشُّبْهَةِ أَعْبَدُ النَّاسِ مَنْ أَقَامَ عَلَى الْفَرَائِضِ أَزْهَدُ النَّاسِ مَنْ تَرَکَ الْحَرَامَ أَشَدُّ النَّاسِ اجْتِهَاداً مَنْ تَرَکَ الذُّنُوب‏؛
پارساترین مردم کسى است که در هنگام شبهه درنگ نماید. عابدترین مردم کسى است که واجبات را به جاى آورد. زاهدترین مردم کسى است که از حرام دست بردارد .سخت‏کوش‏ترین مردم کسى است که گناهان را وانهد.»

پی نوشت :
1.تحف العقول ، ص: 486




برچسب ها :

«انى تارك فیكم الثقلین كتاب اللّه و عترتى ما ان تمسكتم بهما لن تضلوا ابدا فانّما لن یفترقا حتى یردا على الحوض» (جامع احادیث الشیعه 1/ 63)

1- قرآن و عترت دو یادگار و امانت ارزشمند پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله هستند. ثقل (بکسر) سنگین و (بفتح) شی‌ء نفیس و با ارزش.

2- این دو از یکدیگر جداشدنی نیستند و تا دامنه قیامت در کنار یکدیگرند از جمله (حتی یردا علی الحوض) ابدیّت هر دو استفاده می‌شود.

3- جمله (لن یفترقا) دلالت بر ثبوت تلازم هر دو در سعادت انسان دارد کتابی که می‌خواهد پاسخگوی نیاز مردم باشد بدون معلّم و مفسّر نمی‌شود.

در ساده‌ترین کتاب ها انسان نیاز به راهنما دارد چه برسد به قرآن کریم وَمَا یَعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللّهُ وَالرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْمِ (آل عمران- 7)

4- از جمله (لن تضلوا ان اتبعتموهما) عصمت هر دو استفاده می‌شود چون اگر معصوم نباشند پیروی آن دو انسان را به گمراهی می‌کشاند با اینکه فرمود (لن تضلّوا)

5- قرآن و عترت هر دو مایه حیات بشر هستند و برای رهائی از گمراهی باید به هر دو تمسّک نمود. (ان تمسّکتم بهما لن تضلّوا) بنابراین کسی که گفته (حسبنا کتاب الله) در گمراهی قرار دارد.

6- قرآن و عترت هر دو واسطه ارتباط و آشنائی انسان ها با خداوند هستند.

7- اگر قرآن، عظیم و بزرگ است ائمه علیهم السّلام نیز بزرگوارانی هستند که کسی دیگر با آنها قابل مقایسه نیست. ویژگی هایی که برای قرآن ملحوظ است مانند نور حق، ذکر، بیان و ... برای امامان نیز می‌توان در نظر گرفت.

8- اگر در فتنه‌ها و مشکلات باید به قرآن پناه برد؛ قال علی علیه السّلام: «اذا التبس علیكم الفتن فعلیكم بالقرآن» (کافی ج 2- 591) به هنگام بروز مشکلات باید به امامان علیهم السّلام ملتجی شد.

9- همان طوری که امامان شافع هستند، قرآن نیز شافع انسان هاست.

قال علی علیه السّلام: «فعلیكم بالقرآن فانه شافع مشفّع» (کافی ج 2- 598)

فضیلت و برتری انسان ها بر یکدیگر در امور مادّی به خاطر آن است که انسان ها یکدیگر را تسخیر کنند و خدمات متقابل داشته باشند.

قرآن کریم می‌فرماید: نحن قسمنا بینهم معیشتهم فی الحیوة الدّنیا و رفعنا بعضهم فوق بعض درجات لیتّخذ بعضهم بعضا سخریّا (زخرف- 32) نه اینکه اگر کسی دارای ثروت فراوانی بود تهیدستان را تحقیر و توهین کند

10- همان طوری که خداوند در کلامش بر بندگانش تجلی نمود- قال علی علیه السّلام: فتجلی سبحانه لهم فی کتابه من غیر ان تکونوا رأوه ... (نهج البلاغه خطبه 147) در امامان معصوم نیز اوصاف و کمالات الهی نیز تجلی کرده است.

11- قرآن و عترت پا به پای امت، ماندگار هستند و تا دامنه قیامت از همه برتر و بالاتر می‌باشد چون فرمود به اینها تمسّک کنید.

معنا ندارد کسی از اینها در کمالات بالاتر باشند بعد بگوید به اینها تمسّک کنید.

12- امامت منحصر به اهل بیت علیهم السّلام و کتاب سعادت ‌بخش منحصر به قرآن کریم است. زیرا خطاب (ان تمسکتم) مطلق است و هیچ فردی استثناء نشده است، پس هرکس ادعای امامت کند مأموم است نه امام.

13- تمسّک به این دو مایه نجات بشر است. «علیكم بكتاب اللّه فانه الحبل المتین و النجاة للمتعلق» (نهج البلاغه- خطبه 155)

قال رسول اللّه صلّی اللّه و علیه و آله: «مثل اهل بیتى كمثل سفینة نوح من ركبها نجى و من تخلف عنها هلك» (بحار- 23/ 105)

14- هر دو از جامعیت ویژه برخوردار هستند یعنی تمام وظایف شرعی و دینی را از قرآن و عترت می‌توان فرا گرفت و به تعبیر دیگر، ائمه معصومین علیهم السّلام و قرآن کریم مرجع صلاحیت ‌دار علمی معرفی شده‌اند و مسلط بر تمام احکام دینی هستند و غیر آنان این شایستگی را ندارند. لذا فرمود: «لا تعلّمونهم فانّهم اعلم منكم» (جامع احادیث الشیعه 1/ 63- 61)

15- پیامبر اکرم صلّی اللّه علیه و آله فرمودند: از هر دو درباره رفتار مردم با آنها سوال خواهند کرد و هر دو می‌توانند از دست امت به پیامبر شکایت ببرند




برچسب ها :

خداوندا امشب را اینگونه دعا میکنیم :
باشد که آرامش و عشق و صلح در تمامی کائناتت جاری شود
باشد که تندرستی و برکت و ایمان و مهر در وجود تک تک مخلوقاتت جاری شود
باشد که هر کجا بیماری هست هم اکنون سلامتی باشد
باشد که هر کجا اسیری چه در زندان بیرون و چه در زندان درون هست هم اکنون اراده ی تو او را آزاد سازد
باشد که دعادارانت به خیر و لطف تو هم اکنون دعایشان مستجاب شود …

.
.
پشت سر هر آنچه که دوستش می داری و تو برای اینکه معشوقت را از دست ندهی بهتر است بالاتر را نگاه نکنی زیرا ممکن است چشمت به خدا بیفتد و او آنقدر بزرگ است که هر چیز پیش او کوچک جلوه می کند …
پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است
اگر عشقت ساده است و کوچک و معمولی
اگر عشقت گذراست و تفنن و تفریح
خدا چندان کاری به کارت ندارد
اجازه می دهد که عاشقی کنی
او فقط تماشایت می کند و می گذارد که شادمان باشی اما هرچه که در عشق ثابت قدم تر شوی خدا با تو سختگیرتر می شود و هرقدر که در عاشقی عمیق تر شوی و پاکبازتر
و هر اندازه که عشقت ناب تر شود و زیباتر بیشتر باید از خدا بترسی زیرا خدا از عشق های پاک و عمیق و ناب و زیبا نمی گذرد مگر آنکه آن را به نام خودش تمام کند …
پشت سر هر معشوقی ، خدا ایستاده است و هر گامی که تو در عشق بر می داری خدا هم گامی در غیرت بر می دارد
تو عاشق تر می شوی و خدا غیورتر و آنگاه که گمان می کنی معشوق چه دست یافتنی است و وصل چه ممکن و عشق چه آسان خدا وارد کار می شود و خیالت را درهم می ریزد و معشوقت را درهم می کوبد
معشوقت هر کس که باشد و هرجا که باشد و هرقدر که باشد می شکند و تو ناامید می شوی و نمی دانی که ناامیدی زیباترین نتیجه عشق است
ناامیدی از اینجا و آنجا
ناامیدی از این کس و آنکس
ناامیدی از این چیز و آن چیز
تو ناامید می شوی و گمان می کنی که عشق بیهوده ترین کارهاست
و برآنی که شکست خورده ای
و خیال می کنی که آن همه شور و آن همه ذوق
و آن همه عشق را تلف کرده ای
اما خوب که نگاه کنی می بینی حتی قطره ای از عشقت حتی قطره ای هم هدر نرفته است
خدا همه را جمع کرده و همه را برای خویش برداشته و به حساب خود گذاشته است
خدا به تو می گوید :
مگر نمی دانستی که پشت سر هر معشوق خدا ایستاده است ؟
تو برای من بود که این همه راه آمده ای
و برای من بود که این همه رنج برده ای
و برای من بود که این همه عشق ورزیده ای
پس به پاس این ، قلبت را و روحت را و دنیایت را وسعت می بخشم و از بی نیازی نصیبی به تو می دهم و این ثروتی است که هیچکس ندارد تا به تو ارزانی اش کند
فردا اما تو باز عاشق می شوی تا عمیق تر شوی و وسیع تر و بزرگ تر و ناامیدتر تا بی نیازتر شوی و به او نزدیکتر …
و اما چه زیباست و چه باشکوه و چه شورانگیز
که پشت سر هر معشوقی خدا ایستاده است …




برچسب ها :

بدترين دوست،‌ کسی است که براي او به رنج و زحمت افتي.حضرت علی(ع)

 نابود شد ، كسي كه ارزش خود را ندانست. حضرت علی(ع)

 هم نشين بي خرد مباش، كه كار زشت خود را زيبا جلوه داده، دوست دارد تو همانند او باشي. حضرت علی(ع)

 كار اندكي كه ادامه يابد، از كار بسياري كه از آن به ستوه آيي اميدوار كننده تر است. حضرت علی(ع)

 هنگامي كه توانايي فزوني يابد، شهوت كاستي گيرد. حضرت علی(ع)

 اي فرزند آدم ! خودت وصي مال خويش باش، امروز به گونه اي عمل كن كه دوست داري پس از مرگت عمل كنند.  حضرت علی(ع)

 تندخويي بي مورد نوعي ديوانگي است، زيرا كه تندخو پشيمان مي شود، و اگر پشيمان نشد، پس ديوانگي او پايدار است.حضرت علی(ع)

 هر گاه تهيدست شديد با صدقه دادن، با خدا تجارت كنيد.حضرت علی(ع)

 وفاداري با خيانت كاران نزد خدا نوعي خيانت، و خيانت به خيانت كاران نزد خدا وفاداري است. حضرت علی(ع)

 اي فرزند آدم ! اندوه روز نيامده را بر امروزت ميفزا، زيرا اگر روز نرسيده، از عمر تو باشد خدا روزي تو را خواهد رساند. حضرت علی(ع)

 هر گاه مستحبات به واجبات زيان رساند آن را ترك كنيد. حضرت علی(ع)

 جاهلان شما پر تلاش، و آگاهان شما تن پرور و كوتاهي ورزند ! .حضرت علی(ع)

 هر گاه خدا بخواهد بنده اي را خوار كند، دانش را از او دور سازد.  حضرت علی(ع)

  مردم فرزندان دنيا هستند و هيچ كس را بر دوستي مادرش نمي توان سرزنش كرد. حضرت علی(ع)

  از نافرماني خدا در خلوت ها بپرهيزيد، زيرا همان كه گواه است، داوري كند. حضرت علی(ع)

 بي نيازي از عذرخواهي، گرامي تر از عذر راستين است.حضرت علی(ع)

 براي هر كسي در مال او دو شريك است: وارث، و حوادث. حضرت علی(ع)

 برترين بي نيازي و دارايي، نااميدي است از آنچه در دست مردم است. حضرت علی(ع)

 ستودن بيش از آن چه كه سزاوار است نوعي چاپلوسي، و كمتر از آن،‌ درماندگي يا حسادت است. حضرت علی(ع)

 سخت ترين گناه آنكه گناهكاران را كوچك بشمارد.حضرت علی(ع)

  از حرام دنيا چشم پوش، تا خدا زشتي هاي آن ر ا به تو نماياند، و غافل مباش كه لحظه اي از تو غفلت نشود. حضرت علی(ع)

 سخن بگوييد تا شناخته شويد، زيرا كه انسان در زير زبان خود پنهان است. حضرت علی(ع)

 بسا سخن كه از حملة مسلحانه كارگر تر است.حضرت علی(ع)

 خدا از مردم نادان عهد نگرفت كه بياموزند، تا آنكه از دانايان عهد گرفت كه آموزش دهند.حضرت علی(ع)

 سخت ترين گناهان، گناهي است كه گناهكار آن را سبك شمارد.حضرت علی(ع)

 دو گرسنه هرگز سير نشوند: جويندة علم و جويندة مال.حضرت علی(ع)

 چيز اندك كه با اشتياق تداوم يابد، بهتر از فراواني است كه رنج آور باشد.حضرت علی(ع)

 خدا عقل را به انساني نداد جز آن كه روزي او را با كمك عقل نجات بخشيد. حضرت علی(ع)

  هر كس با حق در افتاد نابود شد. حضرت علی(ع)

 قلب، كتاب چشم است. (آنچه چشم بنگرد در قلب نشيند.) حضرت علی(ع)

 تقوا در رأس همة ارزش هاي اخلاقي است.  حضرت علی(ع)

 با آن كس كه تو را سخن آموخت به درشتي سخن مگو، و با كسي كه راه نيكو سخن گفتن به تو آموخت، لاف بلاغت مزن. حضرت علی(ع)

 در تربيت خويش تو را بس كه از آنچه بر ديگران نمي پسندي دوري كني. حضرت علی(ع)

با مردم آنگونه معاشرت كنيد، كه اگر مرديد بر شما اشك ريزند، و اگر زنده مانديد، با اشتياق سوي شما آيند.حضرت علی(ع)

 اگر بر دشمنت دست يافتي، بخشيدن او را شكرانة پيروزي قرار ده. حضرت علی(ع)

 ناتوان ترين مردم كسي است كه در دوست يابي ناتوان است، و از او ناتوان تر آن كه دوستان خود را از دست بدهد. حضرت علی(ع)

 چون نشانه هاي نعمت پروردگار آشكار شد، با ناسپاسي نعمت ها را از خود دور نسازيد. حضرت علی(ع)

 از كفارة گناهان بزرگ، به فرياد مردم رسيدن، و آرام كردن مصيبت ديدگان است. حضرت علی(ع)

 اي فرزند آدم ! زماني كه خدا را مي بيني كه انواع نعمت ها را به تو مي رساند تو در حالي كه معصيت كاري، بترس.حضرت علی(ع)

 بخشنده باش اما زياده روي نكن، در زندگي حسابگر باش اما سخت گير مباش. حضرت علی(ع)

 عمل مستحب انسان را به خدا نزديك نمي گرداند اگر به واجب زيان رساند. حضرت علی(ع) 

 خوشا به حال كسي كه به ياد معاد باشد، براي حسابرسي قيامت كار كند، با قناعت زندگي كند، و از خدا راضي باشد.حضرت علی(ع)

 گناهي كه تو را پشيمان كند بهتر از كار نيكي است كه تو را به خود پسندي وا دارد. حضرت علی(ع)

  هيچ ثروتي چون عقل، و هيچ فقري چون ناداني نيست. هيچ ارثي چون ادب، و هيچ پشتيباني چون مشورت نيست. حضرت علی(ع)

 ثروت، ريشة شهوت هاست. حضرت علی(ع)

 از بخشش اندك شرم مدار كه محروم كردن، از آن كمتر است. حضرت علی(ع)

 ارزش هر كس به مقدار دانايي و تخصص اوست. حضرت علی(ع)

 بي ارزش ترين دانش، دانشي است كه بر سر زبان است، و برترين علم، علمي است كه در اعضا و جوارح آشكار است. حضرت علی(ع)

 عفت ورزيدن زينت فقر و شكر گذاري زينت بي نيازي است.حضرت علی(ع)

 خوابيدن همراه با يقين، برتر از نماز گذاردن با شك و ترديد است. حضرت علی(ع)

 مردم براي اصلاح دنيا چيزي از دين را ترك نمي گويند، جز آنكه خدا آنان را به چيزي زيانبار تر دچار خواهد ساخت. حضرت علی(ع)

 چقدر فاصلة بين دو عمل دور است، عملي كه لذتش مي رود و كيفر آن مي ماند و عملي كه رنج آن مي گذرد و پاداش آن ماندگار است.حضرت علی(ع)

 اگر به آنچه كه مي خواستي نرسيدي، از آنچه هستي نگران مباش. حضرت علی(ع)

 دوست، دوست نيست مگر آنكه حقوق برادرش را در سه جايگاه نگهبان باشد: در روزگار گرفتاري، آن هنگام كه حضور ندارد، و پس از مرگ. حضرت علی(ع)

 نماز موجب نزديكي هر پارسايي به خداست، و حج جهاد هر ناتوان است. هر چيزي زكاتي دارد، و زكات تن، روزه، و جهاد زن، نيكو شوهر داري است. حضرت علی(ع)

  روزي را با صدقه دادن فرود آوريد.حضرت علی(ع)

 آنكه پاداش الهي را باور دارد، در بخشش سخاوتمند است. حضرت علی(ع)

 برادرت را با احساني كه در حق او مي كني سرزنش كن، و شر او را با بخشش بازگردان.حضرت علی(ع)

 فقر، مرگ بزرگ است ! . حضرت علی(ع)

 اي فرزند آدم ! آنچه را كه بيش از نياز خود فراهم كنيد، براي ديگران اندوخته ايد.حضرت علی(ع)

 كسي كه درخت شخصيت او نرم و بي عيب باشد، شاخ و برگش فراوان است.  حضرت علی(ع)

 حسادت بر دوست، از آفات دوستي است. حضرت علی(ع)

 داوري با گمان بر افراد مورد اطمينان، دور از عدالت است.  حضرت علی(ع)

 بدترين توشه براي قيامت، ستم بر بندگان است.  حضرت علی(ع)

 خود را به بي خبري نماياندن از بهترين كارهاي بزرگان است. حضرت علی(ع)

 آن كس كه لباس حيا بپوشد كسي عيب او را نبيند.حضرت علی(ع)

 ايمان، بر شناخت با قلب، اقرار با زبان، و عمل با اعضا و جوارح استوار است.  حضرت علی(ع)

 سنگ غصبي در بناي خانه، ماية ويران شدن آن است. حضرت علی(ع)

 هر چند اندك؛ و ميان خود و خدا پرده اي قرار ده هر چند نازك ! . حضرت علی(ع)

 خدا را در هر نعمتي حقي است، هر كس آن را بپردازد، فزوني يابد، و آن كس كه نپردازد و كوتاهي كند، در خطر نابودي قرار گيرد. حضرت علی(ع)




برچسب ها :

شما رهبر ارکستر سمفونیک افكار و احساسات خويشيد. نبايد گامهاي خود را با صداي طبل و شيپور ديگران هماهنگ كنيد. گوش به نواي درون خود بسپاريد. نواهايي كه از درونتان بر ميخيزد را هدايت كنيد. الهی قمشه ای

 

ما موجودات خاكي نيستيم كه به بهشت مي رويم. ما موجودات بهشتي هستيم كه از خاك سر بر آورده ايم. الهی قمشه ای

 

تنها مانع موجود بر سر شادماني و نشاط، اعتقاد شما به وجود مانع بر اين راه است. به همين دليل راه را اشتباه مي رويد و گرفتار مشكل مي شويد. الهی قمشه ای

 

وقتی یک دانه ی گیاه میکاری، هزاران هزار دانه میشود، همه اش برای تو.وقتی یک گل به کسی میدهی، هزاران هزار گل از دیگران میگیری؟ می دانی عزیز ، تو روی گنج داری زندگی میکنی و امیدوارم این را بدانی. الهی قمشه ای

 

سليمان باش و دستور بده. به خشمت بگو : برو اونطرف وايسا. برو و بر سر تكبرم خالي شو. به قهرت بگو: شما بفرماييد و بين من و جناب دروغ قهر برقرار كنيد. به ديو درونت قاطعانه بگو: نـــــــــه ، من غلام ِ تو نيستم. تو غلام مني. مانند سليمان مُـلك وجودت را فرمانروايي كن. الهی قمشه ای

 

خيلي خوب است كه انسان زيباييهاوخوبيهاراستايش كندوخوبيهاي مردم رابيان كند آنوقت اگراين ستايش براي خودحق باشد برمي گردد به حق ولي اگراين ستايش رابراي اين كردكه به يك چيز دني وحقيري برسد آنوقت اين ستايش مانع ميشود بين انسان وحق ونشانه دلبستگي به اين دنيا است. الهی قمشه ای

 

مشکل فرصتیست تا چیزی مسی در وجودت را به طلای ناب تبدیل کنی . الهی قمشه ای

 

کسی که بینایی را خلق کرده است، یقینا بیناست . یک کور نمی تواند بینایی را خلق کند. پس او تو را می بیند. از او کمک بخواه   الهی قمشه ای

 

انسانها معمولا ما را تشویق می کنند که به بهای از دست دادن کنجکاوی، احتیاط را بر گزینیم و به قیمت از دست دادن ماجراجویی ، به امنیت متوسل شویم، از مجهولات بپرهیزیم و پا به وادی ناشناخته ها نگذاریم. ولی به این حقیقت توجه کنیم که زندگی که در آن لذت کشف کردن نباشد، حتما طعمی امتحان شده دارد و تکراریست...بروید و عالمهای ناشناخته را در وادی علم، هنر و موسیقی کشف کنید و لذت ببرید . الهی قمشه ای

 

هیچ دعائی بالاترازاین نیست که خدا ما را از خودش دور نکندوهیچ دردی هم بالاترازدردهجران نیست .الهی قمشه ای

 

اگر می گویند ذکر کنید ، منظور این نیست که یک تسبیح دستمون بگیریم و بگوییم: یا الله ، یا رحمان ، یا رحیم و ... ،اسم ببریماینها ذکر نیست.  ذکر اینست که او در کل زندگی ما حضور داشته باشه.   اگر یک اسم خدا جمیل است، پس باید در معماریمان باشد، توی رفتارهایمان باشد، تو لباسمون باشد تو ظاهر و باطنمون باید باشد، تو صحبت کردنمون باید باشد.   کو جمیل!؟ که تو می گویی من ذاکرم!    هر کس ذاکر نباشد به اسماء الله زندگیش سخت می شود، معیشتش تنگ می شود . الهی قمشه ای

 

در زندگی مهم این  نیست که به ایده آل زندگی تان برسید بلکه مهم این است که در مسیر رسیدن به ایده آل زندگی تان حرکت کنید . الهی قمشه ای

 

احوال پرسي هاي ما بصورت تعارف درآمده و سريع تمام مي شود ولي وقتي مي گوييم حال تو چطوره؟ يعني واقعاً دلم مي خواهد بدانم و مي خواهم بيايم در زندگي تو و بدانم چه نيازي داري؟ ما اگر واقعا حال هم را بپرسيم خيلي ازمشكلات حل مي شود. الهی قمشه ای

 

آدم فقط وقتي گول مي خورد كه صاف نيست وگرنه نمي شودكه انسان فرق دروغ با راست رانفهمد چون دروغ خيلي طعم و بو و مزه اش با راست فرق مي كند

بوي كبر و بوي حرص و بوي آز درسخن گفتن بيايد چون پياز ،آنچان كه اگر شامه ظاهري ماسالم باشد بوي پياز را مي توانيم تشخيص دهيم

اگرشامه باطني ما هم سالم باشدمي توانيم تشخيص دهيم و مي توانيم اطلاعات رابگيريم . الهی قمشه ای

 




برچسب ها :


بدترين دروغ‌ها گمان بد به مردم بردن است. حضرت محمد (ص)

 

از نفرین مظلوم بپرهیز زیرا وی به دعا حق خویش را از خدا میخواهد و خدا حق را از حق دار دریغ نمیدارد . حضرت محمد (ص)

 

هر گاه ديدى كه مؤمن خاموش و با وقار است به او نزديك شو زيرا كه او كلمات حكمت آميز گويد.حضرت محمد (ص)

 

هر كه كسي را در گناهي رسوا كند چنان است كه آن گناه را خود كرده است و هر كه مؤمني را به چيزي سرزنش كند از دنيا نرود تا آن را خود بكند.حضرت محمد (ص)

 

از رحمت الهی دور باد آن کسی که ثروتمندی را به علت مال و سرمایه اش تکریم و احترام نماید. حضرت محمد (ص)

 

ميان شما زمامداران بدى ميباشد پس هر كس گفتار آنان را تصديق كند و آنان را در ستم ‏هايشان همكارى و كمك نمايد از امت من نخواهد بود آن كس و من هم پيغمبر او نيستم و روز قيامت در حوض بر من وارد نخواهد شد. حضرت محمد (ص)

كسى كه چشم دوزد به آنچه از دنيا در دست مردم است اندوهش به درازا كشد و آنچه را خداوند برايش روزى ساخته بد شمارد و زندگى بر او ناگوار گردد. حضرت محمد (ص)

 

زينهار كه منازعه با مردم نكنيد كه كرامت را مي‌برد و مروّت را برطرف مي‌كند. حضرت محمد (ص)

 

كسي كه از خدا طلب خير مي‌كند حيران نمي‌شود و كسي كه در كارها با مردم مشورت مي‌كند پشيمان نمي‌شود. حضرت محمد (ص)

 

هر كس از شما در خوردن قسم جدیتر است به جهنم نزدیكتر است . حضرت محمد (ص)

 

بهترین كارها در پیش خدا نگهداری زبان است . حضرت محمد (ص)

 

آنكه در فرو بردن خشم از دیگران بیشتر است ، از همه كس دور اندیشتر است . حضرت محمد (ص)

 

برترین عبادت ها انتظار فرج است. حضرت محمد (ص)

نگاه کردن فرزند به پدر و مادرش از روی محبت عبادت محسوب میشود. حضرت محمد (ص)

 

هیچ مونی حق ندارد خود را ذلیل و پست نماید. حضرت محمد (ص)

 

اهل بهشت بر چیزی از مالهای دنیا پشیمان نمیشوند ( حسرت نمیخورند ) مگر بر آن ساعتی که در دنیا بر آنان گذشت و به یاد خدا نبودند. حضرت محمد (ص)

 

در سه چیز براى امّت خود احساس خطر مى کنم: گمراهى، بعد از آن که هدایت و معرفت پیدا کرده باشند. گمراهى ها و لغزش هاى به وجود آمده از فتنه ها. مشتهیات شکم، و آرزوهاى نفسانى و شهوت پرستى. حضرت محمد (ص)

 

هر كس زبانش را نگهدارد خداوند بديهاى او را ميپوشاند و هر كس خشم خود را فرو برد خداوند از عذابش او را نگهدارد و هر كس از خدا پوزش طلب كند خدا هم از او ميپذيرد. حضرت محمد (ص)

بدترین افراد کسى است که آخرت خود را به دنیایش بفروشد و بدتر از او آن کسى خواهد بود که آخرت خود را براى دنیاى دیگرى بفروشد. حضرت محمد (ص)

دنیا زندان مومن و بهشت کافران است و مرگ پلی است که مومنان را به بهشت می رساند و کافران را به دوزخ . حضرت محمد (ص)




برچسب ها :

پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله فرمودند:

اُحِبُّ الصِّبْیانَ لِخَمْسٍ : 

اَلاَْوَّلُ : اَنـَّهُمْ هُمُ الْبَکّاؤونَ ، 

وَالثّانى : یَتَمَرَّغونَبِالتُّرابِ 

وَالثّالِثُ : یَخْتَصِمونَ مِنْ غَیْرِ حِقْدٍ 

وَالرّابِـعُ : لا یَدَّخِرونَ لِغَدٍ شَیئا 

وَالْخامِسُ :یُعَمِّرونَ ثُمَّ یُخَرِّبونَ ؛

کودکان را به خاطر پنج چیز دوست مى دارم: 

اول آنکه بسیار مى گِریند، 

دوم آنکه با خاک بازى مى کنند،

سوم آنکه دعوا کردن آنان همراه با کینه نیست؛ 

چهارم آنکه چیزى براى فردا ذخیره نمى کنند، 

پنجم آن که مى سازند و سپس، خراب مى کنند (دلبستگى ندارند) . 

مواعظ العددیّه، ص ۲۵۹


برگرفته از www.Morabbee.ir



برچسب ها :

برگرفته از آثار شهید مطهـری:

- تقوا، لازمه انسانیت است.

- معنویاتِ منهای خداشناسی، اعتبار ندارد.

- انسان باایمان، روحی مطمئن، اعصابی آرام و قلبی سالم دارد. …

- امور معنوی و روحانی، روح بشر را قانع می کند و به او رضایت خاطر و اطمینان می دهد.

- سختی ها و فشارها، وسیله ای است برای تکمیل و تهذیب بیشتر نفس و خالص شدن گوهر انسان.

- انسان کامل؛ یعنی انسانی که قهرمان همه ارزش های انسانی است.

- خدمت به خلق، مقدمه و زمینه برای ایمان است.

- توکل، تضمین الهی است، برای کسی که همیشه حامی و پشتیبان حق است.

- زهد ورزیدن، نوعی بی نیازی برای انسان ایجاد می کند.

- عبادت، آن گاه اثربخش است که جذب روح شود.

- هم فکری و تبادل نظر، یکی از اصول زندگی اهل ایمان و پیروان اسلام است.

- طبع عالَم، بر درستی و صداقت است.

- اساس امر به معروف و نهی از منکر، نیکوکاری است.

- منتهای سعادت، این است که آدمی در ناحیه عمل، دارای نیکوترین عمل ها باشد.

- آن چیزی که دل ها را به هم پیوند می دهد، عقیده و ایمان است.

- عبادت ها و تمرین های مکرر که در دین مقدس اسلام توصیه شده، نوعی ورزش روحی است.

- مقید شدن به زندگی متکلفانه، ناشی از کوچکی روح و نداشتن شخصیت است.

- فقر روحی و معنوی، بالاتر از فقر مالی و اقتصادی است.

- حق، همواره یک تأیید معنوی با خود دارد.

- محاسبه نفس، یک وظیفه عقلانی و همگانی است.

- سلامت تن، سلامت روح و سلامت اجتماع، همگی به تقوا بستگی دارد.

- آدمی باید به همان اندازه که درباره معاش خود فکر می کند، درباره غذای روح خود نیز بیندیشد.

- قلب سالم؛ یعنی دلی که هیچ نوع بیماری از قبیل کینه و حسادت و سایر صفات ناپسند، نداشته باشد.

- الفبای دین، خداشناسی است.

- رِقّت و لطافت وقتی پیدا می شود که انسان توجه بیشتری به تقوا و معنویت داشته باشد.

- یکی از شرایط موفقیت انسان، درک کردن قیمت و ارزش وقت است.

- ایثار، یکی از باشکوه ترین مظاهر انسانیت است.

- تا دل انسان با زبان هماهنگی نداشته باشد، دعا واقعی نیست.

- دانش، بزرگ ترین منبع نیرو و قدرت است.

- انسان، خودِ حقیقی اش را در عبادت و در توجه به ذات حق پیدا می کند.

- روشن بینی و بصیرت، از آثار مهم تقواست.

- سخن گفتن انسان، بهترین مظهر و نیکوترین نماینده تعقل و فکر انسان است.

- علم و فکر، غذای روح است.

- کار و فعالیت، به روح، صفا و به دل، نرمی و خشوع می دهد.

- تکالیف الهی، جز ارشاد بشر به مصالح واقعی خودش نیست.

- اگر انسان خدایش را فراموش کرد، خودش را فراموش کرده است.

- عبادت باید بانشاطِ روح توأم باشد.

- آخرین حدّ علم یک عالِم این است که اقرار می کند به نادانی خودش.

- تهذیب نفس و تحصیل اخلاق آدمیت، از هر چیزی دشوارتر و سخت تر است.

- بشر اگر زیبایی اخلاق کریمانه و بزرگوارانه را حس بکند، مرتکب اعمال زشت نمی شود.

- یکی از علامت های مسلمانی، پیدا کردن راه معتدل و میانه است.

- آدمی اگر بخواهد از قید تکالیف و حقوق، خود را آزاد بداند، باید قبلاً از انسانیت استعفا بدهد.

- پشتوانه و منطق انسانیت، ایمان است.

- علم، افزایش دهنده اثر و ارزش کار است.

- درخت انسانیت، اگر بخواهد به راستی بارور و میوه ده باشد، باید ریشه توحیدی و ایمانی داشته باشد.

- یکی از اصول شخصیت انسان، استواری و استحکام و انتظام فکر اوست.

- امر به معروف، از نوع دفاع از حقوق انسانیت است، نه دخالت در آزادی های فردی.

- زیربنای هر اندیشه معنوی، ایمان به خداست.

- یکی از عوامل اصلاح و تربیت، معاشرت با صالحان و نیکان است.

- غذای روح، علم و حکمت و ایمان و یقین است.

- عملی که منبعث از ریا و تظاهر باشد، ضررش از فایده اش بیشتر است.

- هر کس مدیر وجود خویش و مسئول سعادت خویشتن است.

- حداقل اثر ایمان، این است که یک مؤمن عادی، مطمئن می شود که کار خوب در نزد خدا، از بین نمی رود.

- انسان، خودش برای خودش، دروازه معنویت است.


برگرفته از www.Morabbee.ir



برچسب ها :

كودك هفت سال آزاد است و هفت سال مورد ادب و توجه و هفت سال ديگر مورد خدمت و ياور است» (بحار الانوار ج 23 ص 65) از روايات اسلامي استفاده مي شود كه آغاز تعليم مدرسه اي كودك در هفت سالگي است.

 

امام صادق (ع) مي فرمايد: «كودك هفت سال بازي مي كند و هفت سال خواندن و نوشتن مي آموزد و هفت سال (مقررات زندگي) حلال و حرام را ياد مي گيرد». (اصول كافي ج 6 ص 47 و 46) در هفت سال دوم كودك آمادگي لازم را براي فراگيري معلومات و آداب اسلامي پيدا مي كند.

 

نكته اي كه بايد در همه مراحل در نظر گرفته شود، اين است كه محتواي آموزشي و تعليم بايد با مسائل روز و مورد نياز فراگيران و نيز شرايط محيطي و اجتماعي آنها مرتبط باشد.

 

علي (ع) مي فرمايد: «فرزندان خود را به عادات و آداب خود مجبور نكنيد؛ زيرا آنها براي زماني غير از زمان شما خلق شده اند.» (نهج البلاغه گفتار 240) تربيت و پرورش كودكان يكي از اموري است كه در سنت اسلامي بسيار مورد اهميت واقع شده است.

 

 

تعلیم و تربیت

 

اين در حالي است كه بيشتر والدين تنها به طور غريزي به تربيت كودكان خود مي پردازند و هيچ آموزش يا مطالعه اي در اين زمينه ندارند. براي رفع اين كمبود، كارهاي بسيار زياد و عميقي لازم است تا پاسخگوي مشكلات روزمره كودكان و نوجوانان باشد. آنچه در اين نوشتار خواهد آمد، نگاهي بسيار كوتاه به ديدگاه هاي سنت اسلامي در زمينه تعليم و تربيت است.

 

اميد است كه قدمي در نشان دادن خلا موجود و ايجاد انگيزه اي براي تحقيق در اين زمينه برداشته باشيم.

 

1- فطرت كودكان : از جمله مهمترين نكاتي كه درخصوص آموزش ديني كودكان در روايات آمده است ، مساله فطري بودن توجه به دين و خداست.رسول اكرم (ص) فرمود: «هر نوزادي با فطرت خدايي به دنيا مي آيد و پرورش مي يابد ، مگر اين كه پدر و مادر او را به سوي يهودي گري يا مسيحي گري بكشانند.» (بحارالانوار ج 3 ص 281) و نيز آمده است كه موسي به خدا عرض كرد: «پروردگارا! كداميك از اعمال نزد تو برتر است؟ خطاب رسيد: محبت به كودكان ؛ چرا كه من فطرت آنها را بر پايه اعتماد به يگانگي خود قرار دادم.» (آيين تربيت ص 381) تمام اين احاديث نشان مي دهد كه بايد پدر و مادر محيطي مناسب براي كودك فراهم آورند تا حقايقي يا عقايدي كه ريشه هاي آن در نهاد و فطرت كودك نهفته است ، به منصه ظهور برسد.

 

 

2- كنجكاوي و چراجويي : كودك از دنياي بسته پا به دنياي وسيع مي گذارد، بنابراين مي خواهد از اسرار آنها سر در آورد. بدين سان غريزه اوست كه از منشا پديده ها بپرسد. از روابط علت و معلولي آن سوال كند. اين زمينه مناسبي براي كودك است كه والدين ؛ فرصت را غنيمت شمارند و واقعيت ها را براي او توضيح دهند.

 

 

3- رغبتها : انسان به طور كلي موجودي است اجتماعي و خواهان زيستن در اجتماع است ؛ از اين رو اگر بخواهد با آنها بجوشد و در پس آنها عرض وجود كند، بايد تقليد كند. اين زمينه اي مناسب براي آموزش جنبه هاي مذهبي است.

 

 

كودك مي خواهد رفتار افراد بزرگتر را تقليد كند؛ پس در حضور او نمازتان را بخوانيد و يا او را همراه خود به مسجد ببريد. كودك رغبت دارد خود را در جاي بزرگترها قالب بزند، پس زمينه ارتباط او را با بزرگتران فراهم كنيد. تا آداب زندگي ؛ معاشرتي ، اخلاقي و در كل آداب و رسوم مذهبي را از اين طريق بياموزد.

 

 

4- ارائه الگوهاي مثبت :در اين روش از داستان انبيا و ائمه بخصوص دوران طفوليت امام حسن (ع) و امام حسين (ع) استفاده مي شود.

 

 

کودک نماز خوان

 

5- حس غرور و خودپسندي :امري است كه بدون شك در بين تمام انسانها وجود دارد مي توان از حس غرور مثبت كودك استفاده كرد مثلا به او گفت كه من مطمئنم كه تو مي تواني نماز بخواني.

 

 

 

6- مراحل پرورش مذهبي كودك :رسول خدا (ص) فرموده اند: «فرزندان خود را به سه خصلت تربيت كنيد: محبت پيامبرتان و محبت خاندان او و قرائت قرآن». شك نيست كه هر سني مقتضايي براي خودش دارد و بايد طبق آن برنامه ريزي كرد. در كتب روايتي دوره 21ساله تعيين شده است كه به 3دوره 7ساله تقسيم مي شود و هر كدام به دوره جزيي تري قابل تقسيم است.

 

 

7سال اول : دوره تكوين است

 

پرورش مذهبي در حقيقت از همان روز تولد با گفتن اقامه و اذان در دو گوش كودك آغاز مي شود و بتدريج اين آموزش ها تا 3سالگي تكامل مي يابد. مرحله رشد ديگري از 5سالگي آغاز مي شود كه در اين مرحله بايد متوجه تفاوت كودكان در امر رشد و نمو باشيم.

 

تحقيقات روان شناسي ، تفاوت هاي كودكان را از نظر ميزان و ظرفيت يادگيري و نيز رشد و نمو عقلي آنها، مدنظر قرار داده است.اصول تربيتي اسلام از همان ابتدا توجه و نظر خود را به وجود تفاوت هاي رشدي در 5سالگي با مطرح كردن سوال زير جلب كرده است.اليهما يمينك من شمالك؟ راستت از چپت كدام است؟ اگر كودك بتواند به اين سوال پاسخ بدهد ، مرحله رشد قبلي خود را پشت سر گذاشته است.امام صادق (ع) سفارش كرده اند كه در 5سالگي ، به كودك ، سجده آموزش داده شود. همچنين امام مي فرمايند: «كودك خود را تا 6سالگي فرصت دهيد، سپس او را در فراگيري كتاب به مدت شش سال تربيت كنيد. (وسائل باب 82 حديث 2) شارع اسلام در زمينه هاي ديگر تشريعي نيز به تفاوت بين كودكان توجه دارد مانند حديثي كه درباره اقامه نماز ميت براي كودك متوفاي 5ساله وارد شده است.از حضرت صادق (ع) سوال شد؟ «آيا اگر كودك 5ساله اي بميرد، بايد نماز ميت بر او خواند؟ حضرت فرمود: اگر نماز را فهميد و درك مي كرد، بر او نماز خوانده شود». (وسائل باب 13حديث 4).

 

7 سال دوم ، دوره پرورش ديني است

 

در اين دوره است كه كودك از حكم وضعي به حكم تكليفي بايد عمل كند. علاوه بر آموزش اعمال واجب اعم از روزه و نماز در 7سالگي ، امام صادق (ع) در زمينه تعليم احاديث اسلامي مي فرمايند: «احاديث اسلامي را به فرزندان خود هر چه زودتر بياموزيد ، قبل از آن كه مخالفان بر شما سبقت گيرند». (كافي ج 6 ص 76) امام صادق (ع) درباره روزه گرفتن كودكان مي فرمايند: «ما به كودكان خود در 7سالگي مي آموزيم كه هر قدر طاقت دارند، نصف روز باشد ، يا بيشتر و يا كمتر روزه بگيرند و هرگاه گرسنگي بر تشنگي بر آنان غلبه كرد، افطار كنند ، تا اين كه به روزه گرفتن عادت كنند و آن را تحمل نمايند. پس شما از كودكان خود بخواهيد كه در 9سالگي هر قدر كه طاقت روزه دارند، روزه بگيرند و هرگاه كه تشنگي بر آنان غلبه كرد، افطار كنند». (فروع كافي ج 2 ، ص 124) ايمان واقعي به مذهب از حدود 12سالگي در كودك پيدا مي شود و در اين سن تا حدود قابل توجهي مي توان معناي اصيل مذهب را به او منتقل كرد. ضمنا مباني اخلاقي و تربيتي ، به آداب معاشرت و رسوم و سنن در همين دوره بايد به كودك آموزش داده شود. پايان اين دوره همزمان با دوره نوجواني است و كودك با تجاربي كه در زمينه هاي مختلف به دست آورده ، بالنسبه به فردي مستقل و صاحب نظر مي شود.

 

7 سال سوم ، دوره تمرين و عمل است

 

در اين دوره نيز كه خود به 3مرحله پاياني نوجواني ، دوران بلوغ و دوره جواني تقسيم مي شود، بيشتر توجه والدين بايد به دوران بلوغ باشد كه دوره رشد احساسات و نوعي تولد مجدد است و دوره اي است كه نياز آنان به راهنمايي ، به اوج خود مي رسد. ايمان به مذهب از 16سالگي اوج مي گيرد و در صورتي كه به الگوي كاذبي برخورد كردند، در جنبه مذهب ، خطراتي برايشان وجود خواهد داشت.

 

پايان بلوغ و از حدود 18سالگي ، دوره استقلال تقريبي است.

 

دقت و استدلال منطقي در او رشد مي كند و مي توان از اين طريق به آموزش مذهبي و ديني او پرداخت.




برچسب ها :

در روایتی آمده است که خداوند سبحان به ازای شهادت امام حسین(ع)‌ سه ویژگی و خصلت به حضرت عنایت فرمود: شفا را در تربت، اجابت دعا را زیر قبّه و ائمه را از ذریه او قرار داد.

مرحوم حاج اسماعیل دولابی از جمله عارفان و سالکان الهی در کتاب «طوبای کربلا» درباره قداست تربت سیدالشهداء و ثواب زیارت حرم حضرت، مطالبی را ذکر کرده که تکان‌دهنده است:

امام باقر (ع) می‌فرماید: خدای تبارک و تعالی 24 هزار سال قبل از خلقت کعبه، زمین کربلا را خلق کرد و آن را سرزمینی پاک و مبارک قرار داد و همواره چنین است که تا اینکه آن را بهترین زمین و منزلگاه بهشت قرار دهد و دوستان خود را در آن جای دهد.

در روایتی آمده است که خداوند سبحان به ازای شهادت امام حسین (ع)‌ سه ویژگی و خصلت به حضرت عنایت فرمود: شفا را در تربت، اجابت دعا را زیر قبّه و ائمه را از ذریه او قرار داد.

از امام صادق (ع) نقل شده است که فرمودند: شفای هر دردی در تربت امام حسین (ع) وجود دارد و این دارو بهترین و بزرگ‌ترین دارو است.

فضیلت زیارت امام حسین (ع) از حد شمارش بیرون است و در بیان نمی‌گنجد. در اخبار و روایات بسیاری وارد شده است که زیارت حضرت اباعبدالله (ع) معادل حج، عمره، جهاد و درجاتی بالاتر از این‌ها است.

از حضرت باقر (ع) نقل شده است: زیارت امام حسین (ع) با فضیلت‌ترین اعمال است. حضرت باقر (ع) فرمودند: شیعیان ما را به زیارت امام حسین (ع) امر کنید.

در بعضی روایات آمده است که اگر کسی تمام عمر خود را حج به جا آورد، ولی به زیارت امام حسین (ع) نرود، حقی از حقوق خدا و رسولش (ع) را ترک کرده است. در روایات، آثار و فواید فراوانی برای زیارت حضرت اباعبدالله (ع) ذکر شده است که برخی از آنها عبارت‌اند از:

1. زیارت امام حسین (ع) باعث آمرزش گناهان، سبک شدن حساب و بالا رفتن درجات انسان در روز قیامت است.

2. خداوند متعال جان و مال زائر امام حسین (ع) را حفظ می‌کند تا او را به خانواده‌اش برگرداند.

3. زیارت حضرت، غم را زایل و شدت جان کندن و هول قبر را برطرف می‌کند.

4. هر مالی که در راه زیارت آن حضرت صرف شود، هر درهم آن هزار درهم، بلکه 10هزار درهم برای او حساب می‌شود.

5. وقتی زائر امام حسین (ع) به سوی قبر آن حضرت می‌رود، چهار هزار ملک از او استقبال می‌کنند و چون برمی‌گردد او را مشایعت می‌کنند.

6. پیامبران و اوصیای ایشان، ائمه و ملائکه همه به زیارت آن حضرت می‌آیند و برای زائران حضرت دعا کرده، به آنها بشارت می‌دهند.

7. نظر رحمت حق تعالی به زائران امام حسین (ع) بیش از اهل عرفات است.

8. در روز قیامت، همه آرزو می‌کنند کاش زائر آن حضرت بودند؛ چرا که هر لحظه از کرامت و بزرگواری آنها مشاهده می‌کنند.

9. ترک زیارت آن حضرت موجب نقصان دین و ایمان و انجام ندادن حق بزرگی از حقوق پیغمبر (ع) است.

10. در روایات بسیاری وارد شده است که زیارت آن حضرت معادل حج و عمره است.

11. زیارت آن حضرت باعث آسان شدن حساب‌ها و اجابت دعا می‌شود.

12. زیارت آن حضرت باعث طول عمر و حفظ مال می‌شود.

13. زیارت آن حضرت باعث زیاد شدن روزی و رفع اندوه و گرفتاری‌ها می‌شود.




برچسب ها :

خواب دیده بود، در ساحل دریا، در حال قدم زدن با خداست

 در پهنه ای از اسمان، صحنه هایی از زندگی اش به نمایش در آمد

 متوجه شد که در هر صحنه، جای پای دو نفر در ساحل فرو رفته

 یکی جای پای او ودیگری جای پای خدا

 وقتی به جای پاها دقت کرد، متوجه شد دقیقا در مواقع سخت و ناراحت کننده

 فقط یک جای پا وجود داشته

 این موضوع اون رو رنجاند و از خدا سوال کرد:

 خدایا

 تو گفتی چنان تصمیم بگیرم که با تو باشم

 همیشه همراه من خواهی بود

 ولی متوجه شدم که در لحظه های سخت زندگی

 

 تنهایم گذاشته ای! چرا ترکم کرده بودی؟!

 و خدا چنین پاسخ داد:

 بنده ی عزیزم، من تو را دوست دارم. هرگز تنهایت نگذاشته ام

 زمانی که تو در آزمایش بودی و فقط یه جای پا می دیدی

 این درست زمانی بود که من تو را در آغوش خود گرفته بودم

او با شنیدن این پاسخ زانو زد و گریست....




برچسب ها :

انسان های بزرگ درباره ی عقاید سخن می گویند

انسان های متوسط درباره ی وقایع سخن می گویند

انسان های کوچک پشت سر دیگران سخن می گویند

 انسان های بزرگ درد دیگران را دارند

انسان های متوسط درد خودشان را دارند

انسان های کوچک بی دردند

 انسان های بزرگ عظمت دیگران را می بینند

انسان های متوسط به دنبال عظمت خود هستند

انسان های کوچک عظمت خود را در تحقیر دیگران می بینند

انسان های بزرگ به دنبال کسب علم هستند

انسان های متوسط به دنبال کسب دانش هستند

انسان های کوچک به دنبال کسب سواد هستند

 انسان های بزرگ به دنبال طرح پرسش های بی پاسخ هستند




برچسب ها :

معرّفى قرآن و عترت به عنوان «دو خلیفه» یا «دو چیز گرانمایه» دلیل روشنى است بر این که مسلمانان باید هرگز دست از این دو برندارند، مخصوصاً با این قید که در بسیارى از روایات آمده که مى فرماید: «اگر این دو را رها نکنید هرگز گمراه نخواهید شد.» این حقیقت به صورت مؤکّدترى ثابت مى شود.
2-
قرار گرفتن قرآن در کنار عترت و عترت در کنار قرآن دلیل بر این است که همان گونه که قرآن هرگز دستخوش انحراف نخواهد شد، و از هر گونه خطا مصون و محفوظ است عترت و خاندان پیامبر نیز داراى مقام عصمت مى باشد.
3-
در بعضى از این روایات تصریح شده که من در روز قیامت از شما درباره طرز رفتارتان با این دو یادگار بزرگ بازخواست مى کنم که ببینم عملکرد شما چگونه بوده است؟
4-
بدون شک «عترت و اهل بیت» را هر گونه تفسیر کنیم على(علیه السلام) از بارزترین مصداق هاى آن است و به حکم روایات متعددى، او هرگز از قرآن جدا نشد و قرآن نیز از او جدا نگردید.
علاوه بر این، در روایات متعدّدى مى خوانیم که به هنگام نزول آیه «مباهله» پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) على و فاطمه و حسن و حسین(علیهم السلام) را صدا زد و فرمود: «اینها اهل بیت منند».
5-
گرچه مسائل مربوط به قیامت براى ما که در چهار دیوار این جهان محصور هستیم دقیقاً روشن نیست، ولى به گونه اى که از روایات استفاده مى شود منظور از «حوض کوثر» نهر مخصوصى است در بهشت با مزایاى بسیار، که ویژه مؤمنان راستین و مخصوص پیامبر و ائمه اهل بیت و پیروان مکتب آنهاست.
از مجموع آنچه گفتیم روشن مى شود که مرجع امت و رهبر مسلمین بعد از پیامبر على(علیه السلام) و بعد از او نیز امامانى از این خاندان است




برچسب ها :

در طبیعت و اخلاق انسانی هیچ ضعف وانحرافی نیست كه با تعلیم مناسب اصلاح نشود

 

دلهایی كه روی آن كلمه تقوی و محبت نوشته شده به هر جایی كه بخواهند پرواز می كنند و كائنات در مقابل آنها سرتعظیم فرود می آورند .

 از دانش آموزی كه فكر روشن دارد ، ناامید مشو .

 کودکان و گاها نوجوانان  بیشتر به دستور و سرمشق محتاجند تا انتقاد و عیبجویی .

 آن كه از دست روزگار به خشم می آید هر چه آموخته بیهوده بوده است .

 آینده ی كودكان بسته به تربیت آنهاست .

 تعلیم وتربیت به تجربه نیازمند است و بدون تجربه بی فایده است .

 بهترین زمان برای تربیت اراده ، ایام جوانی است .

 اگر امروز حتی یك كلمه از دیروز بیشتر بدانید مسلماً شخص دیگری هستید .

 تربیت ، علم زندگی و هنر خوب زیستن است .

 اگر به بچه كمی محبت نشان بدهید ، وی صد چندان به شما مهر خواهد ورزید .

 اگر بزرگان ، خویش را خوب تربیت كنند ، كودكان خوب بزرگ می شوند .

 اگر در نهاد خانواده ، با محبت محاكمه شویم در جامعه با خفت مجازات نمی شویم .

 قبل از آن كه كودك را مواخذه کنید یقین حاصل كنید كه خود سبب خطای او نبوده اید .

 دشواری های خود را با فرزندانتان در میان بگذارید و آنها را از كوچكی متعهد و مسئول بار بیاورید .

 تعلیم و تربیت باید در جهت انسان سازی باشد نه پرورش انسان نماهای تحصیل كرده .

 بكوشید فرزندانتان را از كودكی با واقعیات آشنا نمایید و یك مرتبه و بی تجربه و ناآگاه در صحنه اجتماع ، آنها را رها نكنید .

 به جای دستوردادن ، با بچه ها ارتباط قلبی برقرار كنید . خودتان را تا سطح آنها پایین بیاورید ، خود را به جا و در سن آنها تصور كنید ، به آنها گوش كنید و به احساساتشان احترام بگذارید .

 مربیان باید از گفتارهای سرزنش آمیز، ترساندن ، تهدید ، رشوه دادن ، مسخره كردن و پندهای دستوری تا آنجا كه ممكن است پرهیز نمایند .

 بچه ها بیشتر از روی الگو و نمونه های عملی ، مطالب را فرا می گیرند تا از طریق كتاب و قلم .

 ما از فرزندان خود انتظار داریم انسان های مسئول ، متوجه ، متعهد و پرمهری باشند در حالی كه نمونه های صحیحی در اختیار آنها قرار نمی دهیم . كودكان آنچه می بینند یاد می گیرند و به آن عمل می كنند .

 بچه ها از كودكی باید به ارزش و شخصیت خود پی ببرند و یاد بگیرند كه به خود احترام بگذارند .

 به فرزندان خود بیاموزید كه در زندگی فرصت های بی شماری در اختیار دارند . البته هنگامی این باور را می پذیرند كه فرصتی در اختیار آنها گذاشته شود .

 كوشش كنید حس تعاون و همكاری و احساس مسئولیت را از كودكی در فرزندانتان تقویت كنید.

 بعد از تنبیه كردن بچه ها ، آنها را در آغوش بگیرید و نوازششان كنید .

 به بچه ها بگویید كه خیلی فوق العاده اند و به آنها اعتماد دارید .

 انسان شدیداً نیازمند به تربیت و اصلاح خویش است ، همان گونه كه كشتزار ، تشنه آب باران است .

 به فرزندان خود هنر و تقوی بیاموزید ، چون آنها زنده نگه دارنده ی نام هستند .

 تربیت زیباترین چیزی است كه مردان بزرگ ذخیره می كنند .

 كودكان به نمونه و سرمشق بیش از انتقاد نیازمندند .

 آنچه را كه فرزند در توان داشته و انجام داده از او بپذیر و از او كارهای طاقت فرسا مخواه .

 یادگرفتن در كودكی مانند نقش روی سنگ ، ثابت و راسخ می ماند .

 فهمیدن ، همیشه بهتر از آموختن است .

 هدف نهایی آموزش و پرورش ، آموختن طریقه صحیح استفاده از اوقات فراغت است  .

 تربیت كودك را باید بیست سال پیش از تولدش آغاز كرد . ( ناپلئون )

 تربیت پس از نان ، نخستین احتیاج بشر است  . (دالتون )

 در تربیت فرزند ، زیاد سختگیر نباش . باغبان ، درخت جوان را كه هنوز خوب ریشه ندوانیده ، به شدت تكان نمی دهد .




برچسب ها :

۱ – در دنیا عذاب می بیند

رسول گرامی اسلام می فرماید:

ثلاثه من الذّنوب تعجّل عقوبتها و لا تؤخّر الی الآخره: عقوق الوالدین، و البغی علی النّاس، و کفر الإحسان.(۱۵۰)

سه دسته از گناهان، در همین دنیا مورد عقوبت واقع می شوند و عذاب آنها به آخرت نمی رسد: ۱) کسی که عاق والدین باشد؛ ۲) کسی که بر مردم ستم می کند؛ ۳) کفران کسی که نیکی و احسان نموده است.

۱۵۰ – امالی المفید، ج ۱ (مجلس بیست و هشتم)، ص۲۳۷٫

۲ – بزرگترین گناهانِ کبیره است

از پیامبر صلی الله علیه و آله روایت شده است:

أکبر الکبائر الشرک باللّه ، و عقوق الوالدین.(۱۵۱)

بزرگترین کبیره ها شرک به خدا و عقوق والدین است.

همان طور که در بحث اطاعت از والدین، احسان به پدر و مادر در کنار توحید ذکر شده است، همین طور هم عقوق والدین در کنار شرک به خدا بیان شده و این، نشان از اهمّیت عقوق والدین است. در جایی که بزرگترین گناهان، شرک به خداوند است، عقوق والدین هم از همین گناهان ذکر گردیده است. عبداللّه بن سنان از امام صادق علیه السلام چنین روایت می کند:

انّ من الکبائر عقوق الوالدین و الیاس من روح اللّه و الأمن من مکر اللّه .

از گناهان کبیره نارضایی پدر و مادر، ناامیدی از رحمت خدا، و در امان بودن از عذاب الهی است.

در روایت دیگری آمده است:

عقوق الوالدین من الکبائر.

نافرمانی والدین، از گناهان کبیره است.

۱۵۱ – مستدرک الوسائل، کتاب النکاح، أبواب أحکام الأولاد، باب ۷۵، ح ۱۹٫۱۵۲ – اصول کافی، ج۲، ص ۲۷۸٫۱۵۳ – علل الشرایع.

۳ – مورد لعن رسول خداست

در روایات آمده است:

و لعن رسول اللّه صلی الله علیه و آله أربعه: … و العاق.(۱۵۴)

پیامبر صلی الله علیه و آله ، چهار گروه را مورد لعن قرار داده است که یکی از آنان کسانی هستند که مورد عاق پدر و مادر واقع می شوند.

در روایتی به نقل از اَنَس بن مالک آمده است:

کنت علی بن ابی طالب علیه السلام فی الشهر الّذی اُصیب فیه و هو شهر رمضان فدعا ابنه الحسن علیه السلام ، ثمّ قال یا أبا محمّد اعل المنبر فاحمد اللّه صلی الله علیه و آله بأحسن الذّکر، و قل: لعن اللّه ولدا عقّ ابویه، لعن اللّه ولدا عقّ أبویه، لعن اللّه ولدا عقّ أبویه.

نزد علی بن ابی طالب علیه السلام بودم، در آن ماهی که به فیض شهادت رسید، و آن، ماه رمضان بود. فرزندش امام حسن مجتبی علیه السلام را طلب کرد و فرمود: ای ابا محمّد!

بالای منبر برو و حمد و ثنای خدای را بسیار بگو و یاد جدّت رسول خدا را به بهترین صورت بیان کن، و بگو خدا لعنت کند فرزندی که پدر و مادرش را آزار دهد.

۱۵۴ – همان .۱۵۵ – معانی الأخبار، ص ۱۱۸ (معنی عقوق الوالدین).۱۵۶ – کنیه امام حسن مجتبی علیه السلام .

۴- مورد سخط خداوند است

از رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت شده است:

من أسخط والدیه فقد أسخط اللّه ، و من أغضبها فقد أغضب اللّه .(۱۵۷)

هر کس پدر و مادر را به خشم درآورد، خدا را به خشم در آورده، و کسی که پدر و مادر را به غضب و خشم در آورد، خداوند را به غضب در آورده است.

رضا الله فی رضا الوالدین، و سخطه فی سخطهما.

رضایت خداوند، در رضایت پدر و مادر و خشم خداوند، در خشم آنها (پدر و مادر) است.

۱۵۷ – مستدرک الوسائل، ج ۱۵، ص ۱۹۳ (ابواب أحکام الأولاد باب ۷۵،، ح ۱۸).۱۵۸ – تفسیر کشاف، جار الله محمود بن عمر الزمخشری، ج ۲، ص ۶۵۸ (ذیل آیه ۲۱ سوره اسراء).

۵ – از بهشت محروم هستند

پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

ایاکم و عقوق الوالدین، فان ریح الجنه یوجد من مسیره ألف عام، و لا یجدها عاق…(۱۵۹)

پرهیزید از عاقّ پدر و مادر. به درستی که بوی بهشت از مسیری که هزار سال مسافت دارد، به مشام انسان می رسد؛ ولی این بو را کسی که مورد عاق پدر و مادر باشد، استشمام نمی کند.

همچنین در حدیث دیگری آن حضرت می فرماید:

لیعمل العاق ماشاء أن یعمل فلن یدخل الجنه.

شخص عاق، هر کاری که می خواهد، انجام دهد؛ زیرا او وارد بهشت نمی شود.

نیز از آن حضرت است که:

و الذی بعثنی بالحق ان العاق لوالدیه مایجد ریح الجنه.

قسم به خدایی که مرا به حق مبعوث نموده، بوی بهشت را نمی یابد کسی که نسبت به پدر و مادر، عاق و نامهربان باشد.

امام صادق علیه السلام می فرماید:

لا یدخل الجنه العاق لوالدیه…

وارد بهشت نمی شود کسی که به پدر و مادر خود، غضب ورزد و مورد عاق آنها باشد.

۱۵۹ – مستدرک الوسائل، ج۱۵، ص ۱۹۶ (أبواب أحکام الأولاد، باب ۷۵، ح ۳۴)؛ تفسیر کشاف، ج ۲، ص ۶۶۰٫۱۶۰ – همان، ص ۱۹۶٫۱۶۱ – مکارم الأخلاق، فی فضل الأولاد، ص ۲۲۰٫

۶ – به هنگام مرگ، زبانش از ذکر کلمه توحید بسته است

در روایتی آمده است:

دخل رسول الله صلی الله علیه و آله علی الحارث فی مرضه الذی مات فیه، فقال: قل: «لا اله الا الله»، و قد احتبس لسانه، فعلم النبی صلی الله علیه و آله انّه من العقوق، فدعا اُمه و تشفع الیها بالرضی عنه، فرضیت، ففتح الله لسانه حتی شهد أن لا اله الا الله، و مات علی ذلک.(۱۶۲)

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله روزی بر حارث که بیمار بود، وارد شد و فرمود:

«کلمه توحید (لا اله الاّ اللّه) را بر زبان خود جاری کن»؛ ولی حارث، زبانش از گفتن این کلمه باز ماند. رسول خدا صلی الله علیه و آله متوجّه شد که مورد عاق مادر خود است. لذا مادر او را خواند و درخواست شفاعت و رضایت نسبت به فرزندش نمود و مادرش راضی شد. در این هنگام، زبانش باز شد و شهادت بر وحدانیت خدا را ندا داد و با رضایت مادرش از دنیا رفت.

۱۶۲ – مستدرک الوسائل، کتاب النکاح، أحکام الأولاد، باب ۷۵، ص ۱۹۶، ح ۳۵٫

۷ – نمازش قبول نمی شود

در روایات آمده:

من نظر الی والدیه نظر ماقت و هما ظالمان له، لم تقبل له صلاه.(۱۶۳)

هر کس به پدر و مادر خود نگاهِ خشمناک کند، نماز او قبول واقع نمی شود.

۱۶۳ – همان، ص ۱۹۵٫

۸ – دعایش مورد استجابت واقع نمی شود

امام صادق علیه السلام می فرماید:

…و التی ترد الدعاء و تظلم الهواء عقوق الوالدین.(۱۶۴)

یکی از گناهانی که سبب ردّ دعای انسان می شود، عقوق والدین است.

یکی از موانع قبولی دعاهای انسان، عدم اطاعت از والدین است.

شخص دعاکننده در مرحله اوّل باید رضایت آنان را جلب نماید. بعد با کمال تضرّع و خشوع در آستان ایزد متعال، دست به دعا برداشته، خواسته های مشروع خود را از خدا بخواهد.

۱۶۴ – الوافی، ج ۱، (باب اصناف عقوبات الذنوب و تفسیرها)، ص ۱۷۳٫

۹ – وارد جهنّم می شود

پیامبر صلی الله علیه و آله فرموده است:

کن بارّاً و اقتصر علی الجنه و ان کنت عاقاً فظّاً فاقتصر علی النّار.(۱۶۵) نسبت به پدر و مادر، مهربان باش که جایگاه تو در بهشت است؛ ولی اگر نسبت به پدر و مادر، عاق و بد اخلاق بودی، جهنّم و آتش نصیب توست.

همان گونه که بعضی از امور باعث ورود در بهشت است، که در بحثهای گذشته به آنها اشاره کردیم، بعضی از چیزها نیز سبب ورود در جهنّم خواهند بود، که در آیات به بعض علل و عوامل آنها اشاره شده است.

۱۶۵ – مجمع البیان، ج ۵ – ۶، ص ۴۰۹٫

۱۰ – ذلیل می گردد

امام صادق علیه السلام فرمود:

ثلاثه من عازّهم ذلّ: الوالد و السلطان و الغریم.(۱۷۴)

اگر عزّت سه گروه را از بین ببری، ذلیل می شوی: پدر، سلطان(۱۷۵) و بدهکار.

۱۷۴ – کنزالدقائق، المیرزا محمّد المشهدی، ج ۵، ص ۴۹۸ (ذیل آیه ۲۱ سوره اسراء)؛ الخصال، باب الثلاثه، ص ۱۹۵، (ح ۲۷۰).۱۷۵ – مراد، سلطان عادل است، نه ظالم مستکبر.

۱۱ – در قیامت از زیارت پیامبر صلی الله علیه و آله محروم است

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

کلّ المسلمین یرونی یوم القیامه الاّ عاقّ الوالدین و شارب الخمر و من سمع إسمی و لم یصلّ علی.

تمام مسلمانان، در روز قیامت مرا می بینند؛ مگر چند طایفه: کسانی که عاق پدر و مادر هستند، و کسانی که شراب می خورند، و کسی که اسم مرا بشنود و بر من درود نفرستد.

۱۲ – زشت ترین گناهان است

امام علی علیه السلام می فرماید:

أقبح المعاصی قطیعه الرحم و العقوق.(۱۷۶)

زشت ترین گناهان؛ بریدن از خویشان است و بدرفتاری با پدر و مادر.

۱۷۶ – میزان الحکمه، ج ۱۰، ص ۷۱۲٫

۱۳ – بزرگترین گناهان است

رسول خدا صلی الله علیه و آله می فرماید:

ان أکبر الکبائر عقوق الوالدین.(۱۷۷)

از بزرگترین گناهان، نافرمانی پدر و مادر است.

۱۷۷ – همان.

۱۴ – سبب کمی مال و باعث ذلّت است

امام هادی علیه السلام می فرماید:

العقوق یعقب القله و یؤدی الی الذلّه.(۱۷۸)

عقوق والدین، باعث کمی مال است و شخص را به نکبت و ذلّت در دنیا می کشد، و در مقابل، صله رحم و نیکی به والدین، باعث زیادی مال می شود.

جوانی از ثروتمندان مدینه، پدر پیری داشت که احسان به او را ترک نمود و او را از مال خود، محروم کرد. خداوند متعال، اموالش را از او گرفت و فقر و تنگدستی و بیماری به او روی آورد و بیچاره شد. سپس پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود:

ای کسانی که پدر و مادرها را آزار می رسانید، از حال این جوان، عبرت بگیرید و بدانید چنانکه دارایی اش در دنیا از نزد او بیرون رفت و غنا و ثروت و صحّتش به فقر و بیماری بدل گشت؛ همچنین در آخرت، هر درجه ای که در بهشت داشت، به واسطه این گناه از دست داده و در مقابلش از درکات آتش برای او آماده شده است.

امام صادق علیه السلام فرمود:

أیما رجل دعا علی ولده أورثه الفقر.

هر مردی که در حقّ فرزند عاق، نفرین کند، او گرفتار فقر می شود.

۱۷۸ – مستدرک الوسائل، أبواب أحکام الأولاد، باب ۷۵، ح ۲۹٫۱۷۹ – سفینه البحار.۱۸۰ – عده الداعی.

۱۵ – از مصیبتهای آخرت است

پیامبر صلی الله علیه و آله می فرماید:

خمسه من مصائب الآخره: فوت الصلوه و موت العالم و ردّ السائل و مخالفه الوالدین و فوت الزکاه.

پنج چیز از مصیبتهای آخرت است: ۱) فوت شدن نماز؛ ۲) مردن عالم؛ ۳) رد کردن سائل؛ ۴) مخالفت والدین؛ ۵) ندادن زکات.

۱۶ – موجب سختی کشیدن به هنگام دفن می شود

در روایات آمده است:

أن رجلاً مات علی عهده صلی الله علیه و آله و لمّا دفنوه لفظته الأرض و لم تقبله، فقال صلی الله علیه و آله : ان اُمّ هذا الرجل ساخطه علیه، فأمرها بالرضاء عنه حتّی قبلته الأرض.

مردی در زمان پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله از دنیا رفت. همین که خواستند او را دفن کنند، زمین او را قبول نکرد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «مادر این مرد بر او غضب کرده است». سپس مادرش را به رضایت از آن مرد امر فرمود تا اینکه زمین، جسد او را قبول کرد.

۱۷ – سبب کوتاهی عمر می شود

پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله فرموده است:

عقوق الوالدین یبتر العمر.

آزردن پدر و مادر، دنباله عمر را قطع می کند.




برچسب ها :

الف- معنای عاق الوالدین

علامه مجلسی در شرح كتاب اصول كافی درباره معنای عاق والدین می نویسد: «عقوق والدین به این است كه فرزند، حرمت آن ها را رعایت نكند و بی ادبی نماید و آن ها را به سبب گفتاری یا رفتاری برنجاند و آزار و اذیت كند و در چیزهایی كه منع شرعی و عقلی ندارد، از آن ها نافرمانی كند؛ چه این كه در بیان امام صادق علیه السلام آمده است كه كم ترین ناسپاسی والدین، گفتن «اُف» است ... . نگاه تند به پدر و مادر، محزون ساختن آن ها و ترك وظایف حتمی در قبال آن ها مثل برآورده نساختن نیازهای مالی والدین در صورت نیاز نیز از موارد عاق شدن فرزندان معرفی شده است .

و به بیانی خلاصه: هر كارى كه موجب ایذا و اذیت والدین گردد، به معناى عاقّ والدین است، مگر در مواردى كه تكلیف واجب یا حرامى باشد، و به انسان دستور مخالفت با آن را بدهند( اسفتائات از حضرت آیة الله مكارم شیرازی دامَت بَرَكاتُه)

 

ب- برای آگاهی بیشتر به برخی وظایف فرزندان در برابر والدین توجه كنید :

وظایف فرزندان نسبت به والدین

1- اطاعت از والدین

1) قَالَ أَمِیرُ الْمُومِنِینَ(علیه السلام):إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ حَقّاً وَ إِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ حَقّاً فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ أَنْ یطِیعَهُ فِی كلِّ شَیءٍ إِلَّا فِی مَعْصِیةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ أَنْ یحَسِّنَ اسْمَهُ وَ یحَسِّنَ أَدَبَهُ وَ یعَلِّمَهُ الْقُرْآن(نهج‏البلاغه، حكمت 399)

همانا فرزند را به پدر، و پدر را به فرزند حقّى است. حق پدر بر فرزند این است كه فرزند در همه چیز جز نافرمانى خدا، از پدر اطاعت كند، و حق فرزند بر پدر آن كه نام نیكو بر فرزند نهد، خوب تربیتش كند، و او را قرآن بیاموزد. (نهج البلاغة-ترجمه دشتى، ص: 727)

هر كه بامداد پدر و مادر از او راضى باشند دو در از بهشت به رویش باز است، و همچنین هنگام عصر. و اگر یكى از آنها از وى راضى باشد یك در به رویش باز است؛ و هر فرزندى كه بامداد یا پسین پدر و مادر از او خشمگین باشند دو در از جهنم به رویش باز است، و اگر یک كدام ناراضى باشد یک در

 

2- برّ ونیكی به والدین

در روایتی از امام صادق علیه السلام می‌خوانیم:

بِرُّ الْوَالِدَینِ وَاجِبٌ فَإِنْ كَانَا مُشْرِكَینِ فَلا تُطِعْهُما وَ لَا غَیرَهُمَا فِی الْمَعْصِیةِ فَإِنَّهُ لَا طَاعَةَ لِمَخْلُوقٍ فِی مَعْصِیةِ الْخَالِق( الخصال ج‏2 608 )

‏ نیكى رسانیدن به پدر و مادر واجب است. و هر گاه مشرك باشند نه ایشان را و نه دیگرى را در معصیت خدا فرمان بردارى مكن چون براى مردم در مورد گناهكارى خدا فرمان بردارى نیست( خصال-ترجمه مدرس گیلانى، ج‏2، ص: 234)

3- حقیقت احسان به والدین

 

احسان چیست؟

عَنْ أَبِی وَلَّادٍ الْحَنَّاطِ قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ بِالْوالِدَینِ إِحْساناً (بقره-83) مَا هَذَا الْإِحْسَانُ فَقَالَ: الْإِحْسَانُ أَنْ تُحْسِنَ ُحْبَتَهُمَا وَ أَنْ لَا تُكلِّفَهُمَا أَنْ یسْأَلَاك شَیئاً مِمَّا یحْتَاجَانِ إِلَیهِ وَ إِنْ كانَا مُسْتَغْنِیینِ[كافى، ج2، ص158) امام صادق(علیه السلام)فرمود: احسانِ به والدین این است كه وقتى چیزى از تو مى‏خواهند آنها را به زحمت نیندازى؛ گرچه بى‏نیاز هستند، حاجت آنان را برآور .

والدین
آثار احسان به والدین

احسان به والدین آثار متعددی دارد كه كه ما در اینجا چند نمونه از احادیثی كه در این زمینه است را ذكر می‌كنیم:

احسان به والدین بالاترین مصداق صله رحم است و عمر را طولانى مى‏كند.[بحار الأنوار، ج74، ص80)

 

احسان به والدین در نسل تأثیر دارد

در روایتی از امام صادق علیه السلام می خوانیم:بَرُّوا آبَاءَكُمْ یبَرَّكُمْ أَبْنَاۆُكُم‏( أمالی الصدوق ص 288 )

نیكى كنید با پدرانتان تا بشما نیكى كنند پسرانتان وسعتِ رزق و روزى و آسان شدنِ سكراتِ مرگ از آثار احسان به والدین است( امالى شیخ صدوق-ترجمه كمره‏اى متن 288 )

آسانی سكرات موت

قَالَ الصَّادِقُ(علیه السلام):من أحب أن یخفف الله عز و جل عنه سكرات الموت فلیكن لقرابته وصولا و بوالدیه بارا فإذا كان كذلك هون الله علیه سكرات الموت و لم یصبه فی حیاته فقر أبدا[أمالى صدوق، ص389

- قَالَ الصَّادِقُ(علیه السلام):یأْتِی یوْمَ الْقِیامَةِ شَیءٌ مِثْلُ الْكبَّةِ فَیدْفَعُ فِی ظَهْرِ الْمُومِنِ فَیدْخِلُهُ الْجَنَّةَ فَیقَالُ هَذَا الْبِرُّ[كافى، ج2، ص158) قیامت چیزى مثل ابر مۆمن را تا بهشت راهنمایى مى‏كند. مى‏پرسند این علامت چیست؟ مى‏گویند: احسان به والدین].

در حدیث مى‏خوانیم: هر نگاه رحمت به والدین پاداش حجّ مقبول دارد.[میبدى)

امام باقر(علیه السلام)فرمود: فرزندى كه پدرش را از دست بدهد و نسبت به دیون او بى‏تفاوت باشد و برایش استغفار نكند، عاق مى‏شود و حتّى اگر در زمان حیات والدین عاق شده باشد، با پرداخت دیون آنها و استغفار براى آنها او برّ به والدین كرده است

4- احترام به والدین

1- احسان در پیرى

بِالْوالِدَینِ إِحْساناً إِمّا یبْلُغَنَّ عِنْدَك الْكبَرَ أَحَدُهُما أَوْ كلاهُما[اسراء/23].

2-مراعات روحیه آنان:

فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ[اسراء/23].

3- تواضع كردن:

وَ لا تَنْهَرْهُما[اسراء/23].

4-خوش‏برخوردى

وَ قُلْ لَهُما قَوْلاً كرِیماً[اسراء/23].

5-تواضع عملى:

وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ[اسراء/24).

6-دعاى به آنها

وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُما كما رَبَّیانِی صَغِیراً[اسراء/24].

نذری در ظروف یکبار مصرف

 

 2- احسان و نیكی بعد از وفات

1) قَالَ رَسُولُ اللَّهِ(صلی الله علیه و آله):سَیدُ الْأَبْرَارِ یوْمَ الْقِیامَةِ رَجُلٌ بَرَّ وَالِدَیهِ بَعْدَ فَوْتِهِمَا[بحارالأنوار، ج71، ص86].

قَالَ الْبَاقِرُ(علیه السلام):إِنَّ الْعَبْدَ لَیكونُ بَارّاً بِوَالِدَیهِ فِی حَیاتِهِمَا ثُمَّ یمُوتَانِ فَلَا یقْضِی عَنْهُمَا دُیونَهُمَا وَ لَا یسْتَغْفِرُ لَهُمَا فَیكتُبُهُ اللَّهُ عَاقّاً وَ إِنَّهُ لَیكونُ عَاقّاً لَهُمَا فِی حَیاتِهِمَا غَیرَ بَارٍّ بِهِمَا فَإِذَا مَاتَا قَضَى دَینَهُمَا وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمَا فَیكتُبُهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَارّاً[كافى، ج2، ص163].

امام باقر(علیه السلام)فرمود: فرزندى كه پدرش را از دست بدهد و نسبت به دیون او بى‏تفاوت باشد و برایش استغفار نكند، عاق مى‏شود و حتّى اگر در زمان حیات والدین عاق شده باشد، با پرداخت دیون آنها و استغفار براى آنها او برّ به والدین كرده است.[بحار الأنوار، ج74، ص59)

5- كمك و انفاق به والدین

یسْأَلُونَكَ مَاذَا ینفِقُونَ قُلْ مَا أَنفَقْتُم مِّنْ خَیرٍ فَلِلْوَالِدَینِ وَالأَقْرَبِینَ وَالْیتَامَى وَالْمَسَاكِینِ وَابْنِ السَّبِیلِ وَمَا تَفْعَلُواْ مِنْ خَیرٍ فَإِنَّ اللّهَ بِهِ عَلِیمٌ- از تو سۆال مى‏كنند چه چیز انفاق كنند؟ بگو: «هر خیر و نیكى (و سرمایه سودمند مادى و معنوى) كه انفاق مى‏كنید، باید براى پدر و مادر و نزدیكان و یتیمان و مستمندان و درماندگان در راه باشد.» و هر كار خیرى كه انجام دهید، خداوند از آن آگاه است.( لازم نیست تظاهر كنید، او مى‏داند)»(بقره،آیة215) همانطور كه می‌بینید والدین در صدر جدول است.

امام صادق(علیه السلام)فرمود: احسانِ به والدین این است كه وقتى چیزى از تو مى‏خواهند آنها را به زحمت نیندازى؛ گرچه بى‏نیاز هستند، حاجت آنان را برآور

 

6- ادب نسبت به والدین

در ورایتی از پیامبر اكرم صّی الله علیه و آله وارد شده است:

مَا مِنْ وَلَدٍ بَارٍّ ینْظُرُ إِلَى وَالِدَیهِ نَظَرَ رَحْمَةٍ إِلَّا كَانَ لَهُ بِكُلِّ نَظْرَةٍ حِجَّةٌ مَبْرُورَةٌ قَالُوا یا رَسُولَ اللَّهِ وَ إِنْ نَظَرَ كُلَّ یوْمٍ مِائَةَ مَرَّةٍ قَالَ نَعَمْ اللَّهُ أَكْبَرُ وَ أَطْیب (روضة الواعظین و بصیرة المتعظین ج‏2 ص 368 ) ‏

هیچ فرزند نیكوكارى نیست مگر اینكه چون یك نظر رحمت به پدر و مادر افكند براى او پاداش حجى پذیرفته است. گفتند: اى رسول خدا! و اگر در هر روز صد بار بنگرد؟ فرمودند: آرى و خداوند بزرگتر و مهربان‏تر است( روضة الواعظین-ترجمه مهدوى دامغانى ص 587 )

7- مدارا با والدین

امام رضا(علیه السلام)فرمود: گر چه والدین در خط نیستند، ولى با آنها مدارا كن.[مرآة العقول، ج8، ص 418)

8- تشكر از والدین

قَالَ الرِّضَا(علیه السلام):مَنْ لَمْ یشْكرْ وَالِدَیهِ لَمْ یشْكرِ اللَّهَ[خصال صدوق، ج1، ص156)

هر كس از پدر و مادر خود سپاسگزار نباشد خداى را سپاسگزار نیست (خصال-ترجمه فهرى، ج‏1، ص: 174)

9- جلب رضایت والدین

در روایتی از پیامبر اكرم صلّی الله علیه و آلة وارده شده است كه:

من أصبح مرضیا لأبویه أصبح له بابان مفتوحان إلى الجنّة، و من أمسى مثل ذلك و إن كان واحدا فواحد، و من أصبح مسخطا لأبویه أصبح له بابان مفتوحان إلى النار، و من أمسى مثل ذلك، و إن كان واحدا فواحد.(تحریر المواعظ العددیة ص175)

هر كه بامداد پدر و مادر از او راضى باشند دو در از بهشت به رویش باز است، و همچنین هنگام عصر. و اگر یكى از آنها از وى راضى باشد یك در به رویش باز است؛ و هر فرزندى كه بامداد یا پسین پدر و مادر از او خشمگین باشند دو در از جهنم به رویش باز است، و اگر یک كدام ناراضى باشد یک در . (نصایح ص 79 )




برچسب ها :

انقلاب شکوهمند انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی(ره) علاوه بر ابعاد سیاسی مختلف در کوتاه مدت تبدیل به یک دانشگاه انسان سازی شد. در طول سال های مبارزات پیش از انقلاب و در طول جنگ تحمیلی افرادی بودند که با دم مسیحایی روح خدا به یکباره دچار تحولات عظیم روحی شده و در راه اسلام حتی تا پای فدا کردن خود نیز پیش رفتند

یکی از این شهدا شهید "شاهرخ ضرغام" بود. وی سال 1328 در تهران متولد شد. در جوانی، به سراغ ورزش کشتی رفت و به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی دعوت شد. اما زندگی او به خاطر همنشینی با دوستان نا اهل، در غفلت و گمراهی ادامه داشت تا این که در بهمن سال 1357 و با پیروزی انقلاب، تغییری بزرگ در زندگی‌اش رخ داد

وی وقتی از گذشته‌اش حرف می‌زد، داستان حُر را بازگو می‌کرد و می‌گفت: "حُر قبل از همه به میدان کربلا رفت و به شهادت رسید. من نیز باید جزء اولین‌ها باشم".

در همان روزهای اول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به جبهه رفت و همگام با سردار شهید سید مجتبی هاشمی که فرمانده گروه چریکی فدائیان اسلام بود، به مبارزه علیه تجاوزگران بعثی پرداخت و در کوتاه مدتی آنقدر دلاورانه جنگید که دشمن برای سرش جایزه تعیین کرده بود. وی از خدا می خواست که تمام گذشته‌اش را پاک کند و هیچ چیز از او باقی نماند؛ نه اسم، نه شهرت، نه مزار و سرانجام در تاریخ 17 آذر سال 1359 در دشت‌های شمالی آبادان به آرزوی دیرین خود یعنی شهادت رسید."

محمد تهرانی، آخرین همرزم شاهرخ ضرغام نحوه شهادت وی را اینگونه نقل می کند: "ساعت 9 صبح بود. تانک‌های دشمن مرتب شلیک می‌کردند و جلو می‌آمدند. شاهرخ از جا بلند شد و روی خاکریز رفت. من هم دویدم و 2 گلوله آرپی‌جی پیدا کردم. هنوز گلوله آخر را شلیک نکرده بودم که صدایی شنیدم. به سمت شاهرخ دویدم. روی سینه‌اش حفره‌ای از اصابت گلوله تیربار تانک ایجاد شده بود. عراقی‌ها نزدیک شدند. من با یک اسیر عراقی پناه گرفتم. از دور دیدم چند عراقی کنار پیکر شاهرخ ایستاده‌اند و از خوشحالی هلهله می‌کردند




برچسب ها :

فرق نقاشی با عکس در احساس آرامشی است که نقاشی به انسان میدهد. پیکاسو

 

همه مي خواهند به فهم نقاشي برسند. چرا هيچ كس تلاش نمي كند آواز پرندگان را درك كند؟ پیکاسو

«هنر» دروغی است که چشمانمان را به روی حقیقت باز می کند. پیکاسو

من نمی جویم، می یابم.پیکاسو

برای جوانمردی و مروتی که به هر کس می کنی انتظار هیچ پاداشی نداسته باش. پیکاسو

اگر آینه نبود، همیشه خود را جوان می دانستم. پیکاسو

حقیقت واقعی در سکوت نهفته است. پیکاسو

فرق نقاشی با عکس در احساس آرامشی است که نقاشی به انسان میدهد. پیکاسو

هنگام کار کردن راحت هستم ، چیزی که مرا خسته میکند بیکاری و دیگر اشخاص است. پیکاسو

من جستجو نمیکنم ،پیدا میکنم. پیکاسو

هر کودکی یک هنرمند است ،مساله مهم "هنرمند ماندن" است. پیکاسو




برچسب ها :

1. نوجوانان و جوانان و حسّ استقلال طلبي

جوان امروز، کودک مطيع و فرمان بردار ديروز نيست. حسّ استقلال طلبي و آزادي خواهي با فرا رسيدن بلوغ در نهاد جوان بيدار مي گردد از اين که آنان را بچّه مي خوانيد ناراحت مي شوند. استقلال يک پديده ي رشدي طبيعي است.
حتّي کودک از 2 سالگي مي خواهد کارهايش را خودش انجام بدهد و مستقل باشد. امّا متأسفانه، والدين مانع اين امر مي گردند و اجازه نمي دهند. کودک ياد بگيرد از 2 سالگي خودش کارهايش را انجام بدهد.
چگونه به استقلال جوانان خود کمک کنيم؟
- اجازه ي تصميم گيري به آنان بدهيم؛
- بچّه ها را از عواقب تصميم گيري نترسانيم؛
- تصميم گيري را در نوجوانان تقويت کنيم؛
- مسئوليت به آنان واگذار کنيم.

2. با نوجوانان و جوانان خود مشورت کنيد

پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمودند: «الولد وزير سبع سنين».(1)
در اين دوره، با نوجوان خود مشورت کنيد پيامبر با سرباز هيجده ساله مشورت مي کرد.

خاصيّت مشورت با نوجوانان و جوانان

- با مشورت به او شخصيت مي دهيد؛
- از توان عقلي او کمک گرفته، رشد عقلاني اش را بيشتر مي کنيد؛
- مشورت اعتماد به نفس او را بالا مي برد؛
- در آرامش رواني او تأثير دارد؛
- ياد مي گيرد در آينده، از اصل مشورت استفاده کند؛
- او را وادار به تفکّر منطقي مي کند؛
- جايگاه خود را در خانواده پيدا مي کند.

3. رازدار جوانان خود باشيد

جوان در دوره اي قرار گرفته است که احساسات او بر عقلش غلبه دارد، لذا وقتي رفتارها بر اساس احساس باشد، خطا هم زياد دارد.
1. اگر جوان در محيط خانواده ضعف هايي دارد، اين نقاط ضعف او را به ديگران نگوييد.
2. گاهي نوجوان و جوان دچار گناه مي گردد. سعي کنيد، آبروي او را جلوي ديگران نبريد.
3. اگر راز او را فاش کرديد و حتّي به پدر بزرگ يا مادر بزرگ او گفتيد:
الف) پنهان کاري مي کند؛
ب) اعتماد به شما نخواهد کرد؛
ج) در اثر فرو ريختن ديوار اعتماد بين شما و او، جوان به «لالي اختياري» مبتلا مي گردد يعني، مثل افراد لال ديگر حرف نمي زند.

4. نوجوانان و جوانان را کنترل شديد نکنيد

1. والدين بايد در دوره ي نوجواني و جواني به جاي کنترل مستقيم، کنترل از راه دور داشته باشند.
2. جوان از اين که کنترل مستقيم شود به شدّت ناراحت مي گردد.
3. تربيت کردن، تسليم کردن، وابسته کردن، رام کردن و اهلي کردن نيست. تربيت خود رهبري است.
4. تربيت، خوديابي مستمر است و خودشناسيِ دايمي است.
5. نوجوان و جوان را به خاطر يک اشتباه، براي هميشه طرد نکنيد.
6. فرصت دادن براي اشتباه، راهي براي عبرت گيري است. جوان را به خاطر اشتباه نترسانيد، جواني که از خطا و شکست بترسد کمتر به موفّقيّت و خلاقيّت فکر مي کند.

5. عذر جوانان را بپذيريد

امام سجّاد (عليه السلام) فرمودند:
«اگر کسي از طرف راست تو ناسزا گفت و سپس از طرف چپ آمد و عذر خواست عذر او را بپذير.»(2)
حتّي توصيه شده که اگر جوان اشتباه کرد، کاري نکنيد که او شرمنده گردد. شما عذر براي او بتراشيد. علي (عليه السلام) مي فرمايند: «عذر برادرت را بپذير؛ اگر عذري نداشت برايش عذر بتراش.»(3)

6. به نوجوانان و جوانان احترام بگذاريد

اسلام رابطه اي را قبول دارد که بر اساس تکريم شخصيت، احترام متقابل و عزّت نفس باشد. جوانان، تشنه ي محبّت و احترام اند، يکي از آثار ارزشمند احترام به شخصيت جوان، برخورد توأم با احترام با اوست. مکتب انسان ساز اسلام به بزرگان و والدين سفارش نموده است که به جوانان احترام بگذاريد.
علي (عليه السلام) مي فرمايند:
«اَجمِلوُا في الخطاب تَسمَعُوا جَميلَ الجواب».(4)
پسنديده و نيک با افراد سخن بگوييد و برخورد کنيد تا جواب و برخورد محترمانه را مشاهده نماييد.
جواني که شخصيتش مانند شخصيت بزرگسالان مورد کمال و تکريم و احترام است کوشش مي کند، که رفتارش شايسته ي اين تکريم باشد. او مراقبت مي کند از اعمالي که مقام او را تنزّل مي دهد، اجتناب نمايد.
حضرت پيامبر (صلي الله عليه و آله) فرمودند:
«اکرِمُوا اَولادَکم واَحسِنوا آدابَهم».(5)
فرزندنتان را اکرام کنيد و به آنان آداب شريف و نيکو بياموزيد.

7. به جاي جوانان انتخاب نکنيد

در اين دوره نوجوان و جوان دوست دارد خود انتخاب کند و ديگران به انتخاب او احترام بگذارند. والدين به عنوان راهنما در کنار فرزندان خود باشند و کمک کنند تا آن ها انتخاب درست داشته باشند. اگر در انتخاب اشتباه کردند آن ها را تحقير و سرزنش نکنند و اجازه دهند در انتخاب هاي بعدي درست عمل کنند.

8. در مورد آينده ي او پيش گويي نکنيد

گاهي مربيّان و والدين، با توجّه به رفتارهاي غير معقول و غير منطقي نوجوان، در مورد آينده ي او پيش گويي هاي خوبي ندارند.
جوان، مربّي و والدين را قبول دارد. لذا گاهي باور مي کند که پيش گويي منفي والدين و مربّي آينده ي او را رقم مي زند. لذا در چنين مواقعي که رفتار جوان از پختگي برخوردار نيست، از پيش گويي در مورد آينده ي او پرهيز کنيد.

9. در مورد جوانان قضاوت منفي نکنيد

قضاوت منفي و مثبت والدين، مهم ترين عامل سقوط و پيشرفت جوان است. روان شناسان اعتقاد دارند ذهن جوانان همانند باغچه اي است که در آن گل يا خار کاشته ايد؛ لذا قضاوت مثبت، عامل اعتماد به نفس، پيشرفت و خلّاقيّت جوان است.
ذهن ما باغچه است؛
گل در آن بايد کاشت.
زحمت کاشتن يک گل سرخ،
کمتر از، برداشتن هرزگي آن علف است.
گل بکاريم بيا، گل بکاريم بيا،
تا مجال علف هرز فراهم نشود!

10. محبّت به جوانان

انسان تشنه ي محبّت است؛ در تحقيقات و پژوهشي، تحت عنوان «بررسي علل فرار نوجوانان از خانه» نشان داده شده است که 95% نوجوانان فراري از خانه کساني هستند که از محبّت والدين خود محروم مانده اند؛ لذا مهم ترين نياز جوان، نياز به محبّت است.

الف) ويژگي جواناني که از محبّت والدين بهره مند بوده اند:

1. قدرت سازگاري و سازش يافتگي اجتماعي دارند.
2. احساس امنيّت رواني و آرامش مي کنند.
3. با نشاط و با روحيّه هستند و از زندگي کردن لذّت مي برند.
4. افرادي واقع بين بوده، به خود اعتماد و اطمينان دارند.
5. از استقلال انديشه برخوردارند و به کسي متّکي نيستند.
6. افراد خلّاق، مبتکر و فعّال هستند.

ب) ويژگي جواناني که از محبّت والدين خود محروم مانده اند:

1. احساس ناامني و عدم آرامش مي کنند.
2. نسبت به ديگران بدبين هستند.
3. از زندگي و زنده بودن خود لذّت نمي برند.
4. افرادي وابسته، خجالتي و کم رو هستند و تمايل به تقليد کورکورانه دارند.
5. براي جلب توجّه و خود نمايي، دست به روش هاي نامطلوب مي زنند؛ مثل تک چرخ زدن با موتورسيکلت در خيابان.
6. براي کسب محبّت، به هر نحوي دنبال گدايي کردن محبّت هستند.
7. از اعتماد به نفس پاييني برخوردارند.
8. کساني که از محبّت والدين خود محروم مي مانند به افراد غريبه زود اعتماد مي کنند.

11. در برخورد با جوانان، عدالت را رعايت کنيد

پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله)، فرمودند:
«اِعدِلوا بينَ اَولادِکُم».(6)
ميان فرزندانتان عدالت را رعايت کنيد.
بعضي از والدين، ناخواسته و يا ندانسته، بين فرزندان فرق مي گذارند و اين باعث آزردگي خاطر جوانان مي گردد. والدين گاهي به قصد اصلاح جوان خود، پيوسته او را مورد توبيخ و اهانت خويش قرار مي دهند؛ غافل از اين که تکرار ملامت اثر معکوس دارد و نوجوان را در اعمال ناپسند خود جسورتر مي کند و به لجاجت وا مي دارد.
امام علي (عليه السلام) مي فرمايند:
«اَلاِ فَراطُ فِي المَلَامِةِ تِشُبُّ نِيرانَ اللَّجاج».(7)
زياده روي در ملامت، آتش لجاجت و لجبازي را شعله ور مي کند.

12. از بعضي رفتارهاي نوجوانان و جوانان خود تغافل کنيد

زمير قافله گاهي تغافلي بايد *** که نااميد نگردند قاطعان طريق
قرآن در سوره ي فرقان، خطاب به مردم مي فرمايد: يکي از صفات عبادالرّحمن اين است که وقتي خطايي را مي بينند با سلامت از کنار آن بگذرند.
والدين و مربيّان بايد در برخورد با جوان از شيوه ي تغافل استفاده نمايند.
«وَ إِذَا خَاطَبَهُمُ الْجَاهِلُونَ قَالُوا سَلاَماً».(8)
وقتي انسان جاهلي به آن ها خطاب کرد، با سلامت از کنار او مي گذرند.
ناديده گرفتن رفتار بد نوجوان، يک نوع تربيت است ، امّا در موقعيت هاي خاص اين اشتباه را بايد به او تذکّر داد.

13. روي نقاط مثبت جوانان دست بگذاريد

وقتي با نوجوان و جوان رو به رو مي شويد، با او برخورد مثبت داشته باشيد. از کلمه ها و عبارت هاي تشويق آميز استفاده کنيد و به دنبال نکات مثبت او باشيد، نه عيب جويي و ايراد گرفتن. منظور اين است که رفتارهاي مطلوب فرزندتان را تحسين کنيد و توانايي هاي او رامدّ نظر داشته باشيد.
اجازه دهيد ديدار شما با نوجوان و جوان، خوشايند باشد و يک خاطره ي مثبت ايجاد کند. سعي کنيد برخورد شما با فرزندتان آرامش بخش باشد نه اضطراب آفرين! لذا شايسته نيست در جست و جوي خطاها و نقاط ضعف فرزندتان باشيد؛ بلکه موفّقيّت ها، نقاط مثبت و توانايي و توانمندي هاي او را ببينيد، مطرح کنيد و يادآور شويد.

14. به دوستان او احترام بگذاريد

نوجوان و جوان مي خواهد پايگاهي فراتر از خانواده در ميان هم سنّ و سال هاي خود بيابد. مهم ترين منبع اطّلاعاتي براي نوجوان، دوستان هم سنّ و سال او هستند. نوجوان ناگزير است ارتباط خود را با آنان حفظ کند و در مدرسه ي آنان تعليم ببيند. دوستان منبع ارزشمندي براي حمايت و الگوي آنان مي باشند.
دوستي، يک رابطه ي شخصي، صميمانه، خصوصي و انحصاري است که در آن علاوه بر مشارکت در فعّاليت ها، همدلي و هم ذوقي به خوبي نمايان است.(9)
لذا نوجوانان دوست دارند و علاقه مند است که والدين با دوستان آنان رابطه ي حسنه داشته باشند. و دوستشان را بپذيرند. والدين هم سعي کنند با دعوت از دوستان فرزندان خود به منزل، رابطه اي پدرانه داشته باشند، در حالات شهيد مطهّري (رحمه الله) مي نويسند: که از دوستان فرزندش دعوت مي کرد تا آنان را بشناسد.

15. والدين نظرات خود را به نوجوانان و جوانان تحميل نکنند

گاهي والدين نظرات و علايق خود را به فرزندان تحميل مي کنند و حتّي بدون توجّه به سنّ و موقعيت آنان، رنگ و مدل لباس براي آن ها انتخاب مي نمايند. در چنين موقعيتي، بروز رفتارهايي از قبيل لجبازي، مقاومت منفي و سرکشي قابل پيش بيني است. بايد به نوجوان اعتماد کرد و نظر خود را بر او تحميل نکرد.

16. نوجوانان و جوانان خود را با ديگران مقايسه نکنيد

در قرآن کريم در سوره ي نوح آمده است: «به تحقيق خداوند شما را متفاوت آفريده است.»(10)
اين موضوع در روان شناسي تحت عنوان اصل «تفاوت هاي فردي» مطرح است. تفاوت هاي موجود در انسان بيان گر اين نکته است که پدر و مادر با فرزندان خود مطابق روحيّه، علايق و ويژگي هاي او رفتار کنند؛ پس هرگز توانايي ها و ناتواني هاي نوجوان را با نوجوان ديگر مقايسه نکنيد.
گاهي قصد والدين از اين مقايسه، وادار کردن فرزندان و يا تحريک بيشتر آنان به فعّاليت ها است، در حالي که، اين روش درستي نيست و نتيجه ي معکوس دارد و از اين طريق غرور جوان را مي شکند.
گاهي والدين شرايط گذشته ي خود را با زمان حال فرزندان مقايسه مي کنند. بايد دانست که نوجوان از اين مقايسه احساس بي کفايتي کرده، اعتماد به نفس خود را از دست مي دهد.

17. عزّت نفس جوانان را تقويت کنيد

يکي از مؤثّرترين روش هاي برقراري ارتباط با نوجوان و جوان، حفظ تأمين عزّت نفس او است. تحقيقات نشان داده نوجواني که از عزّت نفس بالايي برخوردار است، بهتر مي تواند زندگي و با ديگران رابطه برقرار کند و به پيشرفت نايل گردد و فردي خلاّق و پويا باشد. نوجوان و جواني که عزّت نفس بالايي دارد، در رويارويي با مشکلات از استواري و مقاومت زيادي برخوردار است.

18. به نوجوانان و جوانان خود مسئوليت واگذار کنيد

نوجوانان و جوانان را به داشتن و پذيرفتن مسئوليت تشويق کنيد. پدر و مادر مسئول هستند کودک ديروز، نوجوان امروز و جوان فردا را براي ورود به دنياي بزرگترها آماده کنند. نوجوان شما، روزي شما را ترک مي کند. و به دنياي مستقل خود قدم مي گذارد، چقدر او را با واقعيّت ها، آشنا کرده ايد؟ چقدر او را مسئوليت پذير تربيت کرده ايد؟ و چقدر او را با مسئوليت هايش آشنا کرده ايد؟ جوان با انجام مسئوليت احساس غرور و بزرگي و شخصيت کرده، جايگاه خود را پيدا مي کند. جواني که نتواند از عهده ي انجام مسئوليتي بر آيد، احساس نااميدي و سرخوردگي خواهد کرد.

19. او را بچّه نخوانيد از اين که او را بچّه مي خوانيد ناراحت است

بعضي از والدين ناخودآگاه و يا از روي غفلت، فرزند نوجوان يا جوان خود را بچّه خطاب کرده، شخصيت او را در حد يک کودک تنزّل مي دهند. اگر چه اين نوع برخورد جنبه ي دل سوزي دارد، ولي نوجوان و جوان از اين که هنوز والدين او را در موقعيت جديد تأييد نمي کنند، ناراحت است.
مقام معظم رهبري (مدظله العالي) مي فرمايند:
مايلم بزرگ ترها و مسؤولان به مسأله جوانان توجه کنند يعني از منظر جوان به مسئله جواني نگاه کنند، آرزوها و توقعات جوان را ببينند، وظايف خود را در قبال اين توقعات و خواسته هاي به حق بفهمند....(11)

20. با نوجوانان همدلي و همفکري داشته باشيد

وقتي بين اعضاي خانواده هم دلي و هم فکري و همکاري وجود داشته باشد. اعضاي خانواده در کنار هم احساس امنيّت و آرامش مي کنند. هم دلي با نوجوان و جوان به اين معنا نيست که در هر شرايطي تسليم خواسته هاي غير منطقي او بشويم، هم دلي و هم فکري با نوجوان و جوان، يعني: هم زباني با او، ايجاد ارتباط سالم و منطقي با نوجوان.
اين هم دلي و هم فکري فرصتي را ايجاد مي کند تا جوان براي غلبه بر نگراني ها و ترس هاي خود با شما درد دل کند و حرف دل خود را بزند؛ لذا هم دلي و هم فکري با نوجوان زمينه هاي سازگاري او را با اعضاي خانواده فراهم مي کند.

21. به او اجازه ي حلّ مشکل بدهيد

مقام معظم رهبري (دامت برکاته) مي فرمايند:
«جوان احساس مي کند در وجود او انرژي هاي متراکم وجود دارد. توانايي هايي که در خود احساس مي کند هم از لحاظ جسماني، هم از لحاظ فکري و ذهني، حقيقتاً هم توانايي هايي که در جوان هست، مي تواند معجزه کند! مي تواند کوه ها را جابجا کند! اگر از اين توانايي ها بهره برداري نکند، احساس بيهودگي مي کند.»(12)
گاهي جوان با مشکلي مواجه مي گردد. اين فرصت را به او بدهيد تا خود بتواند بر مشکلش غلبه پيدا کند. شما درکار او دخالت نکنيد، بلکه به عنوان يک راهنماي دلسوز در کنار او باشيد. مشکلات نه تنها به ايجاد اعتماد به نفس در جوان کمک مي کند، بلکه از مشکلات به عنوان زمينه اي براي تجربه اي نوين و راه گشا استفاده مي کند.

22. جايي که ضرر ندارد به او امتياز بدهيد

توصيه مي شود مانع بعضي رفتارهاي غير ناهنجار نوجوان و جوان که احياناً با سليقه ي شما والدين محترم سازگاري ندارد، نشويد. مانند رسيدن به وضع ظاهر، آرايش مو، گذاشتن خطّ ريش، پوشيدن لباس مورد علاقه، و...اقتضاي سنّ جواني است؛ لذا ممانعت والدين و يا مبارزه با اين نوع رفتارها، نوجوان و جوان را بيشتر جسور و گستاخ کرده، موجب مي شود رفتارهاي ضد اجتماعي از خود بروز دهد.

23. نيازهاي جوانان را بشناسيد

شناخت نيازهاي نوجوان و جوان، راهي براي ارتباط سالم با آنان است، در هر مقطع سنّي بر اساس روان شناسي رشد، فرد داراي نيازهايي است که اگر به اين نيازها به موقع پاسخ داده نشود، عامل سرخوردگي فردي و يا تثبيت مي گردد. جوان در دوره ي نوجواني و جواني نيازهايي دارد که در اين مقاله به تعدادي از آن ها اشاره مي کنم.
- نياز به شناخت خود و محيط؛
- نياز به محبّت؛
- نياز به احترام و تکريم شخصيت؛
- نياز به عزّت نفس؛
- نياز به اعتماد به نفس؛
- نياز به تعلّق به گروه؛
- نياز به امنيّت و آرامش؛
- نياز به آزادي در استقلال عمل؛
- نياز به نشاط و شادابي و تفريح؛
- نياز به تحصيل و دانستن؛
- نياز به تشکّر و قدرداني؛
- نياز به آراستگي و زيبايي؛
- نياز به حضور فعّال در اجتماع؛
- نياز به همراه و مونس؛
- نياز به ازدواج؛
- نياز به معنويت و اخلاق؛
- نياز به تشويق؛
- نياز به گفت و گو و حرف زدن؛
- نياز به توجّه و شنيدن حرف هاي او؛
- نياز به شکوفايي و خلّاقيت و نوآوري؛
- نياز به تفکّر و تخيّل؛
- نياز به هنر و طرّاحي و نقّاشي.
- نياز به تحرّک و ورزش.
- نياز به دوستي و دوستان؛
- نياز به نظم و برنامه ريزي؛
- نياز به احساس مفيد بودن؛
- نياز به ارشاد و نصيحت؛
- نياز به انتخاب و شخصيت؛
- نياز به انتقاد؛
- نياز به تفاهم و درک و پذيرش؛
- نياز به کار و شغل؛
- نياز به تغذيه ي مناسب و بهداشت فردي؛
- نياز به استراحت و خواب؛

24. هنگام مواجهه با عصبانيت نوجوانان و جوانان

يکي از ويژگي هاي عاطفي دوره ي نوجوان خشم و عصبانيت است. نوجوان در مقايسه با دوره هاي قبل، بسيار زودتر عصباني مي شود و واکنش نشان مي دهد. بسياري از خانواده ها از عصباني شدن فرزند نوجوان خود خبر مي دهند. گاهي کوچک ترين حرفي نوجوان را عصباني مي کند. بهترين موضع گيري در مقابل نوجوان عصباني اين است که شما عصباني نشويد. با حفظ خون سردي خود، رفتاري معقول در پيش بگيريد و از عقب نشيني در مقابل از او و تسليم شدن در مقابل خواسته هاي او، تا حدّ ممکن پرهيز کنيد.
ناپلئون مي گويد:
«براي خاموش کردن آتش، بايد به او نزديک شد.»
وقتي نوجوان و جوان عصباني مي شود، بايد خود را به او نزديک کرد و با محبّت و صبر، آتش خشم او را خاموش کرد. مي گويند: «وقتي قايق نمي تواند از زير پل عبور کند، خراب کردن پل اشتباه است. بايد سطح آب را کاهش داد تا قايق از زير پل عبور کند! والدين در چنين مواقعي بايد در مقابل عصبانيّت جوان، عصبانيّت خود را کنترل کنند تا جوان آرام شود.

25. هميشه در دسترس نوجوانان و جوانان خود باشيد

گاهي والدين احساس مي کنند وقتي نوجوان و جوان در اين مقطع سنّي قرار گرفت، ديگر نياز به والدين ندارد و نبايد براي آنان وقت گذاشت؛ در صورتي که در دوره ي کودکي، والدين وقت بيشتري را بر فرزندان خردسال خود مي گذارند.
نوجوان و جوان نيازمند است در مواقع لزوم درکنار والدين باشد، احساس غربت و تنهايي در اين دوره، يکي از عوامل بروز افسردگي نوجوان است. لذا به والدين توصيه مي شود فرصت هايي را ايجاد کنند تا بتوانند به صورت هاي مختلف، مانند (حضور در باشگاه براي تمرين آنان، کتابخانه، اتاق مطالعه و يا ورزش کردن با آنان)، درکنار فرزندان خود باشند.

1. مکارم الاخلاق، ص 255.
2. محمّدي ري شهري، منتخب ميزان الحکمه، ص 363، شماره ي 405.
3. همان، شماره ي 4048.
4. غررالحکم و درر الکلم، ح 2568.
5. محمّدي ري شهري، ميزان الحکمه، ج 10، ص 712.
6. مکارم الاخلاق، ج1، ح 1624.
7. غررالحکم، ص 278.
8. سوره ي فرقان، آيه 63.
9. مجلّه ي زندگي، دفتر دوستي، مقاله ي دکتر گلزاري، ص 6.
10. سوره ي نوح، آيه 14.
11. حرف دل، ص 51.
12. حرف دل، ص 46 و 51.

منبع مقاله :
رفيعي محمدي، علي محمد، (1392)، من جوانم: ويژگي هاي دوره نوجواني و جواني، قم: انتشارات رسول اعظم (ص)، چاپ اول




برچسب ها :

حدیث اول :

من أحب لله و أبغض لله و أعطي لله فهو ممن كمل إيمانه .

امام جعفر صادق (ع) : هر كه براي خدا دوست دارد و براي خدا دشمن دارد و براي خدا عطاء كند ، از كساني است كه ايمانش كامل است .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 189

حدیث دوم :

ان المسلمين يلتقيان ، فافضلهما أشدهما حبا لصاحبه .

امام جعفر صادق (ع) : از دو مسلمان كه به هم برخورد مي كند آن كه ديگري را بيشتر دوست دارد بهتر است .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 193

حدیث سوم :

جعل الخير كله في بيت و جعل مفتاحه الزهد في الدنيا .

امام جعفر صادق (ع) : همه خير در خانه اي نهاده شده و كليدش را زهد و بي رغبتي به دنيا قرار داده اند .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 194

حدیث چهارم:

اذا أراد الله بعبد خيرا زهده في الدنيا و فقهه في الدين و بصره عيوبها و من أوتيهن فقد أوتي خير الدنيا و الاخرة .

امام جعفر صادق (ع) : چون خدا خير بنده اي را خواهد او را نسبت به دنيا بي رغبت و نسبت به دين دانشمند كند و به دنيا بينايش سازد و به هر كه اين خصلتها داده شود خير دنيا و آخرت داده شده .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 196

حدیث پنجم:

خف الله كأنك تراه و إن كنت لا تراه فإنه يراك .

امام جعفر صادق (ع) : چنان از خدا بترس كه گويا او را مي بيني و اگر تو او را نمي بيني او تو را مي بيند .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 110

حدیث ششم :

كان أميرالمؤمنين صلوات الله عليه يقول : أفضل العبادة العفاف .

امام جعفر صادق (ع) : اميرالمؤمنين عليه السلام  مي فرمود : بهترين عبادت عفت است .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 125

حدیث هفتم :

قال رسول الله : من ترك معصية لله مخافة الله تبارك و تعالي أرضاه الله يوم القيامة .

امام جعفر صادق (ع) : پيامبر خدا فرمود : هر كه گناهي را براي خدا و ترس از او ترك كند خدا او را در روز قيامت خشنود گرداند .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 128

حدیث هشتم :

قال الله تبارك و تعالي : ما تحبب إلي عبدي بأحب مما افترضت عليه .

امام جعفر صادق (ع) : خداوند متعال فرموده است : بنده من با چيزي محبوبتر از انجام واجبات به من دوستي نكند .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 129

حدیث نهم :

العباد ثلاثة : قوم عبدوا الله عز و جل خوفا فتلك عبادة العبيد و قوم عبدوا الله تبارك و تعالي طلب الثواب ، فتلك عبادة الأجراء و قوم عبدوا الله عز و جل حبا له فتلك عبادة الأحرار و هي أفضل العبادة .

امام جعفر صادق (ع) : عبادت كنندگان سه دسته اند : گروهي خداي متعال را از ترس عبادت كنند و اين عبادت بردگان است ، گروهي خداي متعال را به طمع ثواب عبادت كنند و اين عبادت مزدوران است . دسته اي خداي متعال را براي دوستيش عبادت كنند و اين عبادت آزادگان و بهترين عبادت است .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 131

حدیث دهم :

إنما خلد أهل النار في النار لأن نياتهم كانت في الدنيا أن خلدوا فيها أن يعصوا الله أبدا . و إنما خلد أهل الجنة في الجنة لأن نياتهم كانت في الدنيا أن لو بقوا فيها أن يطيعوا الله أبدا ، فبالنيات خلد هؤلاء و هؤلاء . ثم تلا قوله تعالي : " قل كل يعمل علي شاكلته " قال : علي نيته .

امام جعفر صادق (ع) : اهل دوزخ از اينرو در دوزخ جاودان باشند كه نيت داشتند اگر در دنيا جاودان باشند هميشه نافرماني خدا كنند و اهل بهشت از اينرو در بهشت جاودان باشند كه نيت داشتند اگر در دنيا باقي بمانند هميشه اطاعت خدا كنند پس اين دسته و آن دسته به سبب نيت خويش جاوداني شدند ، سپس قول خداي تعالي را تلاوت نمود : بگو هركس طبق طريقه خويش عمل مي كند . فرمود : يعني طبق نيت خويش .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 135 - 136

حدیث یازدهم :

لا تكرهوا إلي أنفسكم العبادة .

امام جعفر صادق (ع) : عبادت را به خود مكروه و ناپسند نداريد .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 137

حدیث دوازدهم :

ان الله عز و جل إذا أحب عبدا فعمل قليلا جزاه بالقليل الكثير.

امام جعفر صادق (ع) : چون خداي تعالي بنده اي را دوست دارد و او عمل كوچكي انجام دهد ، خدا او را پاداش بزرگ دهد .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 137 – 138

حدیث سیزدهم :

الصبر رأس الايمان .

امام جعفر صادق (ع) : صبر سر ايمان است .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 140

حدیث چهاردهم :

ثلاث من علامات المؤمن : علمه بالله و من يحب و من يبغض .

امام جعفر صادق (ع) : سه چيز از علامات مؤمن است : شناختن خدا و شناختن دوستان و دشمنان خدا .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 192

حدیث پانزدهم :

من ابتلي من المؤمنين ببلاء فصبر عليه ، كان له مثل أجر الف شهيد .

امام جعفر صادق (ع) : هر مؤمني به بلائي گرفتار شود و صبر كند ، اجر هزار شهيد براي اوست .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 146

حدیث شانزدهم :

محمد بن سليمان الديلمي عن أبيه قال : قلت لابي عبدالله - عليه السلام - فلان بن عبادته و دينه و فضله ! فقال : كيف عقله ؟ قلت : لا أدري : فقال : ان الثواب علي قدر العقل .

امام جعفر صادق (ع) : سليمان ديلمي مي گويد : به امام صادق - عليه السلام - عرض كردم فلاني در عبادت و ديانت و فضيلت چنين و چنان است . فرمود : عقلش چگونه است ؟ گفتم نمي دانم . فرمود : پاداش به اندازه عقل است .

اصول كافي ، ج 1 ، ص 12

حدیث هفدهم :

أكمل الناس عقلا أحسنهم خلقا .

امام جعفر صادق (ع) : عاقل ترين مردم خوش خلق ترين آنهاست .

اصول كافي ، ج 1 ، ص 27

حدیث هیجدهم :

قال رسول الله (ص ) : إنا معاشر الانبياء أمرنا أن نكلم الناس علي قدر عقولهم .

امام جعفر صادق (ع) : پيامبر خدا (ص ) فرموده است:ما گروه پيامبران مأموريم كه با مردم به اندازه عقل خودشان سخن بگوئيم .

اصول كافي ، ج 1 ، ص 27

حدیث نوزدهم :

قال رجل له - عليه السلام - ما العقل ؟ قال : ما عبد به الرحمن و اكتسب به الجنان . قال : قلت : فالذي كان في معاوية ؟ فقال : تلك النكراء ، تلك الشيطنة ، وهي شبيهة بالعقل ، و ليست بالعقل .

امام جعفر صادق (ع) : شخصي از امام صادق - عليه السلام - پرسيد عقل چيست ؟ فرمود : چيزي است كه به وسيله آن خدا پرستش شود و بهشت بدست آيد . آن شخص گويد : گفتم پس آنچه معاويه داشت چه بود ؟ فرمود : آن نيرنگ است ، آن شيطنت است ، آن نمايش عقل را دارد ، ولي عقل نيست .

اصول كافي ، ج 1 ، ص 11

حدیث بیستم :

عبدالله بن سنان قال : ذكرت لابي عبدالله - عليه السلام - رجلا مبتلي بالوضوء و الصلاة و قلت : هو رجل عاقل ، فقال : أبو عبدالله و أي عقل له و هو يطيع الشيطان ؟ فقلت له : و كيف يطيع الشيطان ؟ فقلت له : سله هذا الذي يأتيه من أي شيء هو ؟ فانه يقول لك من عمل الشيطان .

امام جعفر صادق (ع) : ابن سنان گويد به حضرت صادق - عليه السلام - عرض كردم : مردي هست عاقل كه گرفتار وسواس در وضو و نماز مي باشد : فرمود چه عقلي كه فرمانبري شيطان مي كند ؟ گفتم : چگونه فرمان شيطان مي برد ؟ فرمود از او بپرس وسوسه اي كه به او دست مي دهد از چيست ؟ قطعا به تو خواهد گفت از عمل شيطان است .

اصول كافي ، ج 1 ، ص 13

حدیث بیست و یک :

قال - عليه السلام - : قال رسول الله : يا علي لا فقر أشد من الجهل ، لا مال أعود من العقل .

امام جعفر صادق (ع) : پيامبر خدا فرموده است : اي علي هيچ تهيدستي سخت تر از ناداني و هيچ مالي سودمندتر از عقل نيست .

اصول كافي ، ج 1 ، ص 30

حدیث بیست و دو :

ليس بين الايمان و الكفر الا قلة العقل قيل : و كيف ذاك يا ابن رسول الله ؟ قال : إن العبد يرفع رغبته الي مخلوق فلو أخلص نيته لله لأتاه الذي يريد في أسرع من ذلك .

امام جعفر صادق (ع) : ميان ايمان و كفر فاصله اي جز كم عقلي نيست . عرض شد : چگونه اي پسر پيغمبر ؟ فرمود : بنده خدا در حاجت خود متوجه مخلوق مي شود ، در صورتي كه اگر با خلوص نيت متوجه خدا شود آنچه خواهد در نزديكتر از آن وقت به او رسد .

اصول كافي ، ج 1 ، ص 32 – 33

حدیث بیست و سه :

اذا أراد الله بعبد خيرا فقهه في الدين .

امام جعفر صادق (ع) : چون خدا خير بنده اي خواهد ، او را در دين دانشمند كند .

اصول كافي ، ج 1 ، ص 39

حدیث بیست و چهار :

ليس بين الايمان و الكفر الا قلة العقل قيل : و كيف ذاك يا ابن رسول الله ؟ قال : إن العبد يرفع رغبته الي مخلوق فلو أخلص نيته لله لأتاه الذي يريد في أسرع من ذلك .

امام جعفر صادق (ع) : ميان ايمان و كفر فاصله اي جز كم عقلي نيست . عرض شد : چگونه اي پسر پيغمبر ؟ فرمود : بنده خدا در حاجت خود متوجه مخلوق مي شود ، در صورتي كه اگر با خلوص نيت متوجه خدا شود آنچه خواهد در نزديكتر از آن وقت به او رسد .

اصول كافي ، ج 1 ، ص 32 - 33

حدیث بیست و پنج :

طلب العلم فريضة .

امام جعفر صادق (ع) : كسب دانش واجب است .

اصول كافي ، ج 1 ، ص 35

حدیث بیست و ششم :

من زار أخاه في الله قال الله عز و جل : إياي زرت و ثوابك علي و لست أرضي لك ثوابا دون الجنة .

امام جعفر صادق (ع) : هر كسي كه براي خدا از برادرش ديدن كند ، خداي متعال فرمايد : مرا ديدن كردي و ثوابت بر من است و به ثوابي جز بهشت برايت خرسند نيستم .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 255

حدیث بیست و هفتم :

تصافحوا فإنها تذهب بالسخيمة .

امام جعفر صادق (ع) : با يكديگر مصافحه كنيد ، زيرا مصافحه كينه را مي برد .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 264

حدیث بیست و هشتم :

لا يقبل رأس احد و لا يده إلا رسول الله أو من اريد به رسول الله صلي الله عليه و آله .

امام جعفر صادق (ع) : نبايد سر يا دست كسي بوسيده شود مگر دست پيامبر خدا صلي الله عليه و آله يا كسي كه از او پيامبر خدا صلي الله عليه و آله قصد شود .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 267

حدیث بیست  و نهم :

شيعتنا الرحماء بينهم ، الذين اذا خلوا ذكروا الله .

امام جعفر صادق (ع) : شيعيان ما با يكديگر مهربانند ، چون تنها باشند خدا را ياد كنند .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 268

حدیث سی ام :

من أحب الاعمال الي الله عز و جل إدخال السرور علي المؤمن : اشباع جوعته أو تنفيس كربته أو قضاء دينه .

امام جعفر صادق (ع) : از جمله دوست داشتني ترين اعمال نزد خداي متعال شادي رسانيدن به مؤمن است و سير كردن او از گرسنگي ، يا رفع گرفتاري او يا پرداخت بدهيش .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 276

حدیث سی و یک ام :

قال عن سدير قال : قلت له - عليه السلام - هل يجزي الولد والده ؟ فقال : ليس له جزاء إلا في خصلتين يكون الوالد مملوكا فيشتريه ابنه فيعتقه أو يكون عليه دين فيقضيه عنه .

امام جعفر صادق (ع) : سدير گويد : به امام صادق عليه السلام عرض كردم : آيا فرزند مي تواند پدرش را پاداش دهد ؟ فرمود : پاداشي براي پدر نيست جز در دو صورت : پدر برده باشد و پسر او را بخرد و آزاد كند،پدر بدهي داشته باشد و پسر آن را بپردازد .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 237

حدیث سی و دوم :

شرف المؤمن قيام الليل و عزه استغناؤه عن الناس .

امام جعفر صادق (ع) : شرافت مؤمن به شب زنده داري و عزتش به بي نيازي از مردم است .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 218

حدیث سی و سوم :

قيل له - عليه السلام - اي الاعمال أفضل ؟ قال : الصلاة لوقتها و بر الوالدين و الجهاد في سبيل الله عز و جل .

امام جعفر صادق (ع) : به امام صادق عليه السلام عرض شد . كدام اعمال بهتر است ؟ فرمود : نماز در وقت و نيكي با پدر و مادر و جهاد در راه خداي متعال .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 231

حدیث سی و چهارم:

مثل الدنيا كمثل ماء البحر كلما شرب منه العطشان ازداد عطشا حتي يقتله .

امام جعفر صادق (ع) : دنيا مانند آب درياست كه هر چه شخص تشنه از آن بيشتر آشامد ، تشنگيش بيشتر شود تا او را بكشد .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 205

حدیث سی و پنجم :

من رضي من الله باليسير من المعاش رضي الله منه باليسير من العمل .

امام جعفر صادق (ع) : هر كه به يك زندگي ساده از خدا راضي باشد خدا هم به عمل اندك او راضي شود .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 207

حدیث سی و ششم :

إن كان ما يكفيك يغنيك فأدني ما فيها يغنيك و إن كان ما يكفيك لا يغنيك فكل ما فيها لا يغنيك .

امام جعفر صادق (ع) : اگر اندازه كفايت ، بي نيازت كند ، كمترين چيز دنيا بي نيازت كند و اگر اندازه كفايت بي نيازت نكند ، هر چه در دنيا هست بي نيازت نكند .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 209

حدیث سی و هفتم :

لا تستقل ما يتقرب به إلي الله عز و جل و لو شق تمرة .

امام جعفر صادق (ع) : چيزي كه مايه تقرب به خداي متعال است كوچك مشمار ، اگر چه پاره خرمايي باشد .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 212

حدیث سی و هشتم :

اذا هممت بشي ء من الخير فلا تؤخره ، فان الله عز و جل ربما أطلع علي العبد و هو علي شيء من الطاعة فيقول : و عزتي و جلالي لا أعذبك بعدها أبدا و اذا هممت بسيئة فلا تعملها فانه ربما اطلع الله علي العبد و هو علي شيء من المعصية فيقول : و عزتي و جلالي لا أغفر لك بعدها أبدا .

امام جعفر صادق (ع) : وقتي اراده كار خيري نمودي تأخيرش مينداز زيرا خداي متعال گاهي بر بنده مشرف مي شود كه او مشغول طاعتي است ، پس مي فرمايد : به عزت و جلالم سوگند كه تو را پس از اين هرگز عذاب نكنم و چون اراده گناهي كردي انجام مده ، زيرا گاهي خدا بر بنده مشرف مي شود كه او معصيتي انجام دهد ، پس مي فرمايد : به عزت و جلالم كه تو را بعد از اين ديگر نخواهم آمرزيد .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 213

حدیث سی و نهم :

لو يعلم المؤمن ما له من الأجر في المصائب لتمني أنه قرض بالمقاريض .

امام جعفر صادق (ع) : اگر مؤمن پاداشي را كه براي مصيبتها دارد بداند ، آرزو مي كند كه او را با قيچي تكه تكه كنند .

اصول كافي ، ج 3 ، ص 354

حدیث چهلم :

سئل النبي (ص ) : ما كفارة الاغتياب قال : تستغفر الله لمن اغتبته كلما ذكرته .

امام جعفر صادق (ع) : از پيغمبر پرسيدند : كفاره غيبت چيست ؟ فرمود : براي آن كس كه غيبتش كردي هر زمان به يادش افتادي از خدا طلب آمرزش كني .

 




برچسب ها :

چرا که اصولاً ثبت «بسم الله» در متن قرآن مجید در آغاز همه سوره ها، خود گواه زنده این امر است، زیرا می دانیم در متن قرآن چیزی اضافه نوشته نشده است و ذکر «بسم الله» در آغاز سوره ها از زمان پیامبر تا کنون معمول بوده است. از نظر دانشمندان اهل تسنن، نویسنده تفسیر المنار جمع آوری جامعی از اقوال آنها بدین شرح کرده است: در میان علما گفتگو است که آیا بسم الله در آغاز هر سوره ای جزء سوره است یا نه؟ دانشمندان پیشین از اهل مکه اعم از فقها و قاریان قرآن از جمله ابن کثیر و اهل کوفه از جمله عاصم و کسائی از قراء و بعضی از صحابه و تابعین از اهل مدینه و همچنین شافعی در کتاب جدید و پیروان او و ثوری و احمد در یکی از دو قولش معتقدند که جزء سوره است، همچنین علمای امامیه و از صحابه ـ طبق گفته آنان ـ علی و ابن عباس و عبدالله بن عمر و ابو هریره و از علمای تابعین سعید بن جبیر و عطا و زهری و ابن المبارک این عقیده را برگزیده اند . سپس اضافه می کند مهمترین دلیل آنها اتفاق همه صحابه و کسانی که بعد از آنها روی کار آمدند بر ذکر «بسم الله» در قرآن در آغاز هر سوره ای ـ جز سوره برائت – است، در حالی که آنها متفقاً توصیه می کردند که قرآن را از آنچه جزء قرآن نیست پیراسته دارند و به همین دلیل «آمین» را در آخر سوره فاتحه ذکر نکرده اند .سپس از مالک و پیروان ابوحنیفه و بعضی دیگر نقل می کند که آنها بسم الله را یک آیه مستقل می دانستند که برای بیان آغاز سوره ها و فاصله میان آنها نازل شده است و از احمد (فقیه معروف اهل تسنن) و بعضی از قاریان کوفه نقل می کند که آنها بسم الله را جزء سوره حمد می دانستند نه جزء سایر سوره ها. از مجموع آنچه گفته شده چنین استفاده می شود که حتی اکثریت قاطع اهل تسنن نیز بسم الله را جزء سوره می دانند.

در اینجا بعضی از روایاتی را که از طرق شیعه و اهل تسنن در این زمینه نقل شده یادآور می شویم. «معاویه بن عمار» از دوستان «امام صادق (ع) می گوید از امام پرسیدم هنگامی که به نماز بر می خیزم «بسم الله» را در آغاز حمد بخوانم؟ فرمود بلی مجدداً سؤال کردم هنگامی که حمد تمام شد و سوره ای بعد از آن می خوانم «بسم الله» را با آن بخوانم؟ باز فرمود آری.

در جایی دیگر دار قطنی از علمای سنت به سند صحیح از حضرت علی(ع) نقل می کند که مردی از آن حضرت پرسید «السبع المثانی» چیست؟ حضرت فرمود: سوره حمد است. عرض کرد: سوره حمد شش آیه است؟ حضرت فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم نیز آیه ای از آن است.

همچنین بیهقی محدث مشهور اهل سنت با سند صحیح از طریق ابن جبیر از ابن عباس چنین نقل می کند: مردم شیطان صفت، بزرگترین آیه قرآن بسم الله الرحمن الرحیم را سرقت کردند (شاره به اینکه در آغاز سوره ها آن را نمی خوانند).

گذشته از همه اینها سیره مسلمین همواره بر این بوده که هنگام تلاوت قرآن بسم الله را در آغاز هر سوره ای می خواندند و متواتراً نیز ثابت شده که حضرت محمد (ص) آن را نیز تلاوت می فرمودند. اما اینکه بعضی احتمال داده اند که بسم الله آیه مستقلی باشد که جزء قرآن است اما جزء سوره ها نیست، احتمال بسیار سست و ضعیفی به نظر می رسد، زیرا مفهوم و محتوای بسم الله نشان می دهد که برای ابتدا و آغاز کاری است، نه اینکه خود یک مفهوم و معنی جدا و مستقل داشته باشد. در حقیقت این جمود و تعصب شدید است که ما بخواهیم برای ایستادن روی حرف خود هر احتمالی را مطرح کنیم و آیه ای را همچون بسم الله را که مضمونش فریاد می زند سرآغازی است برای بحثهای بعد از آن، آیه مستقل و بریده از قبل و بعد بپنداریم.

تنها ایراد قابل ملاحظه ای که مخالفان در این رابطه دارند این است که می گویند در شمارش آیات سوره های قرآن (بجز سوره حمد) معمولاً بسم الله را یک آیه حساب نمی کنند، بلکه آیه نخست را بعد از آن قرار می دهند . پاسخ این سؤال را «فخر رازی» در تفسیر کبیر به روشنی داده است آنجا که می گوید: هیچ مانعی ندارد که بسم الله در سوره حمد به تنهایی یک آیه باشد و در سوره های دیگر قرآن جزیی از آیه اول محسوب گردد. بنابراین مثلا در سوره کوثر «بسم الله الرحمن الرحیم انا اعطیناک الکوثر» همه یک آیه محسوب می شود.

به هر حال مسأله آنقدر روشن است که می گویند: یک روز معاویه در دوران حکومتش در نماز جماعت بسم الله را نگفت ، بعد از نماز جمعی از مهاجران و انصار فریاد زدند: «اسرقت ام نسیت؟ آیا بسم الله را دزدیدی یا فراموش کردی؟».

منابع:

۱- شیخ محمد عبده، تفسیر المنار، ج ۱: ۳۹-۴۰٫

۲- کلینی، کافی، ج ۳: ۳۱۲٫

۳- مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۱: ۱۷٫

۴- مکارم شیرازی، یکصد و هشتاد پرسش: ۱۰۸




برچسب ها :



صفحه قبل 1 2 3 4 5 ... 58 صفحه بعد