درباره

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ جهت آشنایی با اهل بیت(ع) می باشد و شعر هایی از کتاب «از خدا تا خدا» که نوشته خودم است در اینجا قابل رویت است
منوی اصلی
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
کاربردی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 75
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 88
بازدید ماه : 75
بازدید کل : 52282
تعداد مطالب : 573
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

سایت خدماتی بیست تولز









همه كمال در شناخت عميق دين و شكيبايى در پيشامدها و اندازه نگه داشتن در زندگى است .

منبع: تحف العقول ، ص 292 .
  لبخند آدمى به روى برادر دينى‏اش حسنه است .
منبع: بحار الأنوار ، ج 74 ، ص 288 .

امام باقر عليه‏السلام : سخن نيك را از گوينده آن برگيريد ، اگر چه به آن عمل نكند .

منبع: . تحف العقول ، ص 291 .
آن كه به خدا توكّل كند ، مغلوب نشود و آن كه به خدا توسّل جويد ، شكست نخورد .
منبع: . جامع الأخبار ، ص 322 .

امام باقر عليه‏السلام :بر شما باد به صدقه دادن ! صبح زود صدقه بدهيد كه روى ابليس را سياه مى‏كند .

منبع: . همان ، ص 298

امام باقر عليه‏السلام :هيچ گرفتارى‏يى به بنده نمى‏رسد مگر به سبب گناه .

منبع: الكافى ، ج 2 ، ص 269 .
 

امام باقر عليه‏السلام :خوبىِ دنيا جز در پيوند با برادران و آشنايان نيست .

منبع: . بحار الأنوار ، ج 46 ، ص 291 .




برچسب ها :

1). قال علی (علیه السلام): وَ ما أعمالُ البِرِّ كُلُّها وَ الجِهادُ فى سَبيلِ اللّه‏ِ عِندَ المرِ بِالمَعرُوفِ وَ النَّهىِ عَنِ المُنكَرِ إِلاّ كَنَفثَةٍ فى بَحرٍ لُجِّىٍّ؛
همه كارهاى خوب و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر چون قطره‏اى است در درياى عميق.
2). قال علی (علیه السلام): إنَّ الأمرَ بِالمَعروفِ وَ النَّهىَ عَنِ المُنكَرِ لا يُقَرِّبانِ مِن أَجَلٍ وَ لا يَنقُصانِ مِن رِزقٍ ، لكِن يُضاعِفانِ الثَّوابَ وَ يُعظِمانِ الجرَ وَ أفضَلُ مِنهُما كَلِمَـةُ عَدلٍ عِندَ إمامٍ جائِرٍ؛
امر به معروف و نهى از منكر نه اجلى را نزديك مى‏كنند و نه از روزى كم مى‏نمايند، بلكه ثواب را دو چندان و پاداش را بزرگ مى‏سازند و برتر از امر به معروف و نهى از منكر سخن عادلانه‏اى است نزد حاكمى ستمگر.
3) قال رسول الله (صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله و سلّم): إذا لَم يَأمُروا بِمَعروفٍ وَلَم يَنهَوا عَن مُنكَرٍ وَلَم يَتَّبِعوا الأخيارَ مِن أهلِ بَيتى ، سَلَّطَ اللّه‏ُ عَلَيهِم شِرارَهُم ، فَيَدعوا عِندَ ذلِكَ خِيارُهُم فَلا تُستَجابُ لَهُم؛
هرگاه (مردم) امر به معروف و نهى از منكر نكنند، و از نيكان خاندان من پيروى ننمايند، خداوند بدانشان را بر آنان مسلّط گرداند و نيكانشان دعا كنند امّا دعايشان مستجاب نشود .
4) قال رسول الله (صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله و سلّم): لا يَأمُرُ بِالمَعروفِ وَلا يَنهى عَنِ المُنكَرِ إلاّ مَن كانَ فيهِ ثَلاثُ خِصالٍ : رَفيقٌ بِما يَأمُرُ بِهِ رَفيقٌ فيما يَنهى عَنهُ ، عَدلٌ فيما يَأمُرُ بِهِ عَدلٌ فيما يَنهى عَنهُ، عالِمٌ بِما يَأمُرُ بِهِ عالِمٌ بِما يَنهى عَنهُ؛
امر به معروف و نهى از منكر نكند مگر كسى كه سه خصلت در او باشد: در امر و نهى خود مدارا كند، در امر و نهى خود ميانه‏روى نمايد و به آنچه امر و نهى مى‏كند، دانا باشد .
5). قال علی (علیه السلام): مَن أمَرَ بِالمَعروفِ شَدَّ ظَهرُ المُؤمِنِ وَمَن نَهى عَنِ المُنكَرِ أَرغَمَ أَنفَ المُنافِقِ وَأَمِنَ كَيدَهُ؛
هر كس امر به معروف كند به مؤمن نيرو مى‏ بخشد و هر كس نهى از منكر نمايد بينى منافق را به خاك ماليده و از مكر او در امان مى‏ ماند.
6) قال رسول الله (صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله و سلّم): لا يَزالُ النّاسُ بِخَيرٍ ما أمَروا بِالمَعروفِ وَنَهَوا عَنِ المُنكَرِ وَتَعاوَنوا عَلَى البِرِّ وَ التَّقوى فَإذا لَم يَفعَلوا ذلِكَ نُزِعَت مِنهُمُ البَرَكاتُ، وَ سُلِّطَ بَعضُهُم عَلى بَعضٍ و َلَم يَكُن لَهُم ناصِرٌ فِى الأرضِ وَ لا فِى السَّماءِ؛
تا زمانى كه مردم امر به معروف و نهى از منكر نمايند و در كارهاى نيك و تقوا به يارى يكديگر بشتابند در خير و سعادت خواهند بود، اما اگر چنين نكنند، بركت‏ها از آنان گرفته شود و گروهى بر گروه ديگر سلطه پيدا كنند و نه در زمين ياورى دارند و نه در آسمان.
7) قال الباقر (علیه السلام): أوحَى اللّه‏ُ تَعالى إلى شُعَيبٍ النَّبِىِّ إِنّى مُعَذِّبٌ مِن قَومِكَ مِائَةَ أَلفٍ: أَربَعينَ أَلفا مِن شِرارِهِم وَسِتّينَ أَلفا مِن خيارِهِم فَقالَ: يارَبِّ هؤُلاءِ الشرارُ فَما بالُ الخيارِ؟! فَأَوحَى اللّه‏ُ عَزَّوَجَلَّ إِلَيهِ: داهَنُوا أَهلَ المَعاصى فَلَم يَغضِبُوا لِغَضَبى؛
خداى تعالى به شعيب پيامبر وحى فرمود كه: من صد هزار نفر از قوم تو را عذاب خواهم كرد: چهل هزار نفر بدكار را، شصت هزار نفر از نيكانشان را. شعيب عرض كرد: پروردگارا! بدكاران سزاوارند اما نيكان چرا؟ خداى عزوجل به او وحى فرمود كه: آنان با گنهكاران راه آمدند و به خاطر خشم من به خشم نيامدند.
8) قال رسول الله (صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله و سلّم): مَن رَأى مِنكُم مُنكَرا فَليُغَيِّرهُ بِيَدِهِ ، فَإن لَم يَستَطِع فَبِلِسانِهِ ، فَإن لَم يَستَطِع فَبِقَلبِهِ وَذلِكَ أضعَفُ الإيمانِ؛
هر كس از شما منكرى ببيند بايد با دست و اگر نتوانست با زبان و اگر نتوانست با قلبش آن را تغيير دهد، كه پائين‏ترين درجه ايمان همين (تغيير قلبى) است.
9) قال الباقر (علیه السلام): إنَّ الأمرَ بِالمَعروفِ وَالنَّهيَ عَنِ المُنكَرِ سَبيلُ الأنبياءِ ، وَمِنهاجُ الصُّلَحاءِ ، فَريضَةٌ عَظيمَةٌ بِها تُقامُ الفَرائضُ ، وتَأمَنُ المَذاهِبُ ، وتَحِلُّ المَكاسِبُ ، وتُرَدُّ المَظالِمُ ، وَتَعمُرُ الأرضُ ، وَيُنصَفُ مِنَ الأعداءِ ، وَيَستَقيمُ الأمرُ؛
امر بمعروف و نهى از منكر راه و روش پيامبران و شيوه صالحان است و فريضه بزرگى است كه ديگر فرايض به واسطه آن بر پا مى‏شود، راه‏ها امن مى‏گردد و درآمدها حلال مى‏شود و حقوق پايمال شده به صاحبانش برمى‏گردد، زمين آباد مى‏شود و (بدون ظلم) حق از دشمنان گرفته مى‏شود و كارها سامان مى‏پذيرد.
10) قال رسول الله (صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله و سلّم): مَن أَمَرَ بِالمَعرُوفِ وَنَهى عَنِ المُنكَرِ فَهُوَ خَليفَةُ اللّه‏ِ فِى الرضِ وَخَليفَةُ رَسُولِهِ؛
هر كس امر بمعروف و نهى از منكر نمايد، جانشين خدا در زمين و جانشين رسول اوست.
11) قال رسول الله (صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله و سلّم): نَصرُ الْمَظلُومِ وَالْأمرُ بِالْمَعرُوفِ وَالنَّهيُ عَنِ الْمُنكَرِ جِهادٌ؛
يارى رساندن به ستمديده و امر به معروف و نهى از منكر جهاد در راه خداست.
12). قال علی (علیه السلام): مَن تَرَكَ إنكارَ الْمُنكَرٍ بِقَلبِهِ ويَدِهِ ولِسانِهِ فَهُوَ مَيِّتٌ بَينَ الْأحياءِ؛
كسى كه منكَر را با قلب و دست و زبانش انكار نكند، مرده‏اى است ميان زندگان.
13) قال رسول الله (صلى ‏الله ‏عليه ‏و ‏آله و سلّم): مَن أمَرَ بِمَعروفٍ فَلیَکُن أمرُهُ بِذلِکَ بِمَعروفٍ.
کسی که امر به معروف می کند باید این کار را به روش خوبی انجام دهد.




برچسب ها :

گاه در زندگی با اخبار و حوادثی روبرو می‌شویم که معجزه نیست اما حکایت از یک حقیقت است اینکه خداوند هزار و چهارصد سال پیش از وقایعی خبر داده که بشر با تمام علم و تکنولوژی اکنون به حقیقت آن دست یافته است شاید اندکی ما را از تجملات دنیا رهانیده و به ذات مقدس الهی نزدیکتر نماید.
یک پژوهشگر هلندی غیر مسلمان تحقیقی در دانشگاه آمستردام انجام داده و به این نتیجه رسید که ذکر کلمه جلاله ” الله ” و تکرار آن نیز صدای این لفظ موجب آرامش روحی می‌شود و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور می‌نماید این پژوهشگر غیر مسلمان هلندی طی گفتگویی در این باره گفت: پس از انجام تحقیقاتی سه ساله که بر روی تعداد زیادی از مسلمانان که قرآن می خواندند و یا کلمهالله ” را می‌شنیدند به این نتیجه رسیدم که ذکر کلمه جلاله ” الله ” و تکرار آن و حتی شنیدن آن موجب آرامش روحی شده و استرس و نگرانی را از بدن انسان دور و نیز به تنفس انسان نظم و ترتیب می‌دهد.
وی در ادامه افزود: بسیاری از این مسلمانان که بر روی آنان تحقیق می‌کردم از بیماری‌های مختلف روحی و روانی رنج می‌بردند من حتی در تحقیقاتم از افراد غیر مسلمان نیز استفاده نمودم و آنان را مجبور به خواندن قرآن و گفتن ذکر ” الله ” کردم و نتیجه مجددا تکرار شد خودم نیز از این نتیجه به شدت غافلگیر شدم زیرا تاثیر آن بر روی افسرده، ناامید و نگران تاثیری چشمگیر و عجیب بود.
این پژوهشگر هلندی همچنین گفت: از نظر پزشکی برایم ثابت شده که حرف الف که کلمه الله ” با آن شروع می‌شود از بخش بالایی سینه انسان خارج شده و موجب تنظیم تنفس می‌شود به ویژه اگر تکرار شود؛ و این تنظیم تنفس به انسان آرامش روحی می‌دهد.
حرف لام که حرف دوم الله است نیز موجب برخورد سطح زبان با سطح فوقانی دهان می‌شود تکرار شدن این حرکت در کله الله که تشدید دارد نیز در تنظیم و ترتیب تنفس تاثیرگزار است.
اما حرف‌های حرکتی به ریه می‌دهد و بر دستگاه تنفسی و در نتیجه قلب تاثیر بسیار خوبی دارد و موجب تنظیم ضربان قلب می‌شود.
گفتنی است: شاید اکنون با انجام این تحقیق علمی اندکی بیشتر از خواب غفلت رها شده و متوجه شویم که آنچه را که خدا به ما توصیه نموده نه تنها فقط به عنوان یک تکلیف بلکه بیشتر به دلیل تاثیر مثبت آن بر سلامت جسم و روح خودمان بوده است.
به راستی که قرآن کریم در آیه کریمه می‌فرماید: ” الذین آمنو و تطمئن قلوبهم بذکر الله الا بذکر الله تطمئن القلوب




برچسب ها :

بطور کلّی گناه دل را سیاه می کند و لذت مناجات و عبادت را از ذائقه روح انسان دور می کند چرا که معرفت حق تعالی با دل تاریک ممکن نیست. گناه، آثار و پیامدهای خاصی هم در دنیا و هم در آخرت به همراه دارد و این غیر عذاب های دنیوی و اخروی هر گناه است. در قرآن و روایات اسلامی به بعضی از این امور اشاره شده است، به طور مثال دروغگو در قرآن ملعون خوانده شده است.
عمل هر کسی معلول اوست و معلول همواره با علّت خود است؛ لذا در آخرت هر کسی عمل خود را به دوش می کشد. «فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْراً یَرَهُ ــ وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ شَرًّا یَرَهُ:[1] پس هر كس، هم وزن ذرّه‏اى كار خیر انجام دهد خود آن عمل خیر را مى‏بیند. ــ و هر كس، هم وزن ذرّه‏اى كار بد كرده، خود آن عمل بد را مى‏بیند.»
گناهکار مثل کسی است که سوزنی را در چشم خود فرو می کند، نتیجه تکوینی و معلول طبیعی این کار، کور شدن است. بسیاری از گناهان حقیقتاً کور کننده چشم حقیقت بین انسان هستند؛ لذا نمی گذارند شخص در دنیا حقایق و خوبی ها را ببیند؛ کما اینکه در آخرت نیز نمی گذارد شخص باطن این حقایق و خوبی ها را که نعمت های بهشتی است مشاهده نماید. «وَ مَنْ كانَ فی‏ هذِهِ أَعْمى‏ فَهُوَ فِی الْآخِرَةِ أَعْمى‏ وَ أَضَلُّ سَبیلا:[2] و كسى كه در این جهان (از دیدن چهره حق) نابینا بوده است، در آخرت نیز نابینا و گمراه تر است.»
آیات قرآن مجید درباره عذاب ابدى به چندین گروه اشاره كرده است:
1- كفر: «آن كسانى كه كافر شدند و به عقیده كفر مردند، البته بر آن گروه است لعنت خدا و ملائكه و تمام مردمان»[3].
2- ستمگرى: «آنان را كه كافر و ستمگر شدند هیچ‏ گاه خدا نخواهد آمرزید و به راهى هدایت ننماید و گرچه راه جهنم كه تا ابد در آن خواهند زیست و این براى خدا آسان است»[4].
3- نفاق: «خدا مرد و زن از منافقان و كافران را وعده آتش دوزخ و خلود در آن داده. همان دوزخ برای آنها كافى است و خدا آنها را لعن كرده و به عذاب ابد مى‏افكند»[5].
4- تكبر: «پس، از هر در به دوزخ داخل شوید كه در آنجا همیشه معذب خواهید بود و جایگاه متكبران كه دوزخ است بسیار بد منزلگاهى است»[6].
5- تكذیب آیات خدا: «و آنان كه آیات ما را تكذیب كردند، آنها اهل آتش دوزخ و در آن مخلّدند و آن جا بسیار بد منزلگاهى است»[7].
6- قتل عمد: «هركس مۆمنى را به عمد بكشد، مجازات او آتش جهنم است كه در آن جاوید معذب خواهد بود. خدا بر او خشم و لعن كند و عذابى بسیار شدید مهیا سازد»[8].
پس هر كس، هم وزن ذرّه‏اى كار خیر انجام دهد خود آن عمل خیر را مى‏بیند. ــ و هر كس، هم وزن ذرّه‏اى كار بد كرده خود آن عمل بد را مى‏بیند
7- تجاوز از حدود الهى: «هر كه نافرمانى از خدا  و رسول كند و تجاوز از حدود الهى نماید، او را به آتشى در افكند كه همیشه در آن معذب است و همواره در عذاب ذلت و خوارى خواهد بود»[9].
8- دشمنى با خدا و رسول: «آیا نمى‏دانند كه هر كس با خدا و رسولش به دشمنى برخیزد، آتش دوزخ كیفر دائمى او است و این به حقیقت ذلّت و خوارى بزرگ است»[10].
9- احاطه بد كردارى: «آرى، هر كس اعمالى زشت اندوخت و كردار بد به او احاطه نمود، چنین كس اهل دوزخ است و در آن آتش، به عذاب جاوید گرفتار خواهد بود»[11].
10- رباخوارى: «خداوند تجارت را حلال كرده و ربا را حرام. هر كس پس از آن كه پند و اندرز كتاب خدا بدو رسید از این عمل (ربا خوردن) دست كشد، خدا از گذشته او در گذرد و عاقبت كار او با خداى مهربان باشد و كسانى كه از این كار دست نكشند، آنان اهل جهنم‏اند و در آن جاوید معذب خواهند بود»[12].
11- دوستى و همكارى با دشمنان اسلام: «با آن كه اهل كتاب مدعى ایمانند، باز بسیارى از آنها را خواهى دید كه با كافران (بت‏پرست و منكران) دوستى مى‏كنند و ذخیره‏اى كه براى خود پیش مى‏فرستند و آن غضب خدا است، بسیار بد ذخیره‏اى است و براى آنها در دوزخ عذاب جاوید خواهد بود»[13].
12- شرك: «مشركان را نرسد كه مساجد خدا را تعمیر كنند در صورتى كه به كفر خود شهادت مى‏دهند، خدا اعمالشان را نابود خواهد گردانید و در آتش دوزخ آنها جاوید و معذب خواهند بود»[14].
13- گناه پیشگى: «كسانى كه مرتكب اعمال بد شدند، به قدر همان اعمال مجازات شوند و به خوارى و رسوایى در افتند و ایمنى از عذاب خدا نیابند، گویى روى سیاه آنها قطعه‏اى از شب ظلمانى است. آنان اهل آتش دوزخ و در آن همیشه معذب‏اند»[15].

[1] الزلزلة / 7 و 8
[2] الإسراء/72
[3] بقره، آیه 161.
[4] نساء، آیه 168.
[5] توبه، آیه 68.
[6] نحل، آیه 29 .
[7] تغابن، آیه 10.
[8] نساء، آیه 93.
[9] نساء، آیه 14.
[10] توبه، آیه 63.
[11] بقره، آیه 81.
[12] بقره، آیه 275.
[13] مائده، آیه 80.
[14] توبه، آیه 17.
[15] یونس، آیه 27.




برچسب ها :

حاج آقا رحیم ارباب در سال 1297 هجری قمری در روستای « چرمهین» اصفهان به دنیا آمد.
ایشان در اصفهان نزد علمای بزرگی چون حاج میرزا بدیع درب امامی، سید محمد باقر درچه ای، آقا سید ابوالقاسم دهكردی، حكیم جهانگیر خان قشقایی و آخوند كاشی، كسب علم نموده و به مقام اجتهاد رسید. مراتب سیر و سلوك را نزد جهانگیرخان و آخوند كاشی فرا گرفت او شاگرد خاص آخوند كاشی بود. و مدت 20 سال متوالی در خدمت وی بود. و انواع علوم را از محضر او آموخت. ارادت وی به استادش چنان بود كه بعد از فوت استاد، هر هفته به زیارت قبر وی می رفت و هنگام فوت نیز وصیت نمود در مجاورت استادش دفن شود.
حوزه درسش نیز مجمع فضلا و دانشمندان روزگار بود. شاگردان بسیاری را تربیت نمود. از جمله شاگردان او می توان به: استاد جلال الدین همایی، سید مصطفی بهشتی نژاد، ملا هاشم جنتی، شیخ محمد باقر صدیقین و بسیاری از بزرگان دیگر اشاره نمود.
وی در فقه بسیار خوش سلیقه و دارای استقلال فكری بود. در ریاضیات، هیئت و نجوم به تصدیق اهل فن، استاد مسلم بود. بسیاری از خطبه های نهج البلاغه را از حفظ داشت و اشعار ابن ابی الحدید را در مناقب امیر المؤمنین علی علیه السلام مكرر می خواند و وی را می ستود.
اعتقاد و علاقة آیت الله ارباب نسبت به امیر المؤمنین علیه السلام به حدی بود كه این عشق و ارادت با گوشت و خون او آمیخته شده بود. و بسیاری مواقع احادیثی را از رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله كه در فضائل امیر المؤنین علیه السلام فرموده بودند می خواندند.
یكی از نظریات فقهی حاج آقا رحیم ارباب وجوب عینی نماز جمعه بود. شهید مطهری می گوید: « روزی در اصفهان به خدمت ایشان رسیدم و موضوع نماز جمعه به میان آمد، ایشان می گفتند: نمی دانم شیعه چه وقت می خواهد عار ترك نماز جمعه را از خود بردارد و جلوی شماتت سایر فرق اسلامی را كه ما را به عنوان تارك نماز جمعه ملامت می كنند، بگیرد». در خطبه های نماز جمعه نیز به بیان فضایل و مناقب حضرت علی علیه السلام می پرداختند. ایشان آنقدر علاقه به حضرت صدیقة طاهره فاطمه زهرا سلام الله علیها داشتند كه همیشه در نمازهایشان سورة كوثر را قرائت می فرمودند. و می گفتند من نمی توانم این سوره را در نماز نخوانم. چون این سوره متعلق به وجود مقدس حضرت زهرا سلام الله علیها است. حاج آقا رحیم ارباب دو سه سال آخر عمر نابینا شد. وقتی از ایشان پرسیدند: پس از این همه عمر آیا ادعایی هم دارید یا نه ؟ ایشان فرمودند: در مسائل علمی هیچ ادعایی ندارم، اما در مسائل شخصی خود دو ادعا دارم: یكی آنكه به عمرم غیبت نگفتم و غیبت نشنیدم و دوم آنكه در طول عمر چشمم به نامحرم نیفتاد.
در احوال شخصی ایشان نقل است كه فرموده بود: برادرم با همسرش چهل سال در منزل ما بودند و در این چهل سال یك بار هم همسر برادرم را ندیدم.
ایشان تا پایان عمر به پیروی از استاد خود جهانگیرخان از گذاشتن عمامه پرهیز كردند و خود را شایستة این مقام نمی دانستند. و حال آنكه اگر كسی با ایشان محشور بود، لیاقت ایشان را از همه بیشتر می دید. حاج آقا رحیم رمز یك قرن زندگی خود را اینگونه بیان كردند:« من هیچ وقت بد خواه كسی نبودم».
آقا رحیم از مسائل سیاسی زمان خود نیز غافل نبود. و در زمان استقلال الجزایر فتوایی جهت كمك به مسلمانان و ملت الجزایر صادر كرده بودند.
ایشان در 18 ذی الحجه 1396 هجری قمری در روز عید غدیر دار فانی را وداع گفتند.
حکایتهایی از آیت الله حاج آقا رحیم ارباب درباره مکارم اخلاقی ایشان :
ای کاش خودم خدمت می کردم
جلسه اول که در درس ایشان حاضر می شدم موقع بیرون رفتن از مجلس کفش های ایشان را بر داشتم و جلوایشان گذاشتم، آقا متوجه شدند، کفش ها را از زمین برداشتند و فرمودند: ای آقا این چه کاری بود کردید؟ هرکس کار خودش را خودش باید انجام دهد. باز روزی به منزلشان رفتم چون آن زمان دلو و طناب بود و بدین وسیله آب را از چاه می کشیدند دیدم ایشان مشغول شستن حوض هستند و می خواهند از چاه آب کشیده و حوض را آب کنند رفتم جلو و عرض کردم آقا کمکتان کنم فرمودند: خیر من می خواهم از این حوض وضو بگیرم شما چرا زحمت آن را بکشید، دلیلی ندارد، آن چه ممکن بود کارهایشان را خود انجام می دادند. چای را خودشان می ریختند و از مهمان پذیرایی می کردند. اواخر عمر که تقریباً بستری بودند چون چشم هایشان را در اثر عمل یا عارضه از دست داده بودند و مشکلاتی داشتند وقتی به دیدن ایشان می رفتم می فرمودند: ای کاش من شما را می دیدم و خودم خدمت می کردم البته این جمله انحصاری نبود بلکه با همه این چنین بودند.
تندیس ادب
سال های سال که ما در محضر آیة الله ارباب حضور پیدا می کردیم در این مدت یک وقت کوچک ترین تعبیری که بر خلاف ادب باشد و یا تعبیری که اشاعه داشته باشد و غیبت و یا تهمت از ایشان مشاهده نکردیم. و با توجه به اینکه در موضوعات و مباحث علمی آن هایی که تدریس می کنند و یا درس و بحث دارند گاه گاهی تعبیراتی به کار می برند که آن تعابیر زنندگی دارد. لکن ایشان در برخورد با نظر مخالف بسیار متین، منطقی و اخلاقی بودند.
زهد
از سهم امام اعاشه نمی کردند، اصلاً سهم امام نمی گرفتند و می گفتند خودتان به طلاب مستحق سهم امام بدهید یکی از روحانیون می گفت مقداری سهم امام جهت ایشان آورده بودند، فرمودند تا آن پول ها را به آقایی بدهند تا میان طلاب تقسیم کند، اما پول برای فقرا می گرفتند و فقرا نیز به خانه ایشان رفته و حق خود را می گرفتند.
احترام به کودکان
از خصوصیات اخلاقی حضرت ایة الله ارباب می توان به احترام و تواضعشان نسبت به واردین به منزل ایشان یاد می نمود، در قدرتشان اگر چیزی بود مضایقه نمی کردند چه نسبت به روحانیون و یا غیر آنها، حتی زمانی که بچه های خردسال همراه با بزرگترهایشان وارد مسجد می شدند، آقا تعهد داشتند که یک چیزی به بچه ها بدهندو یا کاری برای آن ها انجام دهند. حتی یک موقعی مثل اینکه مقداری گردو آماده کرده بودند جهت این مسأله و در این مورد مطلبی را نقل کردند که یکی از مؤمنین « گویا در شهرکرد» جنب مسجدی یک دکانی را وقف کرده بود که مال الاجاره این دکان این بود کودکانی که ظهر ها به مسجد رفته، وضو گرفت و نماز می خواندند آن مغازه دار مواظب بود یک مقداری گردو و بادام به این بچه ها بدهد تا با این عمل این اطفال را به نماز تشویق نماید.
تا خوراکتان این است با ما اطباء سرو کار ندارید
حاج آقا رحیم ( ره) درنوع غذا وامثال اینها خیلی مراقب بودند به طوری که زمانی مرحوم دکتر محمد ریاحی ( معروف به سرهنگ ریاحی) که از مریدهای خاص ایشان بودند به منزل آقا رفته بود ومرحوم ارباب مشغول خوردن نان وماست بود. دکتر به ایشان گفته بود تا خوراکتان این است با ما اطباء سرو کار ندارید. حتی این پزشک متدین نان سنگکی می گرفت ومی رفت منزل آقا وآنجا ناشتایی می کرد.
مرحوم سرهنگ محمد ریاحی از آیة الله ارباب (ره) درخواست نموده بود تا اجازه دهند حمامی جهت استفاده آقا در منزل ایشان بنا شود، زیرا رفتن حمام در بیرون از خانه برای ایشان بسیار مشکل بود. آقای ارباب قبول نکرده وفرموده بودند بروید مخارج آنرا بدهید مستحقین ومستمندان.
من تمام عمرم به نامحرم نگاه نکردم
یک شخص موثقی نقل می کرد موقعی که آیة الله ارباب چشمهایش را از دست داده بود یک نفر می خواست ایشان را تسلی وآرامش بدهد وگفته بود آقا عوضش شما راحت هستید، چون وضع زمانه بد وبی حجابی رایج است. ایشان فرموده بودند من تمام عمرم به نامحرم نگاه نکردم.
نفس قدسی
یک وقت سرهنگی از تهران آمده بودند به اصفهان و رفته بود منزل آیة الله ارباب ویک شبانه روز در آنجا مانده بود، وقتی تعبد وتقوای ایشان را می بیند دگرگون می شود واهل نماز وانسانی معتقد به اخلاق وآداب دینی می شود.
کلاه پوستی
حاج آقا رحیم، وقتی نماز می خواندند عمامه سفیدی داشتند که به جای کلاهشان برسر می گذاشتند و نمی خواستند سیره پدرانشان را ترک کنند، لکن برای لباس روحانیت ارزش خاصی قائل بودند.
کم گوی و گزیده گوی
ایةالله ارباب مرد فوق العاده ای بودند هیچ گاه خود را مطرح نمی نمودند و یا هرگز قصد تظاهر نداشتند. خیلی کم حرف بودند، زمان سخن گفتن بسیار موقر و سنگین سخن می گفتند. گاهی در جایی نشسته بودند و ما انتظار داشتیم سخنی بگویند لکن مدت ها طول می کشید تا ایشان را به حرف در بیاوریم
هیچگاه بدخواه کسی نبودم
در باره علت طول عمرشان ( آیة الله ارباب) فرمودند: این بدان علت است که در زندگی ابداً بدخواه کسی نبوده ام مخصوصاً نسبت به خویشان و نزدیکان خود که همیشه خیر خواه آن ها بوده ام، لذا خداوند متعال طول عمر به من عنایت فرموده.
چهره اش یاد خدا بود
آیة الله حاج آقا رحیم ارباب مصداق واقعی این حدیث شریف بود که وقتی از حضرت عیسی مسیح علیه السلام سـؤال شد با چه کسی مجالست نمائیم فرمود : با کسی که چون او را ببینید شما را به یاد خدا انداخته وچون با شما صحبت کند علم شما را زیاد نماید وعمل او هم شما را رغبت به آخرت کند
استخاره ازدواج
عقیده آیة الله ارباب این بود دختری که می خواهد ازدواج نماید بدون رسیدگی و تحقیق تن به ازدواج ندهد ویا اینکه خانواده او صرفاً متکی به استخاره نباشند، بلکه باید آن دختر فکر کند که می خواهد عمری را با مردی سپری نماید وجهت این موضوع تحقیق در مورد پسر را لازم می دانستند به خصوص در مورد دو چیز، یکی اخلاق ودیگری دیانت وفرمودند: از روایات هم همین دستور رسیده و می گفتند : چرا برخی بدون تحقیق ورسیدگی این کار را انجام می دهند، زیرا اغلب طلاق ها بواسطه عدم تحقیق است. در همین مورد اگر کسی به ایشان می گفت یک استخاره برای امر خیری بنمائید وچنانکه موضوع را مطرح می نمود که برای ازدواج است می فرمودند : شما باید تحقیق کنید واستخاره ننمائید.
ایشان می فرمودند اگر کسی مریض شد حتماً باید به طبیب ماهر و حاذق مراجعه و به دستور او عمل نماید واین غلط است اگر به پزشک مراجعه نکند و بگوید من دعا می کنم تا بهبودی حاصل شود زیرا خداوند متعال امور را با اسباب آن مقدر فرموده ولی باید توجه بیمار در هنگام مداوا به خدا باشد واز یاد او منصرف نشود ودعا کند که خدایا فکر، ذکر ونسخه طبیب را از لطفت به نفع من تقدیر فرما.
درباره حاج میرزا علی آقای شیرازی
آیة الله ارباب با حاج میرزا علی آقا شیرازی خیلی صمیمی بودند، موقعی بود حاج آقا رحیم تعریف حاج میرزا علی آقا را کرده ودرباره ایشان فرمودند : حاج میرزا علی آقا شیرازی قیامت را باور کرده است.
نفوذ کلام حاج آقا رحیم
روزی در محله ما (گورتان) آیة الله ارباب در باغی مهمان بودند که این جانب هم در خدمت ایشان بودم. از کوچه باغ عبور می کردیم چند نفر از جوانان بی مبالات آن منطقه چون آنجا خلوت بود مشغول قمار کردن بودند من با دیدن آن منظره احساس ناراحتی کردم که چنین آیة اللهی بر ما وارد شده وبا چنین منظره ای روبه رو شدیم وآیا چه می شود؟ همینطور که یواش یواش می رفتیم یک وقت آقا خطاب به آن جوانان با صدای بلند فرمودند سلام علیکم. آنها سر را بالا کردند تا چشمشان به ایشان افتاد هر کدام از طرفی فرار کردند وبعداً که این جانب با بعضی از آن جوانها برخورد کردم آنها گفتند چرا به ما خبر ندادید که از آنجا متفرق شویم؟ گفتم بنده اطلاع نداشتم که شماها در این محل چه می کنید. آن جوانها برای همیشه دست از قمار کشیدند. این تأثیر یک حرکت بسیار ظریف وبا گذشتی بود که ریالای ارباب داشتند. قدم وکلامشان طوری بود که هر جا قدم می گذاشتند یا کلمه ای می فرمودند فوراً یک اثر مثبتی برجای می گذاشت. (به نقل از حجة الاسلام والمسلمین شیخ اسدالله جوادی
توجه به همسایگان
سالی بود که در اصفهان بارندگی بسیار شد وخانه های بسیاری خراب ویا در شرف خراب شدن بود. آقا همسایه ای داشتند که آنقدر هم مذهبی نبود وچند بچه داشت، آقا به عیالشان فرموده بودند بروید در خانه همسایه وببینید در چه وضعی هستند، همسرشان آمده ودیده بود که زن وبچه همسایه گریه می کنند واتاق آنها مشرف به خراب شدن بود وموضوع را برای آقا نقل کرده بودآیة الله ارباب فوراً آنها را به منزل خود برده بودند نکته ای که جالب توجه است اینکه آقا یک اتاق وپس اتاق بیشتر نداشتند وفرموده بودند شما در اتاق زندگی کنید، من وهمسرم در پس اتاق. پس از قطع بارندگی ومرمت خانه، همسایه قصد رفتن به منزل خود را نمود در آن حال آقا فرموده بودند من باید ببینم اتاق قابل زندگی هست یا نه وبعد از آن بروید، پس از تحقیق دیده بودند که مزل او قابل سکونت است سپس فرموده بودند حالا مختارید می خواهید بمانید یا برویداختیار با شماست، نظایر این طور رفتار وصفات فراوان داشتند که ما به همه آنها واقف نیستیم. (به نقل از حجة الاسلام والمسلمین شیخ اسدالله جوادی)
جلسه بدون ذکر خدا حسرت است
ماه رمضانی بود برای افطار یک جایی دعوت داشتند ما هم آنجا بودیم، در آن مجلس شروع کردند به خواندن حدیث وبنا کردند پیرامون آن صحبت کردن ودر حدیث هم هست چنانکه جلسه ای بدون ذکر خدا ختم شود آن مجلس حسرت است در قیامت، بله ایشان می خواستند به این حدیث عمل کنند تا جلسه بدون ذکر خدا نباشد ودر حدیث دیگری هم دارد که مقصود از ذکر خدا، بیان فضائل ما خانواده است و احکام واحوال آنها و آیة الله ارباب به این مطلب می پرداختند. حتی در بیان مطالب از نظر لفظی نیز مقید بودند که کلمات فارسی یا عربی درست و صحیح تلفظ وصحیح ادا شود. ( به نقل از مصاحبه با حجة الاسلام والمسلمین سید بهاء الدین مهدویبرائت از دشمنان اهل بیت(علیهم السلام)
با توجه به اینکه برخی می گفتند آیة الله ارباب نسبت به غاصبین حقوق اهل بیت عصمت و طهارت لعن را روا نمی دارند مرحوم حجة الاسلام والمسلمین حاج آقا مصطفی بهشتی نژاد فرمود : من روزی این موضوع را با حاج آقا رحیم ارباب در میان گذاشته و گفتم می گویند شما با لعن خلفای جور مخالفید ایشان فرمودند به آنها بگویید بنده مرتب زیارت عاشورا را با صد لعن وصد سلامش می خوانم. (حجة الاسلام والمسلمین مجتبی کوچکزاده به نقل از حجة الاسلام والمسلمین شیخ محمود کفعمی)
آیا میتوان نماز را به فارسى خواند؟
آقاى دكتر محمد جواد شریعت كه با جمعى از دانشجویان با مرحوم حاج آقا رحیم ارباب اصفهانى دیدار كرده است، خاطره آن ملاقات را چنین باز می‏گوید: سال یكهزار و سیصد و سى و دو شمسى بود، من و عده ‏اى از جوانان پر شور آن روزگار، پس از تبادل نظر و بحث و مشاجره، به این نتیجه رسیده بودیم كه چه دلیلى دارد نماز را به عربى بخوانیم؟ چرا نماز را به زبان فارسى نخوانیم؟ عاقبت تصمیم گرفتیم نماز را به فارسى بخوانیم و همین كار را هم كردیم خانواده هایمان كم كم از این موضوع آگاهى یافتند و به فكر چاره افتادند . آن‏ها، پس از تبادل نظر با یكدیگر، تصمیم گرفتند با نصیحت ، ما را از این كار باز دارند و اگر مؤثر نیفتاد، راهى دیگر برگزینند . چون پند دادن آن‏ها مؤثر نیفتاد; ما را نزد یكى از روحانیان آن زمان بردند . آن روحانى وقتى فهمید ما به زبان فارسى نماز می ‏خوانیم، به شیوه ‏اى اهانت ‏آمیز ، نجس و كافرمان خواند . این عمل او ما را در كارمان راسخ‏تر ساخت . عاقبت‏ یكى از پدران، افراد را به این فكر انداخت كه ما را به محضر حضرت آیت الله حاج آقا رحیم ارباب ببرند و این فكر مورد تأیید قرار گرفت . آن‏ها نزد حاج آقا ارباب شتافتند و موضوع را با وى در میان نهادند . او دستور داد در وقتى معین ما را خدمتش رهنمون شوند . در روز موعود ما را كه تقریبا پانزده نفر بودیم، به محضر مبارك ایشان بردند . در همان لحظه اول، چهره نورانى و خندان وى ما را مجذوب ساخت، آن بزرگ مرد را غیر از دیگران یافتیم و دانستیم كه با شخصیتى استثنایى روبه رو هستیم . آقا در آغاز دستور پذیرایى از همه ما را صادر فرمود . سپس به والدین ما فرمود: شما كه به فارسى نماز نمی خوانید، فعلاً تشریف ببرید و ما را با فرزندانتان تنها بگذارید . وقتى آن‏ها رفتند، به ما فرمود: بهتر است ‏شما یكى یكى خودتان را معرفى كنید و بگویید در چه سطح تحصیلى و چه رشته ‏اى درس می ‏خوانید . آنگاه، به تناسب رشته و كلاس ما، پرسش‏هاى علمى مطرح كرد و از درس‏هایى مانند جبر و مثلثات و فیزیك و شیمى و علوم طبیعى مسائلى پرسید كه پاسـخ اغلب آن‏ها از توان ما بیرون بود . هر كس از عهده پاسـخ بر نمی ‏آمد، با اظهار لطف وى و پاسـخ درست پرسش رو به رو می ‏شد . پس از آن كه همه ما را خلع سلاح كرد، فرمودند : والدین شما نگران شده ‏اند كه شما نمازتان را به فارسى مى ‏خوانید، آن‏ها نمى ‏دانند من كسانى را مى ‏شناسم كه - نعوذبالله - اصلاً نماز نمى‏ خوانند . شما جوانان پاك اعتقادى هستید كه هم اهل دین هستید و هم اهل همت. من در جوانى مى ‏خواستم مثل شما نماز را به فارسى بخوانم; ولى مشكلاتى پیش آمد كه نتوانستم . اكنون شما به خواسته دوران جوانى ‏ام جامه عمل پوشانیده ‏اید، آفرین به همت ‏شما . در آن روزگار، نخستین مشكل من ترجمه صحیح سوره حمد بود كه لابد شما آن را حل كرده ‏اید . اكنون یكى از شما كه از دیگران مسلط تر است، بگوید بسم الله الرحمن الرحیم را چگونه ترجمه كرده است . یكى از ما به عادت دانش ‏آموزان دستش را بالا گرفت و براى پاسـخ دادن داوطلب شد . آقا با لبخند فرمود: خوب شد طرف مباحثه ما یك نفر است; زیرا من از عهده پانزده جوان نیرومند بر نمى‏ آمدم . بعد به آن جوان فرمود: خوب بفرمایید بسم الله را چگونه ترجمه كردید؟ آن جوان گفت: طبق عادت جارى به نام خداوند بخشنده مهربان . حضرت ارباب لبخند زد و فرمود: گمان نكنم ترجمه درست ‏بسم الله چنین باشد . در مورد «بسم‏» ترجمه «به نام‏» عیبى ندارد . اما «الله‏» قابل ترجمه نیست; زیرا اسم علم (خاص) خدا است و اسم خاص را نمى ‏توان ترجمه كرد; مثلا اگر اسم كسى «حسن‏» باشد، نمى ‏توان به آن گفت «زیبا» . ترجمه «حسن‏» زیبا است; اما اگر به آقاى حسن بگوییم آقاى زیبا، خوشش نمى ‏آید . كلمه الله اسم خاصى است كه مسلمانان بر ذات خداوند متعال اطلاق مى ‏كنند . نمى ‏توان «الله‏» را ترجمه كرد، باید همان را به كار برد . خوب «رحمن‏» را چگونه ترجمه كرده ‏اید؟ رفیق ما پاسـخ داد: بخشنده . حضرت ارباب فرمود: این ترجمه بد نیست، ولى كامل نیست; زیرا «رحمن‏» یكى از صفات خدا است كه شمول رحمت و بخشندگى او را مى ‏رساند و این شمول در كلمه بخشنده نیست; «رحمن‏» یعنى خدایى كه در این دنیا هم بر مؤمن و هم بر كافر رحم مى‏ كند و همه را در كنف لطف و بخشندگى خود قرار مى ‏دهد و نعمت رزق و سلامت جسم و مانند آن عطا مى‏ فرماید . در هر حال، ترجمه بخشنده براى «رحمن‏» در حد كمال ترجمه نیست . خوب، رحیم را چطور ترجمه كرده‏ اید؟ رفیق ما جواب داد: «مهربان‏» . حضرت آیت الله ارباب فرمود: اگر مقصودتان از رحیم من بودم - چون نام وى رحیم بود - بدم نمى ‏آمد «مهربان‏» ترجمه كنید; اما چون رحیم كلمه ‏اى قرآنى و نام پروردگار است، باید درست معنا شود . اگر آن را «بخشاینده‏» ترجمه كرده بودید، راهى به دهى مى ‏برد; زیرا رحیم یعنى خدایى كه در آن دنیا گناهان مؤمنان را عفو مى ‏كند . پس آنچه در ترجمه «بسم الله‏» آورده ‏اید، بد نیست; ولى كامل نیست و اشتباهاتى دارد . من هم در دوران جوانى چنین قصدى داشتم; اما به همین مشكلات برخوردم و از خواندن نماز فارسى منصرف شدم . تازه این فقط آیه اول سوره حمد بود، اگر به دیگر آیات بپردازیم، موضوع خیلى پیچیده ‏تر مى ‏شود . اما من معتقدم شما اگر باز هم بر این امر اصرار دارید، دست از نماز خواندن به فارسى برندارید; زیرا خواندنش از نخواندن نماز به طور كلى بهتر است .
در این‏جا، همگى شرمنده و منفعل و شكست‏ خورده از وى عذرخواهى كردیم و قول دادیم، ضمن خواندن نماز به عربى، نمازهاى گذشته را اعاده كنیم . ایشان فرمود: من نگفتم به عربى نماز بخوانید، هر طور دلتان مى ‏خواهد بخوانید . من فقط مشكلات این كار را براى شما شرح دادم . ما همه عاجزانه از وى طلب بخشایش و از كار خود اظهار پیشمانى كردیم . حضرت آیت الله ارباب، با تعارف میوه و شیرینى، مجلس را به پایان برد . ما همگى دست مباركش را بوسیدیم و در حالى كه ما را بدرقه مى ‏كرد، خدا حافظى كردیم . بعد نمازها را اعاده كردیم و از كار جاهلانه خود دست ‏برداشتیم . بنده از آن به بعد گاه به حضور آن جناب مى ‏رسیدم و از خرمن علم و فضیلت وى خوشه‏ ها بر مى ‏چیدم . وقتى در دوره دكتراى‏ زبان و ادبیات فارسى دانشگاه تهران به تحصیل مشغول بودم، گاه نامه ‏ها و پیغام‏هاى استاد فقید مرحوم بدیع الزمان فروزانفر را براى وى مى‏ بردم و پاسـخ‏هاى كتبى و شفاهى حضرت آیت الله را به آن استاد فقید مى ‏رساندم . و این افتخارى براى بنده بود . گاه ورقه‏ هاى استفتایى كه به محضر آن حضرت رسیده بود، روى هم انباشته مى ‏شد . آن جناب دستور مى ‏داد آن‏ها را بخوانم و پاسـخ را طبق نظر وى بنویسم . پس از خواندن پاسـخ، اگر اشتباهى نداشت، آن را مهر مى ‏كرد . در این مرحله با بزرگواریهاى بسیار آن حضرت رو به رو بودم كه اكنون مجال بیان آن‏ها نیست . خدایش بیامرزد و در دریاى رحمت‏ خویش غرقه سازد; «انه كریم رحیم‏»
آثار صلوات
آیت الله ارباب تعریف می كنند كه: من یك انگشتری داشتم كه به آن علاقمند بودم. زمانی بیرون شهر رفته بودیم و آن انگشتری مفقود شد من برای پیدا شدن آن نذر كردم و در این فكر بودم كه محبوب ترین اشخاص نزد خداوند پیغمبرش است و پروردگار دوست دارد برای رسول او صلوات بفرستیم من نیز پانصد صلوات نذر ردم جهت پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم و این كار را انجام دادم.پس از مدتی، كدخدای روستای لایبید یعنی همان منطقه ای كه انگشتری گم شده بود منزل ما آمد و انگشتری را آورد و گفت آقا این انگشتری را در تخم هنداونه ما پیدا كرده اند.
آتش نمی سوزاند
یك روز شخصی نزد مرحوم ارباب می آید و می گوید: آقا ما با سنگ نان می پزیم و آن دو عدد سنگ است كه گذاشته ایم و آتش درست می كنیم اما یكی از آن سنگ ها گرم می شود و دیگری را هر كاری می كنیم با این كه 24 ساعت است زیر آن آتش روشن كرده ایم گرم نمی شود. آقا می فرماید: بروید سنگ را بردارید و بیاورید، وقتی كه سنگ را می آورند آقا می فرمایند سنگ را بشكنید، سنگ را كه می شكنند می بینند وسط این سنگ یك كرم است كه قطعه كوچكی از برگ سبز هم در دهانش است . آقا وقتی كه این صحنه را دیدند به گریه افتاده و گفتند: خداوند متعال این حیوان را وسط این سنگ حفظش كرده و آتش را بی اثر كرده تا این حیوان نسوزد.
احترام به سیده
جناب آقای حجة الاسلام و المسلمین سید محمود بهشتی اصفهانی فرمودند: یكی از رفقا برای من تعریف كردند: ما جهت طلاق دادن یك خانم علویه كه شوهرش دیوانه شده بود به محضر حاج آقا رحیم ارباب رفتیم، هوا خیلی سرد بود و به آن خانم سیده گفتیم كه شما در خانه بایستید تا ما برویم ببینیم آقا نظرشان چیست. وقتی قضیه را محضر حاج آقا رحیم ارباب نقل كردیم، ایشان فرمودند: من برای این كار معذورم و ما را راهنمایی كردند كه خدمت آیت الله شمس آبادی برویم . وقتی كه خواستیم مرخص شویم، ایشان فرمودند: حالا آن علویه كجاست ؟ گفتیم آقا خانم جلوی در ایستاده اند. تا این را گفتیم ایشان دست هایشان را بلند كردند و گفتند: خدایا از جانب من از حضرت زهرا علیها سلام عذر خواهی كن كه ما در اتاق گرم در كنار بخاری نشسته ایم و یك علویه این مدت در سرما زیر برف ایستاده. مرحوم ارباب این جمله را سه بار فرمودند و از خدا خواست تا از حضرت زهرا علیها سلام حلالیت بگیرد. ایشان ارادت خواصی به حضرت زهرا داشتند آن گونه كه همیشه در نمازهایشان سورة كوثر را می خواندند و می فرمودند: من نمی توانم این سوره را در نمازهایم نخوانم زیرا متعلق به وجود مقدس حضرت زهرا علیها سلام است.
 
بروید تسبیحات بخوانید
ولایت ایشان عجیب بود بخصوص عشق و علاقه به حضرت امیر المومنین علیه السلام و صدیقه طاهره سلام الله علیها کم نظیر و یا بی نظیر بود، .
اگر شخصی برای حاجت مهمی به ایشان مراجعه می کرد می فرمودند : بروید تسبیحات حضرت صدیقه طاهره (س) را بخوانید یعنی سی و چهار مرتبه الله اکبر، سی و سه مرتبه الحمدالله و سی و سه مرتبه سبحان الله و خودشان نیز همین طور عمل می کردند.
ایشان آنقدر علاقه به حضرت صدیقه طاهره حضرت فاطمه زهرا (سلام الله عليها) داشتند که همیشه در نمازهایشان سوره کوثر را قرائت می فرمودند و می گفتند : من نمی توانم این سوره را در نماز نخوانم چون متعلق به وجود مقدس حضرت زهرا (سلام الله عليها) است.
برای سادات احترام زیادی قایل بودند به هیچ عنوان جلوی آنها حرکت نمی کردند حتی اگر شاگرد ایشان بودند
شوق علم آموزی
آیت الله ارباب درباره اوقات مطالعه خود در اوایل تحصیلاتشان می فرمودند:
از اول شب آماده مطالعه کتاب علمی می شدم و مطالعه ام طول می کشید تا آنکه شام حاضر می شد و لذت مطالب کتاب مهلت به صرف شام نمیداد و غذا سرد می شد و گاهی مطالعه آنقدر به طول می انجامید تا صبح می شد و بعد از تناول غذای شب و اداء فریضه صبح در مجلس درس حاضر می شدم و از شوق علم آموزی اعتنا به کمبود خواب نداشتم .




برچسب ها :

يك بار يكى از ياران اميرمؤمنان (علیه السلام) يك آه كشيد. حضرت (علیه السلام) فرمودند: تو پول نگرفتى؟ گفت: چرا على جان! من پول گرفته‏ ام، ششصد درهم. حضرت (علیه السلام) فرمودند: چرا آه كشيدى؟ گفت: آقا جان! من رفتم از برادرم خداحافظى بكنم كه بيايم در ركاب شما بجنگم و برادرم را هم بياورم، ولى ديدم برادرم مريض است. برادرم گفت: اى كاش! من بدن سالمى داشتم و با تو مى‏آمدم و على (علیه السلام) را يارى مى‏دادم. حضرت (علیه السلام) فرمودند: اين ششصد درهم را بردار و ببر براى برادرت؛ كسى كه نيتش با ما بود، انگار كه او در جبهه با ما بود.




برچسب ها :

قل است جواني نزد عالم رباني، حضرت آيةالله شيخ حسنعلي اصفهاني «نخودکي» آمد و گفت: سه قفل در زندگي ام وجود دارد و سه کليد از شما ميخواهم!      

قفل اول: دوست دارم يک ازدواج سالم داشته باشم؛

قفل دوم: دوست دارم کارم برکت داشته باشد؛

قفل سوم: دوست دارم عاقبت به خير شوم.

آيةالله اصفهاني فرمود: براي قفل اول، نمازت را اول وقت بخوان. براي قفل دوم نمازت را اول وقت بخوان. و براي قفل سوم هم نمازت را اول وقت بخوان!

جوان عرض کرد: سه قفل با يک کليد؟!

آيةالله اصفهاني(ره)فرمود: نماز اول وقت شاه کليد است.




برچسب ها :

گروه اوّل:
گروه اوّل از منتظران حضرت ولی عصر علیه السلام کسانی هستند که نگاهشان به ظهور ایشان بیش از یک خبر نیست؛ و اجمالاً آن را در اعمال لایه های اعتقادی ذهن خود طبقه بندی کرده و سالی یکبار هم به فایل ظهور و انتظار ذهن خود سر نمی زنند.
طبیعتاً زندگی آنها، هیچ رنگ و بوئی از انتظار نمی دهد و با تغییر و تحوّلات زمانه، برنامه زندگی آنها هر روز رنگ جدیدی به خود می گیرد.
چنین افرادی به جهت کمبود اطلاعات دینی و اُنس با آموزه های غیراسلامی غربی و شرقی، عموماً دچار شک و تردید شده و در وادی هائی خطرناک گرفتار می شوند. و از همین روست که در روایات آخرالزّمان در مورد برخی از افراد آمده: أصبح مسلماً و أمسی کافراً.
گروه دوم:
اما دسته دوم از منتظران که اکثر جامعه ی شیعی را در بر می گیرد، افرادی هستند که اعتقاد به تحوّل جهانی حضرت بقیّة الله را از پدران خود به ارث برده اند. و در مقام گفتار و ادّعا سخت خود را شیفته ی دیدار و فرج مولایشان معرّفی می کنند و گه گاهی در مناسبت های مختلف مذهبی عرض ارادتی می کنند و احیاناً ذکر اللهم عجّل لولیّک الفرج بر زبان جاری می سازند. اما در مقام عمل و در زندگی و اجتماع، کوچه و بازار، درس و مسجد وقتی اعمال آنها را زیر ذرّه بین قرار دهیم، گویا اصلاً بوئی از شخص منتظر از او به مشام نمی رسد؛ و وقتی در زوایای نفس او بنگریم، هیچ تمایلی نسبت به ظهور آن حضرت در او دیده نمی شود.
گرچه با زبان قال می گوید: «خدایا امام زمان ما را برسان» ولی با زمان دل می گوید: «خدایا از تو می خواهم قدری در آمدن حضرت دست نگهداری تا من به کمال مشتهیات خود نائل آیم. بارالها! مخارج عائله سنگین است؛ من قدری از مال ربوی استفاده می کنم. وقتی به وضع مناسبی از جهت مالی رسیدم توبه و استغفار می کنم. علاوه بر آن خمس آنرا نیز از باب ردّ مظالم می پردازم و ...» خلاصه در هر زمینه ای در امور روزمره با توجیهات غلط و کلاه های شرعی عمر خود را سپری می کند. در حالی که خود در سویدای نفسش آگاه است که همه یا غالب برنامه هائی که برای زندگی خود چیده است، همه ی آن یا غالب آن با شرع پاک اسلام یا بهتر بگوئیم با آنچه که امام زمان علیه السلام از او می خواهند، مغایرت دارد.
از اینها گذشته نسبت به ظهور حضرت رعب و ترس عجیبی در دل احساس می کند، با خود می گوید: «آخر این آقا هم اگر روزی تشریف بیاورد، مرا از همه مشتهیات نفسانی که منع می کند، هیچ، می گوید: بسم الله این شمشیر و این میدان جنگ، بفرمایید جهاد کنید
براستی با این دیدگاه به داستان فرج نگریستن، از بزرگترین جفاهاست! لذاست که در درون خود هیچ رغبتی به ظهور ندارد و با خود زمزمه می کند: یابن الحسن روحی فداک، اصبر الی یوم الفراغ (فراغ عن الدنیا)؛ یعنی آقای من، شما حقّید، ولی من آماده نیستم، انشاء الله بعد از رسیدن به تمام آرزوهایم، بعد از 120 سال اگر عمری و توفیقی بود، برای جانفشانی در خدمتیم.
باید توجه داشت که این طرز فکر بسیار خطرناک است و چنین شخصی با گذر زمان-خدای ناکرده مبتلا به نوعی بی تفاوتی و کم توجهی نسبت به مسأله فرج و عموم مسائل دینی خود می شود و نه تنها این انتظار کاذب سبب قرب و نزدیکی او به صراط مستقیم نمی گردد، بلکه هر روز به شک و شبهه ی او افزوده می شود تا جائیکه چه بسا با وارد شدن مختصر شبهه ای همه معتقدات خود را از دست داده و آخرالامر ندا سرمی دهد: یا حَسرتَی علَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنب الله.(1)
برای رهایی از این خطر باید انسان سطح معلومات دینی خود را بالا ببرد و برای مسأله فرج، علماً و عملاً برنامه ریزی دقیق کرده، آن را مو به مو اجرا کند تا به لطف حضرت حقّ در زمره ی منتظران واقعی آن حضرت قرار گیرد.
در نیمه شعبان سنه 1415 هجریه قمریه در مراسم عمامه گذاری عدّه ای از طلاب، حضرت علاّمه آیة الله حسینی طهرانی درباره کیفیت اعتقاد به امام زمان علیه السلام مطالبی بسیار نفیس بیان فرموده اند که ما قسمتی از آن را به عنوان تبرک ذکر می کنیم، ایشان فرمودند:
«
آن امام زمانی که ما معتقدیم، همه معتقدند و در دعاها برای تعجیل آن حضرت دعا می کنند، آن امام زمانیست که متحقّق به حقّ است. اگر الآن ما متحقّق به حقّ باشیم و الله همین الآن ظهور می کنند، ولی ما با این اعمال خودمان او را کنار می زنیم، او را از صحنه خارج می کنیم، اگر هم ظهور کند با هزار ایراد بر کارهای او ایراد می گیریم و او را شخص لایق حکومت و زمامداری نمی دانیم و با فرمول های اصولی و اجتهادی در برابر احکام غیبیّه او، او را محکوم می کنیم؛ چون زمینه کلّی آماده برای ظهور او نیست، و ما او را نمی پذیریم و ردّ می کنیم؛ او هم به التماس نمی آید ظهور کند و دنبال ما بگردد. بدانید که او عزیز است به عزّت خدائی! وَ للهِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنینَ وَ لَکَنَّ المُنافِقینَ لا یَعلَمُون.(2)
حالا ما واقعاً دنبال امام زمان می گردیم؟! یا نه، بر اصل تعبدّ و تقلید از نیاکان و اجداد است؟! اگر این دوّمی باشد که خیلی اهمیّت ندارد، ما اگر شیعه هم نشویم سنّی هم باشیم، اگر مسلمان هم نشویم، یهودی و نصرانی هم باشیم، زیاد تفاوتی ندارد؛ زیرا که آراء و مذاهب، مختلف است. هر کس چیزی را می گیرد و دنبال آن چیز می رود و با آن انس دارد و سرگرم است. و اگر بنای تحقّق به حقّ نباشد چه داعی داریم که ما برخصوص این امام زمان بایستیم؟ شب نیمه شعبان غسل کنیم، تا به صبح بیداری بکشیم، عبادت کنیم، به کارها و سنّت مشغول باشیم و بر میلاد او خوشحالی می کنیم، و بر فرج او انتظار داشته باشیم، و انتظار فرج را اعظم از مثوبات بدانیم، اینها برای چیست؟ اینها برای تحقّق به حقّ است، غیر از تحقّق به حقّ هیچ نیست.
و الّا اگر ما از قرآن دور باشیم، امام زمان از ما دور است. آیات قرآن همه اش حجّت است، در زمانی دون زمانی نیست، ما همیشه با قرآن باید آشنا باشیم، قرآن را باید حفظ کنیم، با قرآن باید سر و کار داشته باشیم، به معانی قرآن باید آشنا باشیم، لغات قرآن باید در زندگی ما رواج داشته باشد
گروه سوم:
اما گروه سوّم از شیعیان و محبّین اهل بیت علیهم السلام کسانی هستند که عموماً در خانواده های مذهبی رشد کرده و از اعتقادات مذهبی صحیح و محکمی برخوردارند. تعداد این افراد گرچه از گروه دوم کمتر است، امّا به هر حال تعداد متنابهی از جمعیّت شیعی را دربرمی گیرد.
محبّت اهل بیت علیهم السّلام در این افراد از بدو تولّد با شیر مادر در جانشان نشسته و با ذکر یابن الحسن یابن الحسن قدم به سن تکلیف نهاده اند. روزه و نمازشان را بیاد مولایشان به جا می آورند، و بر شرکت در مجالس اهل بیت علیهم السلام مداومت دارند و خلاصه در شادی و عزا تمام توجّهشان مبذول وجود حضرت بقیّة الله الأعظم علیه السلام است. و غایت مطلوب و آرزویشان دیدار روی منیر آن حضرت می باشد و چه بسا برای نیل به این مقصود، کراراً شب های چهارشنبه ی جمکران را ادراک کرده اند و ...
نهایتاً با بررسی حالات این گروه پاک و مؤمن و متّقی می بینیم که برخی از ایشان با گذشت زمان و تأخیر در امر فرج و موفق نگشتن به زیارت حضرت دچار مشکلاتی از قبیل یأس و نومیدی شده، دست از همه ی مسائل دینی شسته و حتّی احیاناً از شنیدن این گونه امور ابراز انزحار می کنند که متأسفانه در زمان ما آمار این دسته افراد روبه فزونی است! و گروهی نیز که به یأس مبتلا نمی شوند علی رغم اینکه سال هاست در یاد آن حضرت به سر برده و در فراق می سوزند، ولی نفوسشان در مراحلی متوقف شده و از رشد و تکامل باز ایستاده اند.
امّا مشکل اساسی و خطای بزرگی که دامنگیر این گروه شده اینست که: خواسته یا ناخواسته وجود ائمه طاهرین و خاصّه حضرت ولی عصر علیهم السّلام را استقلالی پنداشته اند و لقاء و دیدار آن حضرت را غضر و مقصود اصلی خود قرار داده اند، نه لقاء و رضای الهی را؛ و چون دیدار ظاهری آن حضرت بر اساس حکمت الهی مصلحت نبوده و روزی ایشان نمی شود به یأس دچار می گردند و یا از رشد باز می مانند.
آری وجود آن حضرت ظلّی و تبعی است و مقصد و مقصود باید خود خداوند باشد. هرچه هست از آن خداست، صفات و اسماء حقّ متعال است که در آن حضرت تجلّی کرده و آن حضرت را آئینه و مرأت تمام نمای صفات جمال و جلال حقّ ساخته است. این حقیقت از مسلمات و ضروریات اسلام و اهل توحید است که هیچ موجودی اعمّ از جزئی و کلّی، کوچک و بزرگ، وجود استقلالی ندارد، بلکه همه موجودات مظاهر و مجالی ذات اقدس واجب الوجودند و هر کدام به حسب سعه و ضیق ماهیّات و هویّات خود، نشان دهنده ی حقّ می باشند. لذاست که قرآن مجید تمام موجودات ملکی و ملکوتی را آیه ی خدا می داند.
از فرمایشات معصومین نیز، شواهد زیادی در این زمینه وجود دارد که ایشان برای خودشان مقام استقلالی قائل نبوده و نگاه استقلالی را تفویض و غلط می دانسته اند. در کتاب شریف نور مجرد در این زمینه آورده اند: «مگر نه اینست که ائمه علیهم السلام را در زیارت جامعه، اینگونه مورد خطاب قرار می دهیم: الدُّعاة إلی الله و الأدلّاءُ علی مرضات الله. یعنی أئمه علیهم السلام داعی و دعوت کننده به سوی الله هستند. حقائق نوریّه ی ایشان داعی، و ذات حضرت حیّ قیوم مدعوّ إلیه است. و حقیقت ایشان، خدانماست نه خودنما؛ یعنی آنان آمده اند تا شیعیان خود را به سوی خداوند حرکت دهند و آنچنان که خود حائز مرتبه ی تمام و کمال از محبّت حضرت ربّ تبارک و تعالی بوده و التامّین فی محبّة الله هستند. قلوب موالیان خود را نیز از شراب محبّت خدا مملوّ سازند، تا آنان با مستی و سُکر حاصل از آن شراب، از رجس شرک و خودپرستی غفلت طاهر شوند.»(3)
موالیان ما وسیله و طریق و مربی اند، برای صعود به اعلا ذروه ی کمال که توحید به حضرت ربّ العزّة جل و علا و مقام عبودیت است.
این معنا غلط است که بگوئیم ائمه طاهرین صلوات الله علیهم أجمعین آمده اند ما را به خود بخوانند و بشر باید بذل توجه به امامان نماید؛ ولی امامان خود به خدا توجّه می کنند، این طرز تفکّر سر از شرک در می آورد.
مَثل این سخن، مثل این است که کسی از نردبانی برای رسیدن به بام استفاده نماید و در حال بالارفتن باشد، و چون به کنار بام می رسد بر روی نردبان توقّف کند. حال هرچه به او بگوئیم: عزیزم رسیدی به بام، بیا گام دیگری بردار و بر بالای بام برو و به منظورت برس، می گوید: نه همین جا مناسب است!
این تفکّر اشتباه، گاه تا جائی پیش می رود که امروزه بعضی می گویند: «ما نماز هم که می خوانیم، توجهمان را به امام زمانمان منعطف کرده و به او اقتدا می کنیم و لذا همیشه نماز را به جماعت حضرت برگزار می نماییم.» یا در زیارت مشاهد مشرّفه رو به امام کرده و برای امام سجده می کنند و نمونه هائی از این قبیل که همه نشان از نگاه استقلالی به امام علیه السلام دارد.
باید دانست که مسلّماً توسّل و انابه و التماس به درگاه معصومین علیهم السلام عین حقّ است و حرمانی بالاتر از این نیست که کسی از درگاه پر احتشام اهل بیت رانده شده و دستش از دامان ایشان کوتاه گردد.
ولی توسل، به معنای وسیله قراردادن ایشان برای رسیدن به خداوند است، نه غفلت از خداوند (به واسطه توجه استقلالی به ایشان)؛ صحبت در اینست که آیا آن بزرگواران راضی اند که ما به قسمی عمل کنیم که توجه ما به آن بزرگواران ما را از توجّه به ذات ربوبی باز دارد؟!
روزی یکی از بزرگان از باب مزاح نقل می کردند و می فرمودند: «غالباً شیعیان برای ائمه علیهم السّلام در اعیاد و وفیات و مناسبت های دیگر مجالسی برپا کرده، ذکر آن بزرگواران آن را به میان می آورند، اما از همه مظلوم تر خود خداست، که هیچ مجلسی برای ذکر و یاد او گرفته نمی شود!!
این مطلب لطیفه ای است که حکایت از یک حقیقتی می کند و گرنه خداوند که مظلوم واقع نمی شود، این مائیم که صرفاً توجّه خود را به یک سلسله اسبابی قرار داده و از اصل مقصود چشم پوشی کرده ایم، در حقیقت این ظلم که حرمان از ذکر الهی است؛ به ما متوجّه است.
مگر قرآن کریم نفرموده است: اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوب.(4)
روزی خدمت یکی از بزرگان و علمای مشهد بودم که سخن از ادعیه توحیدی مفاتیح به میان آمد، بنده عرض کردم: آقا ادعیه توحیدی فراوانی از اهل بیت علیهم السّلام وارد شده و بسیاری از ادعیه ی مفاتیح هم به ما یاد می دهد که چگونه با خدا صحبت کرده و به او توجه کنیم. ایشان فوراً فرمودند: نه نه! آن ادعیه مربوط به خود ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین است. ما نمی فهمیم حال آنها با خدا چگونه بوده است. ما باید به همین توسّلمان به ایشان بپردازیم!
سؤال: اگر توجه استقلالی به امام صحیح نیست، پس چرا بعضی از روایات، ما را مستقیماً به حضرات معصومین ارجاع داده و توجه استقلالی دعوت می نماید؟!
پاسخ: با تأمل در مجموع روایات فهمیده می شود که در این موارد نیز گرچه خطاب ما به امام علیه السلام است، ولی باید توجه غیراستقلالی باشد.
خوب است وجه جمعی را که در کتاب نور مجرد مؤلف محترم آورده اند را در اینجا بیاوریم، ایشان می فرمایند: «علّامه والد می فرمودند: تقاضای حاجت به طور مستقیم از خود معصومین نیز صحیح است و در برخی از زیارات و ادعیه نیز وارد شده است؛ مانند ذیل دعای فرج: یا محَمدٌ یا علیٌّ یا علیُّ یا مُحَمَّد، اکفیانی فَإنَّکُما کافیانَ وَانصُرانِی فَإِنَکُما ناصِران، یا مَولانا یا صاحِبَ الزَّمان، الأمانَ الأماَن الأمانَ، الغَوثَ الغوثَ الغوثَ، أدرکنی أدرکنی أدرکنی، السّاعة السّاعة السّاعة، العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ؛ یا أرحَمَ الرَّاحِمینَ، بِحقِّ مُحمَّدٍ وَ ءَالِهِ الطَّاهِرینَ، ولی در این موارد نیز باید أنوار طاهره معصومین را فانی در خداوند لحاظ نموده و مرآت و مجلای حقّ ببیند، نه اینکه ایشان را مستقلاً منشأ اثر تلقی کند.
کراراً می فرمودند: افرادی که طالب غیر پروردگار و غیر توحید هستند نوعاً لسانشان به توحید باز نمی شود و در گفتار آنان نه در ابتداء و نه در انتهاء سخنی از توحید به میان نمی آید.
غیرتوحید، هرچه می خواهد باشد، با توحید قابل معاوضه نبوده و نباید در آن توقف نمود؛ ولو اینکه ملّا أعلی و أنوار مقدس أهل بیت علیهم السلام یا ملائکه باشد.
روزی در خدمت حضرت علامه والد رضوان الله تعالی علیه به دیدار یکی از بزرگان و مشاهیر علماء رفتیم. در طول یک ساعت و اندی که در مجلس ایشان بودیم، آن عالم میزبان فقط راجع به حضرت بقیّة الله الأعظم أرواحنا له الفداء و زمان ظهور و افرادی که در محضر و رکاب آن حضرت خواهند بود صحبت نمودند. ناگفته نماند که حقیر بارها در مجلس ایشان شرکت کرده و همیشه مجلسشان به همین منوال بود. پایان آن مجلس وقتی حضرت علامه ی والد بیرون آمدند، رو کردند به بنده و فرمودند: ببینید! این آقا به عالم توحید راه پیدا نکرده اند! اگر به آن عالم راه یافته بودند، در تمام این مجلس لاأقل کلامی از توحید حضرت حقّ نیز بر زبان می آوردند.» (5) بنابراین اگر کسی دائماً نام ائمه را با نگاه توحیدی بر زبان داشته و از ایشان استمداد بجوید، کاملاً مطلوب است؛ ولی اگر به دیده ی استقلال بین مبتلا شود، باید آنرا اصلاح نماید. یکی از تلامذه ی مرحوم علامه نقل می فرمود: «عادتی یکی از دوستان بر این بود که در هنگام نشست و برخاست و کارهای دیگر «یا علی» می گفت. روزی در محضر مرحوم علّامه درموقع برخاستن طبق عادت گفت: یاعلی؛ مرحوم علّامه بدون فاصله با قصد انشاء فرمودند: «یاالله» باری، گذشته از نگاه استقلالی اشکال مهم دیگری که عموماً دامنگیر این گروه می شود این است که مقصد اعلای خود را دیدار ظاهری حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء قرار می دهند و اگر احیاناً دیدار منیر حضرتش روزی آنان شد، دیگر هیچ خواسته ای ندارند.
در حالی که صرف دیدار ظاهری امام علیه السلام دردی را دوا نمی کند. حضرت علّامه آیة الله طهرانی در این باب می فرمایند: «چنانچه فقط به دنبال ظهور خارجی باشیم بدون منظور و محتوایی از آن حقیقت، در این صورت آن حضرت را به ثمن بخسی فروخته ایم و در نتیجه خود ضرر بسیاری برده ایم؛ زیرا مراد و مقصود، تشرّف به حضور طبیعی نیست، وگرنه بسیاری از افراد مردم در زمان حضور امامان به حضورشان می رسیده اند و با آنها تکلّم و گفتگو داشته اند، ولی از حقیقت شان بی بهره بوده اند. اگر ما در مجالس توسل و یا در خلوت، به اشتیاق لقای آن حضرت بوده باشیم، و خداوند ما را هم نصیب فرماید؛ اگر در دلمان منظور و مقصود لقای خدا و حقیقت ولایت نباشد، در این صورت به همان نحوی به خدمتش مشرف می گردیم که مردم در زمان حضور امامان به خدمتشان مشرف می شده اند؛ و این غبن و ضرری است بزرگ که ما با جدّ و جهد و با کدّ و سعی به محضرش شرفیاب شویم و مقصدی بالاتر و والاتر از دیدار ظاهری نداشته باشیم، یا آن حضرت را برای حوائج مادّیه و یا رفع گرفتاری های شخصی و یا عمومی استخدام کنیم. این امری است که بدون زحمت توسّل برای همه ی افراد زمان حضور امامان علیهم السّلام حاصل بوده است!
ولی آنچه حقّاً ذی قیمت است، تشرّف به حقیقت و وصول به واقعیت آن حضرت است. اشتیاق به دیدار و لقای آن حضرت، از جهت آیتیّت و مرأتیّت حضرت حقّ سبحانه و تعالی است؛ و این مهم است، و این از أفضل اعمال است، و چنین انتظار فرجی زنده کننده ی دل ها و راحت بخشنده ی روان هاست. رزقنا ان شاء الله بمحمّد و آله.
دانستن زمان ظهور خارجی برای ما چه قیمتی دارد؟ و لذا در اخبار از تفحّص و تجسّس در این گونه امور هم نهی شده است.(6)
شما فرض کنید ما با علم جفر و رمل صحیح به دست آوردیم که ظهور آن حضرت در یکسال و دوماه و سه روز دیگر خواهد بود؛ در این صورت چه می کنیم؟ وظیفه ما چیست؟
وظیفه ی ما تهذیب و تزکیه و آماده کردن نفس امّاره است، برای قبول و فداکاری و ایثار...»(7) پس نتیجتاً اگر ما در صدد اصلاح نفس برآمدیم، فرج حقیقی برای ما منکشف می شود و الّا یا به زیارت ظاهری موفق نمی شویم و یا اگر هم بشویم، چون درصدد اصلاح نفس نبودیم، لقاء بدن عنصری و مادّی آن حضرت برای ما اثر بسیاری نخواهد داشت، و از این لقاء فائده ای نخواهیم برد. و لذاست که می بینیم بسیاری از افرادی که در مسجد سهله و کوفه و یا بعضی اماکن متبرکه دیگر برای زیارت آن حضرت مقیم بوده اند و اربعین ها گرفته و نذرهایی کرده اند و به زیارت هم نائل شده اند، ولی چیز مهمّی از آن زیارت عائدشان نشده است.
گروه چهارم:
گروه چهارم منتظران لقاء واقعی حضرت صاحب الأمر علیه السلام هستند که با دو بال علم و عمل پا در عرصه ی تهذیب و تطهیر نفس گذارده، و با نفس أمّاره خود به جنگ مشغول شده، و هدف اصلی ایشان لقای خدا می باشد و در راه مقصود کمر همّت را محکم بسته، به مجاهده می پردازند.
بدون شک اگر این اشخاص در مسیر مجاهده ثابت قدم بمانند، به مقتضای والَّذینَ جَاهَدوا فِینَا لَنَهدیَنَّهُم سُبُلَنا ، به مقصود خواهند رسید و ظهور شخصی و باطنی آن حضرت برای آنان صورت می گیرد؛ زیرا لقای حضرت حقّ بدون لقای آیتی و مرآتی امام علیه السلام صورت نپذیرد.
توضیح اینکه امروزه راه تشرّف به حقیقت ولایت آن حضرت باز است، و مهم نیز همین است، ولی نیاز به مجاهده با نفس امّاره و تزکیه نفس دارد، خواه ظهور خارجی و عمومی آن حضرت بزودی واقع گردد یا نگردد، زیرا خداوند ظالم نیست و راه وصول را برای افرادی که مشتاقند نبسته، بلکه این در پیوسته باز است. و به تعبیر دیگر حقیقت آیه ی کریمه قرآن که در روز غدیر خم نازل شد، الیَومَ أَکمَلتُ لَکُم دینَکُم ،(8) هنوز زنده و پابرجاست و تا امروز که در غیبت کبری به سر می بریم دین به کمال خودش باقی است. و کسی نمی تواند ادّعا کند که چون امام ما غائب اند، طریق اصلاح نفس و سیر و سلوک مسدود شده و دین خدا فعلاً ناقص و راه بسته است، تا آن حضرت ظهور بفرمایند.
نه امام علیه السّلام غائب نیستند. این مائیم که خود را از منظر ایشان مخفی کرده و با هزاران آلودگی نفسانی خود را از دیدار دل آرای اماممان محروم کرده ایم. تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز.
در کتاب شریف امام شناسی در این باب آورده اند:
«
در اینجا باید سه نکته را در نظر داشته باشیم، اوّل آنکه: غیبت آن حضرت از جانب ماست نه از جانب ایشان، یعنی ما به واسطه گناه و انانیّت و استکبار، خود را از زیارتشان محروم داشته ایم نه آنکه ایشان خود را مهجور و مخفی می دارند؛ و به عبارت دیگر او از ما غائب است و ما از او غائب نیستیم.
نکته دوّم آنکه: قدرت و علم و احاطه و سیطره آن حضرت به امور، متوقّف بر زمان ظهور نیست، بطوریکه قبل از ظهور فاقد آن باشند و پس از ظهور واجد شوند؛ بلکه در هر دو حال هَیمنه و سَیطره و احاطه تکوینیّه که لازمه ولایت کلیّه است با آن حضرت است، ولی قبل از ظهور، این مطلب از انظار مردم و از ادراک عقول و نفوس پنهان است و پس از ظهور آشکار می شود.
نکته سوّم آنکه: قدرت عملیّه و گسترش علمیّه و احاطه تکوینیّه آن حضرت به امور، منحصر در کارهای خیر و بِرّ و احسانی که به نظر ما خیر است نیست؛ بلکه هیمنه و سَیطره بر تمام امور است از خیرات و شرور، و به طور کلّی بر هر عمل و بر هر فعل و بر هر موجودی از موجودات؛ زیرا که بر اساس نظام کلّی عالم تکوین، عالم سراسر خیرات است و أبداً شرّی وجود ندارد؛ شَرّ، امر عَدَمی است و از خدا نیست و از ولیّ خدا هم نیست؛ و الشرُّ لَیسَ إِلَیکَ. »(9)بنابراین ما باید هدفمان لقاء خدا بوده و وجود مقدّس حضرت صاحب الزمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف را به عنوان مرآت و طریق ببینیم و با استمداد از ولایت کلیه آن حضرت، دائماً در سیر به سوی خداوند قدم برداریم تا وارد حرم امن و امان الهی گردیم که اگر چنین نمائیم همواره قلباً و روحاً به آن حضرت متصل می باشیم.
انسانی که در مقام عبودیت قرار گرفته به درجه ای می رسد که حضور و غیاب امام برای او تفاوتی ندارد و همیشه از آن کانون فیض بهره مند است.
در احوالات مرحوم حدّاد و مرحوم آیة الله حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی قدّس الله تربتهما، در کتاب شریف روح مجرّد آمده است: «حضرت آقا خیلی در گفتارشان و در قیام و قعودشان و به طور کلّی در مواقع تغییر از حالتی به حالت دیگر، خصوص کلمه ی «یا صاحب الزمان» را بر زبان جاری می کردند.
یک روز یک نفر از ایشان پرسید: آیا شما خدمت حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه مشرف شده اید؟
فرمودند: کور است هر چشمی که صبح از خواب بیدار شود و در اولین نظر نگاهش به امام زمان نیافتد.
أقول: چقدر این جمله شبیه است به کلام مرحوم آیة الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی قدّس الله تربته که چون از ایشان سؤال شد: چه وقت انسان حضور صاحب الزمان می رسد؟!
فرمودند: «در وقتی که حضور و غیبتش برای انسان تفاوت نداشته باشد.» (10)
و همچنین یکی از شاگردان مرحوم علّامه طهرانی نقل می کنند: در زمان اقامت ایشان در طهران، روزی خدمتشان عرض کردم، آیا شما محضر حضرت می رسید؟ و اگر با ایشان دیدار دارید نحوه ی آن به چه صورت است؟ فرمودند: مَثَل ما مَثَل یک فرزند دبستانی که مشغول تحصیل و رسیدگی به تکالیفش است و پدر این فرزند در محل خود به آموزش مشغول است. هر گاه سؤال و مشکلی برای او پیدا می شود، بدون هیچ گونه مانعی حضور پدر رسیده، مسأله خود را مطرح و عرض حاجت می کند. البته شما این مطلب را در حیات بنده برای کسی نقل نکنید.
امید آنکه خداوند ما را از منتظران واقعی آن حضرت قرار دهد و مقدمات ظهور شریفشان هرچه سریع تر محقّق شده و چشمان رمددار ما به جمال دل آرایشان روشن و منوّر گردد. آمین یا ربّ العالمین




برچسب ها :

حجت الاسلام عباس جعفری فراهانی: آشنایی، گزینش و انتخاب الگوی کامل و شایسته، نیاز فطری هر انسان کنجکار و آرمان گراست. زیرا در گستره ی وسیع زندگی انسان و رفتارهای کوچک و بزرگ اخلاقی و پیشرفت های او و در همه جوانب و روابط سیاسی، فقهی و فرهنگی جامعه به طور بسیار محسوس، تأثیر گذار هست و کارآیی و نقش زیادی خواهد گذاشت. خداوند حکیم در این باره، پیامبرانی را به عنوان الگو و اسوه، مبعوث نمود تا انسان های خواهان رشد معنوی و تکامل انسانی با مشاهده و مطالعه زندگی آنان، راه سعادت و ترقی و تکامل را طی نمایند. برترین این پیامبران حضرت محمّد بن عبدالله(ص) به عنوان خاتم و اشرف پیامبران الهی می باشد که خداوند شخصیت و زندگی و سیره و رفتار او را به عنوان اسوه و الگوی برای همه بشر تا روز قیامت قرار داده است.

اصحاب و یارانی که به او ایمان آورند، همه رفتارهای او را از نزدیک می دیدند و به شدت تحت تأثیر ایشان قرار می گرفتند و چنان در اخلاق و رفتار آنان تأثیر می گذاشت که سر از پا نمی شناختند!. یکی از برجسته ترین یاران و دست پروردگان پیامبر(ص)، امام علیّ بن ابی طالب(ع) بود که پروانه وار، گرد حضرت می چرخید و از رفتار و کردار او، درس می آموخت که در خطبه ی نهج البلاغه به آن اشاره فرموده است.

بی تردید شخصیت پیامبر اعظم(ص)، الگو و اسوی کامل و تمام عیار گذشته، امروز و فردای بشریت است. جهان امروز با پیشترفت های فوق العاده ای که در همه ی زمینه ها کرده و به کلی دگرگون شده اما در زمینه های اخلاقی و معنوی محتاج تعالیم معنوی و اخلاقی شناخته شده و تا شناخته ی پیامبر اعظم(ص) می باشد.
با این هدف متن کوتاه زیر را تهیه و در اختیار خوانندگان عزیز گرفت. امید است مورد قبول اشرف مخلوقات و نبی مکرم(ص) واقع شود. ان شاء الله.

۱ ـ ولادت و حوادث همگام با ولادت
خاتم انبیاء و اشرف مخلوقات حضرت محمّد بن عبدالله(ص) بنا به دیدگاه شیعیان اثنا عشری و پیروان اهل بیت(ع) در هفدهم ربیع الأوّل [۱] عام الفیل* (سالی که سپاه فیل به فرماندهی ابرهه، پادشاه حبشه به خانه کعبه در مکّه حمله کردند) در شهر مکّه به دنیا آمد. قبل از تولد، پدرش را از دست داده بود. در شش سالگی مادر بزرگوارش، آمنه بنت وهب، دنیا را وداع کرد و این نوجوان کاملا یتیم شد و تحت سرپرستی جدّش عبدالمطّلب و پسر عمویش ابوطالب قرارگرفت. حوادث و رخدادهای دوران نوجوانی، جوانی، تا چهل سالگی و پس از آن با رویدادهای عجیب و غریبی و خارق العاده ای همراه است که برای هر خواننده و شنونده مسلمان و غیر مسلمانی شگفت انگیز و جذّاب خواهد بود.
خاموش شدن آتشکده فارس، وقوع زمین لرزه و کنده شدن بت ها از محل خود، ناله ی شیطان و… نشانه ی وقوع رخدادی بزرگ و مولودی ارزشمند و با خیر و برکت برای بشریت یعنی وجود نازنین حضرت محمّد(ص) بود که جهان آلوده به ظلم و ستم و کفر و گمراهی را به توحید و خداپرستی و تقوا و کمالات انسانی رهنمون می شود. [۲]

۲ ـ سفر تاریخی به شام و پیش گویی راهبان مسیحی
حضرت پیامبر(ص) دو سفر تاریخی به شام(در دوازده و بیست و پنج سالگی) داشته اند که در سفر اول بَحیرای راهب به حضرت ابوطالب، نسبت به حوادث ناگواری که از سوی یهود در انتظار او خواهد بود، هشدار داد!.
در سفر دوم نسطورای راهب به مَیْسره(غلام خدیجه بنت خُویلِد) نسبت به آینده درخشان پیامبر نوید و مژده داد!. و در این سفر بود که سود فراوانی برای خدیجه به دست آورد و و میسره هم گزارش درست کاری حضرت را به خدیجه اعلام نمود. [۳]
آن حضرت، در بیست سالگی در حِلْف الفضول(پیمان جوان مردان) شرکت کرد. ایشان در همین ایّام به عنوان”محمّد امین” [درست کار و راست گو] معروف و رفتار و کردار او در میان مردم مکّه و در اوضاع جامعه جاهلی موجب شگفتی و تعجب شده بود. [۴]

۳ ـ ازدواج با خانم خدیجه(س)
در بیست و پنج سالگی با خدیجه بنت خُویِلد(س) که زنی پاک دامن، با تقوا و خدا ترس بود و ثروت زیادی داشت، ازدواج نمود. حضرت خدیجه(س) اختیار مصرف اموال و دارایی خود را به او سپرد. در باره شخصیت، خدمات او به اسلام و پیامبر(ص) و سائر کمالات حضرت خدیجه(س) می باید به طور جداگانه بحث کرد. [۵]

۴ـ تربیت علی بن ابی طالب(ع)
در سیزدهم رجب سی ام عام الفیل، قبل از بعثت، از پدری موحّد[حضرت ابو طالب(ع)] و مادری پاک دامن[فاطمه بنت اسد]، فرزندی در داخل کعبه به دنیا آمد که در شش سالگی با هدف تربیت به منزل پیامبر(ص) و خدیجه(س) منتقل شد. [۶] امام علی(ع) در یکی از خطبه های نهج البلاغه به داستان ارتباط تناتنگ خود و استفاده از تعالیم و معنویات پیامبر(ص) اشاره می کند. [۷]

۵ـ مبعوث شدن به نبوت و رسالت
در حالی که چهل سال از عمر شریف حضرت محمّد(ص) گذشته بود، در بیست وهفتم رجب، خداوند به مردم منّت گذاشت و او را به عنوان”نبیّ، رسول، خاتم و اشرف پیامبران” برگزید. نزدیک به سه تا پنج سال از آغاز پیامبری او به صورت مخفی گذشت و در این مدت با زحمت زیاد، تعداد اندکی از جوانان، اقوام، دعوت او و سخنان قوی ومنطقی تهیدستان و فقیران مانند حضرت علیّ(ع)، حضرت خدیجه(س)، زید بن ارقم، عمّار بن یاسر، مُصعب بن عُمیر، بِلال بن رباح و… را شنیدند به او ایمان آوردند. [۸]
در باره ی چگونگی نزول وی و کیفیت آن، مباحث زیادی در بین نویسندگان مطرح است که خوانندگان محترم جهت اطلاع به منابع تفسیری و تاریخی مراجعه نماید. [۹]

۶ ـ مخالفت های دشمنان
به دستور خدواند پیامبر(ص) مأمور شد پس از سه سال، اقوام و سایر مردم حجاز را به تعالیم اسلام و قرآن دعوت نماید که در نتیجه، مخالفان پیامبر(ص) که با دعوت الهی او دشمنی می ورزیدند به شیوه ای گوناگون به اذیّت و آزار و شکنجه او وسایر مسلمانان پرداختند که برخی از آن ها مجبور شدند به خارج از شهر مکه هجرت نمایند. در هجرت به حبشه(سال دوم بعثت) گروه پانزده نفره مسلمانان به رهبری جعفر بن ابی طالب و همراهان او موفّق شدند، آیات قرآن و فرامین الهی را به گوش مسیحیان(از فرقه یعقوبی) و… برسانند و گامی جدید در تبلیغ اسلام بردارند. محاصره مسلمانان در شعب ابی طالب (سال پنجم بعثت)، به مدت چهار سال طول کشید که در واقع تمرینی برای مسلمانان در تحمّل سختی ها و صبر و بردباری در راه خدا بود. [۱۰]

۷ ـ ولادت حضرت فاطمه(س)
با درگذشت تمامی فرزندان پیامبر(ص) که همه از خدیجه بودند، دشمنانان به دعوت پیامبر(ص) و آینده ی دستورات اسلام با نگاه شک و تردید شکست می نگریستند و اظهار خوشحالی کردند و به پیامبر(ص) لقب “ابتر” دادند، ولی با اراده ی خداوند، فرزندی به آن حضرت به نام فاطمه(س) عنایت فرمود.(در این باره، سوره کوثر نازل شد که موجب خشم و عصبانیت دشمنانان را فراهم نمود. در باره شخصیت و مقامات عصمت و سائر کمالات انسانی و معنوی آن حضرت می باید در منابع و کتاب های روائی شیعه و اهل سنت تحقیق نمود که البته آثار خوبی نیز در باره ایشان منتشر شده است).

۸ ـ از دست دادن بانو خدیجه(س) و حضرت ابوطالب(ع)
در سال دهم بعثت با درگذشت حضرت خدیجه و حضرت ابوطالب، دو یار و پشتیبان واقعی و ارزشمند خود، آزمون سختی برای پیامبر(ص) پیش آمد. البته حادثه ی معراج و سِیْر به آسمان ها، به نوعی جبران اذیت ها، و دشواری های روحی پیامبر(ص) و مسلمانان بود که عجائب قدرت الهی و نشانه ای عظمت پروردگار را خداوند به پیامبرش نشان داد و باعث استحکام و ایمان بیشتر مسلمانان و آینده ی درخشان گسترش اسلام بود. [۱۱]

۹ ـ توطئه ی قتل پیامبر(ص) و هجرت های تاریخ ساز
پیامبر اکرم(ص) به همراهی زید بن حارثه و علی بن ابی طالب(ع) به هدف تبلیغ دستورات الهی، ابتدا به طائف(هفتاد و دو کیلومتری مکّه) سفر کرد و پس از ده روز به مکه بازگشت پیامبر(ص) مصعب بن عمیر را به یثرب فرستاد تا به آنان قرآن بیاموزد، و به اسلام دعوت نماید.
جذابیت آیات قرآن ولحن شیوا و شیرین همراه با محتوای عالی آن، و خستگی از بت پرستی و شرک، عامل اساسی جذب مردم به ویژه جوانان به دستورات اسلام بود. این مسایل باعث شد تا جمعیت مسلمانان در یثرب افزایش یابد و حتی زمینه ی مهاجرت مسلمانان مکّه به سوی یثرب فراهم شود.
پس از کشف توطئه ی قریش در دارالندوة(محل تصمیم گیری های مهم قریش) و آگاه شدن پیامبر(ص) آن حضرت مأمور شد تا یک نفر را به جای خود در بستر بخواباند و شبانه از مکّه خارج شود. [۱۲] با این هجرت تاریخی، توطئه ی قتل و ترور پیامبر(ص) ناکام ماند و احساس خطر قریش از سوی یثربیان تحقق پیدا کرد.

۱۰ ـ تشکیل حکومت اسلامی و پیامدهای آن
با هجرت تاریخی پیامبر(ص) که به صورت معجزه و امداد الهی انجام شد و استقبال پر شکوه و بزرگ مردم یثرب از ایشان، زمینه برای اقدامات بزرگ مانند ساخت مسجد، پیمان برادری و اخوّت عمومی و خاص مهاجران و انصار، هجرت سائر مسلمانان به شهر یثرب، مبداء شدن تاریخ، تغییر نام یثرب به نام مدینة النبی(ص)، تشکیل نیروهای دفاعی از شهر پیامبر(ص)، مسلمانان و غیر مسلمانان و…آغاز شد. از طرف دیگر، پیامبر و مسلمانان با توطئه های منافقان و طائفه های لجوج یهودی و مسیحی و مشرکان مکّه، تغییر قبله و… مواجه گردیدند. [۱۳] پیش آمدن جنگ های بدر، احد، بنی نضیر، بنی قریظه و بنی المصطلق، احزاب(خندق)، پیمان رضوان و صلح حدیبیه(فتح مبین)، جنگ خیبر، نامه نگاری با پادشاهان و رهبران کشورها و مناطق بزرگ جهان مانند ایران، روم، حبشه، مصر، شام و یمامه و پاسخ منفی و سکوت و مخالف آنان، جنگ موته، فتح مکه و پیمان شکنی کفار قریش، عفو عمومی پیامبر(ص)، جنگ حنین، جنگ تبوک و جانشینی امام علی(ع) در مدینه، نزول سوره برائت و ابلاغ در مراسم حج توسط حضرت علی(ع)، حجّة الوداع در سال دهم هجرت، داستان مباهله با مسیحیان نجران، واقعه غدیر خمّ و اعلان جانشینی پیامبر(ص) و امامت مولا علیّ بن ابی طالب(ع) و یازده فرزند از نسل او و حضرت فاطمه زهرا(س)، اعزام سپاه اسامة بن زید، نامه ای که وصیت نامه ای که نانوشته ماند! و بالأخره بیماری و کسالتی یا مسمومیتی که منجر به ارتحال ملکوتی [خاتم پیامبران و اشرف مخلوقات جهان و الگو و اسوه بشریت در فضائل و کمالات انسانی] حضرت محمّد بن عبدالله(ص) در بیست و هشتم ماه صفر المظفّر سال یازدهم هجری[۱۴] [از شصت و سه سال عمر ارزش مند و مملوّ از برکات جاویدان مانند نزول قرآن کریم و سنّت نبوی(ص)] گردید، از دیگر حوادث و اتفاقات مهمّی هست که هر کدام در جای خود، شایسته بحث و بررسی مفصّل می باشد. علاقه مندان و دوست داران ارجمند را به مطالعه دقیق منابع معرفی شده در ادامه ی این نوشتار کوتاه ارجاع می دهم.




برچسب ها :

با توجه به ابعاد گوناگون انتظار، می توان شیعیان منتظر را به چهار دسته تقسیم نمود.
گروه اوّل:
گروه اوّل از منتظران حضرت ولی عصر علیه السلام کسانی هستند که نگاهشان به ظهور ایشان بیش از یک خبر نیست؛ و اجمالاً آن را در اعمال لایه های اعتقادی ذهن خود طبقه بندی کرده و سالی یکبار هم به فایل ظهور و انتظار ذهن خود سر نمی زنند.
طبیعتاً زندگی آنها، هیچ رنگ و بوئی از انتظار نمی دهد و با تغییر و تحوّلات زمانه، برنامه زندگی آنها هر روز رنگ جدیدی به خود می گیرد.
چنین افرادی به جهت کمبود اطلاعات دینی و اُنس با آموزه های غیراسلامی غربی و شرقی، عموماً دچار شک و تردید شده و در وادی هائی خطرناک گرفتار می شوند. و از همین روست که در روایات آخرالزّمان در مورد برخی از افراد آمده: أصبح مسلماً و أمسی کافراً.
گروه دوم:
اما دسته دوم از منتظران که اکثر جامعه ی شیعی را در بر می گیرد، افرادی هستند که اعتقاد به تحوّل جهانی حضرت بقیّة الله را از پدران خود به ارث برده اند. و در مقام گفتار و ادّعا سخت خود را شیفته ی دیدار و فرج مولایشان معرّفی می کنند و گه گاهی در مناسبت های مختلف مذهبی عرض ارادتی می کنند و احیاناً ذکر اللهم عجّل لولیّک الفرج بر زبان جاری می سازند. اما در مقام عمل و در زندگی و اجتماع، کوچه و بازار، درس و مسجد وقتی اعمال آنها را زیر ذرّه بین قرار دهیم، گویا اصلاً بوئی از شخص منتظر از او به مشام نمی رسد؛ و وقتی در زوایای نفس او بنگریم، هیچ تمایلی نسبت به ظهور آن حضرت در او دیده نمی شود.
گرچه با زبان قال می گوید: «خدایا امام زمان ما را برسان» ولی با زمان دل می گوید: «خدایا از تو می خواهم قدری در آمدن حضرت دست نگهداری تا من به کمال مشتهیات خود نائل آیم. بارالها! مخارج عائله سنگین است؛ من قدری از مال ربوی استفاده می کنم. وقتی به وضع مناسبی از جهت مالی رسیدم توبه و استغفار می کنم. علاوه بر آن خمس آنرا نیز از باب ردّ مظالم می پردازم و ...» خلاصه در هر زمینه ای در امور روزمره با توجیهات غلط و کلاه های شرعی عمر خود را سپری می کند. در حالی که خود در سویدای نفسش آگاه است که همه یا غالب برنامه هائی که برای زندگی خود چیده است، همه ی آن یا غالب آن با شرع پاک اسلام یا بهتر بگوئیم با آنچه که امام زمان علیه السلام از او می خواهند، مغایرت دارد.
از اینها گذشته نسبت به ظهور حضرت رعب و ترس عجیبی در دل احساس می کند، با خود می گوید: «آخر این آقا هم اگر روزی تشریف بیاورد، مرا از همه مشتهیات نفسانی که منع می کند، هیچ، می گوید: بسم الله این شمشیر و این میدان جنگ، بفرمایید جهاد کنید.»
براستی با این دیدگاه به داستان فرج نگریستن، از بزرگترین جفاهاست! لذاست که در درون خود هیچ رغبتی به ظهور ندارد و با خود زمزمه می کند: یابن الحسن روحی فداک، اصبر الی یوم الفراغ (فراغ عن الدنیا)؛ یعنی آقای من، شما حقّید، ولی من آماده نیستم، انشاء الله بعد از رسیدن به تمام آرزوهایم، بعد از 120 سال اگر عمری و توفیقی بود، برای جانفشانی در خدمتیم.
باید توجه داشت که این طرز فکر بسیار خطرناک است و چنین شخصی با گذر زمان-خدای ناکرده مبتلا به نوعی بی تفاوتی و کم توجهی نسبت به مسأله فرج و عموم مسائل دینی خود می شود و نه تنها این انتظار کاذب سبب قرب و نزدیکی او به صراط مستقیم نمی گردد، بلکه هر روز به شک و شبهه ی او افزوده می شود تا جائیکه چه بسا با وارد شدن مختصر شبهه ای همه معتقدات خود را از دست داده و آخرالامر ندا سرمی دهد: یا حَسرتَی علَی مَا فَرَّطتُ فِی جَنب الله.(1)
برای رهایی از این خطر باید انسان سطح معلومات دینی خود را بالا ببرد و برای مسأله فرج، علماً و عملاً برنامه ریزی دقیق کرده، آن را مو به مو اجرا کند تا به لطف حضرت حقّ در زمره ی منتظران واقعی آن حضرت قرار گیرد.
در نیمه شعبان سنه 1415 هجریه قمریه در مراسم عمامه گذاری عدّه ای از طلاب، حضرت علاّمه آیة الله حسینی طهرانی درباره کیفیت اعتقاد به امام زمان علیه السلام مطالبی بسیار نفیس بیان فرموده اند که ما قسمتی از آن را به عنوان تبرک ذکر می کنیم، ایشان فرمودند:
«آن امام زمانی که ما معتقدیم، همه معتقدند و در دعاها برای تعجیل آن حضرت دعا می کنند، آن امام زمانیست که متحقّق به حقّ است. اگر الآن ما متحقّق به حقّ باشیم و الله همین الآن ظهور می کنند، ولی ما با این اعمال خودمان او را کنار می زنیم، او را از صحنه خارج می کنیم، اگر هم ظهور کند با هزار ایراد بر کارهای او ایراد می گیریم و او را شخص لایق حکومت و زمامداری نمی دانیم و با فرمول های اصولی و اجتهادی در برابر احکام غیبیّه او، او را محکوم می کنیم؛ چون زمینه کلّی آماده برای ظهور او نیست، و ما او را نمی پذیریم و ردّ می کنیم؛ او هم به التماس نمی آید ظهور کند و دنبال ما بگردد. بدانید که او عزیز است به عزّت خدائی! وَ للهِ العِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلمُؤمِنینَ وَ لَکَنَّ المُنافِقینَ لا یَعلَمُون.(2)
حالا ما واقعاً دنبال امام زمان می گردیم؟! یا نه، بر اصل تعبدّ و تقلید از نیاکان و اجداد است؟! اگر این دوّمی باشد که خیلی اهمیّت ندارد، ما اگر شیعه هم نشویم سنّی هم باشیم، اگر مسلمان هم نشویم، یهودی و نصرانی هم باشیم، زیاد تفاوتی ندارد؛ زیرا که آراء و مذاهب، مختلف است. هر کس چیزی را می گیرد و دنبال آن چیز می رود و با آن انس دارد و سرگرم است. و اگر بنای تحقّق به حقّ نباشد چه داعی داریم که ما برخصوص این امام زمان بایستیم؟ شب نیمه شعبان غسل کنیم، تا به صبح بیداری بکشیم، عبادت کنیم، به کارها و سنّت مشغول باشیم و بر میلاد او خوشحالی می کنیم، و بر فرج او انتظار داشته باشیم، و انتظار فرج را اعظم از مثوبات بدانیم، اینها برای چیست؟ اینها برای تحقّق به حقّ است، غیر از تحقّق به حقّ هیچ نیست.
و الّا اگر ما از قرآن دور باشیم، امام زمان از ما دور است. آیات قرآن همه اش حجّت است، در زمانی دون زمانی نیست، ما همیشه با قرآن باید آشنا باشیم، قرآن را باید حفظ کنیم، با قرآن باید سر و کار داشته باشیم، به معانی قرآن باید آشنا باشیم، لغات قرآن باید در زندگی ما رواج داشته باشد.»
گروه سوم:
اما گروه سوّم از شیعیان و محبّین اهل بیت علیهم السلام کسانی هستند که عموماً در خانواده های مذهبی رشد کرده و از اعتقادات مذهبی صحیح و محکمی برخوردارند. تعداد این افراد گرچه از گروه دوم کمتر است، امّا به هر حال تعداد متنابهی از جمعیّت شیعی را دربرمی گیرد.
محبّت اهل بیت علیهم السّلام در این افراد از بدو تولّد با شیر مادر در جانشان نشسته و با ذکر یابن الحسن یابن الحسن قدم به سن تکلیف نهاده اند. روزه و نمازشان را بیاد مولایشان به جا می آورند، و بر شرکت در مجالس اهل بیت علیهم السلام مداومت دارند و خلاصه در شادی و عزا تمام توجّهشان مبذول وجود حضرت بقیّة الله الأعظم علیه السلام است. و غایت مطلوب و آرزویشان دیدار روی منیر آن حضرت می باشد و چه بسا برای نیل به این مقصود، کراراً شب های چهارشنبه ی جمکران را ادراک کرده اند و ...
نهایتاً با بررسی حالات این گروه پاک و مؤمن و متّقی می بینیم که برخی از ایشان با گذشت زمان و تأخیر در امر فرج و موفق نگشتن به زیارت حضرت دچار مشکلاتی از قبیل یأس و نومیدی شده، دست از همه ی مسائل دینی شسته و حتّی احیاناً از شنیدن این گونه امور ابراز انزحار می کنند که متأسفانه در زمان ما آمار این دسته افراد روبه فزونی است! و گروهی نیز که به یأس مبتلا نمی شوند علی رغم اینکه سال هاست در یاد آن حضرت به سر برده و در فراق می سوزند، ولی نفوسشان در مراحلی متوقف شده و از رشد و تکامل باز ایستاده اند.
امّا مشکل اساسی و خطای بزرگی که دامنگیر این گروه شده اینست که: خواسته یا ناخواسته وجود ائمه طاهرین و خاصّه حضرت ولی عصر علیهم السّلام را استقلالی پنداشته اند و لقاء و دیدار آن حضرت را غضر و مقصود اصلی خود قرار داده اند، نه لقاء و رضای الهی را؛ و چون دیدار ظاهری آن حضرت بر اساس حکمت الهی مصلحت نبوده و روزی ایشان نمی شود به یأس دچار می گردند و یا از رشد باز می مانند.
آری وجود آن حضرت ظلّی و تبعی است و مقصد و مقصود باید خود خداوند باشد. هرچه هست از آن خداست، صفات و اسماء حقّ متعال است که در آن حضرت تجلّی کرده و آن حضرت را آئینه و مرأت تمام نمای صفات جمال و جلال حقّ ساخته است. این حقیقت از مسلمات و ضروریات اسلام و اهل توحید است که هیچ موجودی اعمّ از جزئی و کلّی، کوچک و بزرگ، وجود استقلالی ندارد، بلکه همه موجودات مظاهر و مجالی ذات اقدس واجب الوجودند و هر کدام به حسب سعه و ضیق ماهیّات و هویّات خود، نشان دهنده ی حقّ می باشند. لذاست که قرآن مجید تمام موجودات ملکی و ملکوتی را آیه ی خدا می داند.
از فرمایشات معصومین نیز، شواهد زیادی در این زمینه وجود دارد که ایشان برای خودشان مقام استقلالی قائل نبوده و نگاه استقلالی را تفویض و غلط می دانسته اند. در کتاب شریف نور مجرد در این زمینه آورده اند: «مگر نه اینست که ائمه علیهم السلام را در زیارت جامعه، اینگونه مورد خطاب قرار می دهیم: الدُّعاة إلی الله و الأدلّاءُ علی مرضات الله. یعنی أئمه علیهم السلام داعی و دعوت کننده به سوی الله هستند. حقائق نوریّه ی ایشان داعی، و ذات حضرت حیّ قیوم مدعوّ إلیه است. و حقیقت ایشان، خدانماست نه خودنما؛ یعنی آنان آمده اند تا شیعیان خود را به سوی خداوند حرکت دهند و آنچنان که خود حائز مرتبه ی تمام و کمال از محبّت حضرت ربّ تبارک و تعالی بوده و التامّین فی محبّة الله هستند. قلوب موالیان خود را نیز از شراب محبّت خدا مملوّ سازند، تا آنان با مستی و سُکر حاصل از آن شراب، از رجس شرک و خودپرستی غفلت طاهر شوند.»(3)
موالیان ما وسیله و طریق و مربی اند، برای صعود به اعلا ذروه ی کمال که توحید به حضرت ربّ العزّة جل و علا و مقام عبودیت است.
این معنا غلط است که بگوئیم ائمه طاهرین صلوات الله علیهم أجمعین آمده اند ما را به خود بخوانند و بشر باید بذل توجه به امامان نماید؛ ولی امامان خود به خدا توجّه می کنند، این طرز تفکّر سر از شرک در می آورد.
مَثل این سخن، مثل این است که کسی از نردبانی برای رسیدن به بام استفاده نماید و در حال بالارفتن باشد، و چون به کنار بام می رسد بر روی نردبان توقّف کند. حال هرچه به او بگوئیم: عزیزم رسیدی به بام، بیا گام دیگری بردار و بر بالای بام برو و به منظورت برس، می گوید: نه همین جا مناسب است!
این تفکّر اشتباه، گاه تا جائی پیش می رود که امروزه بعضی می گویند: «ما نماز هم که می خوانیم، توجهمان را به امام زمانمان منعطف کرده و به او اقتدا می کنیم و لذا همیشه نماز را به جماعت حضرت برگزار می نماییم.» یا در زیارت مشاهد مشرّفه رو به امام کرده و برای امام سجده می کنند و نمونه هائی از این قبیل که همه نشان از نگاه استقلالی به امام علیه السلام دارد.
باید دانست که مسلّماً توسّل و انابه و التماس به درگاه معصومین علیهم السلام عین حقّ است و حرمانی بالاتر از این نیست که کسی از درگاه پر احتشام اهل بیت رانده شده و دستش از دامان ایشان کوتاه گردد.
ولی توسل، به معنای وسیله قراردادن ایشان برای رسیدن به خداوند است، نه غفلت از خداوند (به واسطه توجه استقلالی به ایشان)؛ صحبت در اینست که آیا آن بزرگواران راضی اند که ما به قسمی عمل کنیم که توجه ما به آن بزرگواران ما را از توجّه به ذات ربوبی باز دارد؟!
روزی یکی از بزرگان از باب مزاح نقل می کردند و می فرمودند: «غالباً شیعیان برای ائمه علیهم السّلام در اعیاد و وفیات و مناسبت های دیگر مجالسی برپا کرده، ذکر آن بزرگواران آن را به میان می آورند، اما از همه مظلوم تر خود خداست، که هیچ مجلسی برای ذکر و یاد او گرفته نمی شود!!
این مطلب لطیفه ای است که حکایت از یک حقیقتی می کند و گرنه خداوند که مظلوم واقع نمی شود، این مائیم که صرفاً توجّه خود را به یک سلسله اسبابی قرار داده و از اصل مقصود چشم پوشی کرده ایم، در حقیقت این ظلم که حرمان از ذکر الهی است؛ به ما متوجّه است.
مگر قرآن کریم نفرموده است: اَلا بِذِکرِ اللهِ تَطمَئِنُّ القُلوب.(4)
روزی خدمت یکی از بزرگان و علمای مشهد بودم که سخن از ادعیه توحیدی مفاتیح به میان آمد، بنده عرض کردم: آقا ادعیه توحیدی فراوانی از اهل بیت علیهم السّلام وارد شده و بسیاری از ادعیه ی مفاتیح هم به ما یاد می دهد که چگونه با خدا صحبت کرده و به او توجه کنیم. ایشان فوراً فرمودند: نه نه! آن ادعیه مربوط به خود ائمه اطهار صلوات الله علیهم اجمعین است. ما نمی فهمیم حال آنها با خدا چگونه بوده است. ما باید به همین توسّلمان به ایشان بپردازیم!
سؤال: اگر توجه استقلالی به امام صحیح نیست، پس چرا بعضی از روایات، ما را مستقیماً به حضرات معصومین ارجاع داده و توجه استقلالی دعوت می نماید؟!
پاسخ: با تأمل در مجموع روایات فهمیده می شود که در این موارد نیز گرچه خطاب ما به امام علیه السلام است، ولی باید توجه غیراستقلالی باشد.
خوب است وجه جمعی را که در کتاب نور مجرد مؤلف محترم آورده اند را در اینجا بیاوریم، ایشان می فرمایند: «علّامه والد می فرمودند: تقاضای حاجت به طور مستقیم از خود معصومین نیز صحیح است و در برخی از زیارات و ادعیه نیز وارد شده است؛ مانند ذیل دعای فرج: یا محَمدٌ یا علیٌّ یا علیُّ یا مُحَمَّد، اکفیانی فَإنَّکُما کافیانَ وَانصُرانِی فَإِنَکُما ناصِران، یا مَولانا یا صاحِبَ الزَّمان، الأمانَ الأماَن الأمانَ، الغَوثَ الغوثَ الغوثَ، أدرکنی أدرکنی أدرکنی، السّاعة السّاعة السّاعة، العَجَلَ العَجَلَ العَجَلَ؛ یا أرحَمَ الرَّاحِمینَ، بِحقِّ مُحمَّدٍ وَ ءَالِهِ الطَّاهِرینَ، ولی در این موارد نیز باید أنوار طاهره معصومین را فانی در خداوند لحاظ نموده و مرآت و مجلای حقّ ببیند، نه اینکه ایشان را مستقلاً منشأ اثر تلقی کند.
کراراً می فرمودند: افرادی که طالب غیر پروردگار و غیر توحید هستند نوعاً لسانشان به توحید باز نمی شود و در گفتار آنان نه در ابتداء و نه در انتهاء سخنی از توحید به میان نمی آید.
غیرتوحید، هرچه می خواهد باشد، با توحید قابل معاوضه نبوده و نباید در آن توقف نمود؛ ولو اینکه ملّا أعلی و أنوار مقدس أهل بیت علیهم السلام یا ملائکه باشد.
روزی در خدمت حضرت علامه والد رضوان الله تعالی علیه به دیدار یکی از بزرگان و مشاهیر علماء رفتیم. در طول یک ساعت و اندی که در مجلس ایشان بودیم، آن عالم میزبان فقط راجع به حضرت بقیّة الله الأعظم أرواحنا له الفداء و زمان ظهور و افرادی که در محضر و رکاب آن حضرت خواهند بود صحبت نمودند. ناگفته نماند که حقیر بارها در مجلس ایشان شرکت کرده و همیشه مجلسشان به همین منوال بود. پایان آن مجلس وقتی حضرت علامه ی والد بیرون آمدند، رو کردند به بنده و فرمودند: ببینید! این آقا به عالم توحید راه پیدا نکرده اند! اگر به آن عالم راه یافته بودند، در تمام این مجلس لاأقل کلامی از توحید حضرت حقّ نیز بر زبان می آوردند.» (5) بنابراین اگر کسی دائماً نام ائمه را با نگاه توحیدی بر زبان داشته و از ایشان استمداد بجوید، کاملاً مطلوب است؛ ولی اگر به دیده ی استقلال بین مبتلا شود، باید آنرا اصلاح نماید. یکی از تلامذه ی مرحوم علامه نقل می فرمود: «عادتی یکی از دوستان بر این بود که در هنگام نشست و برخاست و کارهای دیگر «یا علی» می گفت. روزی در محضر مرحوم علّامه درموقع برخاستن طبق عادت گفت: یاعلی؛ مرحوم علّامه بدون فاصله با قصد انشاء فرمودند: «یاالله» باری، گذشته از نگاه استقلالی اشکال مهم دیگری که عموماً دامنگیر این گروه می شود این است که مقصد اعلای خود را دیدار ظاهری حضرت بقیّه الله الأعظم روحی و ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء قرار می دهند و اگر احیاناً دیدار منیر حضرتش روزی آنان شد، دیگر هیچ خواسته ای ندارند.
در حالی که صرف دیدار ظاهری امام علیه السلام دردی را دوا نمی کند. حضرت علّامه آیة الله طهرانی در این باب می فرمایند: «چنانچه فقط به دنبال ظهور خارجی باشیم بدون منظور و محتوایی از آن حقیقت، در این صورت آن حضرت را به ثمن بخسی فروخته ایم و در نتیجه خود ضرر بسیاری برده ایم؛ زیرا مراد و مقصود، تشرّف به حضور طبیعی نیست، وگرنه بسیاری از افراد مردم در زمان حضور امامان به حضورشان می رسیده اند و با آنها تکلّم و گفتگو داشته اند، ولی از حقیقت شان بی بهره بوده اند. اگر ما در مجالس توسل و یا در خلوت، به اشتیاق لقای آن حضرت بوده باشیم، و خداوند ما را هم نصیب فرماید؛ اگر در دلمان منظور و مقصود لقای خدا و حقیقت ولایت نباشد، در این صورت به همان نحوی به خدمتش مشرف می گردیم که مردم در زمان حضور امامان به خدمتشان مشرف می شده اند؛ و این غبن و ضرری است بزرگ که ما با جدّ و جهد و با کدّ و سعی به محضرش شرفیاب شویم و مقصدی بالاتر و والاتر از دیدار ظاهری نداشته باشیم، یا آن حضرت را برای حوائج مادّیه و یا رفع گرفتاری های شخصی و یا عمومی استخدام کنیم. این امری است که بدون زحمت توسّل برای همه ی افراد زمان حضور امامان علیهم السّلام حاصل بوده است!
ولی آنچه حقّاً ذی قیمت است، تشرّف به حقیقت و وصول به واقعیت آن حضرت است. اشتیاق به دیدار و لقای آن حضرت، از جهت آیتیّت و مرأتیّت حضرت حقّ سبحانه و تعالی است؛ و این مهم است، و این از أفضل اعمال است، و چنین انتظار فرجی زنده کننده ی دل ها و راحت بخشنده ی روان هاست. رزقنا ان شاء الله بمحمّد و آله.
دانستن زمان ظهور خارجی برای ما چه قیمتی دارد؟ و لذا در اخبار از تفحّص و تجسّس در این گونه امور هم نهی شده است.(6)
شما فرض کنید ما با علم جفر و رمل صحیح به دست آوردیم که ظهور آن حضرت در یکسال و دوماه و سه روز دیگر خواهد بود؛ در این صورت چه می کنیم؟ وظیفه ما چیست؟
وظیفه ی ما تهذیب و تزکیه و آماده کردن نفس امّاره است، برای قبول و فداکاری و ایثار...»(7) پس نتیجتاً اگر ما در صدد اصلاح نفس برآمدیم، فرج حقیقی برای ما منکشف می شود و الّا یا به زیارت ظاهری موفق نمی شویم و یا اگر هم بشویم، چون درصدد اصلاح نفس نبودیم، لقاء بدن عنصری و مادّی آن حضرت برای ما اثر بسیاری نخواهد داشت، و از این لقاء فائده ای نخواهیم برد. و لذاست که می بینیم بسیاری از افرادی که در مسجد سهله و کوفه و یا بعضی اماکن متبرکه دیگر برای زیارت آن حضرت مقیم بوده اند و اربعین ها گرفته و نذرهایی کرده اند و به زیارت هم نائل شده اند، ولی چیز مهمّی از آن زیارت عائدشان نشده است.
گروه چهارم:
گروه چهارم منتظران لقاء واقعی حضرت صاحب الأمر علیه السلام هستند که با دو بال علم و عمل پا در عرصه ی تهذیب و تطهیر نفس گذارده، و با نفس أمّاره خود به جنگ مشغول شده، و هدف اصلی ایشان لقای خدا می باشد و در راه مقصود کمر همّت را محکم بسته، به مجاهده می پردازند.
بدون شک اگر این اشخاص در مسیر مجاهده ثابت قدم بمانند، به مقتضای والَّذینَ جَاهَدوا فِینَا لَنَهدیَنَّهُم سُبُلَنا ، به مقصود خواهند رسید و ظهور شخصی و باطنی آن حضرت برای آنان صورت می گیرد؛ زیرا لقای حضرت حقّ بدون لقای آیتی و مرآتی امام علیه السلام صورت نپذیرد.
توضیح اینکه امروزه راه تشرّف به حقیقت ولایت آن حضرت باز است، و مهم نیز همین است، ولی نیاز به مجاهده با نفس امّاره و تزکیه نفس دارد، خواه ظهور خارجی و عمومی آن حضرت بزودی واقع گردد یا نگردد، زیرا خداوند ظالم نیست و راه وصول را برای افرادی که مشتاقند نبسته، بلکه این در پیوسته باز است. و به تعبیر دیگر حقیقت آیه ی کریمه قرآن که در روز غدیر خم نازل شد، الیَومَ أَکمَلتُ لَکُم دینَکُم ،(8) هنوز زنده و پابرجاست و تا امروز که در غیبت کبری به سر می بریم دین به کمال خودش باقی است. و کسی نمی تواند ادّعا کند که چون امام ما غائب اند، طریق اصلاح نفس و سیر و سلوک مسدود شده و دین خدا فعلاً ناقص و راه بسته است، تا آن حضرت ظهور بفرمایند.
نه امام علیه السّلام غائب نیستند. این مائیم که خود را از منظر ایشان مخفی کرده و با هزاران آلودگی نفسانی خود را از دیدار دل آرای اماممان محروم کرده ایم. تو خود حجاب خودی، حافظ از میان برخیز.
در کتاب شریف امام شناسی در این باب آورده اند:
«در اینجا باید سه نکته را در نظر داشته باشیم، اوّل آنکه: غیبت آن حضرت از جانب ماست نه از جانب ایشان، یعنی ما به واسطه گناه و انانیّت و استکبار، خود را از زیارتشان محروم داشته ایم نه آنکه ایشان خود را مهجور و مخفی می دارند؛ و به عبارت دیگر او از ما غائب است و ما از او غائب نیستیم.
نکته دوّم آنکه: قدرت و علم و احاطه و سیطره آن حضرت به امور، متوقّف بر زمان ظهور نیست، بطوریکه قبل از ظهور فاقد آن باشند و پس از ظهور واجد شوند؛ بلکه در هر دو حال هَیمنه و سَیطره و احاطه تکوینیّه که لازمه ولایت کلیّه است با آن حضرت است، ولی قبل از ظهور، این مطلب از انظار مردم و از ادراک عقول و نفوس پنهان است و پس از ظهور آشکار می شود.
نکته سوّم آنکه: قدرت عملیّه و گسترش علمیّه و احاطه تکوینیّه آن حضرت به امور، منحصر در کارهای خیر و بِرّ و احسانی که به نظر ما خیر است نیست؛ بلکه هیمنه و سَیطره بر تمام امور است از خیرات و شرور، و به طور کلّی بر هر عمل و بر هر فعل و بر هر موجودی از موجودات؛ زیرا که بر اساس نظام کلّی عالم تکوین، عالم سراسر خیرات است و أبداً شرّی وجود ندارد؛ شَرّ، امر عَدَمی است و از خدا نیست و از ولیّ خدا هم نیست؛ و الشرُّ لَیسَ إِلَیکَ. »(9)بنابراین ما باید هدفمان لقاء خدا بوده و وجود مقدّس حضرت صاحب الزمان عجّل الله تعالی فرجه الشریف را به عنوان مرآت و طریق ببینیم و با استمداد از ولایت کلیه آن حضرت، دائماً در سیر به سوی خداوند قدم برداریم تا وارد حرم امن و امان الهی گردیم که اگر چنین نمائیم همواره قلباً و روحاً به آن حضرت متصل می باشیم.
انسانی که در مقام عبودیت قرار گرفته به درجه ای می رسد که حضور و غیاب امام برای او تفاوتی ندارد و همیشه از آن کانون فیض بهره مند است.
در احوالات مرحوم حدّاد و مرحوم آیة الله حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی قدّس الله تربتهما، در کتاب شریف روح مجرّد آمده است: «حضرت آقا خیلی در گفتارشان و در قیام و قعودشان و به طور کلّی در مواقع تغییر از حالتی به حالت دیگر، خصوص کلمه ی «یا صاحب الزمان» را بر زبان جاری می کردند.
یک روز یک نفر از ایشان پرسید: آیا شما خدمت حضرت ولیّ عصر ارواحنا فداه مشرف شده اید؟
فرمودند: کور است هر چشمی که صبح از خواب بیدار شود و در اولین نظر نگاهش به امام زمان نیافتد.
أقول: چقدر این جمله شبیه است به کلام مرحوم آیة الله حاج شیخ محمد جواد انصاری همدانی قدّس الله تربته که چون از ایشان سؤال شد: چه وقت انسان حضور صاحب الزمان می رسد؟!
فرمودند: «در وقتی که حضور و غیبتش برای انسان تفاوت نداشته باشد.» (10)
و همچنین یکی از شاگردان مرحوم علّامه طهرانی نقل می کنند: در زمان اقامت ایشان در طهران، روزی خدمتشان عرض کردم، آیا شما محضر حضرت می رسید؟ و اگر با ایشان دیدار دارید نحوه ی آن به چه صورت است؟ فرمودند: مَثَل ما مَثَل یک فرزند دبستانی که مشغول تحصیل و رسیدگی به تکالیفش است و پدر این فرزند در محل خود به آموزش مشغول است. هر گاه سؤال و مشکلی برای او پیدا می شود، بدون هیچ گونه مانعی حضور پدر رسیده، مسأله خود را مطرح و عرض حاجت می کند. البته شما این مطلب را در حیات بنده برای کسی نقل نکنید.
امید آنکه خداوند ما را از منتظران واقعی آن حضرت قرار دهد و مقدمات ظهور شریفشان هرچه سریع تر محقّق شده و چشمان رمددار ما به جمال دل آرایشان روشن و منوّر گردد. آمین یا ربّ العالمین.




برچسب ها :


1. در زمان حضرت موسی(ع) قحطی شدیدی شد، پس موسی(ع) با بنی‌اسرائیل از شهر خارج شدند تا طلب باران كنند و سه روز این عمل را تكرار كردند؛ امّا باران نیامد. خداوند به موسی(ع) وحی فرستاد كه:
«من دعای تو و همراهانت را تا وقتی كه شخصی نمّام و سخن‌چین در بین شما هست، مستجاب نمی‌كنم.»
2. گفته‌اند كه مدّت هفت سال بنی‌اسرائیل در خشك‌سالی عجیبی به سر بردند؛ به حدّی كه به خوردن مردار و زباله‌ها و حتّی به خوردن بچّه‌ها روی آوردند و هرچه به كوه و صحرا رفته و دعا می‌كردند، باران نمی‌بارید.
خداوند به پیامبر آنان وحی فرستاد كه به آنان بگو: «هرچه به سوی من راه بروید و دست به دعا بردارید و گریه و زاری كنید، من دعای شما را مستجاب نمی‌كنم تا اینكه حقوق به ظلم گرفته شده مردم را به آنها باز گردانید.»
3. نقل شده است كه قومی از بنی‌اسرائیل گرفتار قحطی شده و هرچه دعا می‌كردند، مستجاب نمی‌شد. خداوند به پیامبر آنها وحی فرستاد كه به این مردم بگو: «شما با بدن‌های نجس به سوی من می‌آیید و دست‌ها را كه به خون دیگران و برداشتن حقّ الناس آلوده است، به طرف من بلند می‌كنید و شكم‌هایتان از حرام پر شده است. به همین سبب، من نسبت به شما خشمگین هستم.»
از این سه داستان، عوامل عدم استجابت را می‌یابیم:
1. نمّامی و سخن‌چینی؛
2. نجاست در بدن؛
3. لقمه حرام؛
4. داشتن حقّ دیگران بر گردن.1

••• دعا برای زنده شدن دل
شخصی در عالم خواب، خدمت حضرت رسول خدا(ص) شرفیاب شد و از آن حضرت خواست كه: مرا دعایی تعلیم فرمایید كه دلم را زنده گرداند.
رسول خدا(ص) این كلمات را به او تعلیم فرمودند:
«یا حیّ یا قيّوم
یا لااله الّا انت
اسئلك ان تحیی قلبی اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد؛
ای زنده و ای پاینده! ای كه نیست معبودی جز تو! از تو می‌خواهم كه دلم را زنده گردانی! خدایا! بر محمّد وآل محمّد درود فرست.»2
در یكی از دیدارهایی كه میرزای قمی با فتحعلی‌شاه داشت، شاه از میرزا خواست كه اجازه دهد تا دخترش را به ازدواج پسر میرزا درآورد و بدین‌وسیله رابطه خانوادگی بین میرزا و او ایجاد شود. میرزا از این پیشنهاد سخت ناراحت و نگران شد و از قبول آن خودداری نمود. بعد از جلسه، چون احتمال داشت كه با اصرار شاه، مجبور به قبول گردد، دست به دعا برداشت و گفت:
خدایا! اگر بنا است شاهزاده به همسری پسر من درآید، مرگ جوانم را برسان.
طولی نكشید كه پسر میرزا در آب غرق شد و در اثر این سانحه از دنیا رفت.3

 

••• به علم الهدی بگو برای تو دعا كند
حكایت شده است كه وزیر القادر باالله به نام ابوسعید محمّدبن حسین در سال 420 هـ .ق. بیمار شد. شبی امیرالمؤمنین علی(ع) را در خواب دید. امام به او فرمودند: «به علم الهدی بگو برای تو دعا كند تا شفا یابی.»
وزیر پرسید: یا علی! علم الهدی كیست؟ من او را نمی‌شناسم.
امام علی(ع) فرمودند: «او علیّ‌بن الحسین موسوی است.»
وزیر وقتی از خواب بیدار شد، به سيّدمرتضی به عنوان علم الهدی نامه نوشت و تقاضای دعا، جهت بهبودی خود كرد.
سيّد در پاسخ او نوشت: به خدا پناه می‌برم! از این لقبی كه مرا با آن خطاب كردی. این بی‌ادبی است كه من این نام را بپذیرم!
وزیر با دعای او از خواب بیدار شد و در پاسخ نوشت: به خدا قسم! من این لقب را پیش خود، برای تو انتخاب نكرده‌ام؛ بلكه آن لقبی است كه جدّت علیّ‌بن ابی‌طالب به تو داده است.4

••• در مقابل گناه دست به دعا بردارید!
هنگامی که زلیخا به یوسف(ع) می‌گوید:
یا كام می‌دهی یا به كشتنت خواهم داد و خون تو را خواهم ریخت. حضرت یوسف(ع) دست به دعا برمی‌دارد و عرض می‌كند:
«رَبِّ السِّجْنُ أَحَبُّ إِلَيَّ مِمَّا يَدْعُونَنِی إِلَيْهِ وَ إِلَّا تَصْرِفْ عَنِّی كَيْدَهُنَّ أَصْبُ إِلَيْهِن‏؛5
پروردگارا! زندان برای من، از آنچه كه این زن‌ها دارند مرا به سوی آن دعوت می‌كنند، بهتر است. خدایا! مرا به زندان بفرست و به چنگال این زن‌ها گرفتار نكن.»6
از حضرت صادق(ع) نقل شده است: «چون برادران یوسف، او را در چاه افكندند، جبرئیل(ع) نزد حضرت یوسف(ع) آمد و گفت: در چاه چه می‌كنی، ای پسر؟!
حضرت یوسف(ع) فرمود: برادرانم مرا در این چاه افكندند.
جبرئیل(ع) فرمود: دوست داری كه از چاه بیرون بیایی؟
حضرت یوسف(ع) فرمود: این امر به مشيّت خداوند عزّوجلّ بستگی دارد؛ اگر خدا بخواهد، مرا بیرون خواهد آورد.
جبرئیل(ع) فرمود: خداوند می‌فرماید: «با این دعا مرا بخوان تا تو را از چاه بیرون آورم!
حضرت یوسف(ع) فرمود: آن دعا كدام است؟
جبرئیل(ع) فرمود: بگو:
«ِ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ بِأَنَّ لَكَ الْحَمْدَ لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْمَنَّانُ بَدِیعُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ لِی مِمَّا أَنَا فِیهِ فَرَجاً وَ مَخْرَجا؛
خدایا! بدان جهت از تو می‌خواهم كه حمد از آن توست، معبودی جز تو نیست، صاحب نعمت و پدید آورنده آسمان‌ها و زمینی. ای صاحب جلالت و بزرگواری! كه درود فرستی بر محمّد(ص) وآل محمّد و برایم فرج گشایشی قرار دهی از آنچه من در آنم.»
پس كاروان آمد و او را بیرون آورد.»7

••• دعای معروف ابوذر در آسمان‌ها
روزی ابوذر غفاری خدمت حضرت رسول(ص) آمد. جبرئیل در محضر پیامبر(ص) بود و با آن حضرت خلوت كرده بود. وقتی ابوذر آن دو را دید، بازگشت و گفت‌وگوی آنها را قطع ننمود. جبرئیل به پیامبر(ص) گفت: ای محمّد(ص)! این ابوذر بود كه از اینجا عبور كرد و بر ما سلام نكرد. اگر بر ما سلام می‌كرد، جواب سلام او را می‌دادیم. ای محمّد(ص)! این اباذر دعایی را می‌خواند كه نزد اهل آسمان معروف می‌باشد. آنگاه كه من به آسمان رفتم، آن دعا را از او بپرس.
هنگامی كه حضرت جبرئیل(ع) به آسمان رفت، ابوذر به حضور پیامبر(ص) آمد. حضرت به او فرمودند: «ای ابوذر! چرا آن هنگام كه از كنار ما عبور كردی، نزد ما نیامدی و سلام نكردی؟»
ابوذر گفت: گمان كردم كه کسی نزد شما برای امور شخصی با شما خلوت نموده است از این‌رو نزد شما نیامدم.
پیامبر(ص) فرمودند: «او جبرئیل بود و گفت: اگر ابوذر بر ما سلام می‌كرد، جواب سلام او را می‌دادیم.»
وقتی ابوذر دریافت كه او جبرئیل بود، بسیار متأثّر و پریشان گردید و افسوس خورد كه چرا از توفیق سلام كردن بر جبرئیل محروم شده است. آنگاه رسول خدا(ص) به او فرمودند:
«آن دعایی كه می‌خوانی، چیست كه جبرئیل به من خبر داد كه دعای ابوذر در آسمان‌ها نزد اهل آسمان معروف است؟»
ابوذر گفت: آری. ای رسول خدا! من این دعا را می‌خوانم:
«ُ اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُكَ الْأَمْنَ وَ الْإِیمَانَ بِكَ وَ التَّصْدِیقَ بِنَبِيِّكَ وَ الْعَافِيَةَ مِنْ جَمِیعِ الْبَلَاءِ وَ الشُّكْرَ عَلَى الْعَافِيَةِ وَ الْغِنَى عَنْ شِرَارِ النَّاس؛
خدایا! از درگاهت درخواست دارم امنيّت و ایمان به تو را و تصدیق نمودن به پیامبرت و عافیت از همه بلاها و شكرگزاری در برابر عافیت و بی‌نیازی از مخلوقات بدت را.»8
از امام جعفر صادق(ع) نقل شده كه سنّت است که «دعای ندبه» را در چهار عید بخوانند؛ جمعه، عید فطر، عید قربان و عید غدیر. دعای ندبه در سه كتاب دیده می‌شود:
1. «مصباح الزائر» از علیّ‌ابن طاووس؛
2. «مزار كبیر» از شیخ محمّدبن المسهدی؛
3. «مزار قدیم» از شیخ ابوالفرج.
وجه تسمیه دعای ندبه این است كه در سیاق كلام دعا به آن اشاره شده و می‌فرماید:
«فَعَلَى الْأَطَايِبِ مِنْ أَهْلِ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ عَلِيٍّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِمَا وَ آلِهِمَا فَلْيَبْكِ الْبَاكُونَ وَ إِيَّاهُمْ فَلْيَنْدُبِ النَّادِبُون‏؛
پس بر پاكان از خاندان نبوّت محمّد و علی كه درود خدا بر آن دو بزگوار و آل اطهارش باد! باید گریه كنند، گریه كنندگان و برای ایشان زاری و فغان نمایند، ندبه كنندگان.»9
در دعای ندبه می‌خوانیم:
«وَ اجْعَلْ صَلَاتَنَا [صَلَوَاتِنَا] بِهِ مَقْبُولَةً وَ ذُنُوبَنَا بِهِ مَغْفُورَةً وَ دُعَائَنَا بِهِ مُسْتَجَاباً؛
به وسیله وجود مقدّس امام زمان(ع) نماز ما را مورد پذیرش قرار ده و گناهان ما را به شفاعت او ببخش و دعای ما را مستجاب بفرما.»
این امری مسلّم است كه راه اطاعت و پیروی از ائمّه هدی(ع) و تمام طاعت‌های واجبه و نیكو و بااخلاص، مورد پذیرش حق تعالی قرار گرفته و مقبول می‌گردد؛ همان‌طور كه در «زیارت جامعه كبیره» می‌خوانیم:
«بِمُوَالاتِكُمْ تُقْبَلُ الطَّاعَةُ الْمُفْتَرَضَةُ وَ لَكُمُ الْمَوَدَّةُ الْوَاجِبَه؛


••• آیین حضرت عیسی(ع)
حضرت عیسی‌بن مریم(ع) و یارانش به طلب باران از شهر خارج و وارد صحرا شدند. در آنجا، حضرت عیسی(ع) به آنها فرمود: هركس از شما گناهی انجام داده است، به شهر باز گردد. پس همه مردم به غیر از یك نفر مراجعت كردند، حضرت عیسی(ع) به او فرمود:
آیا تو گناه مرتكب نشده‌ای؟
آن شخص عرض كرد: چیزی به خاطر ندارم؛ جر اینكه روزی به نماز ایستاده بودم كه زنی از مقابل من عبور كرد. من به او نگاه كرده و چشمم به سوی او چرخید، پس همین كه آن زن رفت، انگشت خود را داخل چشمم كرده و آن را بیرون آوردم و به همان طرفی كه زن رفت، پرتاب كردم.
حضرت عیسی(ع) فرمود: دعا كن. من آمین می‌گویم.
او دعا كرد و باران بارید.10

••• سه مطلب برای استجابت دعا
در زمان حضرت داوود(ع) قحطی پدید آمد. مردم، سه نفر از علمای خود را انتخاب كردند و آنها از شهر خارج شدند تا از خدا طلب باران نمایند.
یكی از آنها گفت: خدایا! تو به ما فرمان دادی تا كسی را كه به ما ظلم كرده است، مورد عفو و بخشش قرار دهیم. اینك ما به خود ظلم كرده‌ایم، تو ما را عفو كن!
دومی گفت: خدایا! تو به ما دستور داده‌ای كه بندگان را آزاد كنیم و اینك ما بندگان توایم. ما را آزاد فرما!
سومی گفت: خداوندا! تو در «تورات» خود، ما را حكم كرده‌ای فقیر و مسكین را از خود نرانیم و ما مساكین هستیم. در خانه‌ات ایستاده‌ایم. تو ما را محروم مكن!
در این لحظه باران نازل شد.11

 

••• دعای بی‌اثر
امام صادق(ع) فرمودند: «خداوند دو ملك را به سوی شهری فرستاد تا اهل آن شهر را نابود كنند. وقتی آنها به شهر رسیدند، شخصی را دیدند كه با گریه و زاری دعا می‌كند.
یكی از ملائكه به دیگری گفت: آیا این دعاكننده را می‌بینی؟
ملك دوم گفت: آری! ولی دستور خدا را باید اجرا كنیم.
ملك اوّلی گفت: نه. تو صبر كن تا من برگردم.
این را بگفت و به سوی حق تعالی بازگشت و گفت: خدایا! ما در شهر، فلان بنده‌ات را دیدیم كه تو را می‌خواند و تضرّع بر تو می‌كرد.
خداوند فرمود: «آنچه به شما گفته‌ام، اجرا كنید.» آن شخص حتّی یك بار هم به خاطر من خشمگین نشده است و در برابر خلاف‌كاری‌های دیگران موضع نگرفته و برخورد تند نكرده است.»12

••• دعای مستجاب امام حسن(ع)
امام صادق(ع) فرمودند: «امام حسن(ع) با شخصی از فرزندان زبیر، با كاروانی به سوی «مكّه» حركت كردند. در بین راه، كنار درخت خشك‌شده خرمایی فرش انداختند و نشستند. آن شخص گفت: اگر به این درخت، خرمای تازه بود، ما از آن می‌خوردیم.
امام حسن(ع) فرمودند: «آیا به رطب میل داری؟»
آن شخص گفت: آری.
حضرت، سر مباركشان را به سوی آسمان بلند كردند و دعایی خواندند كه ناگهان درخت خرما سبز شد و رطب تازه داد.
صاحب شترها كه شترهایش را به امام حسن(ع) كرایه داده بود، از دیدن این معجزه مات و مبهوت شد و فریاد زد: او سحر كرد.
حضرت فرمودند: «وای بر تو! این سحر نیست بلكه دعای فرزند پیامبر(ص) است كه مستجاب شده.» پس دستور فرمودند؛ از درخت بالا رفته و خرمای تازه چیدند و همه آن را خوردند.»

••• دعای امام سجّاد(ع)
از شخصی به نام اصمعی، غلام امام سجّاد(ع)، نقل شده است: شبی در «مسجد الحرام» صدای ناله جان‌گدازی به گوشم رسید. نزدیك «حجر اسماعیل» رفتم. در آنجا آقایی دیدم كه پرده «كعبه» را چنگ زده بود و راز و نیاز می‌كرد.
او می‌فرمود: «ای كسی كه در تاریكی‌ها، دعای بیچارگان را پاسخ می‌فرمایی! ای كسی كه ناراحتی‌ها را برطرف می‌نمایی! میهمانان تو اطراف خانه‌ات خوابیده‌اند؛ امّا تو ای تنها قيّوم! هرگز نمی‌خوابی.»
آن آقا صدایش گرفته و گویا لبانش دیگر قادر به تكلّم نشد. روی زمین افتاد و چند لحظه بی‌حركت ماند. پس از مدّتی، دوباره برخواست و به مناجات خویش ادامه داد:
«خدایا! كیست از من مقصّرتر؟ كیست از من روسیاه‌تر؟ خدایا آیا آخر مرا به آتش می‌سوزانی؟ پس امید به تو چه می‌شود؟ خوف من چه می‌شود؟ تو خودت وعده دادی هر كس امیدی به تو دارد، ناامیدش نمی‌كنی. من امید دارم تو مرا بیامرزی. آمرزش تو مورد رجاء و امید من است.»
پس از آخرین جمله، دیگر صدایی نیامد. جلو رفتم و دیدم مولایم امام سجّاد(ع) است. سر حضرت را به دامن گرفتم. با دیدن حال حضرت، اشك از چشمانم جاری شد و اشكم بر رخسار نورانی حضرت ریخت. ایشان چشم باز كرد و فرمود: «كیستی؟»
گفتم: اصمعی غلام شما هستم. آقا جان! شما چرا با این پاكی و عصمت و طهارت چنین ناله سر می‌دهید؟ آقا! شفاعت از آن جدّ شما پیامبر اكرم(ص) و از آن خاندان شما است؛ مگر نه این است كه آیه تطهیر در شأن شما نازل شده است؟ دیگر چرا چنین اظهار ندامت می‌نمایید؟
امام(ع) فرمودند: «مگر نمی‌دانی خدا بهشت را آفریده است برای هر كس كه بندگی كند؟! و هركه تقوی داشته باشد، رستگار است؛ هر چند غلام سیاهی باشد و جهنّم را آفریده است برای هر كس كه گناه كند؛ هر چند سيّد قریش و از شریف‌ترین مردم روی زمین باشد.»13

 




برچسب ها :

امام حسين(ع) براي احياي اسلام قيام کرد. به گواهي تاريخ، پس از شهادت ايشان، طولي نکشيد که ريشه بني‌اميه خشکيد و اسلام باقي ماند؛ اما بايد توجه داشت که پس از شهادت امام حسين(ع) نوبت به امام سجّاد(ع)، حضرت زينب(س) و اهل بيت رسيد که با اسارت خود،‌ موج شهادت و وقايع جانسوز کربلا را سراسري کنند. اگر قضيه اسارت رخ نمي‌داد، موج کربلا در جهان منتشر نمي‌شد. در واقع، حرکت حسيني ابتدا با اسارت و سپس با عزاداري شيعيان، جاودان و سراسري ‌شد و هميشه باقي خواهد ماند. از اين رو مي‌توان گفت: شهادت، اسارت و عزاداري در يک راستا هستند.

حضرت زينب(س) با تلاش و فداکاري فراوان، سفر اسارت را بسيار خوب اداره کرد و به ثمر رسانيد. از اين جهت، اسلام مرهون زحمات آن بانوي بزرگوار است. البته در اين ميان نبايد از نقش اساسي امام سجّاد(ع) غافل شد؛ چرا که آن حضرت در مدت سي ‌و چهار سال بعد از شهادت امام حسين(ع)، براي احيا و پرورش حرکت حسيني تلاش کرد و تشيع را در بين مردم جا انداخت و باعث شد که شجره طيبه قرآن به بار بنشيند.

حضرت زينب(ع) در دوران اسارت، قافله‌سالار کاروان اسرا بود و زير نظر امام سجاد(ع) اهداف اسارت را دنبال کرد. در حقيقت اگر زينب نبود، نتايج متعالي از اسارت به دست نمي‌آمد و اهداف اصلي قيام امام حسين(ع) محقّق نمي‌شد.

شايستگي حضرت زينب(ع)

قافله‌سالاري کاروان اهل بيت و به ثمر نشاندن خون شهداي مظلوم کربلا، لياقت خاصي مي‌طلبيد که زينب(س) از آن برخوردار بود. در حقيقت حضرت زينب براي پيروزي در وظيفه خطيري که بر عهده داشت و نيز براي نتيجه‌گيري از شهادت و اسارت، نيازمند برخورداري از فضايل نيکو و صفات حسنه اخلاقي بود. به عبارت ديگر، قافله‌سالار اسراي کربلا بايد به صفاتي از جمله صبر، گذشت، وفا، اخلاص، ايثار و شجاعت متصف باشد و زينب چنين بود. او قضيه کربلا و وظايف خويش را در دوران طفوليت، از مادر گرامي‌اش حضرت زهرا(س) آموخته بود؛ مثلاً طبق آنچه در برخي مقاتل آمده است، حضرت زهرا(س) پيراهني که با دست مبارک خود، رشته و بافته و دوخته بود، به زينب داد که در وقت وداع، به برادر بدهد و از طرف مادر، زير گلوي او را نيز ببوسد. اميرالمؤمنين(ع) نيز دخترش را از واقعه کربلا آگاه ساخته بود. پس حضرت زينب(س) از کودکي براي اين حرکت سرنوشت‌ساز تربيت و براي سربلندي در اين ميدان آماده شده بود و با اطلاع قبلي و با بصيرت کامل به کربلا آمد و خالصانه برادر خويش را همراهي کرد.

تبلور شجاعت

شجاعت سه مرتبه يا سه معنا دارد: مرتبه اول نترسيدن از ديگران به خصوص افراد زورگو و قدرتمند است. مرتبه دوم كه بالاتر است، تسلط بر هوا و هوس و نفس امّاره است؛ بالاتر از اين دو مرتبه، اين است كه انسان در جزر و مدّ روزگار خود را نبازد. مرتبه اول شجاعت، به خوبي در شخصيت حضرت زينب(س) ظهور و بروز داشت؛ به گونه‌اي که در دوران اسارت و پس از آن، هيچ‌گاه از افراد زورگويي چون ابن‌زياد و يزيد نترسيد و در برابر سخنان ناحق و بي‌منطق آنان با عزت و اقتدار تمام و با قاطعيت ايستادگي کرد.

در مجلس ابن زياد وقتي اسرا وارد مجلس شدند، حضرت زينب(س) در گوشه‌ نشست که در ديد نامحرم نباشد. ابن‌زياد گفت: «ديدي خدا با شما چه کرد؟» حضرت برخاست و با شدت فراوان فرمود: «ما رأيتُ إلّا جميلا. هؤُلاء قومٌ كتب الله عليهمُ القتل فبرزوا إلى مضاجعهم و سيجمعُ الله بينك و بينهُم فتُحاجُّ و تُخاصمُ فانظُر لمن الفلجُ يومئذٍ، ثكلتك أمُّك يا ابن مرجانه!»1 چيزي جز زيبايي نديديم. شهادت و اسارت، سرنوشت ما بود و ريشه شما را خواهد سوزاند؛ اما به زودي خواهي مرد. پس، منتظر باش ببين چه کسي رسوا مي‌شود؟ مادرت به عزايت بنشيند! ابن زياد از اين کلمات شجاعانه به اندازه‌اي عصباني شد که دستور قتل حضرت را داد؛ امّا مشيّت الهي اقتضا نکرد و نيّت شوم او عملي نشد.

در مجلس يزيد هم حضرت زينب(س) با شجاعت تمام، خطبه بسيار کوبنده‌اي خواند. آن جلسه به عنوان جشن پيروزي ترتيب داده شده بود؛ اما سخنان قاطع حضرت زينب(س) و امام سجّاد(ع) يزيد را رسوا کرد و پيروزي ظاهري او را به شکستي مفتضحانه مبدل ساخت. حضرت زينب(س)بعد از حمد الهي، خطاب به يزيد ‌فرمود: «تو فکر مي‌کني که خداوند ما را ذليل و تو را عزيز کرده است؟ هرگز چنين نيست؛ زيرا خدا به تو مهلت داده است که هرچه مي‌خواهي، ظلم کني تا عذاب خود را زياد کني. پس صبر کن و عاقبت خود را ببين.» سپس اين آيه شريفه را قرائت کرد: «و لا يحسبنّ الذين كفروا أنّما نُملي‏ لهم خيرٌ لأنفُسهم إنّما نُملي‏ لهم ليزدادوا إثماً و لهم عذابٌ مُهين».2در بخش ديگري از خطبه نيز مي‌فرمايد: «اي يزيد! تو دشمن پيامبري. تو و کساني که تو را بر حکومت نشاندند، به زودي خواهيد فهميد که ظالمان چه جايگاه بدي دارند. هرچند مجبورم با تو سخن بگويم، امّا تو در نزد من خوار و کوچکي!»3

رسوايي و ترس يزيد

خطبه‌هاي کوبنده و رفتار شجاعانه و همراه با قاطعيّت حضرت زينب و امام سجّاد(ع) در شام، چنان تأثيرگذار بود که بني‌اميّه را رسوا کرد. حتي يزيد که در ابتدا ادعاي فراواني در حقانيت خود داشت، در نهايت و پس از آنکه رسوايي‌اش آشکار شد، به ظاهر اظهار پشيماني کرد و همه تقصيرها را به گردن ابن زياد انداخت. سپس بر خلاف توصيه برخي اطرافيان، نه تنها اسيران را نکشت، بلکه دستور داد آنان را به همراه تعدادي محافظ به مدينه ببرند و مراعات حالشان را بکنند. هنگام عزيمت کاروان نيز به امام سجّاد(ع) گفت: «خدا لعنت كند پسر مرجانه را، اگر من با پدرت روبرو شده بودم، نمي‌گذاشتم او را بكشند. وقتي به مدينه‏ رسيدي، هر درخواستي داشتي، بنويس تا اجابت کنم.»4

مظهر وظيفه‌شناسي

برخورداري از شجاعت، حتي در مرتبه اول آن، اين توان را به انسان مي‌دهد که پس از تشخيص وظيفه، به آن عمل نمايد و هراسي از موانع انجام وظيفه نداشته باشد. حضرت زينب(س) چنين بود؛ يعني شناخت وظيفه و عمل به وظيفه در سيره ايشان، به خصوص در مدت اسارت به خوبي مشهود بود؛ براي مثال، وقتي وظيفه ايشان اقتضا مي‌کرد که سخنراني کند و با خطبه خواندن، به افشاگري بني‌اميه بپردازد، به خوبي به وظيفه خود عمل مي‌کرد و از هيچ کس ترس و واهمه نداشت. خطبه‌هاي حضرت در بازار کوفه، مجلس ابن‌زياد، بازار شام و مجلس يزيد بسيار عالي و کوبنده بود و در تاريخ ثبت شده است. ايشان چنان خطبه مي‌‌خواند که به تعبير راوي، گويا اميرالمؤمنين(ع) خطبه مي‌خواند. با شروع خطبه ايشان، همه ناگهان ساکت مي‌شدند و سخنان آن بانوي بزرگوار را مي‌شنيدند.5

حتي در همان روزهاي اول اسارت، در کوفه، نزديک بود مردم با اطلاع از حقايق و با افشاگري حضرت زينب، عليه بني‌اميّه قيام کنند، اما چون شورش آنان در آن موقعيّت، منجر به سرکوب مي‌شد و نتيجه مطلوب، يعني انتشار سراسري موج کربلا را در بر نداشت، امام سجّاد(ع) مانع آن ‌شدند و ‌فرمودند: «يا عمّه اسكُتي... أنت بحمدالله عالمهٌ غيرُ مُعلّمه، فهمهٌ غيرُ مُفهّمهٍ:6 عمّه‌جان، صبر کن؛ شما عالم و زن فهميده‌اي هستيد که بدون معلم به اين درجه رسيده‌ايد.» حضرت نيز سکوت اختيار کرد.

تقواي حضرت زينب(ع)

مرتبه دوم شجاعت، يعني غلبه بر هواي نفس نيز در شخصيّت حضرت زينب(س) تجلّي بارزي داشت. پيامبر اکرم(ص) مي‌فرمايند: «أشجعُ النّاس من غلب هواه‏:7 شجاعترين مردم کسي است که بر نفس خود مسلّط باشد»؛ به همه واجبات مخصوصاً به نماز اهميت دهد و در عمل به مستحبات به خصوص نماز شب، انس با قرآن و خدمت به خلق خدا کوشا باشد و از گناهان و حتي مکروهات اجتناب ورزد. چنين کسي با مداومت بر عبادت، به مقام عبوديت نائل خواهد شد.

حضرت زينب(س) به مقام عبوديت رسيده بود و چنان در آن مقام پيش رفته بود که امام حسين‌(ع) هنگام خداحافظي، از او خواستند که در نماز شب خود، به آن حضرت دعا کند. حضرت زينب(س) با رياضتهاي ديني به مقام عبوديت رسيده بود و در آن مقام، از نماز لذت مي‌برد؛ زيرا بهترين لذت در مقام عبوديت، نماز، به خصوص نماز شب است. به تعبير قرآن، نماز شب انسان را به مقام محمود مي‌رساند؛8 مقامي که حضرت زينب(س) از آن برخوردار بود.

اهتمام به نماز شب

نماز شب آن حضرت هيچ‌گاه، حتي در اين مسافرت و در شام عاشورا ترک نشد. شام عاشورا براي او شب سختي بود؛ ايشان علاوه بر مصيبت از دست دادن شش برادر، دچار لشکري درنده‌خو شده بود و سرپرستي اهل حرم را نيز بر عهده داشت؛ امّا همو بعد از نماز عشا، با کمک ام‌کلثوم خيمه نيم‌سوخته‌اي را برپا کردند و امام سجاد(ع) را در آن خيمه آورد و به دنبال جمع‌ کردن بچه‌ها از بيابان رفت؛ بالاخره تا نيمه‌هاي شب، همه زنان و کودکان را جمع کردند و سپس بچه‌ها را سيراب کرد. وقتي از سر و سامان دادن امور کودکان و زنان فارغ شد، نزد امام سجاد(ع) آمد و نشسته، نماز شب خواند. امام که از شدّت بيماري قادر به نشستن نبود، خوابيده نماز شب ‌خواند و پس از نماز فرمود: «عمه‌جان نديده بودم که نماز شب را نشسته بخوانيد!» امام از نماز شب عمه خود در آن شرايط بحراني تعجب نکرد، بلکه ‌فرمود: چرا نماز شب را نشسته خوانديد؟ حضرت زينب(س) پاسخ داد: مي‌خواستم بايستم، اما زانوهايم تاب و توان ايستادن نداشت!

دو شب پس از عاشورا کاروان اسرا در نيمه‌هاي شب، به پشت دروازه کوفه رسيد. آنها را نگه داشتند تا فردا با حضور مردم و همزمان با جشن پيروزي، وارد کوفه شوند. زينب در آن موقعيت نيز نماز شب خواند. در خرابه شام و در طول مسير مسافرت هم نماز شب ايشان ترک نشد.

آرامش دروني

انسان در سايه تقوا، به امنيت دل و آرامش دروني دست مي‌يابد. قرآن در سوره انعام، با طرح يک سؤال و ارائه پاسخ روشن، نکته دقيقي را مي‌آموزد. ابتدا مي‌پرسد: چه کسي استحقاق دارد امنيت دل پيدا کند؟ سپس پاسخ مي‌دهد: کسي که ايمان را زيربنا و تقوا را روبناي ساختمان دين خود قرار دهد. کسي که با اعتقاد راسخ، تقيد به ظواهر شرع دارد؛ يعني به انجام واجبات و مستحبات اهميت مي‌دهد و از محرّمات و مکروهات اجتناب مي‌ورزد، به آرامش درون و اطمينان قلبي خواهد رسيد و هدايت الهي نصيب او مي گردد: «فأيُّ الفريقين أحقُّ بالأمن إن كنتم تعلمون؟ الذين آمنوا و لم يلبسوا إيمانهُم بظلم أُولئك لهُمُ الأمنُ و هم مُهتدون».9 حضرت زينب(س) از مصاديق اين آيه شريفه به شمار مي‌رود. ايشان با ايمان قوي و تقواي مثال زدني، مشمول هدايت خاص الهي بود و از اين جهت، در آن بحران سخت، پيروز ميدان شد.

استقامت در جزر و مد روزگار

والاترين مرتبه از مراتب شجاعت، آن است که انسان در جزر و مد روزگار، خودش را نبازد و در رويارويي با پيروزيهاي بزرگ يا هنگام رخ دادن مصيبت و بلا و در مواجهه با بحران، شخصيت خود را حفظ کند و صبر و استقامت داشته باشد. طبق روايتي از رسول خدا(ص) دنيا مانند دريايي متلاطم و عميق است و مخلوقات بسياري در آن غرق مي‌شوند: «الدّنيا بحرٌ عميقٌ قد غرق فيها خلق كثير».10 اميرالمؤمنين(ع) نيز در بيان ويژگيهاي دنيا، آن را خانه‌اي پيچيده شده در بلا و مصيبت توصيف مي‌فرمايد: «دارٌ بالبلاء محفوفه».11

اساساً خاصيت دنيا اين است که روزي طبق مراد و خواسته انسان و روزي هم بر خلاف ميل او مي‌چرخد. اميرالمؤمنين(ع) در نامه‌اي به ابن‌عباس مي نويسند: «و اعلم بأنّ الدّهر يومان:‏ يومٌ لك و يومٌ عليك».12 بنابراين دنيا براي همه بالا و پايين دارد و همه بايد طعم سختي و آساني را بچشند. بايد توجه داشت که جزر و مدّ درياي زندگي در بسياري از موارد، امتحان بندگان است؛ زيرا حتما نوع بشر مورد امتحان قرار مي گيرد: «أحسب الناسُ أن يُتركوا أن يقولوا آمنّا و هُم لا يُفتنون؟ و لقد فتنّا الذين من قبلهم فليعلمنّ الله الذين صدقوا و ليعلمنّ الكاذبين».13 در اين ميان، انسان شجاع کسي است که در درياي موّاج و متلاطم دنيا، خويشتن را نبازد و خود را حفظ کند؛ اما متأسفانه بسياري از انسانها چنين نيستند. قرآن کريم انسان را ناشكيبا و كم‏طاقت توصيف مي‌کند و مي‌فرمايد: هرگاه شر و صدمه‏اى به او برسد و در موضع سختي و بلا واقع شود، بي‌تاب مي‌شود و عجز و لابه مي‌کند و اگر خيري نصيبش گردد و در رفاه باشد، بخل مي‌ورزد: «إنّ الإنسان خُلق هلُوعاً. إذا مسّهُ الشّرُّ جزُوعا. و إذا مسّهُ الخيرُ منُوعا. إلاّ المُصلّين».14

نوع انسان سبکسر است؛ يعني در جزر و مد روزگار مثل پر کاهي، خودش را به حرکت موجها سپرده و به هر سويي پرتاب مي‌شود؛ مگر کسي که به مقام عبوديت رسيده باشد. امتحان الهي براي همه، اعم از پير و جوان و زن و مرد، به شکل‌هاي گوناگون وجود دارد. اگر انسان در امتحان خود را نبازد و استقامت کند، پيروز مي‌شود و مي‌توان گفت شجاع است. البته لطف و امداد الهي و هدايت خداوند نيز براي پيروزي در امتحان، لازم است. انسان بايد همت و تلاش خود را ضميمه عنايت پروردگار کند تا موفق شود.

استقامت حضرت زينب(ع)

حضرت زينب(س) از مرتبه سوم شجاعت نيز به خوبي برخوردار بود. به خصوص در دوره اسارت که براي ايشان يک درياي پر تلاطم و مواج بود، به اعتراف دوست و دشمن، از عهده وظيفه و مسئوليت خود برآمد و هجوم مصائب و بلايا او را منزوي و منفعل نکرد؛ مثلاً در شام عاشورا پس از ديدن داغ شش برادر و دو فرزند و تحمل مصائب فراوان، وظيفه ايشان آن بود که گريه نکند و با صلابت و استواري، زنان و کودکان را که در بيابان متفرق شده بودند، جمع کرده، از آنان محافظت نمايد. ايشان در آن شرايط سخت و حتي با مشاهده صحنه‌اي که در آن دوتن از بچه‌ها دست به گردن يکديگر، از فرط تشنگي از دنيا رفته بودند، مانند يک شيرمرد به خوبي ايفاي نقش کرد. خطبه‌هايش و سخنراني افشاگرانه‌اش در کوفه و شام، در حالي که چند روزي از عاشورا نمي‌گذشت، ناشي از استقامت و استواري او بود.

حيا، عفت و غيرت

آنچه توجه جدي مي‌طلبد، به خصوص در زمان حاضر، اين است که خاندان وحي، از ابتداي مسافرت تا رسيدن به کربلا و پس از آن در دوران اسارت، هيچ‌گاه در حفظ حجاب خود کوتاهي نکردند. آنان در رعايت حيا نيز بسيار کوشا بودند و حتي در شرايط بحراني اجازه ندادند نامحرم به آنها خيره شود و خود نيز باحيا و با وقار بودند. زينب(س) در اين زمينه نيز قافله‌سالار بود و همواره با غيرت خاصي از حجاب و حياي زنان کاروان مراقبت مي‌کرد. در مجلس يزيد وقتي حضرت احساس کرد که زنان و دختران اهل بيت در معرض ديد افراد نامحرم قرار دارند، با تندي فرمود: «أمن العدل يا ابن الطُّلقاء تخديرُك حرائرك و إماءك و سوقُك بنات رسُول الله سبايا قد هتكت سُتُورهُنّ و أبديت وُجُوههُنّ تحدُو بهنّ الأعداءُ من بلد إلى بلد:15 اى فرزند رهاشدگان،16 آيا اين از عدالت است كه تو زنان و كنيزان خود را در امنيت و پشت پرده‏ بنشانى و دختران پيامبر را در بند اسارت و در برابر ديد دشمنان، در اين شهر و آن شهر بگرداني؟»

در روز يازدهم محرم هم وقتي افراد لشکر دشمن براي سوار کردن زنان و کودکان و بردن آنها به کوفه آمدند، حضرت به آنها تشر زد و اجازه نداد نزديک زنان و دختران شوند. سپس گرچه مشقت داشت، خود با کمک ام‌کلثوم، زنان و کودکان را سوار بر مرکب کردند. افزون بر اين، براي تحريک عواطف و بيدار شدن کوفيان، نحوه قرار گرفتن آنها در مرکب را طوري طراحي و برنامه‌ريزي کردند که هر کودک يتيم در دامن يکي از زنان بنشيند.

سرمشق زندگي

نتيجه عملي و اخلاقي بحث اين است که همه بايد با مطالعه سيره اهل بيت، آن بزرگواران را سرمشق خود قرار دهند. نهضت امام حسين(ع) درسهاي اخلاقي فراواني دارد و بايد علاوه بر عزاداري، به نکات درس‌آموز نهضت حسيني توجه و عمل نمود. عاشورا فضائلي همچون صبر، ايثار، شجاعت و شهادت‌طلبي را به بشريت مي‌آموزد. دقت در سيره امام حسين(ع) و حضرت زينب(س) و پيروي از آن بزرگواران، سازندگي اخلاقي و معنوي دارد و راه انسان را در سلوک معنوي هموار مي‌سازد.

امام حسين(ع) به خاطر دين خدا، از همه چيزش، حتي از بچه شيرخوارش گذشت. جوانان عزيز بايد با الگوگيري از ايشان، به خاطر دين خدا، دست کم از هوا و هوس‌ خود بگذرند و گناه نکنند؛ از دروغ، غيبت، تهمت و شايعه بپرهيزند و با اجتناب از حق‌الناس و آزار و اذيت مردم، به واجبات مخصوصاً نماز اهميت بدهند و در خدمت به خلق خدا کوشا باشند. همه بايد حضرت زينب(س) را سرمشق خود قرار دهند و با رعايت تقوا و مداومت بر عبادت، به مقام عبوديت برسند. اهتمام حضرت زينب به نماز شب، بايد الگو باشد. شجاعت شگفت‌آور حضرت بايد در زندگي شيعيان جاري شود و همه در شناخت وظيفه و عمل به وظيفه از همديگر سبقت بگيرند.
 




برچسب ها :

امام صادق عليه السّلام از وجود مبارك رسول اكرم صلى الله عليه و آله درباره مقام منتظران ظهور و علاقه مندان به ساحت قدس حضرت بقية الله روحى له الفداء و آباء گرامى اش ‍ چنين نقل فرموده اند:
طوبى لمن ادرك قائم اهلبيتى و هو مقتد به قبل قيامه يتولى وليه و يتبراء من عدوه و يتولى الائمة من قبله اولئك رفقائى و ذووا ودى و مودتى و اكرم امتى على و اكرم خلق الله على .

خوشا به حال كسانى كه قائم از اهل بيت مرا درك كنند و اقتداى به آن حضرت مى كنند (فرمانبردارى ) پيش از قيامش ، دوستان او را دوست مى دارند و با دشمنانش دشمن اند و از آنها تبرا مى جويند و ائمه معصومين قبل از آن حضرت را دوست مى دارند. اينان رفقاى من و دوستان من و بهترين افراد امت من در نزد من بلكه بهترين مخلوقات خداوند براى من هستند (گوارا باد بر صاحبان اين نعمت (ولايت ) ).
حذيفه مى گويد: ديدم رسول معظم اسلام صلى الله عليه و آله پرده كعبه را گرفته و گريه مى كند. عرض كردم يا رسول الله ! چه چيز شما را به گريه آورده است ؟

اى حذيفه ! دنيا از بين رفته يا مثل اينكه تو در اين دنيا نبودى . عرض كردم پدر و مادرم به قربانت باد! آيا علائمى هست كه دال بر وقوع چنين وضعى در دنيا باشد؟ فرمودند: آرى - اى حذيفه ! - مطالبى كه مى گويم به قلبت بسپار و با چشمت ببين و با انگشتانت شماره كن :
1. وقتى كه امت من نماز را ضايع كنند.
2. از شهوات پيروى كنند.
3. خيانت در ميان مردم زياد شود.
4. امانت و امانتدارى كم شود.
5. مشروبات الكلى بنوشند.
6. فضا تاريك شود (ممكن است به خاطر آلودگى فضا به معصيت يا دود ناشى از بنزين و غيره باشد).
7. به واسطه خشكسالى ، آب قناتها و چاهها كم مى شود - كما اينكه الان شده است -.
8. آسمان و اين فضاى لايتناهى غبارآلود شود (ممكن است كنايه از ظلمهاى جهانى باشد مانند جنگهاى جهانى از قبيل دو جنگ اول و دوم و جنگهاى پراكنده ).
9. امنيت از راههاى زمينى و هوايى برداشته شود (نظير هواپيما ربايى ، آدم دزدى ).
10. و مردم همديگر را سب و لعن كنند.
11. خانواده ها در دامن فساد سقوط كنند (مانند بى حجابى ، رقاصى ، قمار و غيره ).
12. مردم در زندگى گرفتار تجملات و مدپرستى شوند و سرانجام قناعت و ميانه روى متروك گردد.
13. افراد جامعه نسبت به يكديگر بدبين شوند و سوءظن و عدم اعتماد بر جامعه سايه افكند.
14. سالهاى دنيا پست و خوار شود.
15. درختكارى زياد شود و محصولها اندك شود.
16. قيمتها بالا رود (نرخ اجناس مورد لزوم به طور سرسام آورى بالا برود تا جايى كه زندگى را تبديل به جهنم سوزان كند).
17. بادها زياد شود (طوفانها و تندبادها مرتبا در دنيا زيانهاى سنگين جانى و مالى به بار آورد).
18. پرده از روى باطن مردم برداشته شود (و جنايتكاران و دنياپرستان و جاه طلبان شناخته شوند، يا بدان آشكار شوند يا علائم ظاهر شوند).
19. عمل شنيع لواط علنى شود (كما اينكه در انگلستان با گذراندن قانونى از تصويب مجلس لواط بلامانع شده است ).
20. خلاف ، پسنديده شود.
21. تجارت و كاسبى دچار سختى و تنگى شود و اشياء مورد درخواست كم شود.
22. تمام برنامه ها را با كمال گستاخى و خودسرى بر مبناى هواى نفس (دلم مى خواهد) پياده كنند.
23. ناسزا و فحش دادن به پدر و مادران را وسيله سرگرمى و مزاح قرار دهند.
24. آشكارا ربا بخورند و كوچكترين ترسى از خداوند نداشته باشند.
25. بى عصمتى و زنا در ميان مردم رواج پيدا كند (مراكز خودفروشى و زنا در دنيا با ابعاد گسترده اى بالاترين شاهد ماست ).
26. خشنودى و راضى بودن از زندگى و برنامه آن بسيار كم شود.
27. افراد سفيه و نادان زمام امور را به دست گيرند.
28. خيانت به انواع و اقسام مختلف در ميان همه طبقات زياد شود.
29. امانت را بى اهميت بدانند و به آن بى اعتنا باشند و افراد امين كم شوند.
30. افراد از اخلاق و كار خويش تعريف كنند.
31. نادانها به دليل نادانى خويش مشهورند.
32. مردم خانه هاى خود را بيارايند و ديوارهاى آن را زينت دهند.
33. قصرها و خانه ها بلند ساخته شود (مانند ساختمانهاى چندين طبقه اى كه آسايش و امنيت را از همسايه ها سلب مى كند.)
34. باطل را به لباس حق جلوه دهند.
35. زشتى دروغ از بين برود بحدى كه لباس راستى بر آن بپوشانند.
36. اگر كسى در كارش صحت عمل داشته باشد او را ضعيف بدانند.
37. پستى و لئامت و سرزنش يكديگر را به حساب عقل بگذارند (صاحبش را عاقل بدانند)
38. گمراه بودن و راه كج رفتن را هدايت بشمارند.
39. بيان را كورى بدانند (اگر به وسيله بيان ، حقايقى گفته شود كه به نظر آنها خوش نيايد بگويند اين شخص كور است و واقعيت دنيا را نمى بيند).
40. و خموشى را بى خردى بدانند.
41. دانشمند اگر بخواهد از علم خويش به نفع خود و جامعه حرف بزند او را جاهل و عملش را نادانى بدانند.
42. نشانه ها بسيار شود و علامتها يكى پس از ديگرى ظاهر گردد.
43. تحقيق نكرده سخنان دور از حقيقت بگويند (مردم را متهم كنند و بدون دليل آبروى بندگان خدا را بريزند).
44. آسياى مرگ بر سر جامعه بچرخد (جنگهاى خانمانسوز به راه بيندازند و افراد بيگناه را قتل عام كنند، مانند بمباران مناطق مسكونى و غير نظامى و..).
45. مردم از نظر بينش و ديد قلبى كور شوند و حقايق را نبينند (مانند جناياتى كه از زمامداران خود مى بينند و در عين حال مى گويند خوب است ).
46. كارهاى ناپسند بر اعمال خوب غلبه پيدا كند (مردم طرفدار كارهاى بد شوند).
47. محبت نسبت به يكديگر وصله رحم از دلهاى مردم برداشته شود.
48. تجارت و بازرگانى زياد شود و مردم كارهاى باطل و ناچيز را نيكو بدانند.
49. جان خود را به يكديگر به خاطر شهوتهاى زيادى كه دارند، بذل كنند.
50. كارهاى بزرگ را آسان شمارند (نظير جنگ با دولتهاى بزرگ ).
51. از پوشيدن پوستهاى حيوانات حرام گوشت (يا ذبح شرعى نشده ) باكى نداشته باشند.
52. جامه هاى نرم و زيبا و نازك بپوشند (و بدن آنها از روى لباس پيدا باشد).
53. رغبت به دنيا پيدا كنند و آن را بر آخرت مقدم بدارند (اعمال بد مردم گواه اين مطلب است ).
54. رحم از دلهاى همه مردم برود (اعم از زمامدار، تاجر، كاسب ، زن ، شوهر و غير آنها).
55. فساد جنبه عمومى پيدا كند (خواهى نشوى رسوا همرنگ جماعت شو).
56. قرآن را به بازى بگيرند (از نام آن و آياتش به نفع اهداف شوم خود سوء استفاده كنند).
57. اموال بيت المال (وجوه شرعيه ) را مال شخصى خود بدانند يا حقوق شرعيه مال خود را ندهند و بگويند مال خودمان است .
58. مسكرات را با تغيير نام حلال بدانند.
59. در وقت دادن زكات مال خود خيانت كنند (كم بدهند يا جنس نامرغوب عرضه كنند).
60. ربا را به نام خريد و فروش و اجاره دادن محلى از مقروض بگيرند.
61. در فسق و فجور مردها با مردها و زنها با زنها برابرى كنند.
62. به نافرمانى از خداوند (گناه كردن ) مباهات كنند.
63. دلهاى مردم پر از تكبر و نخوت شود و ظلم و جور در پادشاهان و نادانى در مردم (زير بار ظلم رفتن ) ظاهر شود.
64. در چنين وضعى ديندار بايد دين خود را بردارد و از اين طرف به آن طرف و از اين قله كوه به آن قله و از اين دره به دره ديگر برود تا سلامت دين داشته باشد.
65. از اسلام باقى نماند جز اسمى و از قرآن باقى نماند جز رسمى (قرآن در دلها كهنه شود و فقط اسم و رسمى از آن باقى بماند).
66. قرآن بخوانند در حالى كه از گلوگاه و استخوان ترقوه و گردن نگذرد و از وعده هاى خداوندى و وعيدهاى آن عملا در ميان مردم خبرى نباشد و از خداوند نترسند و به ياد او نباشند و از ناسخ و منسوخ قرآن بى خبر باشند.
67. در اين حالات مساجدشان آباد باشد اما دلهاشان از تقوا و ايمان تهى .
68. علما و دانشمندان آن زمان بدترين مردم روى زمين باشند و تمام فسادها و فتنه ها از ناحيه آنها برخيزد و بازگشت همه آنها (فتنه ها) به سوى خود ايشان است .
69. مردم خيّر و نيكوكار و مراكز خير از بين برود اما اهل شر و فساد بمانند.
70. مردم به خداوند عالم در كارهايشان بى اعتنا باشند و اعمالشان از روى تحقيق نباشد.
71. تنها محبوب مردم دينار و درهم باشد (ثروت دنيا از هر راهى كه بيايد، حلال يا حرام ، مانعى نداشته باشد).
72. هر قدر ثروتشان زياد شود باز بگويند فقيريم .

يا حذيفه قد ذهبت الدنيا او كانك بالدنيا لم تكن قلت فداك ابى و امى يا رسول الله فهل من علامة يستدل بها على ذلك قال نعم يا حذيفة احفظ بقلبك و انظر بعينك و اعقد بيدك اذا ضيعت امتى الصلواة و اتبعت الشهوات و كثر الخيانات و قلت الامانات و شربوا القهوات و اظلم الهوى و غار الماء و اغبرت الافق و خيفت الطرق و تشاتم الناس و فسدوا و فجرت الباعة و رفضت القناعة و ساءت الظنون و تلاشت السنون و كثرت الاشجار و قلت الثمار و غلت الاسعار و كثرت الرياح و تبينت الاشراط و ظهر اللواط و استحسنوا الخلف و ضاقت المكاسب و قلت المطالب و استمروا بالهوى و تفاكهوا بينهم بشتيمة الاباء و الامهات و اكلوا الربا و فشا الزنا و قل الرضا و استعملوا السفهاء و كثرت الخيانة و قلت الامانة و ذكى كل امرء نفسه و عمله و اشتهر كل جاهل بجهله و زخرفت جدران الدور و رفع بناء القصور و صار الباطل حقا و الكذب صدقا و الصحة عجزا و اللؤ م عقلا و الضلالة هدى و البيان عمى و الصمت بلاهة و العلم جهالة و كثرت الايات و تتابعت العلامات و تراجموا بالظنون و دارت على الناس رحى المنون و عميت القلوب و غلب المنكر المعروف و ذهب التواصل و كثرت التجارات و استحسنوا البطالات و تهادوا انفسهم بالشهوات و تهاونوا بالمعضلات و ركبوا جلود النمور و اكلوا الماءتور و لبسوا الحبور و آثروا الدنيا على الاخرة و ذهبت الرحمة من القلوب و عم الفساد و اتخذوا كتاب الله لعبا و مال الله دولا و استحل الخمر بالنبيذ و النجش بالزكوة و الربا بالبيع و تكافاء الرجال بالرجال و النساء بالنساء و صارت المباهات فى المعصية و الكبر فى القلوب والجور فى السلاطين و السفاهه فى سائر الناس فعند ذلك لا يسلم لذى دين دينه الا من فر بدينه من شاهق الى شاهق و من واد الى واد و ذهب الاسلام حتى لايبقى الا اسمه و اندرس القران من القلوب حتى لايبقى الا رسمه يقرؤ ن القرآن لا يجاوز تراقيهم لا يعلمون بما فيه من وعد ربهم و وعيده و تحذيره و تنذيره و ناسخه و منسوخه فعند ذلك تكون مساجدهم عامرة و قلوبهم خاربة من الايمان علمانهم شر خلق الله على وجه الارض منهم بدت الفتنة و اليهم تعود و يذهب الخير و اهله و يبقى الشر و اهله و يصير الناس بحيث لايعباء الله بشى ء من اعماله قد حبب اليهم الدينار و الدارهم حتى ان الغنى ليحدث نفسه بالفقر




برچسب ها :

با توجه به خصلت، مرام و شخصیت جوانان در عصر ظهور، اکثر یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف از این گروه سنی هستند؛ چراکه دارای ویژگی هایی هم چون صفای باطن، زیباگرایی، شجاعت و شهامت، نوگرایی، وفاداری، آزادگی، فداکاری و... هستند که تمام این ها در حکومت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف نمود می یابد.[1]
حال باید دید جوانانی که عاشق حضرت هستند، در دوران غیبت چه باید بکنند؟
وظایف اصلی و مهم جوانان منتظر در چهار بخش، مورد بررسی قرار می گیرد: 1. معرفت 2. محبت 3. اطاعت 4. فعالیت.
1. معرفت: یکی از مسائل حیاتی و اساسی شناخت امام عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف معرفت است که مایه رشد و تعالی است:
گر معرفت دهندت بفروش کیمیا را
گر کیمیا دهندت، بی معرفت، گدایی
امام علی علیه السلام در فرمایشی به کمیل درباره اصل معرفت می فرماید: «ای کمیل! هیچ حرکت و فعالیتی نیست، مگر این که در آن نیازمند شناخت و آگاهی هستی[2].»
موضوع مهدویت هم نیازمند معرفت و شناخت است؛ لذا جوانان باید با امام زمان خود و مسائل پیرامون او به نحو احسن آشنا شوند. ابونصر( از خدمت گذاران امام حسن عسکری علیه السلام و از کسانی که پیش از غیبت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف به حضور آن حضرت، مشرف شده است). در دیداری که با امام داشت، امام از او پرسید: «آیا مرا می شناسی؟» پاسخ داد: «آری؛ شما سرور من و فرزند سرور من هستید.» امام فرمود: «مقصد من، چنین شناختی نیست.» ابو نصر عرضه داشت: «مقصود شما چیست؟ خودتان بفرمایید.» امام فرمود: «من آخرین جانشین پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم هستم و خداوند به برکت من، بلا را از خاندان و شیعیانم دور می کند[3].»
شناخت درست امام،همچنین طریق معرفت واقعی به خدا می باشد. امام صادق علیه السلام در این باره می فرماید: «... ما بر شما سه حق داریم: اینکه به فضل ما معرفت پیدا کنید، پیرو ما باشید و انتظار فرج را بکشید...»[4]
بنابراین در دوران غیبت، شناخت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، رمز حیات و هویت ماست. لازم است به امام خود معرفت داشته باشیم؛ چراکه اگر او را نشناسیم، گمراه خواهیم بود و زندگی جاهلی خواهیم داشت: «هر کس بمیرد و امام زمانش را نشناسد به مرگ جاهلیت می میرد[5].» همچنین امام صادق علیه السلام می فرماید: «خداوند از بندگان عملی را نمی پذیرد مگر به معرفت و شناخت ما[6].»
2. محبت: محبت تابع معرفت و شناخت است و هرچه شناخت بیشتر شود، محبت نیز بیشتر خواهد شد.
هرگز دل من، چون تو یار دگری نگزید
برخاست که بگزیند یار دگرم بودی
اگر انسان دارای همتی بلند باشد، دنبال محبوب حقیقی می رود. اگر عاشق امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بشویم و او را دوست بداریم، رنگ محبوب به خود می گیریم و بوی او را با خود داریم؛ چراکه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف آنقدر ما را دوست دارد که بلاها را از ما دفع می کند و در حق ما دعا می کند. چقدر خوب است این محبت، طرفینی باشد؛ یعنی ما عاشقان هم برای ظهور و سلامتی او دعا کنیم. این طور نباشد که فقط هنگام مشکل و گرفتاری به سراغ او برویم.
باید نوعی زندگی کنیم که دل آن حضرت، خوشنود شود؛ کسی که ادعای محبت و دوستی اولیای الهی را دارد باید عمل به خواسته آنها را سرلوحه اعمالش قرار دهد.
3. اطاعت: یکی از زیبایی ها و لذت های جوانی، گذراندن عمر در راه اطاعت الهی است که باعث توجه و عنایت ربوبی می شود. پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم می فرماید: «خداوند جوانی را دوست دارد که جوانی خود را در راه اطاعت خدا سپری کند»[7].
باید دانست اطاعت از ولی خدا همانند اطاعت از پروردگار است و انسانی که ادعای دوستی با خدا و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را دارد باید سعی در اطاعت داشته باشد.در زیارت جامعه کبیره آمده است«مَنْ أَطَاعَکُمْ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّه؛هر کس شما را اطاعت کند ،خدا را اطاعت کرده است ».
«جابر بن عبدالله انصاری» می گوید: «امام باقر علیه السلام به من فرمود: «آیا کسی که ادعای تشیع می کند، همین که بگوید ما را دوست دارد، کافی است؟ سوگند به خدا، شیعیان ما نیستند، مگر آنان که از خدا تقوا می کنند و به امانتداری و زیادی در ذکر خدا و روزه و نماز و نیکی به والدین و... شناخته می شود».
بنابراین جوانِ منتظر باید ضمن اظهار علاقه مندی و محبت به خدا و اهل بیت علیهم السلام ایشان، مطیع فرمان نیز باشد. با این حال اگر مرتکب معصیت شد، آستان الهی درگاه نومیدی نیست؛ بلکه راه توبه و انابه باز است. همانگونه که خود امام زمان علیه السلام هم از خداوند متعال می خواهد که توفیق بازگشت و توبه را به جوانان ارزانی بدارد: «خدایا! به جوانان توفیق توبه و انابه عنایت فرما»[8]
جوان که با ترک شهوات، راه اطاعت را در پیش می گیرد، پرواز ملکوتی را آغاز کرده و بسان ملائک می شود؛ همانگونه که پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: «خداوند می فرماید: «ای جوانی که شهوت های مبتذل خود را ترک کرده ای! تو در نزد من همانند بعضی از فرشتگان هستی».[9]
4. فعالیت: نقش اصلی جوانان این است که باید در عرصه مهدویت، فعال و پویا و به روز باشند؛ چرا که دشمنان مهدویت بسیار فعال هستند در این بین، توقع از جوانان ایران زمین بیشتر است؛ چرا که در طول تاریخ جایگاه ویژه ای داشته و در آینده هم دارند.
پیامبر درباره یاران ایرانی امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف دست مبارک خود را به شانه سلمان فارسی; نهادند و فرمودند: «منظور از یاران امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف ، هم وطنان این شخص است.» سپس فرمودند: «اگر دین به ستاره ثریا بسته باشد و در آسمان ها قرار گیرد، مردانی از فارس آن را در اختیار خواهند گرفت»[10]
پس یاران و شیفتگان حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف در دوران غیبت، باید بینش های خود را نسبت به خداوند، امام و جهان هستی بالا ببرند چون برنامه امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف ، جهانی است، یاران آن حضرت نیز باید نگاه های وسیع و جهانی داشته باشند و استراتژی درستی را جهت زمینه سازی برای ظهور و انقلاب جهانی حضرت عجل الله تعالی فرجه الشریف طراحی کنند. از طرفی باید روحیه شجاعت، ایثار، بردباری، یکدلی و استواری را نیز در خود تقویت کند.
خداوند به همه ما توفیق کسب صفات و خصال یاران امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف را عنایت فرماید تا در مرحله اول یک مهدی باور و در مرحله بعد، یک مهدی یاور و در مرحله پایانی، یک مهدی زیست واقعی باشیم. ان شاءالله.
 




برچسب ها :

امروز وظیفه ما چیست؟ اندکی در این باره درنگ کنیم و نگذاریم که اگر آن روز حسین(ع) تشنه لب را کشتند، امروز نیز آن جنایت تکرار شود؛ کسانی بعد از عاشورا آمدند و خواستند از سیدالشهدا پیروی کنند اما حرکت شان تأثیری که باید را نداشت؛ توابین آمدند اما نتوانستند آن کاری که باید را انجام دهند چرا که اگر زمان بگذرد دیگر جواب نمی دهد.

* همچنین زمانی که امام حسن مجتبی(ع) به امت خود فرمودند معاویه به عهدش وفا نمی کند، باید گوش می کردند چرا که در زمان نزاع بین حق و باطل انسان باید سریع تشخیص دهد و عمل کند.

* توابین تعدادشان از شهدای کربلا بیشتر بود و آن ها هم طی یک روز به شهادت رسیدند اما اثر آن با اثر کار شهدای کربلا متفاوت بود. علت آن این است که در زمان خاصی که باید دست در دست امام حسین(ع) می گذاشتند، جبهه ولی خدا را یاری می کردند و مصلحت اندیشی ها را کنار می گذاشتند، نیامدند.

* توابین کاری را که باید در وقت خودش انجام می دادند انجام ندادند، در تصمیم گیری خود دچار شک و تردید شدند و دیر تشخیص صحیح دادند که این به علت تجزیه و تحلیل های عقلانی شان بود در حالی که ولی خدا بر این مسائل بیش از هر کس دیگری آگاه است.

* «عبیدالله بن جعفر جعفی»، از افرادی است که جزو مرددین عاشورا محسوب می شود، در برابر دعوت امام(ع) برای پیوستن به سپاه ایشان، به امام پیشنهاد داد به یمن رفته و از آن جا یار جمع کند چرا که کربلا جای جنگیدن نیست، اما این در حالی بود که ولی خدا این مسائل را بهتر از هر کس دیگری تشخیص می دهد و اگر اجازه می دادند جن و انس به یاری ایشان می شتافتند، اما امام به تکلیف عمل کردند و لذا هیچ کس بدون اتصال به ولایت در مسیر صحیح قرار نمی گیرد.

* فتنه معلول شبهه است و اگر شبهات فضا را تیره و تار کنند، فتنه بروز می کند و باید برای رفع شبهه به فوق تخصص آن رجوع کرد چرا که همین شبهات باعث به آتش کشیده شدن در خانه حضرت زهرا(س) شد؛ همین که عده ای گفتند زهرا(س) مثل همه زن های دیگر، و علی(ع) نیز مثل همه مرد هاست و فضای جامعه را به سمتی بردند که مردم ایستادند و این واقعه را نگاه کردند و کمکی نکردند.

* برخی برای همراهی با ولایت منت می گذارند؛ حال آن که ولی خدا نیازی ندارد و «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین(ع) نیز برای نجات یاران ایشان بود و از طرف دیگر باید به این نکته توجه داشت که ملاک، حال فعلی افراد است؛ خیلی ها گذشته خوبی داشته اند اما عاقبت به شر شدند و در مقابل نیز بودند افرادی که در چند قدمی عاقبت به شری بودند اما عاقبت به خیر شدند که نمونه اتم و اکمل آن «حر بن یزید ریاحی» است.

* دومین ویژگی یاران حقیقی ولی خدا، برداشتن بار از دل ولی خدااست؛ یاران ولی خدا نه تنها باری بر دوش ایشان نگذاشته و منتی بابت یاری خود نمی گذارند، بلکه بار را از دل ولی خدا نیز بر می دارند. یاران حقیقی ولی خدا، تنها راه سعادت را طریق ولایت می دانند و ضمناً پیوسته به یاد مرگ هستند و در امور خیر به خصوص یاری ولی خدا اهل سرعت و سبقت اند.

* ثمره سلوک با اباعبدالله(ع) و گره خوردن با ابتلای اباعبدالله(ع)، احیای عقل تعطیل شده است چرا که بر مبنای حدیث نبوی(ص) که حرارت ناشی از شهادت امام حسین(ع) را در دل های مومنان ابدی دانسته اند، این حرارت عاملی برای حرکت و حیات است و لذا اگر از رهگذر گریه بر امام حسین(ع) حرکت کنیم، ویروس گناه و معصیت از بین می رود.، پنجمین شب مراسم عزاداری دهه آخر ماه صفر با سخنرانی حجت الاسلام سیدحسین مؤمنی، استاد حوزه علمیه قم و مداحی حاج محمدرضا طاهری و کربلایی حسین طاهری شب گذشته در حسینیه آیت الله هاشمی شاهرودی برگزار شد.

گزیده سخنان حجت الاسلام مؤمنی به شرح زیر است:

*افرادی که بر اساس سند چشم انداز حسینی(ع) سیر کردند، استوار در جبهه ایشان ماندند و بر همین اساس به ویژگی هایی چون تسلیم، تصدیق و وفا رسیدند.

*امروز وظیفه ما چیست؟ اندکی در این باره درنگ کنیم و نگذاریم که اگر آن روز حسین(ع) تشنه لب را کشتند، امروز نیز آن جنایت تکرار شود؛ کسانی بعد از عاشورا آمدند و خواستند از سیدالشهدا پیروی کنند اما حرکت شان تأثیری که باید را نداشت؛ توابین آمدند اما نتوانستند آن کاری که باید را انجام دهند چرا که اگر زمان بگذرد دیگر جواب نمی دهد.

* همچنین زمانی که امام حسن مجتبی(ع) به امت خود فرمودند معاویه به عهدش وفا نمی کند، باید گوش می کردند چرا که در زمان نزاع بین حق و باطل انسان باید سریع تشخیص دهد و عمل کند.

* توابین تعدادشان از شهدای کربلا بیشتر بود و آن ها هم طی یک روز به شهادت رسیدند اما اثر آن با اثر کار شهدای کربلا متفاوت بود. علت آن این است که در زمان خاصی که باید دست در دست امام حسین(ع) می گذاشتند، جبهه ولی خدا را یاری می کردند و مصلحت اندیشی ها را کنار می گذاشتند، نیامدند.

* توابین کاری را که باید در وقت خودش انجام می دادند انجام ندادند، در تصمیم گیری خود دچار شک و تردید شدند و دیر تشخیص صحیح دادند که این به علت تجزیه و تحلیل های عقلانی شان بود در حالی که ولی خدا بر این مسائل بیش از هر کس دیگری آگاه است.

* «عبیدالله بن جعفر جعفی»، از افرادی است که جزو مرددین عاشورا محسوب می شود، در برابر دعوت امام(ع) برای پیوستن به سپاه ایشان، به امام پیشنهاد داد به یمن رفته و از آن جا یار جمع کند چرا که کربلا جای جنگیدن نیست، اما این در حالی بود که ولی خدا این مسائل را بهتر از هر کس دیگری تشخیص می دهد و اگر اجازه می دادند جن و انس به یاری ایشان می شتافتند، اما امام به تکلیف عمل کردند و لذا هیچ کس بدون اتصال به ولایت در مسیر صحیح قرار نمی گیرد.

* فتنه معلول شبهه است و اگر شبهات فضا را تیره و تار کنند، فتنه بروز می کند و باید برای رفع شبهه به فوق تخصص آن رجوع کرد چرا که همین شبهات باعث به آتش کشیده شدن در خانه حضرت زهرا(س) شد؛ همین که عده ای گفتند زهرا(س) مثل همه زن های دیگر، و علی(ع) نیز مثل همه مرد هاست و فضای جامعه را به سمتی بردند که مردم ایستادند و این واقعه را نگاه کردند و کمکی نکردند.

* برخی برای همراهی با ولایت منت می گذارند؛ حال آن که ولی خدا نیازی ندارد و «هل من ناصر ینصرنی» امام حسین(ع) نیز برای نجات یاران ایشان بود و از طرف دیگر باید به این نکته توجه داشت که ملاک، حال فعلی افراد است؛ خیلی ها گذشته خوبی داشته اند اما عاقبت به شر شدند و در مقابل نیز بودند افرادی که در چند قدمی عاقبت به شری بودند اما عاقبت به خیر شدند که نمونه اتم و اکمل آن «حر بن یزید ریاحی» است.

* دومین ویژگی یاران حقیقی ولی خدا، برداشتن بار از دل ولی خدااست؛ یاران ولی خدا نه تنها باری بر دوش ایشان نگذاشته و منتی بابت یاری خود نمی گذارند، بلکه بار را از دل ولی خدا نیز بر می دارند. یاران حقیقی ولی خدا، تنها راه سعادت را طریق ولایت می دانند و ضمناً پیوسته به یاد مرگ هستند و در امور خیر به خصوص یاری ولی خدا اهل سرعت و سبقت اند.

* ثمره سلوک با اباعبدالله(ع) و گره خوردن با ابتلای اباعبدالله(ع)، احیای عقل تعطیل شده است چرا که بر مبنای حدیث نبوی(ص) که حرارت ناشی از شهادت امام حسین(ع) را در دل های مومنان ابدی دانسته اند، این حرارت عاملی برای حرکت و حیات است و لذا اگر از رهگذر گریه بر امام حسین(ع) حرکت کنیم، ویروس گناه و معصیت از بین می رود.
 




برچسب ها :

آیت الحق مرحوم حاج میرزا علی قاضی طباطبائی درباره ماه‌های رجب، شعبان و رمضان فرمود:
هان! ای برادران عزیز و گرامیم؛ آگاه باشید! متوجّه و هشیار باشید که ما در قرقگاه زمانی (ماه‌های رجب، شعبان و رمضان) داخل شده‌ایم!
و همان‌گونه که در زمین‌های حرم باید از محرّمات اجتناب نمود و ارتکاب یک سلسله اعمالی که در جایی جرم نیست، امّا در حرم جرم محسوب می‌شود، در این ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی محسوب می‌شوند، چنین است و باید با هشیاری و مواظبت در آن وارد شد و به همان نحو که در قرقگاه مکانی که حرم است، انسان به کعبه نزدیک می‌شود، در این ماه‌ها هم که قرقگاه زمانی است، انسان به مقام قرب خداوند می‌رسد. پس چقدر نعمت‌های پروردگار بر ما بزرگ و تمام است؟! و او هرگونه نعمتی را بر ما تمام نموده است.
پس حال که چنین است، قبل از هر چیز، آنچه که بر ما واجب و لازم می‌باشد، توبه ایست که دارای شرایط لازم و نمازهای معلومه است1 و پس از توبه، واجب ترین چیز بر ما، پرهیز از گناهان صغیره و کبیره است تا جایی که توان و قدرت و استطاعت داریم!.
پس به راستی، هر کسی که در صدد متذکّر شدن به ذکر حقّ و در مقام خشیّت از ذات اقدس حضرت حقّ متعال بوده باشد، می تواند از راه مراقبه و محاسبه و معاتبه و معاقبه متذکّر گردد!.
پس از این مرحله، با دل‌های خود، به خداوند رو آورده، بیماری‌های گناهانتان را معالجه و مداوا نمائید و به وسیلۀ استغفار، بزرگی و سنگینی عیوب خود را کاهش دهید و بپرهیزید از اینکه حریم الهی را بشکنید و پرده‌های حجاب را بالا زده، حرمت حرم را هتک نمائید!
زیرا به راستی چنین شخصی در نظام تکوین بی آبرو و مهتوک است؛ گرچه خداوند کریم از روی کرمش، به حسب ظاهر، آبروی او را حفظ نماید و همین جزای اوست و نیازی به مجازات پروردگار ندارد!.
و امّا دستورالعمل این سه ماه:
1. بر شما باد به اینکه نمازهای فریضۀ خود را با نوافل آن که مجموعاً پنجاه و یک رکعت است، در بهترین اوقاتشان انجام دهید و اگر نتوانستید چهل و چهار رکعت آن را به جا بیاورید؛
2. و امّا در مورد نافلۀ شب، به خصوص باید بدانید که: انجام دادن آن در نظر مؤمنان و سالکان حضرت معبود، از واجبات است و هیچ چاره‌ای جز به جا آوردن آن نیست؛
3. بر شما باد به قرائت قرآن کریم در نافله‌های شب! که انسان را حرکت داده، سیر او را سریع می‌نماید و برای او بسیار مفید است. پس تا می‌توانید در شب‌ها قرائت قرآن کنید، زیرا قرائت قرآن شراب مؤمنان است؛
4. بر شما باد به انجام دادن اوراد و أذکاری که هر یک از شما به عنوان دستور در دست دارید و بر شما باد به مداومت سجدۀ یونسیّه و گفتن ذکر یونسیّه: «لا إلهَ إلا أنتَ سُبحانکَ إنی کُنْتُ مِن الظالمین7» در سجده از پانصد تا هزار مرتبه؛
5. بر شما باد به زیارت مشهد اعظم، که مراد همان حرم مطهّر امیرمؤمنان(ع) و قبر نورانی آن بزرگوار است و نیز سایر مشاهد مشرّفۀ اهل‌بیت(ع) و مساجد معظّمه، مانند: «مسجد الحرام»، «مسجدالنّبی»، «مسجد کوفه»، «مسجد سهله» و به طور کلّی هر مسجدی از مساجد؛ زیرا مؤمن در مسجد، همانند ماهی است در آب دریا!
6.هیچ‌گاه پس از نمازهای واجب خود، تسبیحات حضرت صدّیقه(س) را ترک ننمایید؛ زیرا این تسبیحات، یکی از انواع «ذکر کبیر» شمرده شده است؛
7.یکی از وظایف مهم و لازم برای سالک إلی‌الله، دعا برای فرج حضرت حجّت(عج) در قنوت «وَتْر» است. بلکه باید در هر روز و در همۀ اوقات و همۀ دعاها، برای فرج آن بزرگوار دعا نمود؛
8.یکی دیگر از وظایف لازم و مهم، قرائت زیارت جامعه، معروف به «جامعۀ کبیره» در روز جمعه است؛
9. لازم است که قرائت قرآن حتماً کمتر از یک جزء نباشد؛
10. تا می‌توانید بسیار به دیدار و زیارت برادران نیکوکار خود بشتابید؛ زیرا به راستی آنها برادرانی هستند واقعی که در تمام مسیر، همراه انسانند و با رفاقت خویش، آدمی را از تنگناها و عقبات نفس عبور می‌دهند!؛
11. به زیارت اهل قبور ملتزم باشید؛ ولی نه به صورت مداوم و همه روزه (مثلاً در هفته، یک روز انجام بگیرد) و نباید زیارت قبور در شب واقع گردد.




برچسب ها :

برقراری عدالت و معنویت و رسیدن به سعادت و مقابله با ظلم و جور خواسته ای همگانی و برخاسته از فطرت بیدار انسانهاست. در طول تاریخ افراد و گروهها و مكاتب مختلفی مدعی تحقق آن بوده اند ولی نتوانسته اند در عمل آن را نشان دهند. امّا شیعه بعنوان مكتبی الهی و انسان ساز خود را داعیه دار این امر می داند. با نگاهی اجمالی به تاریخ شیعه می توان این مطلب را یافت، چرا كه امامان شیعه برای نیل بشریّت به قلّه های رفیع سعادت نه تنها از هیچ تلاشی فروگذار نبودند، بلكه تا پای جان پیش رفته اند، كه اوج این تلاش را میتوان در مكتب عاشورا به وضوح مشاهده كرد.

نقطه قوت شیعه در این است كه برخلاف ادعای سایر گروهها و مكاتب، عاشورا حركتی مقطعی و گذرا نبوده است، بلكه شیعه در لوای مكتب سرخ حسینی، معتقد به آمدن مصلح جهانی است كه قوام بخش و در نهایت سرانجام بخش این هدف والا خواهد بود.

بنابراین بررسی پیوندهای این دو نهضت برای بشریت و انسانهای آزاده و حق طلب راهگشا خواهد بود، كه ما در این مجال برای جلوگیری از بسط این موضوع، فقط به برخی از پیوندهای شاخص سیاسی و اجتماعی آن می پردازیم.

- تبیین اهداف و آرمان نهضت حسینی و مهدوی (علیهماالسلام)

- شباهت در زمانه و یاران و شرائط

- سختی حفظ دین در عصر غیبت و ضرورت معرفت امام ودشمن شناسی

- كلام آخر(یك پیامك، یك هشدار)

1) اهداف‏:

1-1 مبارزه با ظلم و ستمگری: امام حسين (ع) حكومت یزید را سبب نابودی دین می داند و می فرماید:« عَلَى‏ الْإِسْلَامِ‏ السَّلَامُ‏ إِذْ قَدْ بُلِيَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ يَزِيدَ»[1] آنگاه كه امت گرفتار فرمانروایی چون يزيد گردند بايد فاتحه اسلام را خواند. به همین جهت امام با قاطعيت مي‏گويد: «مثلي لايبايع مثله»[2] حضرت مهدي (ع) نيز با هيچ‏كس سر سازش ندارد، چنانكه در بیان علل غیبت حضرت، یكی از علل را هم مقابله با طاغوت و نداشتن بعیتی از آنها را ذكر كرده اند. «ما منّا احدٌ الاَّ و يقع في عنقه بيعة لطاغية زمانه الاّ القائم... لئلا يكون لاحد في عنقه بيعة اذا خرج»[3] امام حسن(ع) فرمود: هر كدام ازما (اهل بيت(ع)) در زمان خود بيعت حاكمان و طاغوت‏هاي زمان را (از روي تقيه) به عهده داريم، مگر قائم... تا هنگامي كه قيام مي‏كند بر گردنش بيعت حاكمي نباشد.

حسين (ع)،باشهادت خود،باعث رسوايي و درنتيجه نابودي دولت بني اميه شد. مهدي (ع) نيز با ظهور خود، باعث رسوايي و تزلزل تمامي دولت‏هاي مستكبر، خواهد شد؛ «اذا قام القائم ذهب دولة الباطل»[4]هنگامي كه قائم قيام كند، هردولت باطلي از بين مي‏رود.

دردعای ندبه می خوانیم : « أینَ قاسم شوكه المعتدین أینَ هادم ابنیه الشّرك و النّفاق أینَ مبید اهل الفسوق و العصیان و الطّغیان ...أینَ مبید العتاه و المرده» «كجاست درهم شكننده شوكت؟ ستمگران كجاست ویران كننده بناهای شرك و نفاق؟ كجاست هلاك كننده اهل فسق و گناه و طغیان؟... كجاست هلاك كننده مستكبران و سركشان؟»[5]

درروايات نيز آمده است: «يبلغ سلطانه المشرق و المغرب»[6] دولت مهدي (عج) شرق وغرب جهان را فرا گيرد. «اذا قام القائم لايبقي ارض الاّ نودي فيها شهادة انلا اله الا الله و ان محمداً رسول الله»[7] هنگامي كه مهدي (عج) قيام كند زميني باقي نمي‏ماند مگر آن كه گلبانگ توحيد و رسالت پيامبر در آن بلند گردد.

امام حسین (ع) میفرماید: خدا قائم ما آل محمد (ص) را آشكار می كند تا از ستمگران انتقام بگیرد… او همان كسی است كه زمانی طولانی غائب می شود، سپس ظهور می كند و زمین را پر از عدل و داد می سازد همانسان كه از ظلم و جور پر شده باشد.[8]

2-1 اصلاح‏گري‏: امام حسين(ع) و مهدي(ع) دو اصلاح‏گرانی سترگ‏اند. امام حسين(ع) مي‏فرماید: انِّي لَمْ‎اَخْرُجْ اَشِراً وَ لا بَطِراً ولا مُفْسِد‎اً وَ لاظالِماً، وَ ‎اِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الِاصلاحِ فِي اُمةِ جَدِّي محمد ˆاُريدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْروفِ و اَنْهي عَنِ المُنْكَرِ و اَسيرَ بِسيرةِ جَدِّي محمدˆو اَبي عَليِّ بنِ‌ اَبِي‌ طالِبٍ»[9] من نه از روي سرمستي و گستاخي و نه براي فساد و ستم‎گري حركت كردم بلكه تنها براي طلب اصلاح در امّت جدم حركت كردم مي‎خواهم امر به معروف و نهي از منكر كنم و به سيرة جدم و پدرم علي بن‌ابي‌طالب عمل كنم. در مورد حضرت مهدي نيز آمده است: «ليصلح الامة بعد فسادها»[10] خداوند به وسيله حضرت مهدي(ع) اين امت را پس از آن‏كه تباه شده‏اند، اصلاح مي‏كند.

3-1 بیداری امّت: هدف مهدي(ع)، نجات انسان‏ها از بردگي فكري و برداشتن زنجيرهاي اسارت از آنان است. امام باقر (ع) مي‏فرمايد: «اذا قام القائم ذهب دولةالباطل»[11] هنگامي كه قائم قيام كند، هر آينه باطل از بين مي‏رود. هدف امامحسين (ع) نيز در «زیارت اربعين» چنين بيان شده است: «و بذل مهجة فيكليستنقذ عبادك من الجهالة و حيرة الضالة» خون خود را تقديم تو كرد، تا انسان‏ها را از ناداني و گمراهي رهايي بخشد. پس هدف هر دو، احياي دين و جلوگيري از انحطاط ارزش‏ها است.

4-1 برگرداندن عزّت‏ دین:
عزّت اساس حركت حسيني و مهدوي است و مي‏تواند اساس سياست راهبردي حكومت ديني در سطح روابط بين المللي باشد. حكومت ديني - به عنوان زمينه ساز دولت كريمه مهدوي - از هرگونه رابطه و مذاكره‏اي كه شائبه ذلّت داشته باشد، پرهيزمي‏كند. منتظر «دولت عزيز»، خود بايد عزيز باشد، چرا كه حكومت جهانی حضرت مهدی را عزّت بخش حقیقی دین معرفی كرده اند. در فرازهای پایانی دعای افتتاح آمده است: «اللَّهُمَّ إِنَّا نَرْغَبُ إِلَيْكَ فِي دَوْلَةٍ كَرِيمَةٍ تُعِزُّبِهَاالْإِسْلَامَ‏وَأَهْلَهُ‏ وَ تُذِلُّ بِهَا النِّفَاقَ وَ أَهْلَهُ وَ تَجْعَلُنَا فِيهَا مِنَ الدُّعَاةِ إِلَى طَاعَتِكَ وَ الْقَادَةِ فِي سَبِيلِكَ وَ تَرْزُقُنَا بِهَا كَرَامَةَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ»[12]

امام در روز عاشورا فرمودند: «أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ بَيْنَ السَّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّةُ يَأْبَى اللَّهُ ذَلِكَ لَنَا وَ رَسُولُهُ وَ الْمُؤْمِنُونَ وَ حُجُورٌ طَابَتْ وَ طَهُرَتْ وَ أُنُوفٌ حَمِيَّةٌ وَ نُفُوسٌ أَبِيَّةٌ مِنْ أَنْ نُؤْثِرَ طَاعَةَ اللِّئَامِ عَلَى مَصَارِعِ الْكِرَامِ»[13] فرمود: اين زنازاده‏ پسر زنازاده مرا در بين دو امر ثابت نگاه داشته است: 1- شمشير كشيدن، 2- ذلّت و خوارى (يعنى انتظار دارد كه ما با آنان جنگ كنيم يا تسليم و دليل آنها شويم) ولى چقدر بعيد است كه ما ذلّت و خوارى را قبول نمائيم؟! خدا و رسول و مؤمنين و عقلهاى پاك و پاكيزه پذيرفتن اين امر را براى من قبول نخواهند كرد، ما قتلگاه‏ها را بر فرمانبردارى ناكسان مقدّم ميداريم.[14]

بزرگ فلسفه قتل شاه دین این است      كه مرگ سرخ به از زندگی ننگین است

نه ظلم كن به كسی، نی به زیر ظلم رو   كه این مرام حسین است و منطق دین است

امام حسين(ع) مي‏فرمايد: «والله لا‎اعطيكم بيدي اعطاءَالذليلِ و لا اَفِرُّ فِرارَ العبيد»[15] به خدا قسم دستم را (به نشانة بيعت) از روي خواري و ذلّت به شما نمی دهم و مانند بردگان فرار نمي‏كنم. باز فرمود: «موتٌ في عِزٍّ خيرٌ من حياةٍ في ذُلٍّ»[16] مرگ در عزت، بهتر از زندگي در ذلّت است.

5-1 احیاء حقیقی  سنت‏: عصرامام حسين(ع)، عصر غربت دين بود و عصر انتظار نيز چنين است. قيام حسين و فرزندش مهدي(ع) براي احياي دين است. منتظر مهدي، بايد از دين و ضرورت، قلمرو، و زبان آن و... تحليلي عميق داشته باشد؛ تا در اين عصر - كه عصر شبهات و فتنه‏ها است – بتواند زمينه ساز حركت مهدي (عج) باشد.

حسين بن‌علي در نامه‎اي كه ضمن آن از بزرگان بصره دعوت به همياري و همراهي با وي كرده است، علّت و هدف از نهضت خويش را چنين بيان مي‎كند: «اَنَا اَدْعُوكُمْاِلي كِتابِ الله ِوَ سُنَّةِ نَبِيِّهˆفَاِنَّ الْسُنَّةَ قَدْ اُميتَتْ وَ اِنَّالْبِدْعَةَ قَدْ اُحْيِيَتْ»[17] من شما را به كتاب خدا و سنّت پيامبرش مي‎خوانم. همانا سنّت پيامبر(ص) به كلی از بين رفته است و بدعتها زنده شده است‎، اگر سخـن مرا بـشنويد، شما را بـه راه راسـت هدايت خـواهم كرد.

در مورد حضرت مهدی(عج) هم آمده است: «يحيي ميّت الكتاب والسنة» چون مهدي قيام كند، آنچه را كه از كتاب و سنت متروك مانده، زنده خواهدساخت.[18] او دین را نه تنها احیاء می نماید، بلكه آنرا جهانی و فراگیر می سازد؛ «اذا قام القائم لايبقي ارض الاّ نودي فيها شهادة انلا اله الا الله و ان محمداً رسول الله»[19] هنگامي كه مهدي (عج) قيام كند زميني باقي نمي‏ماند مگر آن كه گلبانگ توحيد و رسالت پيامبر در آن بلند گردد.

از مجموع اين سخنان، اين اهداف را مي‎توان استفاده كرد:

الف ـ احیاء حقیقی دین و ترويج حقّ و عمل به آن


ب ـ بیدار سازی و اصلاح امّت

ج ـ عدم پذيرش زندگي ذلّت‌بار و ننگين دنيا و انتخاب زندگي باسعادت آخرت.

2) مقایسه شرائط زمانی و یاراندو قیام

یكسانی اهداف و آرمانها وقتی جلوه بیشتری می یابد كه می بینیم شرائط زمانی و اوضاع زمان هر دو قیام و یاران اصلی هر دو قیام شباهت فراوانی به یكدیگر دارند.

1-2 مشابهت در اوضاع و زمانه: امام حسين (ع) اوضاع زمان قیام را چنين توصيف مي‏كند: «الا ترونانّ الحق لايعمل به و انّ الهوي لايترك عنه» آيا نمي‏بينيد كه به حق عمل نمي‏شود و از باطل خودداري نمي‏گردد.[20]«فان السنة قد اميتت و انّ البدعة قد احييت» همانا در شرايطي هستيم كه سنت پيامبر، از بين رفته و بدعت‏ها زنده شده است، « وعلي الاسلام السلام اذا قد بليت الامة براعٍ مثل يزيد» اگر حاكم امت، فردي همچون يزيد باشد، پس بايد فاتحه اسلام را خواند.

زمانه حضرت مهدي (ع) نيز چنين است: «يعطف الهوي علي الهدي، اذا عطفوا الهدي علي الهوي و يعطف الرأي علي القرآن، اذاعطفوا القرآن علي الرأي... و يحيي ميّت الكتاب والسنة» چون مهدي قيام كند، خواهش‏هاي نفساني را به هدايت آسماني، باز گرداند؛ پس از آنكه رستگاري را به هواينفس بازگردانده باشند. آرا و افكار را پيرو قرآن كند، پس از آنكه قرآن را تابع رأي خود گردانده باشند... پس مهدي به شما نشان خواهد داد كه روش عادلانه در حكومت، چگونه است و آنچه را كه از كتاب و سنت متروك مانده، زنده خواهدساخت.[21]

زمانه حضرت مهدي(ع) و امام حسين(ع)، در انحراف فكري، فساد اجتماعي، رواج بي‏ديني و بدعت در سطح جهاني، مشابه يكديگر است. مشابهت در زمانه، ابعاد متعددي دارد؛ از تبليغات جبهه باطل گرفته تا حاكميت خلفاي جور و غربت دين در عرصه زندگي وجامعه. تبليغات بني‏اميه و معاويه[22] عليه اهل بيت(ع) و امام حسين (ع) ، شباهت زيادي به تبليغات كشورهاي استكباري و صهيونيست‏ها، عليه ايران اسلامي دارد.

براساس روایات متواتر حضرت زمای ظهور می كنند كه دنیا پر از ظلم و جور شده باشد، یعنی در عصر ظهور ظلم و جور فراگیر و سخت خواهد بود، چنانكه در زمان حضرت سیدالشهداء(ع) ظلم و جور و بی دینی به جایی رسید كه یزید به عنوان خلیفه مسلمین بصورت آشكارا مسلّمات دین را زیر سؤال میبرد و بی هیچ واهمه ای به میگساری و شهوت رانی و تمسخر واجبات دین می پردازد، تا بجائیكه امام حسین(ع) قیام خونین كربلارا تنها راه نجات دین و امّت می بیند.

2-2 مشابهت در یاران: در مورد یاران شیدای قیام نیز به اعتراف تاریخ باید گفت: ياران امام حسين (ع) بهترين ياران و فدايي او بودند. آنان از معرفت، محبت، اطاعت و تسليم نسبت به امام خود و سبقت در اجراي خواسته‏ها و فرامين او برخوردارند و در عبادت، صداقت، اخلاص و شجاعت يگانه دوران بودند. گفتگوی امام و یارانشان در شب و روز عاشورا، گوشه ای از این شیدایی را به تصویر كشیده است. البته این كلمات خود گویای عُمق ایمان و معرفت آنها نسبت به هدف قیام و شخص امام و ایمانی است كه به خالق هستی و سعادت اخروی دارند.

امام حسین(ع)
در خطبه شب عاشورا خطاب به یارانشان فرمودند: «فإنّي لا أعلم أصحابا [ اوفى و لا ][23] خيرا منكم، و لا أهل بيت، أفضل و أبرّ من أهل بيتي، فجزاكم اللَّه عنّي جميعا خيرا، و هذا الليل قد غشيكم فاتّخذوه جملا، و ليأخذ كل رجل منكم بيد رجل من أهل بيتي و تفرّقوا في سواد هذا الليل و ذروني و هؤلاء القوم، فإنّهم لا يريدون غيري»[24]

حقّا كه من اصحابى باوفا و‏ بهتر از شما، و نه اهل بيتى برتر و نيكوكارتر از اهل بيتم نمى‏شناسم، خداوند از من به شما پاداش نيكو دهد، اين شب است كه سياهى و تاريكى آن شما را فرا گرفته، پس آن را چون شتر رهوارى گرفته، و هر يك از شما دست يكى از اهل بيتم را گرفته و در اين تاريكى شب پراكنده شده از صحنه بيرون شتابيد، و مرا با دشمن واگذاريد چه آنان جز مرا نخواهند».

در اين زمان بود كه برادران و تمام اهل بيت امام حسين عليه السّلام به سخن در آمده گفتند: جانهاى ما پاسبان جان شريفت بوده تا در پيش رويت در خون خود غلتيده، آنچه بر تو وارد آيد بر ما نيز وارد گردد، وه چه زشت است زندگى بعد از تو.[25]

سپس سعيد بن عبد اللَّه حنفىّ برخاست و به عرض رسانيد: نه، به خدا اى فرزند رسول اللَّه صلّى اللَّه عليه و آله، هرگز تنهايت نگذارم، تا خدا بداند كه ما وصيّت پيامبرش محمّد را در باره تو حفظ و رعايت نموديم، و اگر مى‏دانستم كه در راه تو كشته مى‏شدم و بعد زنده به آتش كشيده مى‏شدم و خاكسترم به باد داده مى‏شد و هفتاد بار اين وضع تكرار مى‏شد، هرگز از حضرتت جدا نشده تا در پيش رويت شاهد مرگ و شهادت را در آغوش كشم، چرا نه، حال كه اين يك كشته شدن بيش نيست و بعد هم به كرامت ابدى و جاويدان خدا مى‏رسم.[26]

آن گاه زهير بن قين بجلى برخاست و به عرض رسانيد: به خدا اى فرزند رسول‏خدا چقدر دوست داشتم كه هزار بار كشته شده، زنده گردم تا خدا با اين كار تو و برادران و فرزندان و اهل بيت جوانت را از كشته شدن حفظ مى‏فرمود.[27]

اوج این وفاداری و دیانت یاران زمانی است كه شمر براى فرزندان ام البنين(س) امان نامه می آورد. حضرت ابوالفضل(ع) بعنوان كسی كه آنقدر توانایی داشت كه در صورت پذیرش امان نامه در سپاه یزید جزو فرماندهان ارشد قرار گیرد و دنیایش بعد از این تضمین شود، اما با این وجود در جواب شمر می فرماید: دستهايت بريده و امان نامه‏ات ملعون بادا، اى دشمن خدا، ما را مى‏خوانى كه برادر و سرورمان حسين بن فاطمه عليهما السّلام را رها كرده در خط فرمان مطرودان و ملعونان فرزندان ملائمين خدا درآييم. كه شمر خشمگین به لشكرش برگشت.[28]

قَالَ الرَّاوِي وَ بَاتَ الْحُسَيْنُ (ع) وَ أَصْحَابُهُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ وَ لَهُمْ دَوِيٌّ كَدَوِيِّ النَّحْلِ مَا بَيْنَ رَاكِعٍ وَ سَاجِدٍ وَ قَائِمٍ وَ قَاعِدٍ»[29] راوى گويد: در شب عاشورا امام حسين(عليه السّلام) و همراهان در حالت ركوع و سجود و قيام و قعود به عبادت حقّ پرداختند زمزمه رقيق مناجات و دعاهايشان چون زمزمه برخاسته از زنبور عسل بود.[30] كوتاه اینكه ياران‏ امام حسين(ع) آنچنان شیفته شهادت و لقاء معبود خویش بودند كه‏ قبل از شهيد شدن جا و مكان خود را در بهشت ديدند.[31]

ياران حضرت مهدي(ع) نيز چنين‏اند؛ چنان كه امام باقرعلیه السلام می فرماید: بدانید كه آنها مؤ منان حقیقی اند «اَلا هُمُ المُؤمِنُونَ حَقّاً…». حضرت علی (علیه السلام) در توصیف آنان می فرمایند: مردانی كه خدا را به حقّ شناخته اند، آنها یاوران حضرت مهدی علیه السلام در آخرالزمان هستند «…رِجالٌ عرَفوا اللّهَ حقَّ معرِفتهِ،وَهمْ اَنْصارُ المَهْدِی فی آخِرِ الزَّمانِ»

امام جواد علیه السلام از پدران بزرگوارش عبودیت و بندگی آنان را این گونه توصیف می كند: آنان سلحشورانی هستند كه در اطاعت خدا بسیار سخت كوش اند (هم كَرّارُونَ مُجِدُّونَ فی طاعَةِ اللّه…)[32] «آنان در طریق عبودیت اهل جدیت و تلاشند.»

از بارزترین نشانه های این گروه تعادل در شخصیت، تعادل میان دنیا وآخرت و تعادل میان قدرت و بصیرت است و همین راز نیرومندی و نفوذ آنان می باشد. خدای تعالی این موازنه وتعادل را دوست می دارد وافراط و تفریط را ناپسند می دارد .روایت با جمله­ی«رهبانٌِِِِ بالیل، لیوث بالنهار» به چنین موازنه ای اشاره كرده است. در ساختار شخصیت انسان، شب وروز نقش های گوناگونی را ایفا می كنند. گردش شب و روز، یك گردش تكاملی است، هر كدام دیگری را كامل می كند و با مشاركت یكدیگر در بنای شخصیت انسان مؤمن دعوت گر و مجاهد نقش دارند. اگر تهجد وعبادت شب نباشد،انسان در رویارویی با گردنه های دشوار روز، استواری لازم را نمی یابد.

امام صادق علیه السلام شب زنده داری وتضرّع آنان به درگاه خداوند را این گونه توصیف می كند: آنان مردانی هستند كه شبها نمی خوابند و زمزمه نمازشان چون نغمه زنبوران از كندو به گوش می رسد. شب ها را با شب زنده داری سپری می كنند و برفراز اسب ها، خدا را تسبیح می گویند، (رِجالٌ لا ینامُونَ اللَّیلَ، لَهُمْ دَوِی فی صلَواتهِمْ كَدَوِی النَّحْلِ، یبیتُونَ قِیاما عَلی اَطْرافِهِمْ و یسبّحون علی خیولهم»؛[33] ازاین گونه روایات استفاده می شود كه یاران مهدی علیه السلام در انقلاب جهانی اش، عاشوراییانی هستند كه عرفان و معنویت را با حماسه در هم آمیخته اند: امام علی (علیه السلام، عبادت و راز و نیاز یاوران امام مهدی (علیهالسلام) را این گونه ترسیم میكنند: آنان در دل شب، ناله هایی از خشیت خدا دارند چون ناله مادران داغ پسر دیده. آنها شب زنده داران در دل شب و روزه داران در طول روز هستند گویی داءب و روش همه آنان یكی است؛ (لَهمْ فی اللَّیلِ اَصْواتٌ كَاَصْواتِ الثَّواكِلِ حُزْناً مِنْ خَشْیةِ اللّهِ، قُوّامٌ بِاللَّیلِ صُوّامٌ بِالنَّهارِ كَاَنَّما دَاءْبُهَمْ دَاءْبُ واحِدٌ…)[34]

ياران حضرت مهدي(ع) چنانكه در پیشگاه معبود خویش جزو برگزیدگانند، نسبت به امام و راهبر خویش كامل ایمان دارند و مطیع محض اند. «كدّادون جاحدون في طاعته»[35] ياران حضرت مهدي(عج) درفرمانبرداري از حضرتش، بسيار كوشا و مصمم‏اند. «هم اطوع له من الامة لسيدها»[36] آنها مطيع‏تر از كنيز نسبت به مولاي خود هستند. «لهم يسبهم الاولون ولايدركهم الآخرون»[37] آنان [در شايستگي‏ها و امتيازات بر اوج رفيعي‏اند] نه ازنسل‏هاي گذشته، كسي از آنان پيشي گرفته و نه از آيندگان، كسي به مقام والاي آنان نمي‏رسد. «رهبان بالليل ليوث بالنهار، كَاَنَّ قلوبهم زبر الحديد»[38] عابدان شب و شيران روزند، [در شجاعت‏] قلوبشان همچون پاره‏هاي آهن است.

3-2 ریزشها و رویشها در یاران: «ريزش»يعني فروافتادن كسي كه از او انتظار افتادن نيست. ريزش يعني اين كه انسان در جايي سقوط كند كه در آن‌جا انتظارش را ندارد. اما «رويش» نيز يعني رشد انسان‌هايي كه از آن‌ها انتظار صعود نمي‌رود. همين‌طور يعني انسان در مقطع و جايي رشد كند و اوج بگيرد كه در آن‌جا انتظار ندارد. اصلا جامعه ‌ديني بدون ريزش و رويش وجود ندارد. برخي افراد فكر مي‌كنند كه اين ضعف جامعه‌ي ديني است. در حالي كه بر عكس اين نقطه‌ي قوت و زيبايي دين است. كه با هيچ كسي عقد اخوت نبسته است. حتي اگر پسر پيامبر هم باشد بايد بداند كه اين ملاكي محسوب نمي‌شود. كه «پسر نوح با بدان بنشست خاندن نبوتش گم شد». كربلا مظهر ريزش‌ها و رويش‌ها است. در روز عاشورا لحظه به لحظه به ايمان اصحاب سيدالشهداء (ع) افزوده مي‌شد. از آن طرف در سپاه مقابل شاهد ريزش‌هاي شديد هستيم. اين نكته مهم است افرادي كه در كربلا مقابل امام حسين (ع) قرار گرفتند كافر و ملحد و رومي و ... نبودند بلكه همه جزو كساني بودند كه نماز مي‌خواندند و روزه مي‌گرفتند و حج مي‌گذاردند. بنابراين كربلا مواجهه‌ي سپاه امام حسين (ع) با «بد»ها نيست، با «ريزش»‌ها است.[39] زهیربن‌قین در ماجرای قتل عثمان از علی علیه‌السلام فاصله گرفت و فاصله‌ی خود را با معاویه كم كرد اما پس از صلح امام حسن علیه‌السلام و فرونشستن بسیاری از غبارها، زهیربن‌قین بصیرت خود را بازیافت و به حسین‌بن‌علی علیه‌السلام در كربلا پیوست. پیوستن زهیرها برای حركت اسلام یك رویش است، همان‌گونه كه فاصله گرفتن زهیرها از كانون اصلی اسلام یعنی اهل‌بیت، یك ریزش است.

به كاروان امام حسين(ع) كساني پيوستند كه اميد پيوستنشان نبود، همچون زهير و حرّ كه يكي عثماني بود و در صفين بر عليه علي(ع) شمشير زده و ديگري فرمانده سپاه عمر سعد بود. و كساني به بهانه‏ هاي واهي نپيوستند، همچون طرماح بن عدي و يا پيوستند و جدا شدند و سعادت شهادت در كنار حسين(ع) را نداشتند؛ چه آناني كه درميانه راه جدا شدند و چه آناني كه در كربلا، ازميدان معركه گريختند.

در موردياران مهدي(ع) نيز داريم: قال الصادق(ع): «اذا خرج القائم يخرج من هذا الامر من كان يُري انه من اهله و دخل فيه شبه عبدة الشمس والقمر»[40] هنگامي كه قائم قيام كند از امر [ولايت‏] او كساني بيرون مي‏روند كه همواره چنين به نظر مي‏رسيد از ياران او باشند. و به امر [ولايت‏] او در مي‏آيند آناني كه شبيه خورشيد پرستان وماه پرستانند.

3) سختی حفظ دین در عصر غیبت و ضرورت معرفت و زمینه سازی:

حال كه براساس شواهد اهداف و شرائط زمانی و یاران را در دو قیام بررسی نمودیم و به شباهتهای فراوان این دو پی بردیم، می بایست با الهام از شدائد و امتحانات نهضت عاشورا الهام بگیریم و بدانیم كه اگر در كربلا مسلمانان نتوانستند سربلند از امتحان بیرون بیایند و نه تنها حجت خدا را تنها گذاشتند بلكه راضی شدند امام و یارانش با فجیع ترین شكل به شهادت برسند و اهل و عیالش به اسارت بروند. آری باید از قیام خونین كربلا عبرت گرفت تا در قیام سبز مهدوی سربلند بیرون آمد. هر چند كه امتحانات و ابتلائات عصر غیبت بسیار پیچیده تر از آن زمان است كه به برخی موارد اشاره میشود:

- حضور یا عدم حضور امام معصوم و ....

عصرعاشورا

حضورامام معصوم و امكان بهرمندی مستقیم از ایشان

عصر غیبت

عدم حضور امام معصوم (غیبت كبری)

عصرعاشورا

نزدیكی به عصر حیات پیامبر(ص) -  61 هجری

عصر غیبت

فاصله زیاد از عصر حیات پیامبر(ص) -  1433 هجری

عصرعاشورا

حضور صحابه پیامبر(ص) مانند حبیب بن مظاهر، مسلم بن عوسجه، سلیمان بن صرد (رهبر قیام توابین)

عصر غیبت

عدم  حضور صحابه پیامبر(ص) و در مقابل حضور دجال ها و سفیانی ها

عصرعاشورا

مهیّا بودن شرائط قیام

عصر غیبت

مهیّا نبودن شرائط قیام

عصرعاشورا

محدود بودن منطقه جغرافیایی قیام

عصر غیبت

وسعت منطقه جغرافیایی قیام (جهانی)

عصرعاشورا

امكان مشاهده ریزش و رویش در كربلا

عصر غیبت

عدم امكان مشاهده ریزش و رویش

عصرعاشورا

محدودیت سلاح های مبارزه

عصر غیبت

تنوّع، پیچیدگی و سختی ابزارهای مبارزه

عصرعاشورا

عدم همراهی قدرتهای بزرگ در قیام بر علیه امام

عصر غیبت

همدلی و همراهی قدرتهای بزرگ در قیام بر علیه امام

1-3 دشواري حفظ دين‏: در دوران امام حسين (ع) بر اساس بدعت‏هاي خلفا و تبليغات بني اميه، دين بي ارزش و بازار دنيا پررونق بود: «الناس عبيد الدنيا و الدين لعق علي السنتهم مادرّت معايشهم فاذا محصّوا بالبلاء قلّ الديّانون»[41] مردم بنده دنيا هستند و دين لقلقه زبانشان مي‏باشد، مادامي كه زندگي دنياي آنها تأمين شود. اما همين كه در بوته امتحان قرار گرفتند، دين داران كم خواهند بود.

اگر نبود حسين (ع) – اين خط روشن ولايت و وارث پيامبران - چراغ دين، آخرين كورسوهاي خود را مي‏زد. درعصر انتظار نيز حفظ دين، از سخت‏ترين كارها است. امام صادق(ع) مي‏فرمايد: «انلصاحب هذا الامر غيبة، المتمسّك فيها بدينه كالخارط لشوك القتاد بيده - ثم اوْمأ ابوعبدالله(ع) بيده هكذا. قال: فايّكم تمسّك شوْك القتاد - ثمّ اطوق مليّاً ثمّ قال: ان لصاحب هذا الامر غيبة فليتّق الله عبد عند غيبته و ليتمسّكبدينه»[42] براي صاحب اين امر (حضرت مهدي (ع)) غيبتي خواهد بود. هر كس درروزگار غيبت او دين خود را حفظ كند، مانند كسي است كه تيغ‏هاي تيز گياه قتاد را بادستش صاف و هموار سازد؛ سپس حضرت با دست [مبارك‏] خويش اشاره فرمود كه چگونه بادست، تيغ‏هاي قتاد را بايد هموار ساخت. آنگاه افزود: كدام يك از شما تا به حال توانسته است، خارهاي خنجرگونه قتاد را به دست بگيرد؟ سپس حضرت سر به زير افكند و مدتي سكوت كرد؛ آن گاه افزود: براي صاحب اين امر، غيبتي است كه در روزگار دشوار غيبت، هر بنده خدايي بايد تقوا پيشه كند و دينش را حفظ نمايد.

در روايتي ديگر، آمده است:«منْ ثَبتَ علي ولايتنا في غيبة قائمنا، اعطاه الله اجْر الف شهيد مثل شهداء بدر و احد»[43] كسي كه در روزگار قائم ما، در امر ولايت ما ثابت قدمو استوار باقي بماند و نلغزد، چنان است كه خداوند پاداش هزار شهيد مانند شهداي جنگ‏هاي بدر و احد به آنان عطا مي‏فرمايد.

امام باقر (ع) مي‏فرمايد: «يأتي علي الناس زمانٌ يغيب عنهم امامهم. فيا طوبي للثابتين علي امرنا في ذلك الزمان»[44] روزگاري بر مردم خواهد آمد كه امام و پيشواي ايشان از [چشم‏] آنان غايب و پنهان مي‏گردد. پس خوشا بر احوال كساني كه در آن زمان (غيبت) در امر ولايت ثابت قدم و استوار مي‏مانند.

پيامبر(ص) فرمود اللهمّ لقّني اخواني، مرتين... لاحدهم اشدّ بقيةً علي دينه من خرط القتاد في الليلة الظلماء او كالقابض علي جمْر الغضاء، اولئك مصابيح الدجي ينجيهم الله من كل فتنة غبراء مظلمة»[45] بارالها! مرا به ديدار برادرانم نايل گردان... هر يك از ايشان در پايداري و استواري در دين، از كسي كه دردل تيره شب، شاخه پرتيغ گياه قتاد را، با كف دست صاف و هموارمي‏سازد، پايدارتراست؛ يا همانند كسي كه صبورانه پاره آتشي را بر دست گيرد و در آن حال در دين خويش استوار باشد. آري، ايشان چراغ‏هاي هدايت [در شب تاريك و ديجور] هستند. خداوند ايشان را از هر فتنه تيره و تار رهايي مي‏بخشد.

2-3 معرفت امام و دشمن شناسی:
در روایات آمده است؛ ((يا لثارات الحسين)) شعار یاران امام زمان است،  بنابراین تا در دل كربلایی ایجاد نكنیم حقیقت این شعار را درك نخواهیم نمود. آگاهي از شؤون و آثار ولايت آنان، ثمرات و بارهاي زيادي با خود دارد و فاصله گرفتن از آن، ضررهاي جبران‏ناپذيري با خود به همراه دارد. مایه شرمساری است كه دشمنان بعضاً بهتر و بیشتر از ما این شجره طیّبه را شناختند و از آن بهره ها بردند.

گاندی، رهبر بزرگ هندوستان میگوید: «من ارمغان تازه ای برای هند نیاوردم، فقط نتیجه را كه از مطالعات و تحقیقاتم درباره تاریخ زندگی قهرمانان كربلا گرفتم ارمغان دولت هند كرده ام. اگر بخواهیم هند را نجات دهیم واجب است همان راهی را بپیماییم كه حسین بن علی پیمود.»

توماس كارلایل (دانشمند انگلیسی) معتقد است:
بهترین درسی كه از تراژدی كربلا می‌گیریم، این است كه حسین و یارانش به خدا ایمان استوار داشتند. آن‌ها با عمل خود روشن كردند كه تفوّق عددی در جایی كه حق و باطل روبه‌رو می‌شوند، اهمیّت ندارد و پیروزی حسین با وجود اقلیّتی كه داشت، باعث شگفتی من است.[46]

چارلز دیكنز (نویسنده معروف انگلیسی): «اگر منظور حسین، جنگ در راه خواسته‌های دنیایی بود، من نمی‌فهمم چرا خواهران و زنان و اطفالش به همراه او بودند؟ پس عقل چنین حكم می‌كند كه او فقط به خاطر اسلام فداكاری خویش را انجام داد.»

فوكوياما مؤلف كتاب و نظريه «پايان تاريخ» در كنفرانس اورشليم با عنوان «بازشناسي هويت شيعه» مي‌گويد:
«شيعه پرنده‌اي است كه افق پروازش خيلي بالاتر از تيرهاي ماست. پرنده‌اي كه دو بال دارد: يك بال سبز و يك بال سرخ. او بال سبز اين پرنده را مهدويت و عدالت خواهي و بال سرخ را شهادت‌طلبي كه ريشه در كربلا دارد و شيعه را فناناپذير كرده، معرفي مي‌كند. فوكوياما معتقد است شيعه بعد سومي هم دارد كه اهميتش بسيار است و مي‌گويد: اين پرنده، زرهي به نام ولايت‌پذيري به تن دارد و قدرتش با شهادت، دو چندان مي‌شود. شيعه، عنصري است كه هر چه او را از بين مي‌برند، بيشتر مي‌شود.

فوكوياما، مهندسي معكوسي را براي شيعه و مهندسي صحيحي را براي خودشان طراحي مي‌كند و مي‌گويد: مهندسي معكوس براي شيعيان اين است كه ابتدا ولايت فقيه را خط بزنيد، تا اين را خط نزنيد، نمي‌توانيد به ساحت قدسي كربلا و مهدويت تجاوز كنيد. براي پيروزي بر يك ملت بايد ميل مردم را تغيير داد ابتدا ولايت فقيه را خط بزنيد در گام بعد، شهادت‌طلبي اين‌ها را به رفاه‌طلبي تبديل كنيد اگر اين دو تا را خط زديد، خود به خود انديشه‌هاي امام زماني از جامعه شيعه رخت مي‌بندد شما بياييد براي غرب هم امام زمان، كربلا و ولي‌فقيه بتراشيد.

فوكوياما براي اين كار، مكتب جديدي به نام «اونجليس» عرضه كرد. مكتبي كه طرفداران آن معتقدند عيسي ناصري خواهد آمد. فوكوياما به آنها توصيه مي‌كند در فيلم‌هايشان هر چه را شيعيان درباره امام زمان مي‌گويند بر شخصيت عيسي ناصري تطبيق بدهند. بر اساس دستور فوكوياما فيلم‌هايي بر اساس مدل «روايت فتح» شهيد آويني ساخته شد، فيلم‌هايي چون نجات سرباز رايان، با محتواي تجليل از مادر سه شهيد، فيلم نبرد پرل هاربر با محتواي جنگ جنگ تا رفع فتنه در عالم، فيلم «زماني سرباز بوديم» با تئوري بازسازي كربلا و بر اساس الگوي عمليات كربلاي 5، فيلم سقوط شاهين سياه، بازسازي صحنه كربلا، فيلم جن‌گير كه در آن از نهادهاي اسلامي شيعه استفاده شده بود طراحي شد. همچنين بايد تبليغات گسترده اي را بر ضد مراجع و رهبران ديني شيعه صورت دهيم تا آنها مقبوليت خود را در ميان مردم از دست بدهند. يكي ديگر از مواردي كه بايد روي آن كار كنيم موضوع فرهنگ عاشورا و شهادت‌طلبي است كه هر ساله شيعيان با برگزاري مراسمي اين فرهنگ را زنده نگه مي‌دارند و ما تصميم گرفتيم با حمايتهاي مالي از برخي سخنرانان و مداحان و برگزار كنندگان اصلي اين گونه مراسم عقايد و بنيان‌هاي شيعه و فرهنگ شهادت طلبي را سست و متزلزل كنيم و مسايل انحرافي در آن بوجود آوريم، بگونه‌اي كه شيعه، يك جاهل خرافاتي در نظر آيد. در مرحله بعد بايد مطالب فراواني بر ضد مراجع شيعه جمع‌آوري شده و به وسيله مداحان و نويسندگان سودجو انتشار دهيم و ... مرجعيت را كه سد راه اصلي اهداف ما هستند، تضعيف و آنان را به دست خود شيعيان و ديگر مذاهب اسلامي نابود كنيم و در نهايت تير خلاص را بر اين فرهنگ و مذهب بزنيم»[47]

3-3 زمینه سازی: همچنین پس از كسب معرفت باید برای زمینه سازی ظهور تلاش كرد؛ چرا كه جريان انتظار و زمينه­سازي آن، يكي از دستاوردهاي واقعه كربلا مي باشد. قيام امام حسين عليه السلام هر چند در ظاهر و در مقطع زماني كوتاه سال 60 هجري به نتيجه مطلوب خودنرسيد اماحركتي عميق و ريشه­اي رادرجريان تاريخ ايجاد نمود كه هر روز بيش از قبل تجلي و تبلور مي­يابد. انتظار، ادامه عاشورا، غدير و بعثت است و ((ظهور))، روز فرج و مخرج حسين[48] و ثمره خون اوكه در شريان تاريخ به جوش آمده است.[49]

در روایات آمده است «يخرج اناسٌ من المشرق و يوطئون للمهدي سلطانه»[50] گروهي از مشرق زمين به پا خاسته و زمينه ساز حكومت امام مهدي (ع) مي‏شوند. ما نیز كه هم اكنون در نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران قرار داریم باید دعا كنیم تا آن دولت زمینه ساز را دولت ما قرار دهد و به ما توفیق دهد تا یاریگر این نظام ولایی باشیم و همیشه از پشتیبانان اصلی ولایت فقیه در عصر غیبت كبری باشیم تا بتوانیم هرچه بیشتر خود را به اهداف قیام قائم آل محمد(ع) نزدیكتر نموده و توفیق حضور در آن دولت الهی را كسب نماییم. چنانكه در در زیارت عاشورا می خوانیم : «فأسئل الله الّذی اكرم مقامك و اكرمنی بك أن یرزقنی طلب ثارك مع امام منصور من اهل بیت محمد(ص)» پس از خدایی كه مقامت را گرامی داشت و مرا به تو كرامت بخشید درخواست می كنم خونخواهی تو را همراه با امام و پیشوای پیروزمند از خاندان حضرت محمد (ص) روزی من كند.

كلام آخر: از سال پیش كه در ایام محرم پیامكی به این مضمون برایم رسید «منتظران به هوش! حسین را منتظرانش كشتند» در هر محفلی كه احساس میكردم میتوانم برای این پیامك توضیح و تفسیری بیابم مطرح میكردم. برخی میگفتند این جمله نادرست است چون افردی كه برای امام حسین(ع) نامه نوشتند و بعداً در صف قاتلین امام قرار گرفتند منتظر واقعی نبودند. عده ای هم معتقد بودند این حرف كاملاً صحیح است و اكثر قاتلین حضرت افرادی سُست ایمان بودند كه فریفته دنیا و مغلوب نیرنگ و تهدید ابن زیاد شدند و در مقابل امام و یارانش صف كشیدند. به نظر می رسد با نگاهی اجمالی به تاریخ نهضت عاشورا می بینیم كه می توان افرادی را كه برای امام نامه نوشته بودند، یعنی به تعبیر دیگر همان منتظران را، به سه گروه كلی تقسیم كرد.[51]

گروه اول متأسفانه نتوانستند پایبند دعوت خویش باشند و رویاروی امام ایستادند، بنابراین با آنكه به یقین می توان گفت این افراد منتظر حقیقی نبودند ولی با این حال به ظاهر همان دعوت كنندگان امام بودند، گواه بر این مطلب كلام امام در سخنرانی شان برای لشكر ابن زیاد است. امام(ع) برای اتمام حجّت نامه های كوفیان را درآوردند و برخی را كه در لشكر بن زید حضر داشتند با نامشان مورد خطاب قرار دادند و فرمودند: شماها كه مرا به كوفه خوانده اید، چرا  اكنون كَمر به قتلم بسته اید؟!

گروه دوم با آنكه تعدادشان اندك بود، ولی منتظرانی بودند كه پایبند دعوت خویش ماندند و با وجود موانع و مشكلات زیادی كه بود به زحمت خود را به قافله سالار عشق رساندند و در ركاب حضرت جام شهادت را نوشیدند، مانند حبیب بن مظاهر و مسلم بن عوسجه.

گروهی دیگر نیز وقتی امام به سرزمین كربلا رسید به ظاهر خود را از ماجرا كنار كشیدند و نه به امام پیوستند و نه در لشكر ابن زیاد قرار گرفتند، در رأس این گروه افرادی مانند سلیمان بن صرد خزاعی قرار دارند.

آری باید گفت كه جملاتی نظیر این پیامك هشداری است برای ما، چرا كه  هر روز عاشورا و هرجا كربلاست[52] و ما منتظران هم، اینك در معرض امتحانی دیگر قرار گرفته ایم و حسین زمان، یعنی مهدی فاطمه(ع) ما را به یاری می طلبد و از سویی ما نیز به ظاهر خود را منتظرانش قدومش میدانیم و از فراقش ندبه ها و ناله ها داریم. بویژه این نكته دارای اهمّیت است كه شرایط عصر حاضر به مراتب سختتر از آن زمان است، و منتظران در عصر حاضر از فیض دیدار مولایشان محروم هستند و بر اساس  روایات در امتحان سختی قرار گرفته اند، چرا كه دوران غیبت ابتلائات و امتحانات ویژه‌ای دارد كه هركس را یارای گذر از آن نیست، اميرالمؤمنين(ع) فرمودند: براى قائم ما غيبتى است كه مدتش طولانى است، گويا من شيعه را مى‌بينم كه در غيبتش چون چهارپايان جولان مي‌دهند و چراگاه مي‌جويند و به دست نمى‏آورند، آگاه باشيد هر كدامشان بر دين خود ثابت بماند و براى طول غيبت امام، دلش دچار قساوت نشود، او در روز قيامت در درجه‌ من، با من است.[53]

امام حسن عسكرى(ع)فرمود: ‏«به خدا قسم [مهدي] غيبتى مي‌كند كه كسى‏ از مهلكه آن(بى‏دينى و گمراهى) نجات‏ نمى‏يابد جز آنان كه خداوند آن‌ها را در عقيده به امامتش ثابت قدم داشته، و موفق نموده تا برای تعجيل در فرج دعا كند»[54] چرا كه دعا برای فرج همان حلقه وصلی است كه برای منتظِر بازدارنده و در عین حال راه‌گشا و امیدبخش است.

آری ما نیز در برابر امتحانی سرنوشت ساز قرار داریم، اگر همچون گروه اول رودر روی امام زمان خویش بایستیم، قطعا خود را جهنمی و مغضوب درگاه ایزدی خواهیم نمود، و اگر همچون گروه سوم محافظه كارانه پیش برویم، نمی دانیم كه فرصت جبرانی هست یا نه؟ چون گروه سوم با فرماندهی سلیمان بن صرد بعد از عاشورا خود را به خاطر یاری نكردن امام زمان خویش سرزنش كردند و قیام نافرجام توابین را بوجود آوردند ولی حیف كه دیر اقدام نمودند و قبل از قیام آنها حسین فاطمه(س) به قربانگاه عشق رفت و عاشقانه همراه با یارانش به شهادت رسید، بنابراین باید به خود بیاییم و تلاش كنیم همچون حبیب بن مظاهر خود را به كاروان عشق برسانیم و  نه تنها خود را از پرتگاه هلاكت و مخالفت با امام زمان خویش برهانیم، بلكه همچون حبیب، منتظران و عاشقان دیگری همچون مسلم بن عوسجه را نیز با خود همراه سازیم. این امر میسّر نمیگردد مگر اینكه در عصر غیبت نسبت به آن حضرت كسب معرفت نماییم، چرا كه امام حسن عسكری(ع) فرمودند: هر كس بعد از من امامت فرزندم را نپذیرد و نسبت به او معرفت نداشته باشد، به مرگ جاهلیت مرده است.[55] به فرموده امام صادق(ع) در اين دوران كسي نجات نيابد، مگر آن‌كه دعاى غريق بخواند، یعنی بگوید«يَا اللَّهُ يَا رَحْمَانُ يَا رَحِيم‏، يَا مُقَلِّبَ الْقُلُوبِ ثَبِّتْ قَلْبِي عَلَى دِينِك‏»[56] اى خداى بخشنده، اى مهربان، اى گرداننده‌ي دلها، دلم را بر دينم استوار گردان. یعنی شخص منتظرهمچون كسی است كه در دریایی طوفانی به دنبال راه نجاتی است.

به نظر می رسد در عصر حاضرباید افزایش معرفت خویش و تلاش برای  ایجاد شور و نشاط لازم در جامعه شرایط و زمینه را برای ظهور حضرتش فراهم سازیم و سعی كنیم از روایات و دعاهای وارد شده وظایف خود را به دست آوریم و در انجام شان كوشا باشیم و خود رادر صف منتظران حقیقی حضرتش قرار دهیم، مخصوصاً دعای شریف «الهي عظم البلا»، «عهد» و «ندبه» كه باید مضطرّانه زمزمه كرد و عرضه داشت؛ «اللّهمّ اكشف هذه الغمّة عن هذه الامّة بحضوره و عجل لنا ظهوره» خدايا! اين غم و اندوه را [كه بر اثر غيبت او به ما رسيده] با حضور حضرت حجّت(ع)برطرف نما و در ظهور او شتاب كن.

حضرت ولي‌عصر(عج) در توقیع شریفي، خطاب به شیخ مفید(ره) می‌فرمایند: اگر شیعیان ما - كه خداوند متعال ایشان را به اطاعت خویش موفّق بدارد- با دل های متّحد و یكپارچه بر وفای به عهد و پیمان خویش اجتماع می‌كردند، ملاقات ما از آنها به تأخیر نمی‌افتاد و سعادت دیدار و مشاهدة با معرفتبرای آن‌ها به زودی حاصل می‌شد و زودتر از این به دیدار ما نایل می‌شدند.[57]

گفتم شبی به مهدی از تو نگاه خواهم         گفتا كه من هم ترك گناه خواهم.

امام صادق (ع) فرمود: «ان لنا دولة يجي‏ء بها اللهاذا شاء ثم قال: من سرّه ان يكون من اصحاب القائم (ع) فلينتظر و ليعمل بالورع ومحاسن الاخلاق و هو منتظر»[58] ما دولت و حكومتي داريم و خداوند، هرگاه بخواهد اين دولت ظهور خواهد كرد و اگر كسي خوشحال و خشنود مي‏شود كه از ياران مهدي (ع) باشد؛پس منتظر باشد و در حال انتظار، اهل ورع و اجتناب از گناهان و اهل محاسن و مكارم اخلاق باشد.

البته روشن است كه در حال حاضر تبعیّت از ولیّ فقیه زمان  و نایب برحق حضرت مهدی(عج) و تلاش برای اعتلای اسلام حقیقی و حمایت از نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، كه امید می رود زمینه ساز دولت مهدی موعود(عج) باشد ما را در گذر این سرگردانی و حیرت غیبت امام خواهد رهانید و قدرت تشخیص را در ما افزایش می دهد تا بتوانیم خود را جزو منتظران مقدمش بنامیم و از حضرتش بخواهیم ما را در این امتحان روسفید گرداند و توفیق شهادت در ركاب حضرتش را نصیبمان بگرداند. «اللهم عجل لولیك الفرج و العافیه والنصر و اجعلنا من خیر اعوانه و انصاره و المستشهدین بین یدیه».

آری، همچنانكه فرياد استنصار و طلب ياري امام حسين(ع)،هنوز هم از رواق تاريخ به گوش مي‏رسد: «هل من ناصرٍينصرني؛ هل من مغيث يغيثنا؛ هل من ذابّ يذبّ عن حرم رسول الله»[59]فرياد استنصارحضرت مهدي(ع)، نيز همواره بلند است. آيا كسي هست كه مهدي آل محمد را ياري كند؟ آيا كسي هست عشق مرا در دل‏ها زنده كند؟ و انسان‏هاي بريده از مرا، با من پيوندزند؟ مي‏گويند با شنيدن فرياد ((هل من ناصر حسيني))، گهواره علي اصغر تكان خورد! آيا با شنيدن «هل من ناصر» امام زمان نيز، دلي هست كه بلرزد و با امامش عهد و پيماني ببندد و به كمك او برخيزد؟ آن هم در اين عصر وانفسا؟! «او در روز ظهورخود به ديوار كعبه تكيه داده بانگ بر مي‏دارد: «اي مردم! ما از خداوند ياري مي‏جوييم. هر كه مي‏خواهد ما را اجابت كند... از شما مي‏خواهم كه به حق خدا و به حق رسول خدا و به حق خودم بر شما - كه حق قرابت رسول‏اللَّه (ص) مي‏باشد - ما را كمك كنيد و كساني را كه به ما ظلم مي‏كنند، از ما بازداريد كه ما را ترسانده و بر ما ظلم كرده‏اند. از شهر و فرزندانمان جدا كرده، بر ما ستم روا داشتند و شوريدند. اهل باطل حقمان را گرفته، بر ما افترا بستند. خدا را درباره ما در نظر آوريد! ما راتنها نگذاشته، خوارمان نكنيد. ياريمان كنيد كه خداوند شما را ياري مي‏كند»[60]

همنوا با ناله های مهدوی

السّلام علی المقطوع الوتین * سلام برآنكه شاهرگش بریده شد

السّلام علی المحامی بلا معین * سلام برآنكه در حمایت از دین بی یاور ماند

السّلام علی الشّیب الخضیب * سلام بر آن محاسن با خون خضاب شده

السّلام علی الخدّ التّریب * سلام بر آن گونه ی بخاك آلوده

السّلام علی البدن السّلیب * سلام بر آن بدن كه لباسش غنیمت برده شد

السّلام علی الثّغر المقروع بالقضیب * سلام بر آن دندان كه با چوب خیزران بر آن نواخته شد

السّلام علی الرّأس المرفوع * سلام بر آن سر بالا رفته بر نیزه ها….

منابع برای مطالعه بیشتر:

-       پيامدهاي عاشورا، سيد ابوالفضل اردكاني.

-       فروغ حق، رحیم كارگر، مركز تخصصی مهدویت.

-        از فرات تا فرات، دفتر اول و دوم، مركز تخصصی مهدویت.

-       عاشورا و انتظار(پيوندها، تحليل‏ها و رهيافت‏ها)، مسعود پورسيدآقايى، فصلنامه انتظار، ش 3.
 




برچسب ها :

انتظار، امري پر اهميت در عصر غيبت امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف)، يکي از وظايف مهم بلکه بالاترين وظيفه در ارتباط با آن حضرت است. انتظار و اميد به آينده، امري است که آميخته با جان آدمي مي باشد.
از اين مفهوم چون ديگر مفاهيم و واژه ها برداشت هاي متفاوت شده است. در برداشت منفي آن، انتظار يعني اين که انسان منتظر، فارغ از هر مسئوليت و دغدغه هاي فردي و اجتماعي دست روي دست بگذارد تا خود امام (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بيايد و همه کارها را درست کند و فسادها را يک باره از بين ببرد. در اين حالت از انتظار، شخص منتظر در برابر تحولات بين المللي و پديده هاي چون حکومت جهاني، امنيت جهاني و ... راه انزوا را در پيش گرفته و اين مقولات را بسيار ناهمگون با مسئله انتظار مي داند.
اما معناي دومي که انتظار مي شود و از آن به انتظار سازنده، هدف مند و مثبت تغيير مي شود؛ بدين معنا خواهد بود که انتظار يعني اميدواري همراه با آمادگي خود و جوامع بشري، در اين معنا انتظار مفهومي پويا و سازنده است و انتظار تلاشي هدفمند است که شخص منتظر سعي و تلاش مي کند تا زمينه هاي ظهور و حکومت جهاني و دادگر حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را فراهم کند. در برابر تحولات بين المللي و پديده اي نو منفعل نيست، راه انزوا را در پيش نمي گيرد، بلکه حضوري فعال در تمام عرصه ها دارد. بسترهاي فکري، فرهنگي و اجتماعي جامعه را براي گسترش عدالت و دادگري مهدوي آماده مي کند.
عدالت همه جانبه و فراگير حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) يکي از نتايج و آثار آن استقرار امنيت کامل است. امنيت نيز چون انتظار، مقوله اي هميشگي و همراه ديرين بشر است.
امنيت يعني نبود ترس و وحشت از آرزوهاي هميشگي بشر است، که اين مقوله با وسعت جهاني اش در حکومت جهاني مهدوي تحقق مي پذيرد.
و اما در عصر انتظار هم که مقدمه ظهور است مي توان زمينه هاي تحقق امنيت جهاني را فراهم نمود. چنين به نظر مي رسد که در عصر انتظار مواردي را مي توان يافت که بسترهاي مناسب براي تحقق امنيت جهاني مي باشند. اگر عوامل بروز ناامني را بررسي کنيم در مي يابيم که فقر و جهل و بي عدالتي و ياس و نااميدي از مهم ترين عوامل ناامني و جنگ و بروز اختلاف است. در عصر طلايي ظهور که عدالت همه جانبه و فراگير تحقق مي پذيرد، و رفاه و امنيت کامل در سر تا سر گيتي استقرار مي يابد، تا آن جا که اگر زني با زيور آلات خود از عراق به شام سفر کند کسي و چيزي مزاحم او نمي گردد و اين چنين اطمينان و امنيت سايه مي افکند.
عصر انتظار که مقدمه دوران ظهور است مي توان زمينه چنين امنيتي را فراهم آورد. توجه به موارد زير مي تواند بسترهاي امنيت را در عصر کنوني فراسوي بشريت بگشايد:
1- ترويج ارزش هاي اخلاقي، چرا که بشريت امروز سخت نيازمند معنويت است. تعالي و رشد اخلاق انساني و توجه به معنويت، امنيت فردي و اجتماعي را تامين مي کند.
2- گسترش اميد واقعي، انسان باورمند، به آينده جهان و فرداي روشن را، از پس تاريکي هاي امروز ديدن، داراي سلامت رواني بوده و افسرده و سرخورده نخواهد بود. بنابراين، مي بايست آينده روشن جهان را به بشريت دچار بحران هاي گوناگون شده ارائه کرد و عصر طلايي ظهور به ويژه عدالت فراگير آن را به زيبايي ترسيم کرد تا بشريت شناختي و باوري از آينده داشته باشد و براي تحقق آن دوران و شرايط آن آمادگي هاي لازم را کسب نمايد.
تلاش در بهبودي وضعيت اقتصادي و توجه به شکوفايي خرد و انديشه از ديگر زمينه هايي است که مي توان در تحقق امنيت نقش موثر و به سزايي داشته باشد. ترسيم و تصور آرمان شهر مهدوي و گفت و گوي از آن براي جهانيان مي تواند شناختي نسبت به آينده باشد تا آمادگي هاي لازم براي تحولات آينده و آگاهي به آن کسب گردد.
کليدواژه ها: امنيت، انتظار، معنويت، عدالت، اميد
آن بي نهايت محض!
از آخرين صحيفه ماندگار خويش
تصويري از پايان عالم،
به وديعت نهاده است (1)
مقدمه
موعود باوري و اميد به آينده روشن و اعتقاد به تحقق وعده هاي الهي در آينده دور يا نزديک که در آن آرمان اديان الهي و به خصوص دين اسلام برآورده خواهد شد، « انتظار » است. پس انتظار موعود، انديشه اي فراگير و جهان شمول است.
آنچه در متون ديني و به خصوص معارف شيعي آمده است، موعود « حضرت مهدي » حجت خداست که با ظهورش دين احيا شده، سنت ها و ارزش هاي والاي انساني برقرار و عدالت همه جانبه و امنيت و رفاه کامل مستقر مي شود. اينهمه در پرتوي شکوفايي خرد و انديشه و کمال عقل با هدايت گري امام معصوم (عليه السلام) تحقق مي پذيرد.
براي چنين تحول عظيمي در عصر انتظار که دوران تلاش و حرکت و فعاليت است بايد بسترها و زمينه هاي مناسب را فراهم نمود.
جريان اوضاع جهان و پيشرفت هاي به دست آمده در امور مادي و صناعي، روابط بين المللي و ديگر مؤلفه ها سبب گرديده است تئوري دهکده جهاني و جهاني شدن مطرح گردد. و اين مي تواند زمينه اي براي تاسيس حکومت واحد جهاني حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) فراهم کند؛ هر چند که جهاني شدن با حکومت جهاني مهدوي بسيار متفاوت و متمايز است.
استقرار امنيت کامل و صلح جهاني از مهم ترين ره آوردهاي حکومت جهاني دوران ظهور است که مي توان بسترهاي آن را در عصر انتظار شناخت و براي تحقق آن تلاش کرد.
البته بايد توجه نمود که امنيت و رفاه کامل و صلح همه جانبه که آرزوي ديرين بشر است، در زمان ظهور محقق مي شود اما از آن جا که انتظار مقدمه اي ظهور است در عصر انتظار هم ظرفيت هايي براي امنيت و صلح جهاني وجود دارد که در اين نوشتار به برخي از آنها اشاره مي شود.
انتظار، تلاشي هدف مند
در سرشت آدمي خواسته ها و تمايلاتي وجود دارد که از آنها به امور فطري ياد مي شود. يکي از اين تمايلات، اميد به آينده است. هر فردي در انتظار بهروزي و آينده روشن است انتظار آميخته با روح و جان آدمي و توام با انسان است (2)، و همان گونه که ديگر غرايز و امور فطري عبث و بيهوده آفريده نشده اند، اميد بستن به آينده و داشتن تصويري از فرداي روشن و درخشان نيز بيهوده نيست. دين حيات بخش اسلام، امور فطري را رهبري نموده است تا در راه کسب کمال حرکت نموده و از خطر سقوط در فساد و تباهي در امان بمانند. در اسلام و به خصوص تشيع به امر انتظار توجه خاص شده است انتظار يعني تصويري از آينده پر از سعادت، انتظار يعني ايمان به امامت و رهبري الهي و عدالت پيشه که در همه متون ديني به آن تذکر داده شده است، در آيات حيات بخش قرآن از آن سخن به ميان آمده است، در احاديث و روايات نبوي و اهل بيت عصمت و طهارت ( عليهم السلام ) مورد توصيه و تشويق قرار گرفته است توجه به آيات و بازخواني روايات ما را به پويايي معناي انتظار آگاه مي کند.
در قرآن کريم آيات متعددي وجود دارد که انسان را به آينده نويد داده و اميدوار مي سازد برخي از اين آيات عبارت اند از:
( هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ کُلِّهِ وَ کَفَى بِاللَّهِ شَهِيداً )؛ (3)
او خدايي است که پيامبرش را به هدايت و دين حق فرستاده است تا آن را بر همه اديان پيروز گرداند و بر حقيقت اين سخن گواهي خداوند کافي است.
آيه ديگر با اندکي تفاوت با آيه قبل در سوره صف ذکر گرديده است:
( هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَ دِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ کُلِّهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ‌ )؛ (4)
او کسي است که پيامبرش را با هدايت و دين حق فرستاده است تا آن را بر همه اديان پيروز گرداند هر چند براي مشرکان ناخوشايند باشد.
آيه ديگر:
( وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ‌ )؛ (5)
ما اراده نموده ايم بر مستضعفان زمين منت نهاده، آنان را پيشوا قرار داده و وراثت زمين گردانيم.
در آيات مذکور و ديگر آيات روشني بخش قرآن، پيروزي نهايي حق و غلبه دين حق ( اسلام )، براساس ( إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلاَمُ ) (6) و بر چيده شدن هر گونه ستم و ظلمي و تشکيل حکومت مشتضعفان و استقرار کامل ارزش هاي والاي انساني وعده داده شده است. از طرف ديگر، چون خداي متعال قادر و قاهر مطلق است کسي نمي تواند مانع تحقق اراده الهي گردد چنان که در آيه ( لَو کَرِهَ المَشرِکونَ ) به آن اشاره مي نمايد. هر چند کافران و منافقان براي خاموش کردن نور الهي به هر وسيله اي تمسک مي جويند گاهي از طريق محاصره اقتصادي، به راه اندازي جنگ ها، تفرقه افکني، تهاجم فرهنگي، و به انحراف کشيدن جامعه مسلمين، اما سرانجام وعده هاي الهي که غلبه حق و پيروزي شايسته کاران است تحقق مي پذيرد، چرا که خداوند مي فرمايد: ( وَالعاقِبَةُ للمُتَّقينَ ) اين نويد و بشارت حق است که سرانجام سعادتمند با متقيان است.
سخن علامه طباطبايي در اين باره چنين است: دين حق سرانجام پيروز است نوع انسان به موجب فطرتي که خداوند در نهادش قرار داده خواستار سعادت حقيقي خود مي باشد، و سعادت واقعي انسان در اين است که زندگي جسم و جانش هر دو تامين شود. دنيا و آخرت هر دو منظور گردد و دانستيم که اسلام و دين توحيد نيز در پي همين مطلب است. سپس جهت حاکميت همه جانبه دين را چنين توضيح مي فرمايند:
اسلامي که ما از آن بحث مي کنيم عبارت از همان هدف نهايي است که اصولا نوع انسان به سوي آن رهسپار مي باشد، کمالي است که انسان به موجب غرايز خود دانسته يا ندانسته به سوي آن روان است و تجربه هاي قطعي که در انواع مختلف موجودات به عمل آمده چنين نتيجه مي دهد که اصولا نظام خلقت هر نوعي از انواع موجودات را به سوي هدف و کمالي که متناسب با اوست سوق مي دهد و انسان از اين قاعده مستثنا نيست. (7)
آنچه از آيات به دست مي آيد غلبه و پيروزي نهايي دين حق است که اين امر با استناد به روايات در زمان حکومت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تحقق مي پذيرد.
در روايات هم با تاکيد و توجه خاصي از انتظار سخن گفته شده است تا آن جا که يکي از وظايف مهم بلکه بالاترين وظيفه که برتر و والاتر از آن نيست مسئله انتظار فرج است. وجود شريف پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) فرمودند:
أفضل أعمال أمتي انتظار فرج الله عزوجل؛ (8)
برترين اعمال امت اسلامي انتظار گشايش از خداوند متعال است.
و در حديث شريف ديگري فرمودند:
أفضل العبادت انتظار الفرج؛ (9)
برترين عبادت ها انتظار فرج است.
و در حديث ديگري حضرت امير (عليه السلام) انتظار فرج را از محبوب ترين و برترين اعمال شمرده اند. (10) و احاديث متعدد ديگري که در اين باره آمده است.
مفهوم انتظار
انتظار يعني اميد همراه با اشتياق و آمادگي براي آينده بهتر، انتظار يعني آينده نگري و تحول و رشد همه جانبه براي سعادت بشر انتظار يعني تلاش براي برقراري حکومتي عدل پيشه و عدل گستر و اميد و آرزو براي استقرار ارزش هاي والاي انساني تحقق عدالت امنيت کامل و رفع ظلم ها و تبعيض ها چنين آرزو اميدي در لسان روايات « انتظار فرج » خوانده شده است.
انتظار ايستا
انتظار همچون ديگر واژگان و مفاهيم ديني دو گونه معنا و برداشت از آن شده است: برخي درباره انتظار چنين تفکري دارند که مفهوم انتظار و معناي انتظار فرج اين است که يک مسلمان شيعه به جاي تزکيه نفس، تهذيب اخلاق، اصلاح خود و اصلاح جامعه خويش، امر به معروف و نهي از منکر و فارغ از هر گونه مبارزه با بي عدالتي و ستم گري ها و فساد و تباهي ها در گوشه اي بخزد و پيوسته فقط مشغول گريه و زاري باشد و دور از اجتماع و مسئوليت هاي اجتماعي فردي خود فقط و فقط به خواندن دعا و اذکار بپردازد و روزگار را با اين باور به سر ببرد که بايد منتظر باشيم تا امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بيايد و خود همه کارها را انجام دهد.
استاد شهيد مرتضي مطهري از اين نوع انتظار، تعبير به انتظار ويران گر نموده و چنين مي نويسد:
برداشت قشري از مردم از مهدويت و قيام و انقلاب مهدي موعود اين است که صرفاً ماهيت انفجاري دارد، و فقط و فقط از گسترش و اشاعه و رواج ظلم ها و اختناق ها و حق کشي ها و تباهي ها ناشي مي شود. (11)
اين انتظار که انتظار منفي (12) است بزرگ ترين عامل انحطاط و تن دادن به ذلت و توجيه وضع موجود است.
بنابر برداشت فوق از انتظار هر اصلاحي محکوم است و برعکس هر گناه و فسادي، هر ظلم و تبعيضي، هر پليدي و آلودگي به جهت اين که مقدمه اين انقلاب بزرگ و اصلاح کلي است روا خواهد بود و به تعبير استاد شهيد:
اين جاست که گناه هم فال است و هم تماشا، هم لذت و کام جويي است و هم کمک به انقلاب نهايي. (13)
در اين نگاه و اين فهم از انتظار اگر شخص خود اهل گناه و فساد نباشد در ضمير و انديشه او رضايتمندي از کار گناه کاران و فساد پيشگان وجود دارد، چرا که اينان مقدمات ظهور را فراهم مي نمايند. در اين باور در برابر تحولات بين المللي موضعي منفعل و انزوا در پيش گرفته مي شود.
انتظار پويا
انتظار مثبت و پويا يعني ايمان به امامت و رهبري الهي و عدالت پيشه يعني عشق به عدالت و ارزش هاي انساني همراه با تلاش براي برقراري حکومت جهاني يعني داشتن روحيه تعهد و مسئوليت پذيري. در اين برداشت از انتظار، انسان مسلمان و شيعه منتظر فرج امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) پاي بند به اصول و فروع دين بوده داراي اخلاق حسنه و در جامعه فردي متعهد و مسئول است در اين برداشت، منتظر بي تفاوت و بدون دغدغه نيست بلکه در متن اجتماع بوده، از امر به معروف و نهي از منکر غافل نموده و در زمره مبارزان با ستم و ظلم و فساد و بي عدالتي ها و در جمله تقوا پيشگان قرار مي گيرد تا زمينه ظهور دادگستر حقيقي فراهم آيد.
با دقت در مفهوم انتظار استفاده مي شود که در او دو عنصر اساسي به چشم مي خورد:
1- نفي وضع موجود؛ 2- به دست آوردن وضعيت مطلوب.
با توجه به اين دو رکن اساسي انتظار، فرد منتظر همواره جهت به دست آوردن شرايط مطلوب تلاش و حرکت مي کند. بنابراين انتظار با حرکت، پويايي، تلاش و فعاليت توأم است و با ايستايي و بي تفاوتي ناسازگار، و در برابر پديده ها، و فرصت هاي پيش آمده براي به دست آوردن شرايط مطلوب تلاش مي کند.
درهمين مورد، اين نکته در خور ذکر است که يکي از اسم هاي مبارک حضرت مهدي « قائم » است که انسان شيعه با شنيدن اين نام مبارک به پا مي ايستد که با اين حرکت بگويد شيعه علوي و فاطمي هر لحظه براي مبارزه و جان فشاني در راه آرمان هاي مقدس حضرت مهدي آماده قيام است اين قيام نشان مي دهد که منتظر حقيقي هرگز ذلت پذير نيست و همواره عزيز و سربلند است.
محمدرضا حکيمي در اين باره مي نويسد:
درباره قيام به هنگام ذکر نام ( قائم ) مطالبي ذکر کرده اند، از جمله اين که اين احترام موجب توجه خاص آن امام به قيام کننده مي شود. ليکن حکمت اجتماعي و اقدامي آن نيز نبايد مورد غفلت قرار گيرد. آمادگي افراد در هر حال براي ( قيام ) و مبارزه و جهان در راه تحکيم عدالت جهاني و حفظ حقوق انسان ها واجد اهميت به سزاست. شيعه منتظر- بلکه هر مسلمان در عصر غيبت بايد همواره داراي چنين هدفي باشد و در راه تحقق آن به وسايل گوناگون بکشود، و تا آن جا اين آمادگي را داشته باشد و ابراز داشته باشد که هر گاه نام پيشواي قيام ( قائم ) ذکر مي شود به پا خيزد و آمادگي همه جانبه خويش را نشان دهد و اين آمادگي را هميشه در خود ديگران تلقين و در خود و ديگران تحکيم کند. (14)
از مطالب فوق اين نتيجه را مي توان گرفت که ره آورد انتظار حرکت آفريني، فعاليت، تلاش، اميد و اشتياق همراه با تلاش است. تربيت يافته گان در مکتب تعالي بخش و سازنده انتظار، با اميد و شوق به آرزوي روز ظهور و تحقق وعده هاي الهي به سر مي برند و خود و جامعه خود را مهياي چنين حماسه بزرگ مي نمايند.
جاي گاه امنيت
بي ترديد يکي از نيازهاي اساسي و حياتي انسان « امنيت » است، که با آفرينش انسان همراه بوده و زندگي اجتماعي و برآورده شدن ديگر نيازهاي انسان در سايه آن تحقق مي يابد.
همزاد بودن انسان با نياز به امنيت آن را جزء نيازهاي فطري بشر قرار داده است.
آرامش، رشد و شکوفايي انسان بروز همه استعدادها و رسيدن به همه کمالات انساني در سايه امنيت به دست مي آيد.
درباره امنيت و معناي متفاوت آن سخن هاي فراوان گفته شده است.
امنيت در لغت، مقابل ترس و اضطراب و مترادف با آرامش است. صاحب نظران علوم سياسي از زواياي مختلف امنيت را تعريف نموده اند که در مجموع امنيت عبارت است از: وجود احساس رضايت و اطمينان خاطر و نبود ترس، اجبار و تهديد. برطرف نمودن عوامل ترس و ناامني از اساسي ترين امور براي تأمين امنيت است.
امنيت در متون ديني نيز از جاي گاه ويژه اي برخوردار است. در روايات اهل بيت گران سنگ تر از امنيت نعمتي وجود ندارد. علي (عليهم السلام) مي فرمايد: « لا نعمة اهنآ من الامن؛ هيچ نعمتي گواراتر از امنيت نيست » .
و در جاي ديگر اصل اساسي زندگي را امنيت مي دانند: « ماهيته العيش في الامن » .
و باز در روايت ديگر فرموده اند:
شر الاوطان ما لم يأمن فيه القطان؛
بدترين مکان ها جايي است که اقامت کنندگان آن احساس امنيت نداشته باشند.
دقت در روايات فوق و ديگر احاديث، اهميت جاي گاه فوق العاده « امنيت » را براي ما روشن مي کند. اهميت امنيت نه تنها از جنبه رواني و اجتماعي است بلکه حتي در سطح بين الملل نيز حائز اهميت فراواني است، لذا امنيت جهاني و فراگير، چيزي است که در آيات و روايات مربوط به عصر ظهور نويد آن داده شده است.
بي ترديد، امنيت کامل فردي و اجتماعي و رفاه و آسايش همگاني در عصر ظهور حضرت حجت (عجل الله تعالي فرجه الشريف) اتفاق خواهد افتاد. امنيت و صلحي که بشر در طول تاريخ همواره آرزوي آن را داشته است. امنيت و صلحي که بر سراسر گيتي سايه مي افکند تا آن جا که حتي بين حيوانات نيز آشتي برقرار مي شود.
از عمده عواملي که باعث چنين امنيت کامل و صلح همه جانبه اي مي شود مي توان موارد زير را مدنظر داشت. از آن جا که در دوران ظهور، علم و دانش توسعه مي يابد، جهل و ناداني و خرافات- که عامل بروز بسياري از ناامني هاي اجتماعي است- از بين مي رود.
با توسعه اقتصاد و تقسيم مساوي اموال بين انسان ها فقر و تهيدستي ريشه کن مي گردد و در نتيجه، فساد و بي عفتي از بين مي رود. تجلي عدالت مهدوي باگستره و ابعادش، بساط ظلم و ستم را برمي چيند و فضاي امن و امان و آرامش خاطر و اطمينان فراهم مي گردد.
ارتباط امنيت و انتظار
گفته شد از تحولات و دگرگوني هاي مهمي که در عصر ظهور در پرتوي حکومت جهاني حضرت محقق مي شود استقرار امنيت خواهد بود، امنيتي که در زمان حکومت حضرت اتفاق مي افتد همه جانبه و فراگير خواهد بود، چرا که با ظهور، فرجام تاريخ روشن خواهد شد. آينده و فرجامي که در آن حق بر باطل پيروز شده عدالت و آزادي جاي گزين ظلم و استبداد خواهد شد. دردها، مشکلات و بدبختي همه انسان ها به پايان خواهد رسيد، ترس و وحشت و ناامني جايش را به محيط امن و آرام داده و بندگان صالح وارثان و حاکمان زمين و زمان خواهند شد. قرآن کريم در آيات روشن خود پيروزي حق بر باطل غلبه راه و رسم انبيا و اديان، خلافت و وراثت مومنان و صالحان از دين جهان شمول « اسلام » و تحقق صلح و امنيت جهاني را با قاطعيت، وعده داده است؛ به عنوان نمونه در سوره نور درباره تحقق صلح و امنيت جهان مي فرمايد:
( وَعَدَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحَاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَکِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضَى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً يَعْبُدُونَنِي لاَ يُشْرِکُونَ بِي شَيْئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفَاسِقُونَ‌ )، (15)
خداوند به مومنان و شايسته کاران وعده داده است که آنها را جانشين زمين قرار دهد و ديني که خداوند آن را براي آنها پسنديده است مستقر سازد و دوران ترس آنها را تبديل به امنيت نمايد تا بدون ترس خداي خود را بندگي نمايند و چيزي را شريک او قرار ندهند.
دراين آيه شريفه خداي متعال به سه امر وعده فرموده و مژده داده است: 1- حکومت جهاني مومنان 2- استقرار دين خدا 3- استقرار امنيت کامل
آنچه از روايات و احاديث رسول گرامي اسلام و اهل بيت مطهرش نقل شده است سنت ها و وعده هاي الهي است که در آيات قرآن به آن اشاره شده و نويد دوراني روشن را مي دهد. اين وعده ها در عصر ظهور آخرين حجت خداوند مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) محقق خواهد شد.
عصر ظهور که جنبش عظيم علمي و فکري جهل و ناداني محو خواهد شد و با نزول برکات آسماني وجود جوشش ذخاير زميني و تقسيم و تساوي اموال پيشرفت هاي اقتصادي فقر و تهدستي که از عوامل مهم ناامني در سطح جهان است، از بين خواهد رفت. با استقرار عدالت فراگير و وسيع همه جانبه، ظلم و تبعيض ريشه کن شده و فاصله هاي طبقاتي محو و نابود خواهد شد. در نتيجه، با از بين رفتن جهل و ناداني، وحشت و ترس، ظلم و فقر، « امنيت جهاني » حاصل مي شود، و انسان ها بدون دلهره و اضطراب فضاي سالم انساني راه سعادت و کمال را طي خواهند کرد. گرچه اين تحولات، در عصر ظهور محقق مي شود، اما در عصر انتظار هم که مقدمات ظهور بايد محقق گردد و در مواجهه با اين تحولات موضعي فعال و تلاشي هدف مند را اتخاذ نمود. گرچه انتظار با مقولاتي چون جهاني شدن به معناي ترويج ليبراليسم، تسلط بازار اقتصاد آزاد بر جهان و حاکميت و غلبه فرهنگ غربي ( البته غرب نه به معناي جغرافيايي آن ) در تعارض و تضاد است و هم چنين مقوله امنيت جهاني اگر به معناي وجود قدرت واحد و آن هم حاکميت يک جانبه آمريکا باشد، ( که اکنون اين تئوري به شدت از سوي دول غربي مطرح و پي گيري مي شود و در پي تحقق آن تلاش مي کنند؛ ) با انتظار که مکتب اعتراض ( نارضايتي از وضع موجود و تلاش براي دست يابي به وضع مطلوب ) است ناسازگاري دارد، اما اولاً: مي توان امنيت مدنظر حکومت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) را به جهانيان عرضه کرد و در راه تحقق آن تلاش کرد، و ثانياً: با وجود اعتراض به وضعيت موجود و راه کارهاي ارائه شده از ناحيه قدرت مندان جهان، حضوري فعال در تمام عرصه ها داشت، چرا که اعتراض و تعارض « فرهنگ انتظار » با پديده هايي مثل « جهاني شدن » و « امنيت و صلح جهاني » دو پي آمد را مي توان به دنبال داشته باشد:
الف- اين که شخص منتظر به دليل ناسازگاري با وضعيت موجود، راه انزوا و گوشه گيري را در پيش بگيرد و بي تفاوت و برکنار از هر واقعه و حادثه اي باشد؛ و چه بسا فارغ از هر گونه مبارزه با بي عدالتي و فساد و تباهي در گوشه بخزد و پيوسته فقط مشغول گريه و زاري باشد؛ و دور از اجتماع و مسئوليت هاي اجتماعي و فردي خود به اين پندار گرفتار آيد که بايد منتظر بود تا امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بيايد و خود همه کارها را انجام دهد و بلکه چنين گمان رود هر چه وضع بدتر شود بهتر است و زمان ظهور نزديک تر! در اين نگاه منتظر به خود و زندگي شخصي اش مي انديشد، با جامعه، حوادث و پديده اي آن کاري ندارد بلکه در باور او هر اصلاحي محکوم است! و به عکس هر گناه و فسادي، هر ظلم و تبعيضي روا خواهد بود! بايد جامعه در لجنزار گناه و فساد غوطه ور گردد تا فرج نزديک تر شود.
ب- پي آمد دوم در مواجهه با تحولات بين المللي و مقولاتي چون « امنيت » و « صلح جهاني » و « جهاني شدن » و پديده هايي از اين قبيل اين است که شخص منتظر، ميدان را به حريف وا نمي نهد، او حضوري فعال، مستمر و مداوم براي اصلاح وضع موجود دارد، زيرا انتظار به معناي ايمان به امامت و رهبري الهي و عدالت پيشه و عشق به عدالت و ارزش هاي انساني، همراه با تلاش براي برقراري حکومت جهاني و استقرار امنيت جهاني و صلح جهاني است.
شخص منتظر بي تفاوت و بدون دغدغه نيست، بلکه در متن اجتماع بوده و در زمره مبارزان با ستم و ظلم و فساد بي عدالتي ها قرار مي گيرد تا زمينه ظهور دادگستر فراهم آيد، چرا که در اين نگاه، انتظار حرکتي هدف مند و تلاشي جهت دار است که داراي دو عنصر اساسي است: نفي وضع موجود و به دست آوردن وضعيت مطلوب با توجه به اين دو رکن اساسي انتظار، فرد منتظر همواره براي به دست آوردن شرايط مطلوب تلاش مي کند بنابراين انتظار با حرکت، پويايي، تلاش و فعاليت توام است؛ و با ايستايي و بي تفاوتي ناسازگار. در باور اين منتظران روزي خواهد رسيد که وضعيت مطلوب فرا مي رسد و جور و جفا رخت بر مي بندد، فساد و تبعيض تجاوز و آدم کشي، سلطه طلبي، انحصار، قدرت طلبي، خودکامگي و... به يک باره از بين مي رود. چرا که از ديدگاه قرآن و سنت نبوي، احاديث ائمه، متون و معارف ديني سرانجام حاکميت زمين از آن بندگان صالح خداوند است.
در اين حالت از انتظار انسان که اميد به فرداي بهتر دارد از يک سو با باطل و ستم ها در مي آميزد و از سوي ديگر با حق و عدالت در مي آميزد. اين مي طلبد که در ضمن نامطلوب دانستن وضعيت موجود تلاش براي تحقق وضع مطلوب و درصدد اصلاح آن باشد. و دين ايجاب مي کند تا از تمام امکانات لازم در اين زمينه بهره ببريم و در ترسيم فضاي حکومت جهاني مهدوي کوشش نموده و جهانيان و افکار جهان را متوجه آن کنيم تا زمينه هاي آن فراهم آيد.
چرا که اگر بخواهيم در دنياي کنوني همگام با تحولات بين المللي حرکت نماييم و هم « منتظر » به معنايي که گفته آمد، باشيم ناگزيريم حضوري فعال در تمام عرصه ها داشته باشيم و از ظرفيت هاي فرهنگ انسان ساز و پوياي انتظار، بهره هاي کافي ببريم. در مکتب عالي انتظار همان گونه که زمينه هاي تحقق حکومت جهاني را مي توان يافت، بسترها و زمينه هاي تحقق امنيت جهاني ( البته نه آن امنيتي همه جانبه و آرماني حکومت مهدوي ) را مي توان فراهم آورد، که به برخي از آنها در اين نوشتار اشاره مي گردد.
ترويج معنويت و ارزش هاي اخلاقي
در دنياي کنوني که رشد يک سويه تکنولوژي و دور ماندن انسان از حقيقت خويش و غفلت از غايت خلقت، بشريت را دچار بحران معنويت و بحران هويت نموده است؛ آن چنان که متفکران واقع گرا تنها راه نجات بشر را توجه به معنويت مي دانند، در چنين شرايطي در انتظار سازنده و پويا، که بشارت تجديد حيات معنوي بشر را مي توان يافت، و انتظار مي تواند براي انسان سرگردان و دچار بحران هويت شده امروز بازگشتي به خويشتن خويش باشد.
و اگر بشر متوجه مقوله هاي معنوي شود و در پرتو آن رشد نموده و تربيت شود و براي ارزش هاي اخلاقي جاي گاه شايسته اي قائل باشد و پاي بند به اخلاق انساني گردد، و با آرامش روان در خانواده، مدرسه و اجتماع خواهد بود و اگر انسان ها از چنين آرامشي برخوردار باشند مي تواند در سطح کل و امنيت جهاني تاثير گذار باشد.
شکوفايي خرد و انديشه
يکي از مهم ترين عوامل موثر در ايجاد ناامني و بروز نزاع ها در جوامع، جهل و ناداني است. از آن طرف توسعه علم و دانش عامل مهم امنيت است.
در دوران ظهور و حکومت جهاني و ايده آل و آرماني حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) دامنه علوم گسترش يافته و خرد و انديشه به شکوفايي نهايي خود مي رسد و در پرتو علم و دانش انسان ها طعم شيرين امنيت را در تمام ابعادش مي چشند امام باقر (عليه السلام) مي فرمايند:
إذا قام قائمنا وضع يده علي رؤس العباد، فجمع به عقولهم و أکمل به أحلامهم؛ (16)
قائم ما، به هنگام تحول مهم ظهور، نيروهاي عقلاني توده ها را تمرکز مي دهد، و خردها و دريافت هاي خلق را به کمال مي رساند.
همان حضرت در حديث ديگري مي فرمايند:
و تؤتون الحکمة في زمانه حتي أنّ المرأة تقضي في بيتها في کتاب الله تعالي و سنة رسول الله (صلي الله عليه و آله)؛ (17)
در زمان حکومت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به همه مردم حکمت داده مي شود تا آن جا که زنان در خانه ها با توجه به کتاب و سنت پيامبر ( صلي الله عليه و آله ) قضاوت مي نمايند.
يا درحديث گران سنگ ديگري که امام صادق (عليه السلام) فرموده اند:
علم و دانش به 27 حرف تقسيم شده است، اما تاکنون بيش از دو قسمت آن در دسترس بشر قرار نگرفته است، اما وقتي قائم ما (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قيام مي فرمايند 25 قسمت ديگر را آشکار مي کند.
آن گونه که از اين روايات و ديگر احاديث استفاده مي گردد، دوران ظهور که عصر استقرار امنيت کامل است، علم و دانش به اوج خود رسيده و در پرتوي آن عدالت، امنيت و.. آشکار مي شود.
در عصر انتظار که مقدمه ظهور است، بايد زمينه ها فراهم شود، چرا که فرموده اند: « ... فيواطئون للمهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) سلطانه » . (18)
آري، آنچه در عصر ظهور به وقوع مي پيوندد در عصر انتظار بايد بسترش فراهم آيد، و مقصود از اين زمينه سازي مي تواند زمينه سازي فرهنگي، فکري، علمي و... باشد. بنابراين، مي تواند در زمان انتظار بسترها و زمينه هاي رشد عقلي- علمي و توسعه دانش را فراهم نمود تا در پرتو آن بستر امنيت نيز حاصل گردد.
بهبود وضعيت اقتصادي
آنچه در طول تاريخ منشا و عامل بروز اختلاف و جنگ، خونريزي، ناامني بي ثباتي شده، به دست آوردن ثروت و منافع بيشتر بوده است. انسان ها در طول تاريخ براي به دست آوردن ثروت اختلاف داشته و به خاطر آن از ريختن خون يکديگر هم مضايقه نکرده اند. اگر در يک نظام اقتصادي ثروت عادلانه تقسيم شود، چنانکه در زمان ظهور چنين است، رخدادهاي ناگواري مثل جنگ، نزاع و... ظلم استضعاف رخت بر مي بندد.
در دوران انتظار- که مقدمه ظهور است- بهبودي وضعيت اقتصادي مي تواند عامل ايجاد « امنيت » به شمار مي آيد. اين توان مندي را بايد منتظران دارا باشند، چرا که مسئوليت خطير منتظران که آماده سازي خود و جامعه است، برخورداري از توان مالي و اقتصادي را نيز مي طلبد.
روايات پيامبر اکرم (صلي الله عليه و آله) و اهل بيت مکرمش سيماي اقتصادي دوران ظهور را چنين ترسيم نموده اند:
يکون في أمتي المهدي... تنعم أمتي في زمانه نعيماً لي يتنعّموا مثله قط: البر و الفاجر، يرسل السماء عليهم مدراراً و لاتدخر الارض شيئاً من نباتها..؛ (19)
در امت من مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قيام مي کند... و در زمان او مردم به نعمت هايي مي رسند که در هيچ زماني به آن نعمت ها دست نيافته اند، آسمان بر همه، هم نيکوکار و هم بدکار ببارد، و زمين چيزي از ذخاير و روييدن هاي خود را پنهان نمي کند.
در حديث شريف ديگري امام صادق (عليه السلام) مي فرمايند:
إن قائمنا إذا قام أشرقت الارض بنور ربها... و يطلب الرجل منکم من يصله بماله و ياخذ منه ذکاته فلايجد أحداً يقبل منه ذلک و استغني الناس بما رزقهم الله من فضله؛ (20)
هرگاه قائم ما حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قيام کند، زمين با نور خداي متعال نوراني مي گردد و شما براي دادن مال يا زکات دنبال کسي مي گرديد، کسي را نمي يابيد که از شما قبول کند و مردمان همه به فضل الهي بي نياز مي گردند.
در حکومتي که عدالت در تمام ابعادش گسترش مي يابد تأمين معيشت کل جامعه بشري، و ايجاد وفاق و امنيت اقتصادي مورد تأکيد است.
از سوي ديگر، روشن است فقر و تهي دستي در فساد و بي عفتي، ناامني و... تأثيري ترديد ناپذير دارد. پي آمدهاي بسيار ناگوار بر جامعه و فرد مي گذارد و آدمي را دچار رکود و سستي نموده و حيثيت انساني و اجتماعي او را به مخاطره مي اندازد. بنابراين، بسياري فقر و تهي دستي را يکي از عوامل بي ثباتي و ناامني اجتماعي شمرده اند.
بهبودي وضعيت اقتصادي و توجه به رفاه و تأمين نيازهاي معيشتي انسان مي تواند قدمي براي ايجاد امنيت باشد.
دوران انتظار که دوران فراموشي تکاليف نيست، بلکه دوران مسئوليت هاي خطير و فراهم آوردن مقدمات ظهور است، در پيشرفت و رونق اقتصاد ( سالم ) نيز بايد تلاش شود، چرا که وظيفه منتظران که آماده سازي خود و اجتماع است، برخورداري از توان مالي و اقتصادي را نيز مي طلبد. علاوه بر اين که براي زدودن فقر از چهره اجتماع و تامين امنيت اقتصادي و در پرتو آن استقرار امنيت رواني و همه جانبه بايد تلاش نمود، بهره مندي از امکانات مادي از بعد ديگر هم مي تواند براي منتظران مورد توجه باشد، و آن عبارت است از: تبليغ و گسترش دين و معارف که نيازمند هزينه است « حفظ دين و فرهنگ ديني و ديگر مظاهر و شئون دين و هم چنين گسترش و تبليغ آن نيازمند قدرت مالي و اقتصادي است.
جامعه متدين بايد بکوشد تا از راه کسب حلال- چه کشاورزي چه صنعتي و چه ديگر راه ها- توانگر و با تمکن باشد تا آن توان گري و توان مندي را به هنگام لزوم در خدمت نشر دين خدا و آرمان هاي والاي انساني به کار گيرد. » (21)
نويد « اميد واقعي »
امروزه مکاتب مادي و بينش ها و گرايش غير الهي از تصوير روشن فرداي جهان و ارائه آينده انساني و اميد به نجات انسان بحران زده ناتوانند. تفکرات غير وحياني، قادر به طراحي آينده روشن و ترسيم مدينه فاضله، و آرماني براي بشر دچار بحران هاي گوناگون شده، نيست. در چنين مکاتب و تفکرهايي نه تنها نجات بشر از بدبختي ها و اندوه و رنج او دشوار مي نمايد، بلکه او را از آينده مايوس نموده و در نتيجه به دليل نداشتن اميد به آينده، بشريت را دچار رکود، خمودگي و افسردگي و اضطراب نموده است؛ بدين ترتيب امنيت رواني فرد و اجتماع سلب شده است.
بي ترديد کساني که به آينده خويش و انسانيت نمي انديشند، و يا براي آينده، فرداي بهتر نمي يابند و اميدي به بهبود و رفع بحران هاي بسيار جدي و فراگير و همه جانبه که تمام ابعاد جهاني و جامعه بشر را گرفته است، نداشته باشند، چنين انسان و انسان هايي نااميد، افسرده و سرخورده و محکوم به مرگ تدريجي اند و چنين افرادي بدون ترديد « امنيت » را در هر سطحي چه فردي و اجتماعي به مخاطره مي اندازند، چرا که سلامت و امنيت جامعه در پرتو امنيت روحي و رواني افراد تامين مي گردد، و اگر کسي به آينده و فردانگران بوده و يا هيچ اميد نسبت به فردا نداشته باشد از سلامت رواني برخوردار نبوده و دچار اضطراب و پژمردگي روحي مي گردد. به گفته آن انديشمند: « بزرگ ترين خدمت به بشريت اميد دادن به آن است و بزرگ ترين خدمت گزاران عالم بشريت همان اشخاص هستند که توانستند بشر را اميدوار نگاه دارند... » . (22)
در اين بين مقوله « انتظار » به خصوص در آموزه هاي شيعي مي تواند « اميد واقعي » براي فردايي بهتر و آينده اي به دور از بحران هاي کنوني، بدون ظلم و تبعيض و ستم را براي جهان و بشريت نويد دهد.
اميد به تحول بزرگ و رويداد عظيم قيام حضرت حجت، امام زمان (عجل الله تعالي فرجه الشريف) روح و قوام بخش انتظار است. در فرهنگ انتظار، اميد به آينده اي زيبا و انساني ترسيم شده است. در مکتب زنده و پوياي « انتظار » بحران هاي کنوني و رنج و اندوه بشر از وضعيت نامطلوب موجود، پايان پذير تصوير شده و وضعيت مطلوب نويد داده شده است. در پرتو اين تفکر و بينش، انسان از يأس، سرخوردگي و افسردگي رهايي مي يابد. چنان که انسان منتظر تربيت يافته در مکتب انتظار فعال، پويا، با نشاط و برخوردار از سلامت رواني است. به اين اميد بخشي انتظار، در متون روشني بخش دين اسلام اشاره شده است، امام علي (عليه السلام) در اين باره مي فرمايند:
انتظروا الفرج و لايتأسوا من روح الله... فإن أحبّ الاعمال إلي الله عزوجلّ انتظار الفرج؛ (23)
چشم به راه فرج باشيد، و از رحمت الهي نااميد مباشيد، زيرا که بهترين اعمال در نزد خداوند انتظار فرج است.
در حديث شريف به اميد براي گشايش و چشم به راه بودن و پرهيز از ياس و نااميدي اشاره شده است.
در حديث شريف ديگري اميرمومنان (عليه السلام) آينده را چنين ترسيم مي نمايند:
ألا و من أدرکها منّا يسري فيها بسراج منير، و يحذ و فيها علي مثال الصالحين، ليحلّ فيها ربقاً، و يعتق فيها رقاً، و يصدع شعباً، و يشعب صدعاً في سترة عن الناس لا يبصر القائف أثره و لو تابع نظره...؛ (24)
آگاه باشيد کسي که از ما آن روزگار سياه و پرفتنه را دريابد و با چراغ روشن در آن گام مي نهد، به نور امامت و ولايت آن تاريکي ها را از هم مي شکافد و با روش و منش شايستگان رفتاري مي نمايد، تا بندها را بگشايد و بشريت را از اسارت قيد و بند ( هواي نفس ) رهايي بخشد، اجتماع کفر را پراکنده و پراکندگي اسلام را جمع نمايد،[ آن حضرت اين کارها را انجام مي دهد ] و از ديده ها پنهان است...
ترسيم عدالت مهدوي
يکي ديگر از ابعاد مهم انتظار و اميد به آينده که از آن بيشتر سخن رفت، و مي تواند نقشي در استقرار امنيت داشته باشد نشان دادن و به تصوير کشيدن عدالت همه جانبه حکومت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) است. ترديدي وجود ندارد که عدالت خواهي از خصلت هاي فطري انسان هاست و از اين رو انسان ها با هر اعتقاد و هر شرايط سياسي و اجتماعي خواستار تحقق عدالت در همه ابعاد مي باشند و باز ترديدي نيست که عدم اجراي عدالت و وجود ستم و تبعيض ها باعث بروز انواع ظلم، و ايجاد ناهنجاري ها و ناامني ها مي گردد. تحقق عدالت در قرآن از رسالت هاي مهم انبيا شمرده است.
( لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ )؛ (25)
رسولان خود را با دلايل روشن ارسال کرديم و با آنان کتاب و ميزان را فرستاديم تا در بين مردم دادگري کنند.
امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) با ظهورش و تاسيس حکومت توحيدي اش با از بين بردن موانع درک حقايق و معارف الهي و از بين بردن مظاهر کفر و شرک، عدالت، آرزوي ديرين و هميشگي بشر، را در همه شئون مختلف جامعه بشري پياده مي نمايد. گرچه حکومت مهدوي داراي آثار مهمي چون استقرار امنيت همه جانبه، اجراي احکام اسلام، حاکميت توحيد، تحول در تفکرات، تاسيس حکومت بر مبناي توحيد، ارتقا و تعالي افراد، تساوي اموال و از بين رفتن فقر و فساد و... است و اما عدالت و اجراي آن در همه ابعاد از مهم ترين رخ دادهاي آن عصر طلايي است.
حضرت حجت با برداشتن موانع رشد و کمال انسان و رهايي انسان از قيد و بندها زمين را سراسر از عدل مي نمايد: « ... يملا الارض به عدلاً و قسطاً کما ملئت جوراً و ظلماً.. (26)
در حکومت مبتني بر عدل، در سه جهت، تحول ايجاد مي گردد، که مي تواند مؤلفه هاي امنيت باشد:
1- رابطه انسان با خود:
در قبل اشاره شد که رشد خرد و دانش در تامين رفاه و امنيت نقشي به سزا دارد در حکومت حضرت ولي عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) به دليل رشد عقل و تفکر و سلطه آن بر نفس و احساس، زمينه بسياري از نابساماني هاي اجتماعي و عدم امنيت از بين مي رود.
2- رابطه انسان با جامعه:
در پرتوي تحقق عدالت و اقتدار و حاکميت حکومت توحيدي امام عصر (عجل الله تعالي فرجه الشريف) روابط اجتماعي، سياسي و اقتصادي بر مبناي عدل پايدار مي گردد.
3- رابطه انسان و طبيعت:
در حکومت جهاني مهدوي تمامي روابط اجتماعي بر مبناي عدل و عدالت پايدار مي گردد و با هدايت امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) بينش ها و روش ها متحول شده و انقلابي عظيم رخ مي دهد که در پرتوي آن طبيعت با انسان سازگار و از در صلح و آشتي ارتباط دارد. که در نتيجه آن، همه جاي زمين سرسبز و خرم مي گردد، و زمين گنج هاي خود را آشکار مي نمايد. از آسمان باران هاي پربرکت نازل مي شود، چرا که اگر به فرموده قرآن مردم مناطق و سرزمين ها ايمان بياورند و وارسته و شايسته باشند و پارسايي در پيش گيرند حتما برکات آسمان و زمين براي آنان فرستاده مي شود: ( وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرَى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنَا عَلَيْهِمْ بَرَکَاتٍ مِنَ السَّمَاءِ وَ الْأَرْضِ ). (27)
و اگر اوضاع جهان چنين شود- که خواهد شد- فقر و فاصله هاي طبقاتي که مهم ترين عوامل زمينه ساز عدم امنيتي باشند از بين مي رود، که اين امنيت را قرآن در آيه 55 سوره نور وعده داده است که قبلاً بحثي از آن گذشت.
براساس ديدگاه اسلامي و به خصوص شيعي، تحقق عدالت در سطوح مختلف، در حکومت جهاني حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تحقق مي يابد و اين عدالت فراگير و همه جانبه است.
عدالت در حکومت جهاني حضرت در سطوح و ابعاد مختلف پياده مي شود. از جمله:
عدالت اقتصادي، درروايات آمده است که در حکومت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) فقر و فقير وجود نخواهد داشت و اين بدين جهت است که اموال به درستي ميان مردم توزيع مي شود.
عدالت امنيتي: در حکومت جهاني امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) امنيت در تمام ابعاد آن، امنيت فردي، سياسي، اقتصادي، اجتماعي، اخلاق و رواني براي همه پديد مي آيد. تا آن جا صلح و امنيت استقرار مي يابد که ائمه (عليهم السلام) بيان داشته اند، در آن زمان کينه ها بيرون ريخته مي شود، حتي حيوانات نيز با هم سازگاري مي کنند. و امنيت به حدي است که اگر خانمي به همه زيور خود از عراق به شام برود چيزي و کسي او را تهديد نمي کند. آمد و شد خانمي از عراق تا شام بدون هيچ گونه آزار و مزاحمتي با آرامش و اطمينان، امنيت جهاني را با تمام ابعاد به خوبي براي ما ترسيم مي نمايد.
عدالت فرهنگي: گرچه امروز بشر به لحاظ علم و دانش، رشد سريع و فراواني داشته است، اما به دليل رشد يک جانبه به امور دنيايي و مادي و غفلت از معنويت و به دليل اين که قدرت مندان و سلطه گران دنياي امروز آن را در اختيار دارند، رشد و شکوفايي علمي امروز که عامل مهمي در رفاه، امنيت و... انسان است نتوانسته بشريت را از دام هاي جهل و ناداني و خرافات رهايي بخشد. اما در حکومت جهاني حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) دانش بشر شکوفا شده و در دسترسي همه انسان ها قرار مي گيرد که به احاديثي در اين زمينه قبلا اشاره شده است.
عدالت اجتماعي: در حکومت جهاني امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) که دين اسلام ديني فراگير و ارزش هاي الهي- انساني حاکميت مي يابند، تعارض قدرت هاي مختلف از بين مي رود عوامل فرهنگي، اقتصادي، فکري و... عدم تحقق عدالت از بين مي روند، لذا عدالت اجتماعي، با تاسيس حکومت واحد جهاني تحقق مي پذيرد. بررسي و تحقيق ابعاد عدالت فراگير حکومت حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) در اين نوشتار نمي گنجد. عدالت اجتماعي با همه ابعادش، که مورد تاکيد قرآن کريم و سنت پيامبر (صلي الله عليه و آله) و ائمه معصومين و انبياي الهي بوده است، در زمان ظهور امام مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) تحقق مي پذيرد، اما در عصر انتظار مي بايست بشريت را از اين دوران و اين سرانجام نيک با خبر کرد، بايد چنين عدلي را پيشاپيش اميد داد و تصاوير آن را نشان داد و تا انسان هم اميدوار به آينده گردد و هم زمينه هاي مناسب را براي چنين تحولي فراهم آورد. چرا که يکي از ابعاد مهم « انتظار » اميد به آينده و نشان دادن گوشه هايي از عدالت آن دوارن است، تا با شناخت از آن سمت سوي حرکت و تلاش جهت دار گردد و از سرگرداني ها و ترديدها رهايي يابد. به رغم کساني که ادعا مي کنند، هيچ مدينه فاضله جهاني برتر از وضع کنوني در جامعه جهاني وجود ندارد، بايد تلاش کنيم تا فضاي پذيرش جامعه جهاني مهدوي فراهم شود و امروز چنين بستري فراهم است.
آية الله مکارم شيرازي در اين خصوص مي نويسد: « همان گونه که نور آفتاب و نسيم هاي روح بخش و ابرهاي باران و ساير مواهب و نيروهاي جهان طبيعت به اين مرزها [ نژاد، جغرافيا، تفاوت رنگ ها و زبان ها و..] ابداً توجيهي ندارند و همه روي کره زمين را دور مي زنند و دنيا را عملاً يک کشور مي دانند، اما انسان ها نيز به همين مرحله از رشد فکري برسيم. » سپس مي افزايد: « و اگر خوب دقت کنيم مي بينيم اين طرز تفکر در ميان آگاهان و روشنفکران جهان در حال تکوين و تکامل است، و روز به روز بر تعداد کساني که به مسئله « جهان وطني » مي انديشند افزوده مي شوند » . (28)
بنابراين جامعه منتظران و اجتماعات انساني در پرتو خرد و انديشه و تعالي فرهنگ به اين سطح از شعور و آگاهي خواهند رسيد که پذيراي حکومت واحد جهان شمول با رهبري حضرت مهدي (عجل الله تعالي فرجه الشريف) که ره آورد آن عدالت فراگير، استقرار امنيت کامل، حاکميت دين، محوري بودن توحيد، اجراي احکام و حقوق و... است؛ باشند.
پي نوشت ها :
1- نشريه موعود شماره يک، سال 76، ص 37.
2- در اين باره آية الله ناصر مکارم شيرازي چنين مي نويسد: « ايمان به ظهور مصلح جهاني جزئي از عشق به آگاهي، عشق به زيبايي، و عشق به نيکي ( سه بعد از ابعاد چهارگانه روح انسان ) است علاقه انسان به پيشرفت و تکامل، به دانايي و زيبايي، به نيکي و عدالت، علاقه اي است اصيل، هميشگي و جاوداني و انتظار ظهور يک مصلح بزرگ جهاني آخرين نقطه اوج اين علاقه است ( مهدي انقلابي بزرگ، ص 95 ).
3- فتح، آيه 28.
4- صف، آيه 9.
5- قصص، آيه 5.
6- آل عمران، آيه 19.
7- الميزان، ج4، ص 226.
8- بحارالانوار، ج52، ص 122.
9- همان، ج52، ص 125.
10- همان، ج52، ص 122.
11- قيام و انقلاب مهدي، ص 62.
12- اين تعبير در کتاب انتظار، مذهب اعتراض، ص 25 آمده است.
13- همان، 63.
14- خورشيد مغرب، ص 263.
15- نور، آيه 55.
16- بحارالانوار، 52، ص 336.
17- همان، 52، ص 352.
18- منتخب الاثر، ج2، ص 319.
19- بحارالانوار، ج51، ص 78.
20- همان، ج52، ص 337.
21- محمد حکيمي، جهاني سازي مهدوي و جهاني سازي، غربي، ص 241.
22- گوستاولوبون، مباني وحي نظور ملل، به نقل از: جهاني سازي مهدوي و جهاني سازي غربي، ص 130.
23- بحارالانوار، ج52، ص 123.
24- نهج البلاغه، ص 387.
25- حديد، آيه 52.
26- منتخب الاثر، ص 302.
27- اعراف، آيه 96.
28- مهدي انقلابي بزرگ، ص 82.

نويسنده: فهيمه رئوف

منابع :
* قرآن.
1- نهج البلاغه، ترجمه محمد علي انصاري قمي قم، نوين، تهران، بي تا.
2- حکيمي، محمد، جهاني سازي مهدوي و جهاني سازي غربي، قم، دليل ما، 1385.
3- حکيمي، محمدرضا، خورشيد مغرب، دليل ما، قم، 1382.
4- شيخ عباس قمي، مفاتيح الجنان.
5- لصافي گلپايگاني، لطف الله، منتخب الاثر امام الثاني عشر (عليه السلام)، ج2، 1422 ق، بي نا.
6- طباطبائي، سيدمحمد حسين، الميزان، ترجمه؛ محمد رضا صالحي کرماني؛ بنياد علمي فکري علامه طباطبايي، 1366.
7- مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار، دار الحياء التراث العربي، بيروت، 1403 ق، 1983 م.
8- مزيناني، علي، انتظار، مذهب اعتراض، [بي تا، بي نا].
9- مطهري، مرتضي، قيام و انقلاب مهدي از ديدگاه فلسفه تاريخ، صدرا، رجب، 1398 ق.
10- مکارم شيرازي، ناصر، مهدي انقلابي بزرگ، هدف، قم، بي تا.
11- موعود، شماره 1، سال 1376.
منبع مقاله :
مکارم شيرازي ...{ و ديگران }، (1387)، گفتمان مهدويت، قم: موسسه بوستان کتاب، چاپ اول




برچسب ها :

خشم، از ضعف نفس و ضعف عاطفی انسان خشمگین حکایت دارد و به هیچ وجه نشانه توان‌مندی و نیرومندی نیست. بنابراین، کسانی که می خواهند احساس غرور و عزت و ارزشمندی داشته باشند و قدرتمند و شجاع تلقی شوند، شایسته نیست به امری که نشانه عجز و ناتوانی است روی آورند. این آگاهی سبب می شود فرد هنگام خشم، خود را از درون کنترل کند. سعدی می‌گوید:
یکی از صاحب دلان، پهلوان وزنه برداری را دید که در وزنه برداری بی نظیر بود ولی از نظر روحی به قدری ضعیف و عاجز بود که روزی شخصی یک بار به او ناسزا گفته بود و او آن چنان خشمگین شده بود که از شدت خشم، کف از دهانش خارج می شد و به خود می پیچید.
صاحب دل از شخص پرسید: چرا این پهلوان این گونه بی تاب شده است؟
او در پاسخ گفت:به خاطر اینکه یک نفر به او دشنام داده است.
صاحب دل گفت: این فرومایه هزار من سنگ برمی دارد و طاقت یک بار سخن ندارد.
عاجز نفس، فرومایه، چه مردی، چه زنی؟
لاف سر پنجگی و دعوی مردی بگذار
مردی آن نیست که مشتی بزنی بر دهنی
گرت از دست برآید دهنی شیرین کن ]1[
امام هادى عليه السلام : الغَضَبُ عَلى مَن لاتَملِكُ عَجزٌ و عَلى مَن تَملِكُ لَومٌ ؛
امام هادى عليه السلام :خشم بر كسى كه اختيارش به دست تو نيست ، نشانه ناتوانى و بر آن كه اختيارش به دست تو است ، مايه سرزنش است. ]2[

پی نوشت :
1. زینب جعفری، ماهنامه گنجینه، شماره54، مهرماه 1389، ص9.
2. میرزا حسین نوری، مستدرک الوسائل، ج12، ص11.




برچسب ها :

از قرآن و نهج البلاغه جدا نشويد و از گناهان دورى كنيد. سيد محمد حجتى




برچسب ها :

جمعه روز حضرت صاحب الزّمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و بنام آن حضرت است و همان روزى است كه ايشان در آن روز ظهور خواهد فرمود...در زیارت آن حضرت بگو:

السَّلامُ عَلَيْكَ يَا حُجَّةَ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ اللَّهِ فِي خَلْقِهِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا نُورَ اللَّهِ الَّذِي يَهْتَدِي بِهِ الْمُهْتَدُونَ وَ يُفَرَّجُ بِهِ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْمُهَذَّبُ الْخَائِفُ السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا سَفِينَةَ النَّجَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا عَيْنَ الْحَيَاةِ السَّلامُ عَلَيْكَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ السَّلامُ عَلَيْكَ عَجَّلَ اللَّهُ لَكَ مَا وَعَدَكَ مِنَ النَّصْرِ وَ ظُهُورِ الْأَمْرِ السَّلامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلايَ أَنَا مَوْلاكَ عَارِفٌ بِأُولاكَ وَ أُخْرَاكَ أَتَقَرَّبُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِكَ وَ بِآلِ بَيْتِكَ وَ أَنْتَظِرُ ظُهُورَكَ وَ ظُهُورَ الْحَقِّ عَلَى يَدَيْكَ،

سلام بر تو اى حجّت خدا در زمينش،سلام بر تو اى ديده خدا در ميان مخلوقاتش،سلام‏ بر تو اى نور خدا كه رهجويان به آن نور ره مى‏يابند و به آن نور از مؤمنان اندوه و غم زدوده مى‏شود،سلام بر تو اى پاك‏نهاد و اى هراسان از آشوب دوران،سلام بر تو اى همراه خيرخواه،سلام بر تو اى كشتى نجات،سلام بر تو اى چشمه حيات،سلام بر تو،درود خدا بر تو و بر خاندان پاكيزه و و پاكت،سلام بر تو،خدا در تحقق وعده‏اى كه به تو داده از نصرت و ظهور امرت شتاب فرمايد،سلام بر تو اى مولاى من،من دل‏بسته تو و آگاه به شأن دنيا و آخرت توام،و به دوستى تو و خاندانت به سوى خدا تقرّب مى‏جويم و ظهور تو و ظهور حق را به دست تو انتظار مى‏كشم،

وَ أَسْأَلُ اللَّهَ أَنْ يُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ يَجْعَلَنِي مِنَ الْمُنْتَظِرِينَ لَكَ وَ التَّابِعِينَ وَ النَّاصِرِينَ لَكَ عَلَى أَعْدَائِكَ وَ الْمُسْتَشْهَدِينَ بَيْنَ يَدَيْكَ فِي جُمْلَةِ أَوْلِيَائِكَ يَا مَوْلايَ يَا صَاحِبَ الزَّمَانِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى آلِ بَيْتِكَ هَذَا يَوْمُ الْجُمُعَةِ وَ هُوَ يَوْمُكَ الْمُتَوَقَّعُ فِيهِ ظُهُورُكَ وَ الْفَرَجُ فِيهِ لِلْمُؤْمِنِينَ عَلَى يَدَيْكَ وَ قَتْلُ الْكَافِرِينَ بِسَيْفِكَ وَ أَنَا يَا مَوْلايَ فِيهِ ضَيْفُكَ وَ جَارُكَ وَ أَنْتَ يَا مَوْلايَ كَرِيمٌ مِنْ أَوْلادِ الْكِرَامِ وَ مَأْمُورٌ بِالضِّيَافَةِ وَ الْإِجَارَةِ فَأَضِفْنِي وَ أَجِرْنِي صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْكَ وَ عَلَى أَهْلِ بَيْتِكَ الطَّاهِرِينَ.

و از خدا درخواست مى‏كنم بر محمّد و خاندان‏ محمّد درود فرستد و مرا از منتظران و پيروان و ياوران تو در برابر دشمنانت و از شهداى در آستانت در شمار شيفتگانت قرار دهد،اى سرور من،اى صاحب‏ زمان،درودهاى خدا بر تو و بر خاندانت،امروز روز جمعه و روز توست‏ روزى كه ظهورت و گشايش كار اهل ايمان به دستت در آن روز و كشتن كافران به سلاحت‏ اميد مى‏رود و من اى آقاى من در اين روز ميهمان و پناهنده به توام و تو اى مولاى من بزرگوارى از فرزندان‏ بزرگواران و از سوى خدا به پذيرايى و پناه‏دهى مأمورى،پس مرا پذيرا باش و پناه ده،درودهاى خدا بر تو و خاندان پاكيزه‏ات.




برچسب ها :

امام صادق(ع) خطاب به یکی از یاران فرمود: اگر نماز، تو را از سایر گناهان دور کند، بدان که صد در صد نماز تو پذیرفته شده، ولی اگر بعضی از گناهان را انجام می‌دهی، بدان به اندازه مقداری که گناه می‌کنی، نماز تو پذیرفته نشده است.

 

حجت‌الاسلام ابوالفضل جعفری‌پور (مسئول پاسخگویی مرکز تخصصی نماز): مسأله نماز به عنوان یک مسأله عبادی زمینه‌ساز برای رشد و تعالی انسان در حوزه فردی و اجتماعی از منظر امام صادق(ع) جایگاه والایی دارد، همان گونه حضرت(ع) در بخش انتظار حضرت ولی‌عصر(عج) فرمود: «و لو أدرکته لخدمته أیّام حیاتی»، اگر من امام صادق(ع) زمان حکومت عدل مهدوی را درک می‌کردم، تمام عمرم خادم امام زمان(ع) می‌شوم، برای رسیدن به این جایگاه و اینکه انسان در فلسفه چه اعمالی می‌تواند به این جایگاه دست پیدا کند و بتواند از یاران امام زمان(عج) باشد، در آیه 41 سوره مبارکه حج خداوند تبارک و تعالی فرمود: «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ...»، امام صادق(ع) در ذیل این آیه فرمودند: منظور از این افراد مهدی(عج) و یاران او هستند، اولین امری که بعد از ظهور حضرت ولی‌عصر(عج) انجام می‌دهند، این است که نماز را بر روی کره زمین اقامه می‌کنند، «الَّذِینَ إِن مَّکَّنَّاهُمْ فِی الْأَرْضِ أَقَامُوا الصَّلَاةَ وَآتَوُا الزَّکَاةَ وَأَمَرُوا بِالْمَعْرُوفِ وَنَهَوْا عَنِ الْمُنکَرِ وَلِلَّهِ عَاقِبَةُ الْأُمُورِ».

*یکی از وظایف منتظران دست یافتن به نماز مقبول است

امام صادق(ع) خود در این زمینه پیشگام می‌شود، برای اینکه یکی از وظایف منتظران در زمان غیبت و بعد از زمان ظهور، دست یافتن به نماز مقبول است، ائمه عصمت و طهارت به ویژه آقا امام صادق(ع) در روایت مطرح می‌کند که «ما یرفع له الا ما اقبل علیه بقلبه» به اندازه‌ای از نماز انسان بالا برده می‌شود که اقبال قلب داشته باشد که تعبیر امروزی‌ها منظور حضور قلب است. «ان العبد لیرفع له من صلاته نصفها او ثلثها او ربعها او خمسها و ما یرفع له الا ما اقبل علیه بقلبه» گاهی یک نماز یک سومش، یک چهارمش و گاهی یک پنجم آن پذیرفته می‌شود، پس بدان به اندازه‌ای نماز تو بالا می‌رود که در آن اقبال قلب داشته باشی.ژ

*ارکان ایمان به روایت صادق آل‌محمد(ص)/ فرمولی که نشان از پذیرش نماز دارد

در جایگاه اقبال قلب و یا اینکه انسان معیاری است که متوجه شود نمازش در آن اقبال قلب وجود داشته یا «ایاک نعبد» فقط لقلقه زبانی نبوده، بلکه با قلب هم این جمله را بیان کرده و در اعضا و جوارح نشان داده است، آقا امام صادق(ع) فرمودند: «الایمان تصدیق بالجنان و اقرار باللسان و عمل بالإرکان» ایمان سه مرحله دارد، معرفت قلبی داشته باشی به آنچه که به خالق خودت بیان می‌کنی، با زبان خودت اقرار کنی و با اعضا و جوارحت با بدن نشان دهی.

بنابراین وقتی نزد امام صادق(ع) آمد و گفت: آقا از کجا بفهمیم که نماز ما پذیرفته شده است، امام صادق(ع) فرمودند: به رفتار و اعمالت نگاه کن، اگر نماز تو باعث شده است که تو را از سایر گناهان دور کند، بدان که صد در صد نماز تو پذیرفته شده است، ولی اگر نماز می‌گذاری، غیبت می‌کنی، تهمت می‌زنی و بعضی از گناهان را انجام می‌دهی، بدان به اندازه مقداری که گناه می‌کنی، نماز تو پذیرفته نشده است، یعنی حضرت برای ما یک فرمول و یک قاعده را بیان می‌کنند که اگر اعمال و رفتار شما عاری از هر گونه گناه بود، مطمئن باشید که این نماز شما نماز پذیرفته شده است، آن نمازی هنر دارد که تو را فحشا و منکر دور نگه دارد که نماز مقبول باشد، هر نمازی انسان را به اندازه‌ای دور می‌کند که انسان بر اساس او سرمایه‌گذاری کرده باش، آن هم به وسیله اقبال قلب؛ یعنی امام صادق(ع) به ما کد می‌دهد، حضور قلب مانع از عدم پذیرش نماز می‌شود.

* چگونه نماز مقبول بخوانیم+پاسخ امام صادق(ع)

از آن طرف نماز مقبول باعث دوری از گناه می‌شود، از طرفی معیاری که نماز پذیرفته شده این است که بر رفتار فردی و اجتماعی انسان تأثیرگذار باشد، بنابراین هنگامی که حمّاد بن عیسی خدمت امام جعفر صادق(ع) آمد و امام صادق(ع) به او فرمود: ای حماد! می‌توانی دو رکعت نماز مقبول و خوب بگذاری؟! -ما از این روایت به این نتیجه می‌رسیم از لسان امام صادق(ع) سه نوع نماز بیان شده است، یکی نمازی که مسقط تکلیف است، یعنی انسان واجبات نماز را انجام دهد و مبطلات نماز را ترک کند، به این نماز، نماز مسقط  تکلیف می‌گویند، یعنی در روز قیامت بنده مؤاخذه نمی‌شود چرا نماز نگزارده است، این نمازی است که اکثر انسان‌ها در جامعه انجام می‌دهد- آقا امام صادق(ع) بعد از آن روی نماز کامل دست می‌گذارند.

هنگامی که حماد عرضه می‌دارد که آقا «با سیّدی أنا أحفظ کتاب حریز فی الصلاة» من کتاب حریز که درباره نماز نوشته شده است تا احادیثش را حفظ هستم و از پدر شما امام باقر(ع) فرا گرفته‌ام، آقا فرمودند: بسیار خوب است، پس بلند شو و دو رکعت نماز بگزار، حماد می‌گوید: من بلند شدم و دو رکعت نماز خواندم، بعد امام صادق(ع) سری تکان دادند و فرمودند: «ما اقبح بالرجل ان یاتی علیه ستون سنة او سبعون سنة فما یقیم صلاة واحدة بحدودها تامة»، ای حماد! خوب نماز نمی‌خوانی حماد! چه قدر ناپسند است یکی از شما که 60 یا 70 سال از عمرش بگذرد و نتواند یک نماز را کامل انجام دهد، حماد گفت: از این سخن امام(ع) در دلم احساس حقارت کردم( من که 300 روایت درباره نماز حفظ بودم) و تعجب کردم که امام صادق(ع) انگشت اتهام به سمت من نشانه گرفته است و می‌فرماید: نماز شما کامل نبوده است، عرض کردم: فدایت شوم، نماز را با شرایط کامل به من تعلیم فرما.

*شرح نماز مقبولی که امام جعفر صادق(ع) خواند

سپس امام صادق(ع) راست قامت رو به قبله ایستاد و دست‌هایش را با انگشتان بسته بر روی ران‌هایش انداخت و پاهایش را نزدیک به هم به فاصله سه انگشت باز قرار داد و انگشتان پاهایش همه رو به قبله بود و آن‌ها را از قبله منحرف نمی‌کرد و با خشوع و فروتنی تمام بود، این معیار ادب است در سیره امام صادق(ع) در مقابل خداوند تبارک و تعالی در برابر مولایش وقتی می‌ایستد، این گونه ادب می‌کند، چنین شخصیتی که در زمان خودش یگانه دوران است، پس تکبیر گفت و سوره «حمد» و «توحید» را با ترتیل قرائت کرد، سپس به اندازه نفس کشیدنی در حال قیام صبر کرد و پس از آن تکبیر گفت در حالی که هنوز ایستاده بود، آنگاه به رکوع رفت و دو کف دستش را با انگشتان باز روی کاسه زانوهایش قرار داد و زانوها را به عقب داد تا پشتش صاف شد، به طوری که اگر قطره‌ای آب یا روغن بر پشتش ریخته می‌شد به واسطه راست بودن پشتش به هیچ طرف مایل نمی‌گشت.(کنایه از اینکه امام صادق(ع) آن قدر روبروی خدای تبارک و تعالی خم شده بودند که کمر دقیقاً زاویه نود درجه داشت).

نگاه حضرت به هنگام قیام به مجل سجده، هنگام رکوع حضرت(ع) بین دو پای خود را نگاه می‌کردند، امام گردنش را (در رکوع) راست گرفت و چشمانش را بست و سه مرتبه با ترتیل تسبیح «سبحان رَبّی العظیم وبحمده» گفت، سپس راست قامت ایستاد و چون کاملاً به حال قیام درآمد، گفت: «سمع اللّه لمن حمده» و بعد از آن در همان حال قیام، تکبیر گفت و دست‌ها را تا مقابل صورت بالا آورد و آنگاه به سجده رفت و دست‌هایش را قبل از زانوها بر زمین گذاشت و سه مرتبه گفت: «سبحان ربّی الأعلی وبحمده» و (در سجده) عضوی از بدنش را بر عضو دیگر نگذاشت و بر هشت موضع سجده کرد: پیشانی، دو کف دست، دو کاسه زانو، دو انگشت ابهام پا و بینی، سپس سر از سجده برداشت و هنگامی که راست نشست، تکبیر گفت و ساق پای چپ را خم کرده، روی آن نشست و پشت پای راستش را بر کف پای چپش گذاشت و گفت: «أستغفر اللّه ربّی و أتوب إلیه» و در همان حال نشسته تکبیر گفت و بعد سجده دوم را مانند سجده اوّل بجا آورد و همان ذکر تسبیح را در سجده دوم نیز گفت و از عضوی از بدنش برای عضو دیگر در رکوع و سجود کمک نگرفت و در حال سجده دست‌هایش را به صورت بال از بدنش جدا گرفت و ذراعِ دست‌ها را بر زمین نگذاشت و بدین ترتیب دو رکعت نماز بجا آورد.

*منظور از خشوع و خضوع در نماز چیست؟

سپس رو به من کردند و فرمود: ای حماد، این گونه نماز بگزار و در نماز به هیچ سویی التفات مکن و با دست‌ها و انگشتانت بازی مکن و آب دهان به راست و چپ یا پیش رویت مینداز؛ یعنی نسبت به خالق خودت خاشع و خاضع باش، خضوع مربوط می‌شود به اعضا و جوارح انسان و خشوع مربوط به قلب انسان می‌شود، یعنی همان گونه که انسان قلبش در برابر خداوند تبارک و تعالی خاشع و متوجه خدا باشد، اعضا و جوارح انسان هم خاضع باشد.

در روایت امام صادق(ع) دارد که رسول خدا(ص) روزی که مردی در نماز با انگشتانش بازی می‌کرد فرمود: اگر قلب این انسان خاشع بود، اعضا و جوارحش هم خاشع می‌شد، این موارد در سیره امام صادق(ع) دو درس برای ما دارد، یکی اینکه بعد رفتاری فردی انسان است که انسان در پرتو انجام دستورات خداوند که کامل‌ترین جلوه او که مسأله نماز است و مسأله دوم رشد جامعه است که اگر ما امروزه در زمان غیبت کبری حضرت ولی عصر(عج) واقع شده‌ایم، یکی از عوامل زمینه‌ساز ظهور حضرت حجت(عج) این است که انسان در اقامه نماز کوشا باشد.

در قرآن کریم روی مسأله اقامه نماز همیشه تأکید شده است، نه صرفاً‌ بحث نماز گزاردن، اقامه نماز جلوه‌های فراوانی دارد، اینکه انسان باید تلاش کند، نماز راست قامت در جامعه استوار بایستد و این از ویژگی‌های دوران امام زمان(عج) و یاران امام زمان(عج) است که اولین امری که انجام می‌دهند، بحث اقامه نماز است، هر کس امروز جزو مقیمین نماز در زمان غیبت است، باید بر خود ببالد که در زمان ظهور هم از یاران حضرت(عج) خواهد بود، چون این شاخصه و ویژگی اساسی یاران امام زمان(عج) را داراست، پس اگر امروزه کسانی در جامعه هستند که جزو مقیمین نماز هستند و نه فقط خودشان نماز می‌گذارند،‌ بلکه دیگران را به نماز ترغیب، تشویق و ترویج می‌کنند و مسأله اقامه نماز را در حوزه فردی فقط اکتفا نمی‌کنند و به حوزه اجتماعی منتقل می‌کنند، این‌ها کسانی هستند که امتیاز قرار گرفتن در زمره یاران امام زمان(عج) را دارا هستند، همان گونه که امام صادق(ع) آرزو می‌کند که اگر من درک کنم زمان دولت کریمه اهل بیت را، خادم حضرت ولی‌عصر(عج) می‌شوم، انسان هم باید این گونه باشد و به سبک و سیره امام صادق(ع) پایبند باشد.




برچسب ها :

ذکر برکات نماز یکی از راه‌های جذب افراد به نماز است؛ البته در این بین کسی که مردم را به سمت نماز فرا می خواند باید خود را اصلاح کند تا حرفش پذیرش بیشتری داشته باشد. 

 

حجت‌الاسلام والمسلمین محسن قرائتی، رییس ستاد اقامه نماز کشور، شامگاه چهارشنبه، در نخستین همایش علمی کاربردی مدیران اجرایی شبکه ملی امین، در مجتمع یاوران حضرت مهدی(عج) جمکران با اشاره به این که خداوند در این دنیا هر چیزی را براساس قانون و قاعده آفریده است و هیچ نعمتی بی حکمت نیست، گفت: برای شمردن نعمات خداوند و دعوت افراد به نماز نیازمند داشتن اخلاق نیکو و خوب هستیم.

وی افزود: ذکر برکات نماز یکی دیگر از راه‌های جذب افراد به نماز است؛ البته در این بین کسی که مردم را به سمت نماز فرا می خواند باید خود را اصلاح کند تا حرفش پذیرش بیشتری داشته باشد.

رییس ستاد اقامه نماز کشور با بیان این که اقامه نماز رسالت حیاتی انبیا و اهل‌بیت(ع) است، ادامه داد: آموزش نماز به دیگران بسیار مهم و دارای  اجر بسیاری برای آموزش‌دهنده است.

حجت الاسلام والمسلمین قرائتی عنوان کرد: نماز منحصر به دین اسلام نیست و پیش از اسلام نیز در شریعت انبیای بزرگ الهی وجود داشته است، چون نماز محور عبادات دیگر است.

وی با تاکید بر این که نماز علامت قبولی اعمال و عبادات است، افزود: نماز مثل تمبر است و همان‌گونه که نامه بدون تمبر ارزش ندارد، اعمال انسان نیز بدون نماز بی‌ارزش بوده و قابل قبول نیست.

این مفسر قرآن تصریح کرد: نماز عامل سنجش اعمال است و اگر نماز کسی قبول نشود، هیچ کدام از اعمالش نیز قبول نمی شود، به همین دلیل است که این واجب از این جهت با همه واجبات دیگر تفاوت دارد.

رئیس ستاد اقامه نماز کشور بهترین راه برای دعوت افراد به نماز را نرم‌کردن دل آنها دانسته و خاطرنشان کرد: برای دعوت به نماز باید دل افراد به ویژه جوانان را نرم کنیم.

حجت الاسلام والمسلمین قرائتی در پایان یادآور شد: نماز نعمتی است که از هنگام تولد فرد تا هنگام مرگ او وجود دارد؛ به این دلیل که وقتی فرد به دنیا می آید در گوش او اذان و اقامه می‌گویند و جمله «حی علی الصلاة» هم در اذان و هم در اقامه وجود دارد و هنگامی هم که فرد می‌میرد، بر بدن او نماز می خوانند.




برچسب ها :

خداوند انسان را به گونه‌­ای خلق کرده که باورهای مادی به سادگی برای او حاصل می‌‌شود؛ به همین علت، امتحان او در این است که ارزش­‌های متعالی را نیز بفهمد و برای تبدیل آن‌ها به باور تلاش کند.

 

منظور از نقش ‌اعتقادی نماز، بیان تأثیراتی است که نماز بر باورها و بینش‌های اعتقادی نمازگزار می‌گذارد، ادله نقلی متعددی وجود دارد که نماز بینش و اعتقاد انسان را تصحیح می‌کند، در روایتی از نبی مکرم اسلام(صلی الله علیه و آله و سلم) نماز، سرچشمه هدایت و معرفت معرفی شده است،[۱] حجت‌الاسلام ابوالفضل ساجدی از کارشناسان مرکز تخصصی نماز درباره آثار اعتقادی نماز این گونه می‌نویسد:

هدایت هم به‌ معنای راهنمایی به ‌کار می‌رود و هم به ‌معنای راهبری و رساندن به مقصد که نماز هر دو نقش هدایتی را در بر دارد، نماز، راهنما است؛ یعنی می‌تواند هدایتگر انسان و ارائه دهنده راه سعادت به او باشد. اسرار نهفته در این عبادت، در بردارنده منشور هدایت و به ‌منزله قطب‌نمایی است که در طول شبانه­‌روز در اقیانوس طوفانی و پر خطر فرهنگ و تربیت، سمت خدا را به انسان نشان می‌دهد، از سویی نماز راهبری نیز می‌کند، تأثیرات تربیتی نماز در ابعاد و ساحت‌های مختلف انسان که در طی این نوشتار می‌آید، گویای نقش رسانندگی نماز است.

* تصحیح و تقویت اعتقادات

نقش نماز در تربیت اعتقادی، به تصحیح اعتقادات منحصر نمی‌شود؛ بلکه نماز علاوه بر تصحیح، در تثبیت و تقویت اعتقادات و عمق‌افزایی به تصدیق قلبی انسان نیز نقش کلیدی ایفا می‌کند. نماز ایمان را افزایش می‌دهد و هر اندازه نمازگزار در این مسیر پیش رود، انوار معرفت الهی را در قلب خود بیشتر می‌یابد.

عبادات به ­صورت کلی و نماز به ­صورت خاص، فهم یا علم را به باور تبدیل می‌­کند و اگر استمرار یابد انسان را به یقین می‌­رساند؛ آیه ۹۸ و ۹۹ سوره حجر[۲] به همین موضوع اشاره دارد، در آیه تصریح شده است که تسبیح خداوند، سجده و کرنش در مقابل خداوند را موجب می‌شود و عبادت خداوند یقین و باور دینی را به دنبال می‌آورد.

در زیارتنامه­‌های امامان معصوم(علیه السلام) می‌­خوانیم که آن‌ها به دلیل عبادت خدا به چنین مقامی نائل شده­‌اند، در زیارت امین الله که زیارتنامه­‌ای معتبر است و می‌­تواند برای هر یک از معصومان(علیه السلام) خوانده شود، چنین آمده است: «وَعَبَدْتَ اللَّهَ مُخْلِصاً حَتّى اَتیکَ الْیَقینُ»؛ خدا را مخلصانه عبادت کردی تا آنجا که به یقین رسیدی، این فقره در زیارت رسول الله(صلی الله علیه و آله و سلم) هم آمده است.

البته یقین درجاتی دارد و تا پایان عمر قابل ارتقا است؛ بنابراین عبادت خداوند نردبان تکامل است و تا انتها ضرورت دارد. البته نفس انسان تا در زندان بدن گرفتار است به دلیل محدودیت­‌های خود نمی‌­تواند به درجات بالای یقین دست یابد.[۳] بنابراین نماز در شکل‌گیری باورهای مذهبی و یقین معرفتی و همچنین در یک نگاه کلی، تحکیم نظام معنایی دینی و توحیدی نقش مهمی دارد.

باور یا عقیده از آگاهی سطحی و اولیه بسیار عمیق‌­تر است و تأثیری جدی در رفتار دارد، انسان­‌ها، غالباً در عمل، تابع باورهای خود هستند، نه تابع دانش یا فهم خود، به همین دلیل بسیاری از آموزه­‌ها و دستورالعمل­‌هایی را که می­‌دانیم و به ارزش آن اعتراف داریم عمل نمی‌­کنیم، این امر اختصاص به امور اخلاقی و معنوی ندارد، در امور جسمی هم همین­ گونه است، مثلا می‌­دانیم که نرمش صبحگاهی در هوای آزاد برای سلامت بدن مفید است؛ اما چه بسا به آن عمل نکنیم.

* راه‌های رسیدن به باور در نماز

راه­‌های متعددی برای تبدیل فهم به باور وجود دارد که به دو راه آن اشاره می‌­کنیم:

۱. مشاهده و لمس آثار مثبت عمل به آنچه می‌­دانیم، برای مثال، به بچه می­‌گوییم که آب جوش خطرناک است و او را می‌­سوزاند، او هم این را می‌فهمد در عین حال باز می‌­خواهد به آن دست بزند، اما اگر یکبار آب جوش به دستش رسید، فهم او به باور تبدیل می‌­شود؛ چون اثر آن را لمس کرده است.

۲. تکرار و تلقین درونی، برای مثال می‌­دانیم که مرده زنده نمی‌­شود؛ اما از مرده می‌ترسیم و حاضر نیستیم شب در کنار او بخوابیم یا بنشینیم؛ اما اگر به خود تلقین کنیم که او مرده است و حتی اگر حیوانات هم به او حمله کنند و او را بدرند، حرکتی نمی‌­کند؛ این تلقین‌‌ها سبب می‌­شود که ترس در انسان زائل شود، بدین ترتیب هر دانشی با مشاهده و لمس آثار آن، یا از راه تلقین و تکرار با توجه، به باور تبدیل می‌­شود.

باورهای دنیوی و مادی ما به هر دو راه در حال تقویت هستند. فهم ما نسبت به اموری همچون ارزش مادی پول، لذت ارتباط با جنس مخالف، لذت شهرت و قدرت، به هر دو راه، به سرعت تبدیل به باور می­‌شود، از یک سو آثار عملی اینها را خود لمس می‌­کنیم یا در دیگران می­‌بینیم، از سوی دیگر اینها را بسیار به خود تلقین می‌­کنیم و اگر هم به اینها نرسیده­‌ایم، تخیلشان می­ کنیم. ‌

زندگی مادی و اتصال مستمر با امور محسوس مادی سبب می‌­شود باورهای مادی در ما تقویت شود؛ بدین روی چشم دل ما یکسره توجه به مادیات داشته و دلبسته به آن می‌شود، می‌­توان گفت خداوند انسان را به گونه‌­ای خلق کرده که باورهای مادی به سادگی برای او حاصل می‌­شود؛ به همین علت، امتحان او در این است که ارزش­‌های متعالی را نیز بفهمد و برای تبدیل آن‌ها به باور تلاش کند.

با توجه به دو روش بیان شده، فهم ما نسبت به وجود خدا و قیامت به یکی از این دو راه می­‌تواند به باور تبدیل شود:

یک: درک لذت ارتباط با خدا؛ یا مشاهده آثار عبادت در زندگی.

دو: تکرار و تلقین واقعیات ناپیدا به نفس از راه توجه به عبارات و اذکار در نماز و مقید بودن به استمرار ادای این فریضه.

راه اول ممکن است به سختی حاصل شود و همه از نماز لذت نبرند؛ اما راه دوم بیشتر قابل وصول، کنترل و برنامه­‌ریزی است. البته اگر راه دوم را هم پیمودیم به تدریج به راه اول نیز نزدیک می‌­شویم، یعنی لذت ارتباط معنوی با خدا هم حاصل می­‌شود، به ­هر حال به دلیل اینکه راه دوم بیشتر مدیریت­‌پذیر است، در این باب توضیحات بیشتری را ضمن مثال عرض می­‌کنم تا نقش تلقینی تقید به نماز در حفظ و تقویت اعتقادات و احساس حضور خدا روشن شود.

فرض کنید شخصیت برجسته‌­ای چند روزی مهمان منزلی است که یک کودک ده ساله نابینا نیز در آنجا زندگی می‌­کند، در ابتدای ورود این مهمان، به کودک گفته می­‌شود که حواست باشد در حضور چنین فردی هستی؛ ادب را رعایت کن! ابتدا او توجه دارد و رعایت می­کند و اما پس از مدتی به دلیل نابینایی و بازیگوشی و در نتیجه حواس پرتی، حرکات نامناسبی انجام می‌­دهد. نماز همان یادآوری گهگاهی به این کودک است که گرچه تو این مرد عظیم را نمی­‌بینی؛ اما مواظب باش حضور او را فراموش نکنی!

از آنجا که خدا امری مادی و قابل مشاهده با چشم تن نیست، نیاز به راهکاری برای عدم غفلت از خدا داریم. کلمات و اذکار نماز تلقین کننده واقعیات برترِ فراموش شده است، انسان همیشه در معرض نسیان و غفلت است و نمازهای پنچگانه زنگی برای بیداری او از این خواب است تا بخواهد خواب او عمیق شود، وقت نماز بعدی فرا می­‌رسد، وجوب نماز در اوقات متعدد و توزیع آن در ساعات مختلف روز به این دلیل است که از غرق شدن انسان در ارزش­‌های حیوانی جلوگیری کند؛ نیز به او یاد دهد که چگونه از همین لذات مادی هم استفاده دو جانبه داشته باشد، از آن لذات بهره­‌مند شود و در عین حال آن‌ها را مقدمه تعالی معنوی خود قرار دهد.

نماز به ما کمک می­‌کند که گرد و غبار مادی‌گرایی و توجه به عالم ناسوت را کنار زنیم، چشم دل را به برترین واقعیت متعالی باز کنیم و دل به خدا سپاریم، اذکار و حرکات نماز به ­گونه­‌ای تنظیم شده که اگر انسان کمی توجه به معانی داشته باشد و متواضعانه آن را انجام دهد، انسان را در برابر تندبادهای غرائز و آمال درونی و محرک­‌های فراوان بیرونی محافظت می­‌کند.

نمازِ هر چند کم توجه، برای انسانی که در چنین شرایطی زندگی می‌کند، اگر به ارتقای اعتقادات هم نیانجامد ‌درجه­ ای از باور به خدا را در او حفظ می‌­کند و از زوال آن باز می‌­دارد، استمرار نماز در اوقات خود و توجه به خدا و جهان غیب، تکرار اذکار و تلقین آن‌ها به نفس به میزانی که با توجه قلبی همراه باشد به تدریج جایگاه خدا در قلب را ارتقا می‌‌بخشد و موجب افزایش ایمان می‌­شود.[۴]

یکی از ثمرات تلقین یاد خدا در نماز، شکوفاسازی توانایی­‌های انسان در پیوند به اقیانوس بیکران الهی است، مناسب است ابتدا به نقش تلقین در شکوفایی توانایی‌­های جسمی یا علمی توجه کنیم تا اثر تلقین در شکوفایی باورهای دینی و معنوی آشکار شود.

جوانی که توانایی‌­های جسمی یا علمی دارد، اما به دلیل برخی شکست­‌ها در ورزش یا روند تحصیلی و کاری، به یاس گراییده و استعدادهای خود را نادیده می­‌گیرد، تلقین به او کمک می‌­کند که واقعیات فراموش شده نفسانی خود را در نظر آورد و بر اساس آن خود را به حرکت درآورد، خود را باور کند، خودباوری شرط لازم فعلیت بخشی به استعدادهای خویش است.

همان گونه که تلقین توانایی‌­ها به خودباوری می‌­انجامد، تلقین وجود خدا در نماز نیز می‌تواند انسان را به خداباوری برساند. اگر نمازگزار بارها و با توجه بگوید «الله اکبر» (خداوند عظیم‌ترین موجود است)، جایگاه خدا در قلب ارتقا می‌­یابد و به تدریج بزرگی او در انسان تثبیت می‌­شود، تکرار «لااله الا الله» و «سبحان الله» نفس را آماده حیات موحدانه می‌کند.

ادای نماز موجب تکرار و تلقینِ وجود و عظمت خدا و جایگاه انسان در هستی و وظایف او می­‌شود؛ می­‌تواند درجه­‌‌ای از باور به خدا و حضور او در همه جا را در انسان ایجاد کند و انسان را از فراموشی کامل خدا باز دارد، اگر نمازگزار به معانیِ اذکار نماز و عظمت محضر خداوند توجه کند، حقیقت توحید و اصول اعتقادی را درک کرده، به هدف خلقت و کمال عبودیت نائل می‌شود. بر اساس آنچه گفته شد، چنانچه ادای نماز به تقویت اعتقادات و ایمان منجر می­شود از طرفی ترک نماز به تضعیف تدریجی ایمان نیز منتهی می­‌شود.

نماز مدرسه خود­شناسی و خداشناسی است. شناخت جایگاه صحیح خدا و انسان در جهان و باور به آنها در این مدرسه حاصل می‌‌شود، نماز اعتقادات انسان شناختی ما را اصلاح می‌­کند و ما را به خود­شناسی می­‌رساند؛ ما را متوجه نعمت­‌های الهی می‌­کند «الحمدلله رب العالمین»، نیاز مطلق ما به عبادت خدا و استعانت و کسب هدایت از او را آشکار می‌­سازد «ایاک نعبد و ایاک نستعین اهدنا الصراط المستقیم» و وابستگی تام ما به خدا را یادآور می‌­شود «بحول الله وقوته اقوم واقعد».

اصلاح باورهای انسان شناختی، ما را به معرفت نفس که برترین نوع دانش است منتهی می­‌سازد. به فرموده مولای مؤمنان علی(علیه السلام) «نال الفوز الأکبر مَن ظفر بمعرفته النفس»؛[۵] آنکه خود را شناخت به بزرگ­ترین توفیق دست یافت.

خودشناسی نیز ما را به خداشناسی رهنمون می‌­کند؛ چرا که این دو ملازم یکدیگرند، «مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ فَقَدْ عَرَفَ رَبَّه‏»[۶]؛ آنکه خود را شناخت خدا را شناخته است! اگر خود را به درستی شناختیم، مخلوق بودن خود را در می‌­یابیم و فهم مخلوق بودن نیز ملازم پذیرش وجود خالق است. اگر قطره بودن خود و دریا بودن خدا را دریابیم نیاز اتصال قطره به دریا را نیز درمی‌­یابیم. اگر جایگاه خدا را خالق هستی و معبود دریابیم، به عبد بودن خود نیز پی­ می­‌بریم و بالاترین کمال را در عبد شایسته بودن می­‌یابیم، چرا که عبودیت، قطره را به اقیانوس بیکران الهی متصل می­‌کند و فرار از عبودیت، فرار قطره از دریاست، قطره به سادگی خشک و نابود و ناپدید می‌­شود؛ اما اگر به دریا ملحق شد جاودانه می‌شود.

نماز و یاد خدا عبادتی است که حداقلی برای آن تعیین شده؛ اما حداکثری معین نشده ندارد؛ زیرا مسیر کمال بی­‌انتهاست. متربی به میزان شوق و استعداد خود می‌تواند از این روش برای تقویت باور و تثبیت ایمان بهره گیرد.[۷]

* تفاوتی معنادار برای تارک نماز

نماز نه تنها در دنیا به تثبیت عقاید کمک می­‌کند، اثر تثبیتی نماز بر عقاید موجب استواری آن‌ها در هنگام شداید و جلوگیری از تزلزل اعتقادی در فشارهای زندگی دنیوی و اخروی نیز می‌شود،[۸] هر مسافرتی توشه‌ای ویژه خود می‌طلبد؛[۹] نماز توشه سیر اخروی، سلوک معنوی و سفر إلی الله است.[۱۰]

همان‌گونه که ادای نماز، تأثیرات مثبت اعتقادی را به همراه دارد، ترک نماز نیز مقدمات دوری از خداوند و اولیای الهی را به دنبال می‌آورد.[۱۱] به‌ جای آوردن نماز، از مهمترین شاخص‌های رفتاری مؤمن به‌ شمار می‌­رود؛[۱۲] بنابراین تارک نماز تفاوت عملی خود با کافر را از میان برداشته است،[۱۳] وجود ریشه‌هایی از کفر نظری، زمینه ارتکاب این گناه بزرگ را فراهم می‌آورد.

این نکته در روایتی از امام صادق(علیه السلام) به خوبی بیان شده است، از ایشان سؤال شد که چرا به زناکار، کافر نمی‌­گویند؛ اما تارک نماز را کافر می‌­شمارند، حضرت(علیه السلام) در جواب فرمودند: زیرا کسی که مرتکب زنا یا گناه مشابه دیگری می­‌شود، آن گناه را به­­ علت غلبه شهوت انجام می­‌دهد، ولی تارک نماز، نماز را ترک نمی‌­کند مگر به­ علت کوچک شمردن و بی­‌اهمیتی به نماز، زناکار اگر به زنا روی می‌­آورد به علت لذتی است که از او می‌­برد، او قصد لذت بردن را دارد؛ ولی کسی که تارک نماز باشد قصد لذت را ندارد، در نتیجه علت کار آن چیزی جز کوچک شمردن نماز و خدا نیست و کوچک شمردن خدا و نماز موجب کفر انسان است![۱۴]

بدین ترتیب می‌­توان گفت کسی که نماز نمی‌­خواند اعتقاداتش نسبت به خدا از زناکار سست­‌تر است، زناکار ممکن است به خدا اعتقاد داشته باشد؛ اما غلبه شهوت مانع عمل به دستور خدا شود؛ ولی تارک نماز چنان بی‌­ایمان یا مبتلا به ضعف ایمان است که حتی بدون اینکه چنین مانعی در پیش داشته باشد، دستور خدا را زیر پا می‌­نهد، بنابراین، ترک نماز شاخصی برای وجود بیماری‌های اعتقادی و نشان­‌دهنده نیاز تارک نماز به درمان شناختی است؛ زیرا در میان بیماری‌های روحی و امراض نفسانی، کمتر مرضی همچون ترک نماز اثرگذاری منفی در سعادت انسان دارد.[۱۵] توجه به عواقب ترک نماز در دنیا و آخرت و اثرات جبران ‌ناپذیری که بر جسم و روح انسان می‌گذارد،[۱۶] نقش بسزایی در درمان این بیماری مهلک دارد.

تأثیر نماز و مناسک یومیه بر تحکیم باورها در مشاهدات و مطالعات میدانی نیز تأیید شده است، کلیوفرد گیرتز، جامعه­‌شناسی معاصر است که به­ سبب مطالعه فراوان و زمان‌بر درباره اسلام، در میان جامعه‌شناسان به شهرت رسیده است، او بعد از مطالعات و مشاهدات فراوانی که درباره اسلام انجام داد به این نتیجه رسید که مناسک باورها را تقویت می‌کند. گیرتز اسلام را در غربی‌ترین نقطه اروپا یعنی مراکش و نیز در شرقی ترین نقطه آسیا یعنی جزایر مالی و جاوه مالزی مطالعه کرد و مدت‌ها برای مشاهد دقیق در بین مردم زندگی کرد و نهایتاً به این دسته بندی رسید که:

«مکانیسم ایجاد کننده ایمان، مناسک است، باور دینی در جریان مناسک ایجاد می‌شود. ... مناسک هم مفهوم کلی دینی را صورت‌بندی می‌کند و هم تکلیف مرجعیتی را مشخص می‌کند که پذیرش و حتی الزام به پذیرش این مفهوم دینی را توجیه می‌کند»[۱۷]، بدین ترتیب مناسک دینی نقشی بسزا در تقویت ایمان و باور دینی دارد و پشتوانه مناسبی برای پذیرش باورهای دینی است.

* پی‌نوشت‌ها:

[۱]. ازپیغمبر(صلی الله علیه و آله و سلم) درباره نماز پرسش شد. ایشان فرمود: «لِلْمُصَلِّی... هُدًی و ایمان و نورالمعرفه»؛ برای نمازگزار است هدایت و ایمان و نور شناخت.(شیخ صدوق، خصال‏، ج ۲، ص ۶۲۲)

[۲]. فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَ کُن مِّنَ السَّاجِدِینَ(۹۸) وَ اعْبُدْ رَبَّکَ حَتىَ‏ یَأْتِیَکَ الْیَقِینُ(۹۹).

[۳]. احتمالا وجه اینکه در برخی تفاسیر یقین در آیه به­معنی مرگ تلقی شده همین نکته باشد.

[۴]. «أنما المؤمنون الذین إذا ذکر الله وجلت قلوبهم و إذا تلیت علیهم آیاته زادتهم إیمانا»؛ مؤمنان، تنها کسانى هستند که هرگاه نام خدا برده شود، دل­هاشان ترسان می­گردد و هنگامى که آیات او بر آنها خوانده مى‏شود، ایمانشان فزون­تر مى‏گردد و تنها بر پروردگارشان توکل دارند (انفال: ۲).

[۵]. عبدالواحد تمیمى آمدی، ‏تصنیف غرر الحکم و درر الکلم‏، ص۲۳۲.

[۶]. همان، ص۵۸۸.

[۷]. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم): «الصلاه خیر موضوع فمن شاء استقلو من شاءاستکثر»؛ نماز بهترین چیزى است که مقرر شده است. هر که بخواهد اندک به­ جاى آورد و هر که بخواهد افزون نماید. (حجازى‏، سیدمهدى، درر­الأخبار، ص ۵۷۶)، البته جای تذکر دارد که مراد از «فان شاء استقل» حداقل در مستحبات است و گرنه واجبات قابل تقلیل نیست.

[۸]. امام صادق(علیه السلام): «ملک الموت یدفع الشیطان عن المحافظ علی الصلاهو یلقّنه شهاده ان الا اله الا الله و ان محمدا رسول الله فی تلک الحاله العظیمه»؛ فرشته مرگ، شیطان را از کسی که بر نماز محافظت داشته، می‌راند و او در آن شرایط سخت و دشوار به نمازگزار شهادت بر توحید و نبوّت را تلقین و تفهیم می‌کند.(شیخ صدوق‏، من لایحضره‌الفقیه‏، ج ۱، ص ۱۷۹)

[۹]. امام باقر(علیه السلام) فرمودند: قَامَ أَبُوذَرٍّ عِنْدَ الْکَعْبَةِ فَقَالَ أَنَا جُنْدَبُ بْنُ سَکَنٍ فَاکْتَنَفَهُ النَّاسُ فَقَالَ «"لَوْ أَنَّ أَحَدَکُمْ أَرَادَ سَفَراً لَاتَّخَذَ فِیهِ مِنَ الزَّادِ مَا یُصْلِحُهُ فَسَفَرُ یَوْمِ الْقِیَامَةِ أَمَا تُرِیدُونَ فِیهِ مَا یُصْلِحُکُمْ؟!»، فَقَامَ إِلَیْهِ رَجُلٌ فَقَالَ أَرْشِدْنَا فَقَالَ «صُمْ یَوْماً شَدِیدَ الْحَرِّ لِلنُّشُورِ وَ حُجَّ حَجَّةً لِعَظَائِمِ الْأُمُورِ وَ صَلِّ رَکْعَتَیْنِ فِی سَوَادِ اللَّیْلِ لِوَحْشَةِ الْقُبُور»؛ اباذر در مقابل خانه کعبه به پا ایستاد و گفت: مردم من جندب­‌ بن­ سکن هستم، اطرافش را گرفتند، گفت: اگر شما سفرى در پیش داشته باشید هر چه زاد و توشه لازم باشد تهیه می­‌کنید، براى سفر قیامت نمی­‌خواهید زاد و توشه بردارید، یک نفر از میان جمعیت گفت: ما را راهنمایى کن. گفت: روز گرم روزه بدار براى روز قیامت و حج انجام ده براى کارهاى مهم و دو رکعت نماز در دل شب بخوان براى وحشت قبر.(مجلسى‏، بحارالأنوار، ج ‏۷۵، ص ۴۴۴)

[۱۰]. پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم): «الصلاة... زَادُ الْمُؤْمِنِ‏ مِنَ‏ الدُّنْیَا لِلْآخِرَة»؛ هر کس نماز را عمداً ترک کند از ذمّه خدا و رسول و امانشان بیزارى جسته است.(حسین بن محمد تقى‏، نورى، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج‏۳، ص۷۷)

[۱۱]. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم): «مَنْ تَرَکَ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً فَقَدْ بَرِئَ مِنْ ذِمَّةِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ ذِمَّةِ رَسُولِهِ»؛ هر کس نماز را عمداً ترک کند از پیمان و امان خدا و رسول و بیزارى جسته است.(شیخ صدوق‏، من لایحضره الفقیه، ج ‏۳، ص ۵۶۴)

[۱۲]. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم): «خَیرُ الدُّنیا وَالآخِرَةِ فِی الصَّلاةِ و بِها یَتَبَیَّنُ الکافِرُ مِنَ المُؤمِنِ وَ المُخلِصُ مِنَ المُنافِقِ»؛ خیر دنیا وآخرت در نماز است. به­سبب این است که مؤمن از کافر و مخلص از منافق شناخته می­‌شود.(تاج الدین، جامع الأخبار، ص ۷۳)

[۱۳]. رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم): «مَا بَیْنَ الْکُفْرِ وَ الْإِیمَانِ إِلَّا تَرْکُ الصَّلَاةِ»؛ فاصله­‌ای بین کفر و بندگى، جز ترک نماز نیست(شیخ صدوق‏، ثواب الأعمال وعقاب الأعمال، ص ۲۳۱).

[۱۴]. عَنِ ابْنِ صَدَقَةَ قَالَ سَمِعْتُ أَبَاعَبْدِاللَّهِ وَ سُئِلَ مَا بَالُ الزَّانِی لَا تُسَمِّیهِ کَافِراً وَ تَارِکُ الصَّلَاةِ قَدْ تُسَمِّیهِ کَافِراً وَ مَا الْحُجَّةُ فِی ذَلِکَ قَالَ لِأَنَّ الزَّانِیَ وَ مَا أَشْبَهَهُ إِنَّمَا یَفْعَلُ ذَلِکَ لِمَکَانِ الشَّهْوَةِ وَ إِنَّهَا تَغْلِبُهُ وَ تَارِکُ الصَّلَاةِ لَا یَتْرُکُهَا إِلَّا اسْتِخْفَافاً بِهَا وَ ذَلِکَ أَنَّکَ لَا تَجِدُ الزَّانِیَ یَأْتِی الْمَرْأَةَ إِلَّا وَ هُوَ مُسْتَلِذٌّ لِإِتْیَانِهِ إِیَّاهَا قَاصِداً إِلَیْهَا وَ کُلُّ مَنْ تَرَکَ الصَّلَاةَ قَاصِداً إِلَیْهَا فَلَیْسَ یَکُونُ قَصْدُهُ لِتَرْکِهَا اللَّذَّةَ فَإِذَا انْتَفَتِ اللَّذَّةُ وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ وَ إِذَا وَقَعَ الِاسْتِخْفَافُ وَقَعَ الْکُفْرُ.(شیخ کلینى‏، الکافی‏، ج‏۲، ص ۳۸۶)

[۱۵]. چنانچه در روایت آمده باطل کننده دیگر اعمال انسان است: «عَنْ عُبَیْدِ بْنِ زُرَارَةَ، قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِj عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلّ «وَ مَنْ یَکْفُرْ بِالْإِیمانِ فَقَدْ حَبِطَ عَمَلُهُ‏»، قَالَ: تَرْکُ الصَّلَاةِ الَّذِی أَقَرَّ بِهِ. قُلْتُ: فَمَا مَوْضِعُ تَرْکِ الْعَمَلِ حِینَ یَدَعُهُ أَجْمَعَ. قَالَ: مِنْهُ الَّذِی یَدَعُ الصَّلَاةَ مُتَعَمِّداً لَا مِنْ سُکْرٍ وَ لَا مِنْ عِلَّةٍ»؛ عبید­ بن­ زراره می­‌گوید: در مورد آیه «کسی که بعد از ایمان کافر شود عملش نابود می‌شود»، از امام صادق(علیه السلام) سؤال کردم منظور چیست؟ حضرت(علیه السلام) فرمودند: ترک نمازی که با اسلام به وجوب آن اقرار کرده است. گفتم: پس تکلیف کسی که همه واجبات را ترک کند چه می‌­شود؟ حضرت فرمود: کسی هم که بدون علت و بدون اینکه مست باشد، نماز را عمدا ترک می­‌کند، از همین قبیل است (گویا همه اعمال واجب را ترک کرده است). (المحاسن، ج‏۱، ص ۷۹۰)

[۱۶]. حضرت فاطمه(سلام الله علیها) از پدر بزرگوارشان پرسیدند: ای پدر جان! سزای مردان و زنانی که نماز را سبک بشمارند، چیست؟ پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند: ای فاطمه(سلام الله علیها)، هر کس ـ چه مرد و چه زن ـ نمازش را سبک بشمارد، خداوند او را به پانزده مصیبت گرفتار می‌‌کند: شش گرفتاری در سرای دنیا، و سه گرفتاری هنگام مرگ، و سه گرفتاری در قبرش، و سه گرفتاری در قیامت هنگام بیرون آمدن از قبر.

مصیبت‌هایی که در دنیا بدان مبتلا می‌‌شود: ۱. خداوند، خیر و برکت را از عمر او برمی‌دارد؛ ۲. خداوند، خیر و برکت را از روزی‌اش برمی‌دارد؛ ۳. خداوند عزّوجلّ نشانه صالحان را از چهره او محو می‌فرماید؛ ۴. در برابر اعمالی که انجام داده پاداش داده نمی‌شود؛ ۵. دعای او به ­سوی آسمان بالا نمی‌رود و مستجاب نمی‌‌شود؛ ۶. هیچ بهره‌ای در دعای بندگان شایسته خدا نداشته و مشمول دعای آنان نخواهد بود.

و مصائبی که هنگام مرگ به او می‌رسد: ۱. با حالت خواری و زبونی جان می‌دهد؛ ۲. گرسنه می‌میرد؛ ۳. تشنه جان می‌سپارد، به گونه‌ای که اگر آب تمام رودخانه‌های دنیا را به او بدهند، سیراب نگشته و تشنگی‌اش برطرف نخواهد شد.

مصیبت­‌هایی که در قبرش بدان گرفتار می‌شود: ۱. خداوند فرشته‌ای را بر او می‌گمارد تا او را در قبر نگران و پریشان کرده و از جایش برکند؛ ۲. خداوند گور را بر او تنگ می‌گرداند؛ ۳. قبرش تاریک می‌شود.

مصائبی که در روز قیامت، هنگام بیرون آمدن از قبر، بدان مبتلا می‌شود: ۱. خداوند فرشته‌ای را بر او می‌گمارد تا در حالی که مردم به او می‌نگرند، او را به رو بر زمین بکشد؛ ۲. سخت از او حساب می‌کشند؛ ۳. خداوند هرگز نظر رحمت به او نکرده، از بدی­‌ها پاکیزه‌اش نمی‌گرداند، و برای او عذاب دردناکی خواهد بود.(مجلسی، بحارالأنوار، ج۸۰، ص۲۲)




برچسب ها :

در روایات آمده است هنگامى که خبر غصب فدک به حضرت صدیقه کبری رسید، لباس به تن کرده و چادر بر سر نهاد، و با گروهى از زنان فامیل و خدمتکاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حالیکه راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا بود، به مسجد پیامبر (ص) در آمد.

سپس لحظه‏ اى سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد و جوش و خروش ایشان آرام یافت، آن گاه کلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود و درود بر رسول خدا فرستاد، در اینجا دوباره صداى گریه مردم برخاست، وقتى سکوت برقرار شد، کلام خویش را دنبال کرد و فرمود:

حمد و سپاس خداى را برآنچه ارزانى داشت، و شکر او را در آنچه الهام فرمود، و ثنا و شکر بر او بر آنچه پیش فرستاد، از نعمتهاى فراوانى که خلق فرمود و عطایاى گسترده‏اى که اعطا کرد، و منّتهاى بى‏شمارى که ارزانى داشت، که شمارش از شمردن آنها عاجز، و نهایت آن از پاداش فراتر، و دامنه آن تا ابد از ادراک دورتر است، و مردمان را فراخواند، تا با شکرگذارى آنها نعمتها را زیاده گرداند، و با گستردگى آنها مردم را به سپاسگزارى خود متوجّه ساخت، و با دعوت نمودن به این نعمتها آنها را دو چندان کرد.



وَ اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَریکَ لَهُ، کَلِمَةٌ جَعَلَ الْاِخْلاصَ تَأْویلَها، وَ ضَمَّنَ الْقُلُوبَ مَوْصُولَها، وَ اَنارَ فِی التَّفَکُّرِ مَعْقُولَها، الْمُمْتَنِعُ عَنِ الْاَبْصارِ رُؤْیَتُهُ، وَ مِنَ الْاَلْسُنِ صِفَتُهُ، وَ مِنَ الْاَوْهامِ کَیْفِیَّتُهُ.
اِبْتَدَعَ الْاَشْیاءَ لا مِنْ شَىْ‏ءٍ کانَ قَبْلَها، وَ اَنْشَاَها بِلاَاحْتِذاءِ اَمْثِلَةٍ اِمْتَثَلَها، کَوَّنَها بِقُدْرَتِهِ وَ ذَرَأَها بِمَشِیَّتِهِ، مِنْ غَیْرِ حاجَةٍ مِنْهُ اِلى تَکْوینِها، وَ لا فائِدَةٍ لَهُ فی تَصْویرِها، اِلاَّ تَثْبیتاً لِحِکْمَتِهِ وَ تَنْبیهاً عَلی طاعَتِهِ، وَ اِظْهاراً لِقُدْرَتِهِ وَ تَعَبُّداً لِبَرِیَّتِهِ، وَ اِعْزازاً لِدَعْوَتِهِ، ثُمَّ جَعَلَ الثَّوابَ عَلی طاعَتِهِ، وَ وَضَعَ الْعِقابَ عَلی مَعْصِیَتِهِ، ذِیادَةً لِعِبادِهِ مِنْ نِقْمَتِهِ وَ حِیاشَةً لَهُمْ اِلى جَنَّتِهِ.

وَ اَشْهَدُ اَنَّ اَبی‏مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، اِخْتارَهُ قَبْلَ اَنْ اَرْسَلَهُ، وَ سَمَّاهُ قَبْلَ اَنْ اِجْتَباهُ، وَ اصْطَفاهُ قَبْلَ اَنْ اِبْتَعَثَهُ، اِذ الْخَلائِقُ بِالْغَیْبِ مَکْنُونَةٌ، وَ بِسَتْرِ الْاَهاویلِ مَصُونَةٌ، وَ بِنِهایَةِ الْعَدَمِ مَقْرُونَةٌ، عِلْماً مِنَ اللَّهِ تَعالی بِمائِلِ الْاُمُورِ، وَ اِحاطَةً بِحَوادِثِ الدُّهُورِ، وَ مَعْرِفَةً بِمَواقِعِ الْاُمُورِ.

و گواهى می دهم که معبودى جز خداوند نیست و شریکى ندارد، که این امر بزرگى است که اخلاص را تأویل آن و قلوب را متضمّن وصل آن ساخت، و در پیشگاه تفکر و اندیشه شناخت آن را آسان نمود، خداوندى که چشم‏ها از دیدنش بازمانده، و زبانها از وصفش ناتوان، و اوهام و خیالات از درک او عاجز می باشند.

موجودات را خلق فرمود بدون آنکه از ماده‌اى موجود شوند، و آنها را پدید آورد بدون آنکه از قالبى تبعیّت کنند، آنها را به قدرت خویش ایجاد و به مشیّتش پدید آورد، بی‌‏آنکه در ساختن آنها نیازى داشته و در تصویرگرى آنها فائده‌‏اى برایش وجود داشته باشد، جز تثبیت حکمتش و آگاهى بر طاعتش، و اظهار قدرت خود، و شناسائى راه عبودیت و گرامى داشت دعوتش، آنگاه بر طاعتش پاداش و بر معصیتش عقاب مقرر داشت، تا بندگانش را از نقمتش بازدارد و آنان را بسوى بهشتش رهنمون گردد.

و گواهى می دهم که پدرم محمّد بنده و فرستاده اوست، که قبل از فرستاده شدن او را انتخاب، و قبل از برگزیدن نام پیامبرى بر او نهاد، و قبل از مبعوث شدن او را برانگیخت، آن هنگام که مخلوقات در حجاب غیبت بوده، و در نهایت تاریکی‌ها به سر برده، و در سر حد عدم و نیستى قرار داشتند، او را برانگیخت بخاطر علمش به عواقب کارها، و احاطه‏‌اش به حوادث زمان، و شناسائى کاملش به وقوع مقدّرات.

اِبْتَعَثَهُ اللَّهُ اِتْماماً لِاَمْرِهِ، وَ عَزیمَةً عَلى اِمْضاءِ حُکْمِهِ، وَ اِنْفاذاً لِمَقادیرِ رَحْمَتِهِ، فَرَأَى الْاُمَمَ فِرَقاً فی اَدْیانِها، عُکَّفاً عَلی نیرانِها، عابِدَةً لِاَوْثانِها، مُنْکِرَةً لِلَّهِ مَعَ عِرْفانِها.
فَاَنارَ اللَّهُ بِاَبی‏مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ ظُلَمَها، وَ کَشَفَ عَنِ الْقُلُوبِ بُهَمَها، وَ جَلى عَنِ الْاَبْصارِ غُمَمَها، وَ قامَ فِی النَّاسِ بِالْهِدایَةِ، فَاَنْقَذَهُمْ مِنَ الْغِوایَةِ، وَ بَصَّرَهُمْ مِنَ الْعِمایَةِ، وَ هَداهُمْ اِلَى الدّینِ الْقَویمِ، وَ دَعاهُمْ اِلَى الطَّریقِ الْمُسْتَقیمِ.
ثُمَّ قَبَضَهُ اللَّهُ اِلَیْهِ قَبْضَ رَأْفَةٍ وَ اخْتِیارٍ، وَ رَغْبَةٍ وَ ایثارٍ، فَمُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ و الِهِ مِنْ تَعَبِ هذِهِ الدَّارِ فی راحَةٍ، قَدْ حُفَّ بِالْمَلائِکَةِ الْاَبْرارِ وَ رِضْوانِ الرَّبِّ الْغَفَّارِ، وَ مُجاوَرَةِ الْمَلِکِ الْجَبَّارِ، صَلَّى اللَّهُ عَلی أَبی نَبِیِّهِ وَ اَمینِهِ وَ خِیَرَتِهِ مِنَ الْخَلْقِ وَ صَفِیِّهِ، وَ السَّلامُ عَلَیْهِ وَ رَحْمَةُاللَّهِ وَ بَرَکاتُهُ.
ثم التفت الى اهل المجلس و قالت: فیکُمْ، وَ عَهْدٍ قَدَّمَهُ اِلَیْکُمْ، وَ بَقِیَّةٍ اِسْتَخْلَفَها عَلَیْکُمْ: کِتابُ اللَّهِ النَّاطِقُ وَ الْقُرْانُ الصَّادِقُ، و النُّورُ السَّاطِعُ وَ الضِّیاءُ اللاَّمِعُ، بَیِّنَةً بَصائِرُهُ، مُنْکَشِفَةً سَرائِرُهُ، مُنْجَلِیَةً ظَواهِرُهُ، مُغْتَبِطَةً بِهِ اَشْیاعُهُ، قائِداً اِلَى الرِّضْوانِ اِتِّباعُهُ، مُؤَدٍّ اِلَى النَّجاةِ اسْتِماعُهُ.
بِهِ تُنالُ حُجَجُ اللَّهِ الْمُنَوَّرَةُ، وَ عَزائِمُهُ الْمُفَسَّرَةُ، وَ مَحارِمُهُ الْمُحَذَّرَةُ، وَ بَیِّناتُهُ الْجالِیَةُ، وَ بَراهینُهُ الْکافِیَةُ، وَ فَضائِلُهُ الْمَنْدُوبَةُ، وَ رُخَصُهُ الْمَوْهُوبَةُ، وَ شَرائِعُهُ الْمَکْتُوبَةُ.
فَجَعَلَ اللَّهُ الْایمانَ تَطْهیراً لَکُمْ مِنَ الشِّرْکِ، وَ الصَّلاةَ تَنْزیهاً لَکُمْ عَنِ الْکِبْرِ، وَ الزَّکاةَ تَزْکِیَةً لِلنَّفْسِ وَ نِماءً فِی الرِّزْقِ، وَ الصِّیامَ تَثْبیتاً لِلْاِخْلاصِ، وَ الْحَجَّ تَشْییداً لِلدّینِ، وَ الْعَدْلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوبِ، وَ طاعَتَنا نِظاماً لِلْمِلَّةِ، وَ اِما مَتَنا اَماناً لِلْفُرْقَةِ، وَ الْجِهادَ عِزّاً لِلْاِسْلامِ، وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَی اسْتیجابِ الْاَجْرِ.
وَ الْاَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلِحَةً لِلْعامَّةِ، وَ بِرَّ الْوالِدَیْنِ وِقایَةً مِنَ السَّخَطِ، وَ صِلَةَ الْاَرْحامِ مَنْساءً فِی الْعُمْرِ وَ مَنْماةً لِلْعَدَدِ، وَ الْقِصاصَ حِقْناً لِلدِّماءِ، وَ الْوَفاءَ بِالنَّذْرِ تَعْریضاً لِلْمَغْفِرَةِ، وَ تَوْفِیَةَ الْمَکائیلِ وَ الْمَوازینِ تَغْییراً لِلْبَخْسِ.
اَنْتُمْ عِبادَ اللَّهِ نُصُبُ اَمْرِهِ وَ نَهْیِهِ، وَ حَمَلَةُ دینِهِ وَ وَحْیِهِ، وَ اُمَناءُ اللَّهِ عَلى اَنْفُسِکُمْ، وَ بُلَغاؤُهُ اِلَى الْاُمَمِ، زَعیمُ حَقٍّ لَهُ

او را برانگیخت تا امرش را کامل و حکم قطعى‌اش را امضا و مقدّراتش را اجرا نماید، و آن حضرت امّت‌ها را دید که در آئین‌هاى مختلفى قرار داشته، و در پیشگاه آتش‌هاى افروخته معتکف شده و بت‏‌هاى تراشیده شده را پرستنده، و خداوندى که شناخت آن در فطرتشان قرار دارد را منکرند.

پس خداى بزرگ بوسیله پدرم محمد صلى اللَّه علیه و آله تاریکى‏‌هاى آن را روشن، و مشکلات قلبها را برطرف، و موانع رؤیت دیده‏‌ها را از میان برداشت، و با هدایت در میان مردم قیام کرده و آنان را از گمراهى رهانید، و بینایشان کرده،و ایشان را به دین استوار و محکم رهنمون شده، و به راه راست دعوت نمود.

تا هنگامى که خداوند او را به سوى خود فراخواند، فراخواندنى از روى مهربانى و آزادى و رغبت و میل، پس آن حضرت از رنج این دنیا در آسایش بوده، و فرشتگان نیکوکار در گرداگرد او قرار داشته، و خشنودى پروردگار آمرزنده او را فراگرفته، و در جوار رحمت او قرار دارد، پس درود خدا بر پدرم، پیامبر و امینش و بهترین خلق و برگزیده‏‌اش باد، و سلام و رحمت و برکات الهى بر او باد.

آن گاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود:
شما اى بندگان خدا پرچمداران امر و نهى او، و حاملان دین و وحى او، و امین‌هاى خدا بر یکدیگر، و مبلّغان او بسوى امّت‌هایید، زمامدار حق در میان شما بوده، و پیمانى است که از پیشاپیش بسوى تو فرستاده، و باقیمانده‏‌اى است که براى شما باقى گذارده، و آن کتاب گویاى الهى و قرآن راستگو و نور فروزان و شعاع درخشان است، که بیان و حجّت‌هاى آن روشن، اسرار باطنى آن آشکار، ظواهر آن جلوه‏‌گر می‌‏باشد، پیروان آن مورد غبطه جهانیان بوده، و تبعیّت از او خشنودى الهى را باعث مى‏‌گردد، و شنیدن آن راه نجات است. بوسیله آن مى‏‌توان به حجّت‌هاى نورانى الهى، و واجباتى که تفسیر شده، و محرّماتى که از ارتکاب آن منع گردیده، و نیز به گواهی‌هاى جلوه‏‌گرش و برهان‌هاى کافیش و فضائل پسندیده‏‌اش، و رخصت‌هاى بخشیده شده‏‌اش و قوانین واجبش دست یافت.

پس خداى بزرگ ایمان را براى پاک کردن شما از شرک، و نماز را براى پاک نمودن شما از تکبّر، و زکات را براى تزکیه نفس و افزایش روزى، و روزه را براى تثبیت اخلاص، و حج را براى استحکام دین، و عدالت‏‌ورزى را براى التیام قلب‌ها، و اطاعت ما خاندان را براى نظم یافتن ملت‌ها، و امامتمان را براى رهایى از تفرقه، و جهاد را براى عزت اسلام، و صبر را براى کمک در بدست آوردن پاداش قرار داد.


وَ النَّهْىَ عَنْ شُرْبِ الْخَمْرِ تَنْزیهاً عَنِ الرِّجْسِ، وَ اجْتِنابَ الْقَذْفِ حِجاباً عَنِ اللَّعْنَةِ، وَ تَرْکَ السِّرْقَةِ ایجاباً لِلْعِصْمَةِ، وَ حَرَّمَ اللَّهُ الشِّرْکَ اِخْلاصاً لَهُ بِالرُّبوُبِیَّةِ. فَاتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقاتِهِ، وَ لا تَمُوتُنَّ اِلاَّ وَ اَنْتُمْ مُسْلِمُونَ، وَ اَطیعُوا اللَّهَ فیما اَمَرَکُمْ بِهِ وَ نَهاکُمْ عَنْهُ، فَاِنَّهُ اِنَّما یَخْشَی اللَّهَ مِنْ عِبادِهِ الْعُلَماءُ.
ثم قالت: اَیُّهَا النَّاسُ! اِعْلَمُوا اَنّی فاطِمَةُ وَ اَبی‏مُحَمَّدٌ، اَقُولُ عَوْداً وَ بَدْءاً، وَ لا اَقُولُ ما اَقُولُ غَلَطاً، وَ لا اَفْعَلُ ما اَفْعَلُ شَطَطاً، لَقَدْ جاءَکُمْ رَسُولٌ مِنْ اَنْفُسِکُمْ عَزیزٌ عَلَیْهِ ما عَنِتُّمْ حَریصٌ عَلَیْکُمْ بِالْمُؤْمِنینَ رَؤُوفٌ رَحیمٌ. فَاِنْ تَعْزُوهُ وَتَعْرِفُوهُ تَجِدُوهُ اَبی دُونَ نِسائِکُمْ،وَ اَخَا ابْنِ عَمّی دُونَ رِجالِکُمْ، وَ لَنِعْمَ الْمَعْزِىُّ اِلَیْهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ. فَبَلَّغَ الرِّسالَةَ صادِعاً بِالنَّذارَةِ، مائِلاً عَنْ مَدْرَجَةِ الْمُشْرِکینَ، ضارِباً ثَبَجَهُمْ، اخِذاً بِاَکْظامِهِمْ، داعِیاً اِلى سَبیلِ رَبِّهِ بِالْحِکْمَةِ و الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ، یَجُفُّ الْاَصْنامَ وَ یَنْکُثُ الْهامَّ، حَتَّى انْهَزَمَ الْجَمْعُ وَ وَ لَّوُا الدُّبُرَ.

و امر به معروف را براى مصلحت جامعه، و نیکى به پدر و مادر را براى رهایى از غضب الهى، و صله ارحام را براى طولانى شدن عمر و افزایش جمعیت، و قصاص را وسیله حفظ خون‌ها، و وفاى به نذر را براى در معرض مغفرت الهى قرار گرفتن، و دقت در کیل و وزن را براى رفع کم‏‌فروشى مقرر فرمود.

و نهى از شرابخوارى را براى پاکیزگى از زشتى، و حرمت نسبت ناروا دادن را براى عدم دورى از رحمت الهى، و ترک دزدى را براى پاکدامنى قرار داد، و شرک را حرام کرد تا در یگانه‏‌پرستى خالص شوند.

پس آن گونه که شایسته است از خدا بترسید، و از دنیا نروید جز آنکه مسلمان باشید، و خدا را در آنچه بدان امر کرده و از آن بازداشته اطاعت نمائید، همانا که فقط دانشمندان از خاک مى‏‌ترسند. آنگاه فرمود: اى مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گویم در پایان نیز می‌گویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نیست، پیامبرى از میان شما برانگیخته شد که رنج‌هاى شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما است، و بر مؤمنان مهربان و عطوف است.

پس اگر او را بشناسید می‌دانید که او در میان زنانتان پدر من بوده، و در میان مردانتان برادر پسر عموى من است، چه نیکو بزرگوارى است آنکه من این نسبت را به او دارم.

رسالت خود را با انذار انجام داد، از پرتگاه مشرکان کناره‏‌گیرى کرده، شمشیر بر فرقشان نواخت، گلویشان را گرفته و با حکمت و پند و اندرز نیکو بسوى پروردگارشان دعوت نمود، بت‌ها را نابود ساخته، و سر کینه‏‌توزان را مى‌‏شکند، تا جمعشان منهزم شده و از میدان گریختند.

حَتَّى تَفَرََّى اللَّیْلُ عَنْ صُبْحِهِ، وَ اَسْفَرَ الْحَقُّ عَنْ مَحْضِهِ، و نَطَقَ زَعیمُ‏الدّینِ، وَ خَرَسَتْ شَقاشِقُ الشَّیاطینِ، وَ طاحَ وَ شیظُ النِّفاقِ، وَ انْحَلَّتْ عُقَدُ الْکُفْرِ وَ الشَّقاقِ، وَ فُهْتُمْ بِکَلِمَةِ الْاِخْلاصِ فی نَفَرٍ مِنَ الْبیضِ الْخِماصِ. وَ کُنْتُمْ عَلى شَفا حُفْرَةٍ مِنَ النَّارِ، مُذْقَةَ الشَّارِبِ، وَ نُهْزَةَ الطَّامِعِ، وَ قُبْسَةَ الْعِجْلانِ، وَ مَوْطِی‏ءَ الْاَقْدامِ، تَشْرَبُونَ الطَّرْقَ، وَ تَقْتاتُونَ الْقِدَّ، اَذِلَّةً خاسِئینَ، تَخافُونَ اَنْ یَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ مِنْ حَوْلِکُمْ، فَاَنْقَذَکُمُ اللَّهُ تَبارَکَ وَ تَعالی بِمُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ بَعْدَ اللَّتَیَّا وَ الَّتی، وَ بَعْدَ اَنْ مُنِیَ بِبُهَمِ الرِّجالِ، وَ ذُؤْبانِ الْعَرَبِ، وَ مَرَدَةِ اَهْلِ الْکِتابِ. کُلَّما اَوْقَدُوا ناراً لِلْحَرْبِ اَطْفَأَهَا اللَّهُ، اَوْ نَجَمَ قَرْنُ الشَّیْطانِ، اَوْ فَغَرَتْ فاغِرَةٌ مِنَ الْمُشْرِکینَ، قَذَفَ اَخاهُ فی لَهَواتِها، فَلا یَنْکَفِی‏ءُ حَتَّى یَطَأَ جِناحَها بِأَخْمَصِهِ، وَ یَخْمِدَ لَهَبَها بِسَیْفِهِ، مَکْدُوداً فی ذاتِ اللَّهِ، مُجْتَهِداً فی اَمْرِ اللَّهِ، قَریباً مِنْ رَسُولِ‏اللَّهِ، سَیِّداً فی اَوْلِیاءِ اللَّهِ، مُشَمِّراً ناصِحاً مُجِدّاً کادِحاً، لا تَأْخُذُهُ فِی اللَّهِ لَوْمَةَ لائِمٍ.وَ اَنْتُمَ فی رَفاهِیَّةٍ مِنَ الْعَیْشِ، و ادِعُونَ فاکِهُونَ آمِنُونَ، تَتَرَبَّصُونَ بِنَا الدَّوائِرَ، وَ تَتَوَکَّفُونَ الْاَخْبارَ، وَ تَنْکُصُونَ عِنْدَ النِّزالِ، وَ تَفِرُّونَ مِنَ الْقِتالِ.

تا آن گاه که صبح روشن از پرده شب برآمد، و حق نقاب از چهره برکشید، زمامدار دین به سخن درآمد، و فریاد شیطان‌ها خاموش گردید، خار نفاق از سر راه برداشته شد، و گره‏‌هاى کفر و تفرقه از هم گشوده گردید، و دهان‌هاى شما به کلمه اخلاص باز شد، در میان گروهى که سپیدرو و شکم به پشت چسبیده بودند.

و شما بر کناره پرتگاهى از آتش قرار داشته، و مانند جرعه‏‌اى آب بوده و در معرض طمع طمّاعان قرار داشتید، همچون آتش‏زن‌ه‏اى بودید که بلافاصله خاموش مى‌‏گردید، لگدکوب روندگان بودید، از آبى مى‏‌نوشیدید که شتران آن را آلوده کرده بودند، و از پوست درختان به عنوان غذا استفاده مى‏‌کردید، خوار و مطرود بودید، مى‌‏ترسیدند که مردمانى که در اطراف شما بودند شما را بربایند، تا خداى تعالى بعد از چنین حالاتى شما را بدست آن حضرت نجات داد، بعد از آنکه از دست قدرتمندان و گرگ‌هاى عرب و سرکشان اهل کتاب ناراحتی‌ها کشیدید.

هرگاه آتش جنگ برافروختند خداوند خاموشش نموده، یا هر هنگام که شیطان سر برآورد یا اژدهائى از مشرکین دهان بازکرد، پیامبر برادرش را در کام آن افکند، و او تا زمانى که سرآنان را به زمین نمى‌‏کوفت و آتش آنها را به آب شمشیرش خاموش نمى‌‏کرد، باز نمى‏‌گشت، فرسوده از تلاش در راه خدا، کوشیده در امر او، نزدیک به پیامبر خدا، سرورى از اولیاء الهى، دامن به کمر بسته، نصیحت‏گر، تلاشگر، و کوشش‏کننده بود، و در راه خدا از ملامت ملامت‏‌کننده نمى‏‌هراسید. و این در هنگامه‏‌اى بود که شما در آسایش زندگى مى‏‌کردید، در مهد امن متنعّم بودید، و در انتظار بسر مى‌‏بردید تا ناراحتى‌‏ها ما را در بر گیرد، و گوش به زنگ اخبار بودید، و هنگام کارزار عقبگرد مى‌‏کردید، و به هنگام نبرد فرار می نمودید.

فَلَمَّا اِختارَ اللَّهُ لِنَبِیِّهِ دارَ اَنْبِیائِهِ وَ مَأْوى اَصْفِیائِهِ، ظَهَرَ فیکُمْ حَسْکَةُ النِّفاقِ، وَ سَمَلَ جِلْبابُ الدّینِ، وَ نَطَقَ کاظِمُ الْغاوینَ، وَ نَبَغَ خامِلُ الْاَقَلّینَ، وَ هَدَرَ فَنیقُ الْمُبْطِلینَ، فَخَطَرَ فی عَرَصاتِکُمْ، وَ اَطْلَعَ الشَّیْطانُ رَأْسَهُ مِنْ مَغْرَزِهِ، هاتِفاً بِکُمْ، فَأَلْفاکُمْ لِدَعْوَتِهِ مُسْتَجیبینَ، وَ لِلْغِرَّةِ فیهِ مُلاحِظینَ، ثُمَّ اسْتَنْهَضَکُمْ فَوَجَدَکُمْ خِفافاً، وَ اَحْمَشَکُمْ فَاَلْفاکُمْ غِضاباً، فَوَسَمْتُمْ غَیْرَ اِبِلِکُمْ، وَ وَرَدْتُمْ غَیْرَ مَشْرَبِکُمْ.
هذا، وَ الْعَهْدُ قَریبٌ، وَالْکَلْمُ رَحیبٌ، وَ الْجُرْحُ لَمَّا یَنْدَمِلُ، وَ الرَّسُولُ لَمَّا یُقْبَرُ، اِبْتِداراً زَعَمْتُمْ خَوْفَ الْفِتْنَةِ، اَلا فِی الْفِتْنَةِ سَقَطُوا، وَ اِنَّ جَهَنَّمَ لَمُحیطَةٌ بِالْکافِرینَ.فَهَیْهاتَ مِنْکُمْ، وَ کَیْفَ بِکُمْ، وَ اَنَّى تُؤْفَکُونَ، وَ کِتابُ اللَّهِ بَیْنَ اَظْهُرِکُمْ، اُمُورُهُ ظاهِرَةٌ، وَ اَحْکامُهُ زاهِرَةٌ، وَ اَعْلامُهُ باهِرَةٌ، و زَواجِرُهُ لائِحَةٌ، وَ اَوامِرُهُ واضِحَةٌ، وَ قَدْ خَلَّفْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، أَرَغْبَةً عَنْهُ تُریدُونَ؟ اَمْ بِغَیْرِهِ تَحْکُمُونَ؟ بِئْسَ لِلظَّالمینَ بَدَلاً، وَ مَنْ یَبْتَغِ غَیْرَ الْاِسْلامِ دیناً فَلَنْ یُقْبَلَ مِنْهُ، وَ هُوَ فِی الْاخِرَةِ مِنَ الْخاسِرینِ.

و آن گاه که خداوند براى پیامبرش خانه انبیاء و آرامگاه اصفیاء را برگزید، علائم نفاق در شما ظاهر گشت، و جامه دین کهنه، و سکوت گمراهان شکسته، و پست رتبه‏‌گان با قدر و منزلت گردیده، و شتر نازپرورده اهل باطل به صدا درآمد، و در خانه‏‌هایتان بیامد، و شیطان سر خویش را از مخفى‌‏گاه خود بیرون آورد، و شما را فراخواند، مشاهده کرد پاسخگوى دعوت او هستید، و براى فریب خوردن آماده‌اید، آنگاه از شما خواست که قیام کنید، و مشاهده کرد که به آسانى این کار را انجام مى‌‏دهید، شما را به غضب واداشت، و دید غضبناک هستید، پس بر شتران دیگران نشان زدید، و بر آبى که سهم شما نبود وارد شدید.

این در حالى بود که زمانى نگذشته بود، و موضع شکاف زخم هنوز وسیع بود، و جراحت التیام نیافته، و پیامبر به قبر سپرده نشده بود، بهانه آوردید که از فتنه مى‌‏هراسید، آگاه باشید که در فتنه قرار گرفته‏‌اید، و براستى جهنم کافران را احاطه نموده است.

این کار از شما بعید بود، و چطور این کار را کردید، به کجا روى مى‌‏آوردید، در حالى که کتاب خدا رویاروى شماست، امورش روشن، و احکامش درخشان، و علائم هدایتش ظاهر، و محرّماتش هویدا، و اوامرش واضح است، ولى آن را پشت سر انداختید، آیا بى‌‏رغبتى به آن را خواهانید؟ یا بغیر قرآن حکم مى‌‏کنید؟ که این براى ظالمان بدل بدى است، و هرکس غیر از اسلام دینى را جویا باشد از او پذیرفته نشده و در آخرت از زیانکاران خواهد بود.

ثُمَّ لَمْ تَلْبَثُوا اِلى رَیْثَ اَنْ تَسْکُنَ نَفْرَتَها، وَ یَسْلَسَ قِیادَها،ثُمَّ اَخَذْتُمْ تُورُونَ وَ قْدَتَها، وَ تُهَیِّجُونَ جَمْرَتَها، وَ تَسْتَجیبُونَ لِهِتافِ الشَّیْطانِ الْغَوِىِّ، وَ اِطْفاءِ اَنْوارِالدّینِ الْجَلِیِّ، وَ اِهْمالِ سُنَنِ النَّبِیِّ الصَّفِیِّ، تُسِرُّونَ حَسْواً فِی ارْتِغاءٍ، وَ تَمْشُونَ لِاَهْلِهِ وَ وَلَدِهِ فِی الْخَمَرِ وَ الضَّرَّاءِ، وَ نَصْبِرُ مِنْکُمْ عَلى مِثْلِ حَزِّ الْمَدى، وَ وَخْزِالسنان‏فى‏الحشا.وَ اَنْتُمُ الانَ تَزَْعُمُونَ اَنْ لا اِرْثَ لَنا أَفَحُکْمَ الْجاهِلِیَّةِ تَبْغُونَ، وَ مَنْ اَحْسَنُ مِنَ اللَّهِ حُکْماً لِقَومٍ یُوقِنُونَ، أَفَلا تَعْلَمُونَ؟ بَلى، قَدْ تَجَلَّى لَکُمْ کَالشَّمْسِ الضَّاحِیَةِ أَنّی اِبْنَتُهُ.اَیُّهَا الْمُسْلِمُونَ! أَاُغْلَبُ عَلى اِرْثی؟ یَابْنَ اَبی‏قُحافَةَ! اَفی کِتابِ اللَّهِ تَرِثُ اَباکَ وَ لا اَرِثُ اَبی؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیّاً، اَفَعَلى عَمْدٍ تَرَکْتُمْ کِتابَ اللَّهِ وَ نَبَذْتُمُوهُ وَراءَ ظُهُورِکُمْ، إذْ یَقُولُ «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ» (1) وَ قالَ فیما اقْتَصَّ مِنْ خَبَرِ زَکَرِیَّا اِذْ قالَ: «فَهَبْ لی مِنْ لَدُنْکَ وَلِیّاً یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِ‏یَعْقُوبَ»، (2) وَ قالَ: «وَ اوُلُوا الْاَرْحامِ بَعْضُهُمْ اَوْلی ببَعْضٍ فی کِتابِ اللَّهِ»، (3) وَ قالَ «یُوصیکُمُ اللَّهُ فی اَوْلادِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الْاُنْثَیَیْنِ»، (4) وَ قالَ «اِنْ تَرَکَ خَیْراً الْوَصِیَّةَ لِلْوالِدَیْنِ وَالْاَقْرَبَیْنِ بِالْمَعْرُوفِ حَقّاً عَلَى الْمُتَّقینَ». (5)
وَ زَعَمْتُمْ اَنْ لا حَظْوَةَ لی، وَ لا اَرِثُ مِنْ اَبی، وَ لا رَحِمَ بَیْنَنا، اَفَخَصَّکُمُ اللَّهُ بِایَةٍ اَخْرَجَ اَبی مِنْها؟ اَمْ هَلْ تَقُولُونَ: اِنَّ اَهْلَ مِلَّتَیْنِ لا یَتَوارَثانِ؟ اَوَ لَسْتُ اَنَا وَ اَبی مِنْ اَهْلِ مِلَّةٍ واحِدَةٍ؟ اَمْ اَنْتُمْ اَعْلَمُ بِخُصُوصِ الْقُرْانِ وَ عُمُومِهِ مِنْ اَبی وَابْنِ عَمّی؟ فَدُونَکَها مَخْطُومَةً مَرْحُولَةً تَلْقاکَ یَوْمَ حَشْرِکَ.
فَنِعْمَ الْحَکَمُ اللَّهُ، وَ الزَّعیمُ مُحَمَّدٌ، وَ الْمَوْعِدُ الْقِیامَةُ، وَ عِنْدَ السَّاعَةِ یَخْسِرُ الْمُبْطِلُونَ، وَ لا یَنْفَعُکُمْ اِذْ تَنْدِمُونَ، وَ لِکُلِّ نَبَأٍ مُسْتَقَرٌّ، وَ لَسَوْفَ تَعْلَمُونَ مَنْ یَأْتیهِ عَذابٌ یُخْزیهِ، وَ یَحِلُّ عَلَیْهِ عَذابٌ مُقیمٌ.
ثم رمت بطرفها نحو الانصار، فقالت:

آن گاه آن قدر درنگ نکردید که این دل رمیده آرام گیرد، و کشیدن آن سهل گردد، پس آتش‏گیره‏ ها را افروخته‌‏تر کرده، و به آتش دامن زدید تا آن را شعله‏‌ور سازید، و براى اجابت نداى شیطان، و براى خاموش کردن انوار دین روشن خدا، و از بین بردن سنن پیامبر برگزیده آماده بودید، به بهانه خوردن، کف شیر را زیر لب پنهان می‌خورید، و براى خانواده و فرزندان او در پشت تپه‏‌ها و درختان کمین گرفته و راه مى‌‏رفتید، و ما باید بر این امور که همچون خنجر برّان و فرورفتن نیزه در میان شکم است، صبر کنیم.

و شما اکنون گمان می‌برید که براى ما ارثى نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید، و براى اهل یقین چه حکمى بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمی دانید؟ در حالى که براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است، که من دختر او هستم.

اى مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند، اى پسر ابی قحافه، آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم. امر تازه و زشتى آوردى، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر می اندازید، آیا قرآن نمی‌گوید «سلیمان از داود ارث برد»، و در مورد خبر زکریا آنگاه که گفت: «پروردگار مرا فرزندى عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد»، و فرمود: «و خویشاوندان رحمى به یکدیگر سزاوارتر از دیگرانند»، و فرموده: «خداى تعالى به شما درباره فرزندان سفارش مى‌‏کند که بهره پسر دو برابر دختر است»، و مى‌‏فرماید: «هنگامى که مرگ یکى از شما فرارسد بر شما نوشته شده که براى پدران و مادران و نزدیکان وصیت کنید، و این حکم حقّى است براى پرهیزگاران».

و شما گمان مى‌‏برید که مرا بهره‌‏اى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم، آیا خداوند آیه‌‏اى به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا می‌گوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمی‌برند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمی‌دانید؟ و یا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمویم آگاهترید؟ اینک این تو و این شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد.

چه نیک داورى است خداوند، و نیکو دادخواهى است پیامبر، و چه نیکو وعده‏‌گاهى است قیامت، و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان می برند، و پشیمانى به شما سودى نمی‌رساند، و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسى فرود خواهد آمد، و عذاب جاودانه که را شامل می‌شود. آن گاه رو بسوى انصار کرده و فرمود:

یا مَعْشَرَ النَّقیبَةِ وَ اَعْضادَ الْمِلَّةِ وَ حَضَنَةَ الْاِسْلامِ! ما هذِهِ الْغَمیزَةُ فی حَقّی وَ السِّنَةُ عَنْ ظُلامَتی؟ اَما کانَ رَسُولُ‏اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ اَبی یَقُولُ: «اَلْمَرْءُ یُحْفَظُ فی وُلْدِهِ»، سَرْعانَ ما اَحْدَثْتُمْ وَ عَجْلانَ ذا اِهالَةٍ، وَ لَکُمْ طاقَةٌ بِما اُحاوِلُ، وَ قُوَّةٌ عَلى ما اَطْلُبُ وَ اُزاوِلُ.اَتَقُولُونَ ماتَ مُحَمَّدٌ؟ فَخَطْبٌ جَلیلٌ اِسْتَوْسَعَ وَ هْنُهُ، وَاسْتَنْهَرَ فَتْقُهُ، وَ انْفَتَقَ رَتْقُهُ، وَ اُظْلِمَتِ الْاَرْضُ لِغَیْبَتِهِ، وَ کُسِفَتِ الشَّمْسُ وَ الْقَمَرُ وَ انْتَثَرَتِ النُّجُومُ لِمُصیبَتِهِ، وَ اَکْدَتِ الْامالُ، وَ خَشَعَتِ الْجِبالُ، وَ اُضیعَ الْحَریمُ، وَ اُزیلَتِ الْحُرْمَةُ عِنْدَ مَماتِهِ.فَتِلْکَ وَاللَّهِ النَّازِلَةُ الْکُبْرى وَ الْمُصیبَةُ الْعُظْمى، لامِثْلُها نازِلَةٌ، وَ لا بائِقَةٌ عاجِلَةٌ اُعْلِنَ بِها، کِتابُ اللَّهِ جَلَّ ثَناؤُهُ فی اَفْنِیَتِکُمْ، وَ فی مُمْساکُمْ وَ مُصْبِحِکُمْ، یَهْتِفُ فی اَفْنِیَتِکُمْ هُتافاً وَ صُراخاً وَ تِلاوَةً وَ اَلْحاناً، وَ لَقَبْلَهُ ما حَلَّ بِاَنْبِیاءِ اللَّهِ وَ رُسُلِهِ، حُکْمٌ فَصْلٌ وَ قَضاءٌ حَتْمٌ.«وَ ما مُحَمَّدٌ اِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ اَفَاِنْ ماتَ اَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى اَعْقابِکُمْ وَ مَنْ یَنْقَلِبْ عَلى عَقِبَیْهِ
فَلَنْ یَضُرَّ اللَّهَ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ شَیْئاً وَ سَیَجْزِى اللَّهُ الشَّاکِرینَ». (6)
ایهاً بَنی‏قیلَةَ! ءَ اُهْضَمُ تُراثَ اَبی وَ اَنْتُمْ بِمَرْأى مِنّی وَ مَسْمَعٍ وَ مُنْتَدى وَ مَجْمَعٍ، تَلْبَسُکُمُ الدَّعْوَةُ وَ تَشْمَلُکُمُ الْخُبْرَةُ، وَ اَنْتُمْ ذَوُو الْعَدَدِ وَ الْعُدَّةِ وَ الْاَداةِ وَ الْقُوَّةِ، وَ عِنْدَکُمُ السِّلاحُ وَ الْجُنَّةُ، تُوافیکُمُ الدَّعْوَةُ فَلا تُجیبُونَ، وَ تَأْتیکُمُ الصَّرْخَةُ فَلا تُغیثُونَ، وَ اَنْتُمْ مَوْصُوفُونَ بِالْکِفاحِ، مَعْرُوفُونَ بِالْخَیْرِ وَ الصَّلاحِ، وَ النُّخْبَةُ الَّتی انْتُخِبَتْ، وَ الْخِیَرَةُ الَّتِی اخْتیرَتْ لَنا اَهْلَ الْبَیْتِ.
قاتَلْتُمُ الْعَرَبَ، وَ تَحَمَّلْتُمُ الْکَدَّ وَ التَّعَبَ، وَ ناطَحْتُمُ الْاُمَمَ، وَ کافَحْتُمُ الْبُهَمَ، لا نَبْرَحُ اَوْ تَبْرَحُونَ، نَأْمُرُکُمْ فَتَأْتَمِرُونَ، حَتَّى اِذا دارَتْ بِنا رَحَى الْاِسْلامِ، وَ دَرَّ حَلَبُ الْاَیَّامِ، وَ خَضَعَتْ نُعْرَةُ الشِّرْکِ، وَ سَکَنَتْ فَوْرَةُ الْاِفْکِ، وَ خَمَدَتْ نیرانُ الْکُفْرِ، وَ هَدَأَتْ دَعْوَةُ الْهَرَجِ، وَ اسْتَوْسَقَ نِظامُ الدّینِ، فَاَنَّى حِزْتُمْ بَعْدَ الْبَیانِ، وَاَسْرَرْتُمْ بَعْدَ الْاِعْلانِ، وَ نَکَصْتُمْ بَعْدَ الْاِقْدامِ، وَاَشْرَکْتُمْ بَعْدَ الْایمانِ؟ بُؤْساً لِقَوْمٍ نَکَثُوا اَیْمانَهُمْ مِنْ بَعْدِ عَهْدِهِمْ، وَ هَمُّوا بِاِخْراجِ الرَّسُولِ وَ هُمْ بَدَؤُکُمْ اَوَّلَ مَرَّةٍ، اَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللَّهُ اَحَقُّ اَنْ تَخْشَوْهُ اِنْ کُنْتُمْ مُؤمِنینَ.اَلا، وَ قَدْ أَرى اَنْ قَدْ اَخْلَدْتُمْ اِلَى الْخَفْضِ، وَ اَبْعَدْتُمْ مَنْ هُوَ اَحَقُّ بِالْبَسْطِ وَ الْقَبْضِ، وَ خَلَوْتُمْ بِالدَّعَةِ، وَ نَجَوْتُمْ بِالضّیقِ مِنَ السَّعَةِ، فَمَجَجْتُمْ ما وَعَبْتُمْ، وَ دَسَعْتُمُ الَّذى تَسَوَّغْتُمْ، فَاِنْ تَکْفُرُوا اَنْتُمْ وَ مَنْ فِی الْاَرْضِ جَمیعاً فَاِنَّ اللَّهَ لَغَنِیٌّ حَمیدٌ.اَلا، وَ قَدْ قُلْتُ ما قُلْتُ هذا عَلى مَعْرِفَةٍ مِنّی بِالْخِذْلَةِ الَّتی خامَرْتُکُمْ، وَ الْغَدْرَةِ الَّتِی اسْتَشْعَرَتْها قُلُوبُکُمْ، وَ لکِنَّها فَیْضَةُ النَّفْسِ، وَ نَفْثَةُ الْغَیْظِ، وَ حَوَزُ الْقَناةِ، وَ بَثَّةُ الصَّدْرِ، وَ تَقْدِمَةُ الْحُجَّةِ، فَدُونَکُمُوها فَاحْتَقِبُوها دَبِرَةَ الظَّهْرِ، نَقِبَةَ الْخُفِّ، باقِیَةَ الْعارِ، مَوْسُومَةً بِغَضَبِ الْجَبَّارِ وَ شَنارِ الْاَبَدِ، مَوْصُولَةً بِنارِ اللَّهِ الْمُوقَدَةِ الَّتی تَطَّلِعُ عَلَى الْاَفْئِدَةِ.فَبِعَیْنِ اللَّهِ ما تَفْعَلُونَ، وَ سَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا اَىَّ مُنْقَلَبٍ یَنْقَلِبُونَ، وَ اَنَا اِبْنَةُ نَذیرٍ لَکُمْ بَیْنَ یَدَىْ عَذابٌ شَدیدٌ، فَاعْمَلُوا اِنَّا عامِلُونَ، وَ انْتَظِرُوا اِنَّا مُنْتَظِرُونَ.فأجابها أبوبکر عبداللَّه بن عثمان، و قال:

اى گروه نقباء، و اى بازوان ملت، اى حافظان اسلام، این ضعف و غفلت در مورد حق من و این سهل‏ انگارى از دادخواهى من چرا؟ آیا پدرم پیامبر نمی‌فرمود: «حرمت هرکس در فرزندان او حفظ می‌شود»، چه به سرعت مرتکب این اعمال شدید، و چه با عجله این بز لاغر، آب از دهان و دماغ او فروریخت، در صورتى که شما را طاقت و توان بر آنچه در راه آن می‌کوشیم هست، و نیرو براى حمایت من در این مطالبه و قصدم می باشد.

آیا می‌گوئید محمد صلى اللَّه علیه و آله بدرود حیات گفت، این مصیبتى است بزرگ و در نهایت وسعت، شکاف آن بسیار، و درز دوخته آن شکافته، و زمین در غیاب او سراسر تاریک گردید، و ستارگان بی‌فروغ، و آرزوها به ناامیدى گرائید، کوه‌ها از جاى فروریخت، حرمت‌ها پایمال شد، و احترامى براى کسى پس از وفات او باقى نماند.

به خدا سوگند که این مصیبت بزرگتر و بلیّه عظیم‏تر است، که همچون آن مصیبتى نبوده و بلاى جانگدازى در این دنیا به پایه آن نمی رسد، کتاب خدا آن را آشکار کرده است، کتاب خدایى که در خانه‏‌هایتان، و در مجالس شبانه و روزانه‏‌تان، آرام و بلند، و با تلاوت و خوانندگى آن را مى‌‏خوانید، این بلائى است که پیش از این به انبیاء و فرستاده شدگان وارد شده است، حکمى است حتمى، و قضائى است قطعى، خداوند می فرماید: محمد پیامبرى است که پیش از وى پیامبران دیگرى درگذشتند، پس اگر او بمیرد و یا کشته گردد به عقب برمى‌‏گردید، و آنکس که به عقب برگردد به خدا زیانى نمی‌رساند، و خدا شکرکنندگان را پاداش خواهد داد».

اى پسران قیله- گروه انصار- آیا نسبت به میراث پدرم مورد ظلم واقع شوم در حالى که مرا می‌بینید و سخن مرا می شنوید، و داراى انجمن و اجتماعید، صداى دعوت مرا همگان شنیده و از حالم آگاهى دارید، و داراى نفرات و ذخیره‏ اید، و داراى ابزار و قوه‏ اید، نزد شما اسلحه و زره و سپر هست، صداى دعوت من به شما می رسد ولى جواب نمی‌دهید، و ناله فریاد خواهیم را شنیده ولى به فریادم نمی رسید، در حالى که به شجاعت معروف و به خیر و صلاح موصوف می باشید، و شما برگزیدگانى بودید که انتخاب شده، و منتخباتى که براى ما اهل‏بیت برگزیده شدید!

با عرب پیکار کرده و متحمّل رنج و شدت‌ها شدید، و با امتها رزم نموده و با پهلوانان به نبرد برخاستید، همیشه فرمانده بوده و شما فرمانبردار، تا آسیاى اسلام به گردش افتاد، و پستان روزگار به شیر آمد، و نعره‏ هاى شرک‏ آمیز خاموش شده، و دیگ طمع و تهمت از جوش افتاد، و آتش کفر خاموش و دعوت نداى هرج و مرج آرام گرفت، و نظام دین کاملاً ردیف شد، پس چرا بعد از اقرارتان به ایمان حیران شده، و پس از آشکارى خود را مخفى گرداندید، و بعد از پیشقدمى عقب نشستید، و بعد ایمان شرک آوردید.

واى بر گروهى که بعد از پیمان بستن آن را شکستند، و خواستند پیامبر را اخراج کنند، با آنکه آنان جنگ را آغاز نمودند، آیا از آنان هراس دارد در حالى که خدا سزاوار است که از او بهراسید، اگر مؤمنید.

آگاه باشید مى‌‏بینم که به تن‏آسائى جاودانه دل داده، و کسى را که سزاوار زمامدارى بود را دور ساخته‏‌اید، با راحت‌‏طلبى خلوت کرده، و از تنگناى زندگى به فراخناى آن رسیده‏‌اید، در اثر آن آنچه را حفظ کرده بودید را از دهان بیرون ریختید، و آنچه را فروبرده بودید را بازگرداندند، پس بدانید اگر شما و هرکه در زمین است کافر شوید، خداى بزرگ از همگان بى‌‏نیاز و ستوده است. آگاه باشید آنچه گفتم با شناخت کاملم بود، به سستى پدید آمده در اخلاق شما، و بى‏‌وفائى و نیرنگ ایجاد شده در قلوب شما، و لیکن اینها جوشش دل اندوهگین، و بیرون ریختن خشم و غضب است، و آنچه قابل تحمّلم نیست، و جوشش سینه‏‌ام و بیان دلیل و برهان، پس خلافت را بگیرید، ولى بدانید که پشت این شتر خلافت زخم است، و پاى آن سوراخ و تاول‏‌دار، عار و ننگش باقى و نشان از غضب خدا و ننگ ابدى دارد، و به آتش شعله‌‏ور خدا که بر قلبها احاطه مى‌‏یابد متصل است. آنچه مى‌‏کنید در برابر چشم بیناى خداوند قرار داشته، و آنانکه ستم کردند به زودى مى‌‏دانند که به کدام بازگشتگاهى بازخواهند گشت، و من دختر کسى هستم که شما را از عذاب دردناک الهى که در پیش دارید خبر داد، پس هرچه خواهید بکنید و ما هم کار خود را مى‏‌کنیم، و شما منتظر بمانید و ما هم در انتظار بسر مى‌‏بریم.

آنگاه ابوبکر پاسخ داد:

یا بِنْتَ رَسُولِ‏اللَّهِ! لَقَدْ کانَ اَبُوکِ بِالْمُؤمِنینَ عَطُوفاً کَریماً، رَؤُوفاً رَحیماً، وَ عَلَى الْکافِرینَ عَذاباً اَلیماً وَ عِقاباً عَظیماً، اِنْ عَزَوْناهُ وَجَدْناهُ اَباکِ دُونَ النِّساءِ، وَ اَخا اِلْفِکِ دُونَ الْاَخِلاَّءِ، اثَرَهُ عَلى کُلِّ حَمیمٍ وَ ساعَدَهُ فی کُلِّ اَمْرٍ جَسیمِ، لا یُحِبُّکُمْ اِلاَّ سَعیدٌ، وَ لا یُبْغِضُکُمْ اِلاَّ شَقِیٌّ بَعیدٌ.
فَاَنْتُمْ عِتْرَةُ رَسُولِ‏اللَّهِ الطَّیِّبُونَ، الْخِیَرَةُ الْمُنْتَجَبُونَ، عَلَى الْخَیْرِ اَدِلَّتُنا وَ اِلَى الْجَنَّةِ مَسالِکُنا، وَ اَنْتِ یا خِیَرَةَ النِّساءِ وَ ابْنَةَ خَیْرِ الْاَنْبِیاءِ، صادِقَةٌ فی قَوْلِکِ، سابِقَةٌ فی وُفُورِ عَقْلِکِ، غَیْرَ مَرْدُودَةٍ عَنْ حَقِّکِ، وَ لا مَصْدُودَةٍ عَنْ صِدْقِکِ.
وَ اللَّهِ ما عَدَوْتُ رَأْىَ رَسُولِ‏اللَّهِ، وَ لا عَمِلْتُ اِلاَّ بِاِذْنِهِ، وَ الرَّائِدُ لا یَکْذِبُ اَهْلَهُ، وَ اِنّی اُشْهِدُ اللَّهَ وَ کَفى بِهِ شَهیداً، اَنّی سَمِعْتُ رَسُولَ‏اللَّهِ یَقُولُ: «نَحْنُ مَعاشِرَ الْاَنْبِیاءِ لا نُوَرِّثُ ذَهَباً وَ لا فِضَّةًّ، وَ لا داراً وَ لا عِقاراً، وَ اِنَّما نُوَرِّثُ الْکِتابَ وَ الْحِکْمَةَ وَ الْعِلْمَ وَ النُّبُوَّةَ، وَ ما کانَ لَنا مِنْ طُعْمَةٍ فَلِوَلِیِّ الْاَمْرِ بَعْدَنا اَنْ یَحْکُمَ فیهِ بِحُکْمِهِ».

اى دختر رسول خدا! پدر تو بر مؤمنین مهربان و بزرگوار و رئوف و رحیم، و بر کافران عذاب دردناک و عقاب بزرگ بود، اگر به نسب او بنگریم وى در میان زنانمان پدر تو، و در میان دوستان برادر شوهر توست، که وى را بر هر دوستى برترى داد، و او نیز در هر کار بزرگى پیامبر را یارى نمود، جز سعادتمندان شما را دوست نم‌‏دارند، و تنها بدکاران شما را دشمن می‌‏شمرند.

پس شما خاندان پیامبر، پاکان برگزیدگان جهان بوده، و ما را به خیر راهنما، و به سوى بهشت رهنمون بودید، و تو اى برترین زنان و دختر برترین پیامبران، در گفتارت صادق، در عقل فراوان پیشقدم بوده، و هرگز از حقت بازداشته نخواهى شد و از گفتار صادقت مانعى ایجاد نخواهد گردید.

و بخدا سوگند از رأى پیامبر قدمى فراتر نگذارده، و جز با اجازه او اقدام نکرده‏‌ام، و پیشرو قوم به آنان دروغ نمى‌‏گوید، و خدا را گواه مى‏‌گیرم که بهترین گواه است، از پیامبر شنیدم که فرمود: «ما گروه پیامبران دینار و درهم و خانه و مزرعه به ارث نمى‌‏گذاریم، و تنها کتاب و حکمت و علم و نبوت را به ارث مى‌‏نهیم، و آنچه از ما باقى مى‌‏ماند در اختیار ولىّ امر بعد از ماست، که هر حکمى که بخواهد در آن بنماید.»

وَ قَدْ جَعَلْنا ما حاوَلْتِهِ فِی الْکِراعِ وَ السِّلاحِ، یُقاتِلُ بِهَا الْمُسْلِمُونَ وَ یُجاهِدُونَ الْکُفَّارَ، وَ یُجالِدُونَ الْمَرَدَةَ الْفُجَّارَ، وَ ذلِکَ بِاِجْماعِ الْمُسْلِمینَ، لَمْ اَنْفَرِدْ بِهِ وَحْدى،وَ لَمْ اَسْتَبِدْ بِما کانَ الرَّأْىُ عِنْدى، وَ هذِهِ حالی وَ مالی، هِیَ لَکِ وَ بَیْنَ یَدَیْکِ، لا تَزْوى عَنْکِ وَ لا نَدَّخِرُ دُونَکِ، وَ اَنَّکِ، وَ اَنْتِ سَیِّدَةُ اُمَّةِ اَبیکِ وَ الشَّجَرَةُ الطَّیِّبَةُ لِبَنیکِ، لا یُدْفَعُ مالَکِ مِنْ فَضْلِکِ، وَ لا یُوضَعُ فی فَرْعِکِ وَ اَصْلِکِ، حُکْمُکِ نافِذٌ فیما مَلَّکَتْ یَداىَ، فَهَلْ تَرَیِنَّ اَنْ اُخالِفَ فی ذاکَ اَباکِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَ الِهِ وَ سَلَّمَ).
فقالت:
سُبْحانَ‏اللَّهِ، ما کانَ اَبی رَسُولُ‏اللَّهِ عَنْ کِتابِ اللَّهِ صادِفاً، وَ لا لِاَحْکامِهِ مُخالِفاً، بَلْ کانَ یَتْبَعُ اَثَرَهُ، وَ یَقْفُو سُوَرَهُ، اَفَتَجْمَعُونَ اِلَى الْغَدْرِ اِعْتِلالاً عَلَیْهِ بِالزُّورِ، وَ هذا بَعْدَ وَفاتِهِ شَبیهٌ بِما بُغِیَ لَهُ مِنَ الْغَوائِلِ فی حَیاتِهِ، هذا کِتابُ اللَّهِ حُکْماً عَدْلاً وَ ناطِقاً فَصْلاً، یَقُولُ: «یَرِثُنی وَ یَرِثُ مِنْ الِ‏یَعْقُوبَ»، وَ یَقُولُ: «وَ وَرِثَ سُلَیْمانُ داوُدَ».

و ما آنچه را که مى‏‌خواهى در راه خرید اسب و اسلحه قرار دادیم، تا مسلمانان با آن کارزار کرده و با کفّار جهاد نموده و با سرکشان بدکار جدال کنند، و این تصمیم به اتفاق تمام مسلمانان بود، و تنها دست به این کار نزدم، و در رأى و نظرم مستبدّانه عمل ننمودم، و این حال من و این اموال من است که براى تو و در اختیار توست، و از تو دریغ نمى‌‏شود و براى فرد دیگرى ذخیره نشده، توئى سرور بانوان امّت پدرت، و درخت بارور و پاک براى فرزندانت، فضائلت انکار نشده، و از شاخه و ساقه‌‏ات فرونهاده نمى‌‏گردد، حُکمت در آنچه من مالک آن هستم نافذ است، آیا مى‌‏پسندى که در این زمینه مخالف سخن پدرت عمل کنم.

حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود:
پاک و منزه است خداوند، پدرم پیامبر، از کتاب خدا روى‌‏گردان و با احکامش مخالف نبود، بلکه پیرو آن بود و به آیات آن عمل مى‌‏نمود، آیا مى‏‌خواهید علاوه بر نیرنگ و مکر به زور او را متهم نمائید، و این کار بعد از رحلت او شبیه است به دام‌هائى که در زمان حیاتش برایش گسترده شد، این کتاب خداست که حاکمى است عادل، و ناطقى است که بین حق و باطل جدائى مى‏‌اندازد، و مى‌‏فرماید:- زکریا گفت: خدایا فرزندى به من بده که- «از من و خاندان یعقوب ارث ببرد»، و مى‌‏فرماید: «سلیمان از داود ارث برد».

بَیَّنَ عَزَّ وَ جَلَّ فیما وَزَّعَ مِنَ الْاَقْساطِ، وَ شَرَعَ مِنَ الْفَرائِضِ وَالْمیراثِ، وَ اَباحَ مِنْ حَظِّ الذَّکَرانِ وَ الْاِناثِ، ما اَزاحَ بِهِ عِلَّةَ الْمُبْطِلینَ وَ اَزالَ التَّظَنّی وَ الشُّبَهاتِ فِی الْغابِرینَ، کَلاَّ بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ اَنْفُسُکُمْ اَمْراً، فَصَبْرٌ جَمیلٌ وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلى ما تَصِفُونَ.
فقال أبوبکر:
صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَتْ اِبْنَتُهُ، مَعْدِنُ الْحِکْمَةِ، وَ مَوْطِنُ الْهُدى وَ الرَّحْمَةِ، وَ رُکْنُ الدّینِ، وَ عَیْنُ الْحُجَّةِ، لا اَبْعَدُ صَوابَکِ وَ لا اُنْکِرُ خِطابَکِ، هؤُلاءِ الْمُسْلِمُونَ بَیْنی وَ بَیْنَکِ قَلَّدُونی ما تَقَلَّدْتُ، وَ بِاتِّفاقٍ مِنْهُمْ اَخَذْتُ ما اَخَذْتُ، غَیْرَ مَکابِرٍ وَ لا مُسْتَبِدٍّ وَ لا مُسْتَأْثِرٍ، وَ هُمْ بِذلِکَ شُهُودٌ.
فالتفت فاطمة علیهاالسلام الى النساء، و قالت:
مَعاشِرَ الْمُسْلِمینَ الْمُسْرِعَةِ اِلى قیلِ الْباطِلِ، الْمُغْضِیَةِ عَلَى الْفِعْلِ الْقَبیحِ الْخاسِرِ، اَفَلا تَتَدَبَّرُونَ الْقُرْانَ اَمْ‏عَلی قُلُوبٍ اَقْفالُها، کَلاَّ بَلْ رانَ عَلى قُلُوبِکُمْ ما اَسَأْتُمْ مِنْ اَعْمالِکُمْ، فَاَخَذَ بِسَمْعِکُمْ وَ اَبْصارِکُمْ، وَ لَبِئْسَ ما تَأَوَّلْتُمْ،

و خداوند در سهمیه‏‌هائى که مقرر کرد، و مقادیرى که در ارث تعیین فرمود، و بهره‏‌هائى که براى مردان و زنان قرار داد، توضیحات کافى داده، که بهانه‏‌هاى اهل باطل، و گمان‌ها و شبهات را تا روز قیامت زائل فرموده است، نه چنین است، بلکه هواهاى نفسانى شما راهى را پیش پایتان قرار داده، و جز صبر زیبا چاره‌‏اى ندارم، و خداوند در آنچه مى‏‌کنید یاور ماست.

ابوبکر گفت:
خدا و پیامبرش راست گفته، و دختر او نیز، که معدن حکمت و جایگاه هدایت و رحمت، و رکن دین و سرچشمه حجت و دلیل مى‌‏باشد و راست مى‏‌گوید، سخن حقّت را دور نیفکنده و گفتارت را انکار نمى‌‏کنم، این مسلمانان بین من و تو حاکم هستند، و آنان این حکومت را بمن سپردند، و به تصمیم آنها این منصب را پذیرفتم، نه متکبّر بوده و نه مستبدّ به رأى هستم، و نه چیزى را براى خود برداشته‏‌ام، و اینان همگى گواه و شاهدند.

آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام رو به مردم کرده و فرمود:
اى مسلمانان! که براى شنیدن حرف‌هاى بیهوده شتابان بوده، و کردار زشت را نادیده می‌گیرید، آیا در قرآن نمى‌‏اندیشید، یا بر دلها مهر زده شده است، نه چنین است بلکه اعمال زشتتان بر دلهایتان تیرگى آورده، و گوش‌ها و چشمانتان را فراگرفته، و بسیار بد آیات قرآن را تأویل کرده، و بد راهى را به او نشان داده، و با بدچیزى معاوضه نمودید، به خدا سوگند تحمّل این بار برایتان سنگین، و عاقبتش پر از وزر و وبال است، آنگاه که پرده‏ها کنار رود و زیان‌هاى آن روشن گردد، و آنچه را که حساب نمى‌‏کردید و براى شما آشکار گردد، آنجاست که اهل باطل زیانکار گردند.

وَ ساءَ ما بِهِ اَشَرْتُمْ، وَ شَرَّ ما مِنْهُ اِعْتَضْتُمْ، لَتَجِدَنَّ وَ اللَّهِ مَحْمِلَهُ ثَقیلاً، وَ غِبَّهُ وَ بیلاً، اِذا کُشِفَ لَکُمُ الْغِطاءُ، وَ بانَ ما وَرائَهُ الضَّرَّاءُ، وَ بَدا لَکُمْ مِنْ رَبِّکُمْ ما لَمْ تَکُونُوا تَحْتَسِبُونَ، وَ خَسِرَ هُنالِکَ الْمُبْطِلُونَ.
ثم عطفت على قبر النبیّ صلى اللَّه علیه و آله، و قالت:
قَدْ کانَ بَعْدَکَ اَنْباءٌ وَهَنْبَثَةٌ - لَوْ کُنْتَ شاهِدَها لَمْ تَکْثِرِ الْخُطَبُ
اِنَّا فَقَدْ ناکَ فَقْدَ الْاَرْضِ وابِلَها - وَ اخْتَلَّ قَوْمُکَ فَاشْهَدْهُمْ وَ لا تَغِبُ
وَ کُلُّ اَهْلٍ لَهُ قُرْبی وَ مَنْزِلَةٌ - عِنْدَ الْاِلهِ عَلَی الْاَدْنَیْنِ مُقْتَرِبُ
اَبْدَتْ رِجالٌ لَنا نَجْوى صُدُورِهِمُ - لمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ التُّرَبُ
تَجَهَّمَتْنا رِجالٌ وَ اسْتُخِفَّ بِنا - لَمَّا فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْاِرْثِ مُغْتَصَبُ
وَ کُنْتَ بَدْراً وَ نُوراً یُسْتَضاءُ بِهِ- عَلَیْکَ تُنْزِلُ مِنْ ذِى‏الْعِزَّةِ الْکُتُبُ

سپس آن حضرت رو به سوى قبر پیامبر کرد و فرمود:
بعد از تو خبرها و مسائلى پیش آمد، که اگر بودى آنچنان بزرگ جلوه نمى‌‏کرد.
ما تو را از دست دادیم مانند سرزمینى که از باران محروم گردد، و قوم تو متفرّق شدند، بیا بنگر که چگونه از راه منحرف گردیدند.
هر خاندانى که نزد خدا منزلت و مقامى داشت نزد بیگانگان نیز محترم بود، غیر از ما.
مردانى چند از امت تو همین که رفتى، و پرده خاک میان ما و تو حائل شد، اسرار سینه‏‌ها را آشکار کردند.
بعد از تو مردانى دیگر از ما روى برگردانده و خفیفمان نمودند، و میراثمان دزدیده شد.
تو ماه شب چهارده و چراغ نوربخشى بودى، که از جانب خداوند بر تو کتابها نازل مى‏گردید.

وَ کانَ جِبْریلُ بِالْایاتِ یُؤْنِسُنا- فَقَدْ فُقِدْتَ وَ کُلُّ الْخَیْرِ مُحْتَجَبُ
فَلَیْتَ قَبْلَکَ کانَ الْمَوْتُ صادِفُنا- لَمَّا مَضَیْتَ وَ حالَتْ دُونَکَ الْکُتُبُ
ثم انکفأت علیهاالسلام و امیرالمؤمنین علیه‏السلام یتوقّع رجوعها الیه و یتطلّع طلوعها علیه، فلمّا استقرّت بها الدار، قالت لامیرالمؤمنین علیهماالسلام:
یَابْنَ اَبی‏طالِبٍ! اِشْتَمَلْتَ شِمْلَةَ الْجَنینِ، وَ قَعَدْتَ حُجْرَةَ الظَّنینِ، نَقَضْتَ قادِمَةَ الْاَجْدَلِ، فَخانَکَ ریشُ الْاَعْزَلِ.
هذا اِبْنُ اَبی‏قُحافَةَ یَبْتَزُّنی نِحْلَةَ اَبی وَ بُلْغَةَ ابْنَىَّ! لَقَدْ اَجْهَرَ فی خِصامی وَ اَلْفَیْتُهُ اَلَدَّ فی کَلامی حَتَّى حَبَسَتْنی قیلَةُ نَصْرَها وَ الْمُهاجِرَةُ وَصْلَها، وَ غَضَّتِ الْجَماعَةُ دُونی طَرْفَها، فَلا دافِعَ وَ لا مانِعَ، خَرَجْتُ کاظِمَةً، وَ عُدْتُ راغِمَةً.
اَضْرَعْتَ خَدَّکَ یَوْمَ اَضَعْتَ حَدَّکَ، اِفْتَرَسْتَ الذِّئابَ وَ افْتَرَشت التُّرابَ، ما کَفَفْتَ قائِلاً وَ لا اَغْنَیْتَ باطلاً وَ لا خِیارَ لی، لَیْتَنی مِتُّ قَبْلَ هَنیئَتی وَ دُونَ ذَلَّتی، عَذیرِىَ اللَّهُ مِنْکَ عادِیاً وَ مِنْکَ حامِیاً.

جبرئیل با آیات الهى مونس ما بود، و بعد از تو تمام خیرها پوشیده شد.

اى کاش پیش از تو مرده بودیم، آنگاه که رفتى و خاک ترا در زیر خود پنهان کرد.

آنگاه حضرت فاطمه علیهاالسلام به خانه بازگشت و حضرت على علیه‏‌السلام در انتظار او به سر برده و منتظر طلوع آفتاب جمالش بود، وقتى در خانه آرام گرفت به حضرت على علیه‏السلام فرمود:

اى پسر ابوطالب! همانند جنین در شکم مادر پرده‏‌نشین شده، و در خانه اتهام به زمین نشسته‌‏اى، شاه‏پرهاى شاهین را شکسته، و حال آنکه پرهاى کوچک هم در پرواز به تو خیانت خواهد کرد. این پسر ابى‌‏قحافه است که هدیه پدرم و مایه زندگى دو پسرم را از من گرفته است، با کمال وضوح با من دشمنى کرد، و من او را در سخن گفتن با خود بسیار لجوج و کینه‏‌توز دیدم، تا آنکه انصار حمایتشان را از من باز داشته، و مهاجران یاریشان را از من دریغ نمودند، و مردم از یاریم چشم‏‌پوشى کردند، نه مدافعى دارم و نه کسى که مانع از کردار آنان گردد، در حالى که خشمم را فروبرده بودم از خانه خارج شدم و بدون نتیجه بازگشتم.

آنروز که شمشیرت را بر زمین نهادى همان روز خویشتن را خانه‌‏نشین نمودى، تو شیرمردى بودى که گرگان را مى‏‌کشتى، و امروز بر روى زمین آرمیده‏‌اى، گوینده‏‌ا‌ى را از من دفع نکرده، و باطلى را از من دور نمى‌‏گردانى، و من از خود اختیارى ندارم، اى کاش قبل از این کار و قبل از اینکه این چنین خوار شوم مرده بودم، از اینکه اینگونه سخن مى‏‌گویم خداوندا عذر مى‌‏خواهم، و یارى و کمک از جانب توست.

وَیْلاىَ فی کُلِّ شارِقٍ، وَیْلاىَ فی کُلِّ غارِبٍ، ماتَ الْعَمَدُ وَ وَهَنَ الْعَضُدُ، شَکْواىَ اِلى اَبی وَ عَدْواىَ اِلى رَبّی، اَللَّهُمَّ اِنَّکَ اَشَدُّ مِنْهُمْ قُوَّةً وَ حَوْلاً، وَ اَشَدُّ بَأْساً وَ تَنْکیلاً.
فقال امیرالمؤمنین علیه‏السلام:
لا وَیْلَ لَکِ، بَلِ الْوَیْلُ لِشانِئِکِ، نَهْنِهْنی عَنْ وُجْدِکِ، یا اِبْنَةَ الصَّفْوَةِ وَ بَقِیَّةَ النُّبُوَّةِ، فَما وَنَیْتُ عَنْ دینی، وَ لا اَخْطَأْتُ مَقْدُورى، فَاِنْ کُنْتِ تُریدینَ الْبُلْغَةَ فَرِزْقُکِ مَضْمُونٌ، وَ کَفیلُکِ مَأْمُونٌ، وَ ما اُعِدَّ لَکِ اَفْضَلُ مِمَّا قُطِعَ عَنْکِ، فَاحْتَسِبِی اللَّهَ. فقالت: حَسْبِیَ اللَّهُ، و أمسکت.

از این پس واى بر من در هر صبح و شام، پناهم از دنیا رفت، و بازویم سست شد، شکایتم بسوى پدرم بوده و از خدا یارى مى‌‏خواهم، پروردگارا نیرو و توانت از آنان بیشتر، و عذاب و عقابت دردناکتر است.

حضرت على علیه‏‌السلام فرمود: شایسته تو نیست که واى بر من بگوئى، بلکه سزاوار دشمن ستمگر توست، اى دختر برگزیده خدا و اى باقیمانده نبوت، از اندوه و غضب دست بردار، من در دینم سست نشده و از آنچه در حدّ توانم است مضائقه نمى‌‏کنم، اگر تو براى گذران روزیت ناراحتى، بدانکه روزى تو نزد خدا ضمانت شده و کفیل تو امین است، و آنچه برایت آماده شده از آنچه از تو گرفته شده بهتر است، پس براى خدا صبر کن.

حضرت فاطمه علیهاالسلام فرمود: خدا مرا کافى است، آنگاه سکوت کرد . . .




برچسب ها :

س.: دلیل دعا کردن برای سلامتی امام عصر(عج) چیست؛ در حالی که خدای منّان اراده دارد ایشان زنده و سلامت بمانند؟ آیا اصلاًً امکان دارد آن وجود مبارک دچار کسالت شوند؟
ج.: دعا از هر حیث، به ویژه برای سلامتی امام زمان(عج) آثار و برکات فراوانی دارد که برخی از آنها عبارتند از:
1. دعا نشانگر علاقه و محبّت مسلمانان به ایشان است. اگر چه دوستی تمام ائمّه معصومان(ع) بخشی از ایمان و شرط قبولی اعمال است، در عین حال، دعا کردن در حقّ امام زمان(عج) موجب ازدیاد محبّت آن حضرت در دل و در نتیجه، موجب تقویت ایمان می‌گردد؛
2. دعا اظهار تجدید عهد و پیمان با آن حضرت است و محتوای پیمان با ایشان را دین‌داری، شریعت‌محوری و تصمیم قلبی بر اطاعت امر امام(ع) و یاری رساندن او با نثار جان و مال تشکیل می‌دهد.
تجدید بیعت با آن حضرت(ع) کاری است که بعد از هر نماز از نمازهای پنج‌گانه یا در هر روز یا در هر جمعه، انجام آن مستحبّ است. اگر هر روز بعد از نماز صبح، دعاهایی که مربوط به وجود مبارک امام عصر(عج) است، خوانده شود، بسیار مفید و مؤثّر خواهد بود. دعای شریف «اللَّهُمَّ بَلِّغْ مَوْلَای صاحِبَ الزَّمان صَلَوَاتُ اللهِ عَلَيْه‏ عَن جَمِیعَ الْمُؤْمِنِین‏...» و نیز «دعای عهد» شاهدی برای این سخن است؛
3. دعا سبب زنده نگه داشتن یاد امام غایب در دل منتظران می‌گردد. یاد امام زمان(عج) توجّه به ارزش‌های دین و اصول اخلاقی را در دل‌ها زنده می‌کند و غفلت از یاد امام، یکی از دلایل عمده پژمردگی و سست شدن ارزش‌های الهی و انسانی در جوامع اسلامی است؛
4. کسی که سلامتی امام زمانش برایش مهم است، مسلّماً آزردن آن حضرت برایش سخت است. در نتیجه، دعا برای سلامتی آن حضرت، انسان را به انجام کارهایی وامی‌دارد که موجب خشنودی آن حضرت و سبب رسیدن به مقام رضوان الهی می‌گردد؛
5. دعا بسیار مؤثّر است و موجب فرج آن حضرت و نیز فرج و گشایش در زندگی مؤمنان می‌شود؛
6. دعا موجب قرب الهی است. امام مهدی(عج) در خصوص «زیارت آل یاسین» می‌فرمایند: «هرگاه خواستید به وسیله ما به خداوند و به ما توجّه کنید، این زیارت را که از جانب خداوند انشا شده است، بخوانید.»
این زیارت که از جهات مختلف محتوایی عمیق دارد، بسیار مورد تأکید و سفارش قرار گرفته است. این زیارت از ابتدا تا انتها، دعا برای سلامتی، تندرستی و بهروزی امام زمان(عج) است:«السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا خَلِیفَةَ اللَّهِ وَ نَاصِرَ حَقِّه‏‏...ُ السَّلَامُ عَلَيْكَ حِینَ تُمْسِی وَ تُصْبِحُ السَّلَامُ عَلَيْكَ فِی اللَّيْلِ إِذا يَغْشى‏ وَ النَّهارِ إِذا تَجَلَّى‏... ُ السَّلَامُ عَلَيْكَ بِجَوَامِعِ السَّلَام‏...؛
سلام بر تو ای جانشین خدا و یاری‌کننده حق!... درود و سلام بر تو هنگامی‌که صبح و شام کنی! درود و تهیّت الهی بر تو در شب که همه جا را فراگیرد و در روز، در وقتی که نور دهد [؛یعنی سلام بر تو در هر صبح و شام!]... درود بر تو! درودی همه جانبه... .»
در دعای بعد از این زیارت نیز معانی بلندی نهفته است؛ مانند: خدایا! او (امام زمان«عج») را از شرّ هر متجاوز و سرکشی و از شرّ همه خلق خود پناه ده و او را از حوادث یومیّه، از پیش رو و از پشت سر و از طرف چپ، حفظ و نگهداری کن و از اینکه آسیب و گزندی به او برسد، جلوگیری کن و در خصوص او، رسولت و خاندان رسولت را حفظ نما و به دست مبارکش عدل و داد را پدیدار نما! «اللَّهُمَّ أَعِذْهُ مِنْ شَرِّ كُلِّ بَاغٍ وَ طَاغٍ وَ مِنْ شَرِّ جَمِیعِ خَلْقِكَ وَ احْفَظْهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِینِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ وَ احْرُسْهُ وَ امْنَعْهُ أَنْ يُوصَلَ إِلَيْهِ بِسُوءٍ وَ احْفَظْ فِیهِ رَسُولَكَ وَ آلَ رَسُولِكَ وَ أَظْهِرْ بِهِ الْعَدْل‏...»
در پایان سخن، لازم است یادآور شویم که دعا کردن برای سلامتی و فرج آن حضرت، اطاعت از امر خداوند و نیز اهل بیت پیامبر اکرم(ص) است؛ «و هر که خدا و رسولش را اطاعت کند و خداترس و پرهیزکار باشد، چنین کسی به فوز و سعادت خواهد رسید.»
آخرین نکته این است که هر چند طبق وعده الهی، حضرت زنده و باقی هستند تا زمانی که پرچم توحید و عدل را در همه جهان به اهتزاز درآورند، ولی بالأخره بشر هستند و در معرض آفات جسمانی و بلاهای طبیعی و ممکن است مریض شوند و دچار کسالت گردند و از این نظر، دعای ما برای سلامتی حضرت و حفظ ایشان از این آفات و حوادث، بدون شک در سلامتی وجود آن عزیز عالم وجود و   آخرین درّ صدف امامت و ولایت، مؤثّر و مفید خواهد بود.




برچسب ها :

ن هنگام که حسین(ع) به شهادت رسید، فرشتگان با اشک و آه گفتند: آیا نمى‌نگرى که با بنده برگزیده تو چه مى‌کنند؟... خداوند به فرشتگان فرمود: با این شخص ایستاده(قائم) از آن‌ها انتقام مى‌گیرم.

 

از جمله اسامی و القاب حضرت ولیعصر ارواحناه فداه «بقیة الله» است که آیت‌الله عبدالله جوادی آملی در کتاب «امام المهدی(عج) موجود موعود» به علت انتساب این نامگذاری اشاره می‌کند که در ادامه می‌آید:

وجود مبارک حجت بن الحسن(عج) داراى القاب و اسامى متعددى است که هر یک وجه خاصى از آن ذات کریم را بیان مى‌دارد. از القاب مشهور حضرتش مى‌توان به «قائم» اشاره‌اى ویژه داشت، زیرا این نام مبارک در روایاتى آمده است که گویاى سرّ لطیفى است. براى تسمیه آن پیشواى منتظر به قائم وجوه متعددى ذکر شده که به برخى از آن‌ها اشاره مى‌شود:

١ . از حضرت باقر(ع) پرسیدند: مگر همه شما قائم به حق نیستید؟ فرمود: آرى! گفتند: پس چرا تنها دوازدهمین شما به این نام، نامیده شد؟ فرمود: آن هنگام که جدّمان حسین(ع)به شهادت رسید، فرشتگان با اشک و آه، ضجه‌زنان گفتند: اى اله و اى سید ما! آیا نمى‌نگرى که با بنده برگزیده و فرزند برگزیده تو چه مى‌کنند؟ خداوند به آنان چنین وحى کرد: اى فرشتگان من آرام باشید! به عزّت و جلالم سوگند! حتما از آن‌ها انتقام خواهم گرفت، هر چند مدت‌ها بگذرد، آن‌گاه پرده را کنار زد و امامان پس از حسین(ع) را به فرشتگان نمایاند، در میان آنان یکى ایستاده بود و نماز مى‌خواند، پس خداوند به فرشتگان فرمود: با این شخص ایستاده (قائم) از آن‌ها انتقام مى‌گیرم.(۱)

٢ . بر اثر غیبت طولانى، یاد آن وجود مبارک از خاطره بسیارى از افراد محو و فراموش مى‌شود و آن‌گاه حضرتش پس از این فراموشى ناگوار قیام مى‌کند.(۲)

٣ . او را از آن جهت قائم نامیدند که قیام به حق او در میان قیام ائمه دیگر که همگى قائم به حق بودند از ویژگى خاصى برخوردار است: «سمّی بالقائم لقیامه بالحق».(۳) در ویژگى قیام آن حضرت روایاتى هست از جمله حضرت عبد العظیم حسنى(ع) مى‌گوید که به امام جواد(ع) عرض کردم که آرزو مى‌کنم قائم آل محمد شما باشید و عدل و داد را در زمین بگسترانید. امام جواد(ع) فرمود که همه ما قائم به امر خدا و هدایت‌کننده به دین او هستیم، امّا آن قائم که خداوند با او زمین را از اهل کفر و عناد در برابر حق پاک مى‌کند و از عدل و داد پر مى‌سازد، من نیستم، او همان است که ولادتش از مردم مخفى و شخصش غائب مى‌شود . . . هم‌نام و هم کنیه رسول خداست...(۴)

نیز حضرت عبد العظیم مى‌گوید: تصمیم داشتم این مطلب را از حضرت جواد الائمه(ع) بپرسم که ایشان فرمود: قائم ما مهدى است که حتماً در غیبت به سر خواهد برد و باید منتظر ظهور آن حضرت بود و پس از ظهور باید از وى اطاعت کرد.(5)

این لقب، تنها به امام عصر(عج) تعلق دارد، گرچه قبلاً گفته شد که قیام به قسط از شرایط عمومى امامت معصومان است.(6) امّا لقب پرافتخار «قائم» از القاب اختصاصى حضرت بقیةاللّه است و تنها آن حضرت به‌ عنوان «قائم آل محمد» شناخته مى‌شود: ان أدرکت القائم من آل محمد نصرته(7)، و منّا المصطفى و المرتضى و منّا یکون المهدی قائم هذه الأمة(8)، به گونه‌اى که به شیوه‌اى پسندیده مرسوم شده است که هنگام ذکر این نام شریف شنوندگان به احترام آن حضرت و به یاد او قیام مى‌کنند.

*پی‌نوشت‌ها:

١ ) . علل الشرایع، ج  ١ ، ص  ١٩١ - ١٩٢ ؛ بحار الانوار، ج  ۴۵ ، ص  ٢٢١  و ج  ۵١ ، ص  ٢٨ - ٢٩ .

٢ ) . کمال الدین، ج  ٢ ، ص  ۵٠ ؛ بحار الانوار، ج  ۵١ ، ص  ٣٠ .

٣ ) . الارشاد، ج  ٢ ، ص  ۴٩ - ۵٠ ؛ بحار الانوار، ج  ۵١ ، ص  ٢٨٣ .

4 ) . کمال الدین، ج  ٢ ، ص  ۴٩ - ۵٠ ؛ بحار الانوار، ج  ۵٢ ، ص  ٢٨٣ .

5 ) . کمال الدین، ج  ٢ ، ص  ۴٩ .

6) . الارشاد، ج  ٢ ، ص  ٣٩ .

7) . المحاسن، ج  ١ ، ص  ٢٨٧ ؛ بحار الانوار، ج  ۵٢ ، ص  ١٢۶ .

8) . کفایة الاثر، ص  ٢٩٨ ؛ بحار الانوار، ج  ۴۶ ، ص  ٢٠٢ .




برچسب ها :

چرا باید اسم فرزندانمان را از اسم‌های اسلامی بگذاریم؟
جوابی که استاد مطهری به این سؤال این است: می‌دهند: یکی از شعارهایی که متأسّفانه جامعه ما تحت تأثیر غرب‌زدگی، دارد از دست می‌دهد، مسئله نام‌گذاری است. هر ملّتی اسم‌هایی دارد که روی فرزندان خود می‌گذارد، اسم‌هایی که مخصوص خود آن ملّت است. رابرت اسم ما نیست، اسم دنیای مسیحیّت است. ما مسلمانیم، اسلام خودش اسم دارد و اساساً دستور دارد. دستور اسلام این است که نگذارید اسم‌های اسلامی فراموش شود. با کمال تأسّف، یکی از مظاهر تجدّد در جامعه فعلی ما این است که یک حسّی در میان بعضی طبقات ما، به خصوص در میان بعضی از خانم‌ها پیدا شده که خیال می‌کنند  اسم‌های اسلامی دیگر کهنه شده است به طور مثال خیال می‌کنند که اگر اسم فرزندشان را حسن یا حسین بگذارند(با اینکه ایمان به امام حسن و امام حسین دارند)، یا اسم بچّه‌اشان را علی، احمد، مصطفی، مرتضی، ابوالقاسم، رضا، کاظم، صادق، باقر و اسم‌های انبیا: ابراهیم، اسماعیل، اسحاق، موسی و عیسی بگذارند، به شخصیّت فرزندشان ضربه وارد می‌شود که مثلاً اینها دیگر کهنه شده و البتّه توجیه می‌کنند که مانعی هم ندارد، مسلمانی که به این حرف‌ها نیست، حالا من به جای این اسم‌ها می‌آیم اسمی مثلاً از گبرهای 3 هزار و 4 هزار سال پیش می‌گذارم، عیبی ندارد. خیر. عیب دارد مسلمانی شوخی‌بردار نیست. اسلام به ما نیاز ندارد که بخواهد با ما صلح و مصالحه کند که حالا از این یکی گذشتم. یا ما باید مسلمان باشیم و شعارهای اسلامی را که اعلام وابستگی ما به اسلام است، حفظ و نگهداری کنیم یا باید از اسلام استعفا بدهیم. از دست دادن تدریجی شعارها باعث می‌شود که بعد خود محتوا را از دست بدهیم. وقتی اسم‌های اسلامی فراموش بشود، اسلام نیز به مرور زمان فراموش می‌شود. من هم قبول دارم ماهیّت و واقعیّت اسلام هرگز به این مطلب نیست که من اسمم حسن باشد یا کامران. آن‌ قدر اشخاصی بوده‌اند که اسمشان حسن و حسین و احمد بوده که کمر اسلام را شکسته‌اند. ممکن است اسم من یک اسم غیر اسلامی باشد ولی عملاً من مسلمان واقعی باشم. من منکر این مطلب نیستم؛ نمی‌گویم هر کسی با اسم مسلمان می‌شود و هر کسی با اسم از اسلام خارج می‌شود؛ ولی عرض می‌کنم که این خودش یک حسابی است در دنیای اسلام. ما باید این اسم‌ها را به عنوان نماد و شعائر اسلام حفظ کنیم تا محتوا و اصل را از دست ندهیم. به طور مثال نام بابک، اگر ما اسم فردی را که در طول تاریخ از او جز دشمنی و کینه نسبت به اسلام چیز دیگری سراغ نداریم و هیچ فضیلتی در او نمی‌بینیم، جز اینکه با مسلمانان می‌جنگیده، روی فرزندمان بگذاریم، میوه دل ما فردا بزرگ می‌شود، با خود می‌گوید اسم دوستانم را حسن، حسین، عبّاس، علی و مرتضی گذاشته‌اند، اسم من هم بابک است؛ من هم بروم سراغ هم اسم خودم، ببینم او کیست؟ وقتی می‌رود سراغ او می‌بیند در زندگی آن آدم از نظر انسانی چیزی نیست و جز جنایت و مبارزه با اسلام چیز دیگری وجود ندارد. به دروغ از او تعریف می‌کنند، می‌گویندبابک با اعراب می‌جنگید، کجا بابک با اعراب می‌جنگید؟! بابک با ایرانی‌ها می‌جنگید نه با اعراب، بابک را ایرانی‌ها کشتند و 250 هزار کشته‌ دادند، عرب که اصلاً یک نژاد کوچکی بود و افراد زیادی نداشت. سردارشان یک ایرانی به نام افشین بود که با بابک می‌جنگید، نفراتش هم همه ایرانی بودند، تاریخ را شما بخوانید! می‌بینید شعارها ایرانی است، اسم‌ها همه ایرانی است، ایرانی‌هایی که با بابک می‌جنگیدند، گرزی داشتند که اسمش را گذاشته‌اند کافرکوب.
بابک با اسلام و مسلمانان می‌جنگید، با عرب‌ها نمی‌جنگید، عربی در کار نبود. معتصَم خلیفه بود؛ ولی او که با معتصم نمی‌جنگید. اگر ایرانی‌های مسلمان، بابک را یک عنصر ضدّ اسلامی تشخیص نمی‌دادند که با او به نفع معتصم نمی‌جنگیدند، ایرانی‌ها از معتصم نهایت تنفّر را داشتند، ولی حاضر نبودند به قیمت جنگیدن با معتصم‌ها بیایند بابک‌ها را تأیید کنند. می‌دیدند اگر امر دائر بشود میان بابک و معتصم، باز معتصم از بابک بهتر است. بچّه‌ای بزرگ می‌شود؛ در حالی که می‌بیند اسمش بابک است. طبعاً در او یک احساس علاقه‌ای نسبت به هم اسمش پیدا می‌شود و بسا هست که بعد، همین اسم‌گذاری‌، این بچّه را منحرف کند یا می‌بیند اسمش اسم یک گبر آتش‌پرستی است که در چهارهزار سال پیش وجود داشته است. شعائر اسلام که شوخی‌‌بردار نیست. اسلام است. ما باید شعارهای اسلامی را اگر اسلام را می‌خواهیم باید شعارهایش را هم حفظ کنیم... اگر نمی‌خواهیم حساب دیگری است. من با کسانی حرف می‌زنم که مسلمانند و از روی غفلت، چنین کارهایی را می‌کنند. می‌خواهم از غفلتشان خارج بشوند. حال اگر کسی مسلمان نیست و با اسلام ضدیّتی دارد، ما با آنها منطق و سخن دیگری داریم.




برچسب ها :

از جمله القاب امام عصر (ع) ربیع الأنام (بهار مردمان ) و نَضره الأیّام (سرسبزی دوران) است. با تفکر و اندیشه در این القاب زیبای حضرت، می توان به چند مشخصه ی یک خانواده مهدوی دست یافت: ...


1. شادابی:
همانطور که فصل بهار، فصلی آکنده از شادابی،طراوات و نشاط برای طبیعت است، لقب زیبای «ربیع الأنام»، به معنای پیام آور شادابی و سرور برای دلهای مردمان است؛ به همین مناسبت یک خانواده ی امام زمانی لازم است با حاکم کردن نام و یاد آن حضرت بر فضای خانه و بهره مندی از برکت انس با ایشان، محیطی سرشار از نشاط، بالندگی و سرور بیافرینند.

2. تعادل و توازن:
یکی از ویژگیهای بارز فصل بهار، برقراری تعادل در هوا و شرایط زیست محیطی است از این رو یک خانواده مهدوی لازم است با تقویت ارتباط با بهار عالم هستی یعنی امام زمان (ع) شرایطی متعادل، متوازن و به دور از هر افراط و تفریطی را در خانه برقرار سازد.

مشخصات یک خانواده ی بهاری متعادل:
* اعضاء نه سرد مزاج و بی عاطفه اند و نه وابسته و احساسی.
* فضای حاکم بر گفتمان خانوادگی، فضایی آرام، متعادل و چون نسیمی روح افزاست.
* غلو، تندروی یا کندروی در اعمال، اخلاق و عقاید به چشم نمی خورد.
* توازن در رسیدگی به همه نیازمندی های جسم، روحی، عاطفی و روانی در کنار هم بدون اینکه بُعدی از زندگی بُعدی دیگر را تحت الشعاع قرار دهد.

3. تحول در رشد:
فصل بهار، هنگامه حرکت، متحول شدن طبیعت و آغاز رشد، خیزش و شکوفایی است، یک خانواده مهدوی، با الهام از حضور بهاری امام عصر (ع)، همواره در مسیر رشد، شکوفایی، تکامل و تکاپو گام برمی دارد و از هر گونه رکود، تنبلی و توقف به دور می باشد.
اعضای یک خانواده امام زمانی دارای افکاری زاینده و اعمالی زیبا و تماشایی بوده و از پوچ گرایی، ابتذال و موانع رشد منزه می باشند.

4. حیات آفرینی:
بهار فصل حیات بخشی، آفرینش زندگی و تولد دوباره ی هستی است، فصلی که روح زندگی در کالبد طبیعت دمیده می شود. خانواده های مهدوی با الهام از بهار دلها، فضای خانه را به عطر وجود او معطر می نمایند.
اعضای یک خانواده مهدوی چون گلهایی که در دامن فصل بهار شکوفا می شوند، در دامن پر مهر امام عصر خویش، به تولدی دوباره دست می یابند و این زندگی بالنده را به دیگران نیز تزریق می نمایند.
خانواده های امام زمانی با عنایات خاص حضرت و با اجابت دعوت ایشان، از حیاتی طیبه برخوردار می شوند، همانگونه که قرآن می فرماید:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ إِذَا دَعَاکُمْ لِمَا یُحْیِیکُمْ....(1)
«ای کسانی که ایمان آورده اید! دعوت خدا و پیامبر را اجابت کنید هنگامی که شما را به سوی چیزی می خواند که شما را حیات می بخشد...»

5. باران زایی:
از ویژگیهای فصل بهار، نزول رحمت واسعه ی الهی و باریدن باران است. اعضای یک خانواده ی مهدوی در ارتباط با بهار هستی آفرین، امام عصر (ع)، به لطافت و صفایی چون بهار دست می یابند و در سوز و گداز و مناجاتشان با خداوند چشمانی بارانی دارند. آنان در لحظه لحظه ی عصر انتظار، با قطرات زلال اشک خویش، دل خویش را بهاری می کنند.
حضرت علی (ع) می فرمایند:
(بکاءُ العیون و خشیه القلوب من رحمه الله تعالی ذکرهُ فاذا وجدتموها فَاغتَنمُوا الدّعاءَ.(2)
«اشک چشمها و ترس دلها نشانه ی رحمت الهی است. پس هرگاه این دو را در خود یافتید دعا را غنیمت بشمارید.»
مرتبطین با امام زمان (ع)، از شقاوت و علائم بدبختی به دورند که یکی از نشانه های آن فقدان اشک چشم است. پیامبر اکرم (ص) فرمودند:
(مِن عَلامات الشَّقاء جُمودُ العین.) (3)
«از نشانه های شقاوت و بدبختی، خشکیدگی چشم است.»
در دعای شریف ندبه می خوانیم:
(هَل مِن معینٍ فَاُطیلَ مَعهُ العَویلَ و البُکاءِ...)
«آیا یاوری هست که نزد او ناله و گریه را طولانی کنم.»

6. برکت و رحمت:
فصل بهار فصل سودبخشی و رحمت آفرینی است. خانواده های امام زمانی به برکت وجود حضرت و دعای خیر ایشان، همواره در برکت و رحمت الهی غرقند. آنانی دارای عمری با برکت، رزقی با برکت، دوستانی با برکت و زندگی مبارکی هستند و برای دیگران نیز سبب برکت و خیر می باشند.
در زیارت جامعه کبیره می خوانیم:
(... و ما خَصَّنا بِه مِن وَلایتکُم طِیباً لِخَلقِنا وَ طَهارَهً لأنفُسِنا و بَرکَهً لَنا...) (4)
« و همچنین آنچه را از دوستی شما برای ما مخصوص داشته، همه ی اینها موجب پاکی اخلاق ما و پاک شدن وجود ما و سبب برکت برای ماست...»
امام صادق (ع) در حدیثی می فرمایند:
(نحنُ أهلُ بیتِ الَّرحمَهِ و بَیتِ النِّعمَه و بَیتِ البَرَکه.) (5)
«ما، خاندان رحمت و خانواده ی نعمت و دودمان برکتیم.»
و یا رسول خدا (ص) در حدیثی دیگر می فرمایند:
(الرَّوحُ و الرَّاحَهُ و الفَلَحُ و الفَلاحُ و النَّجاحُ و البَرَکهُ والعَفوُ و العافِیَهُ والمُعافاهُ والبُشری و النَّضرَه و الرِّضا و القُربُ والقرابهُ والظَّفرُ والتَّمکینُ والسُّرورُ و المَحَبَّهُ مِنَ الله تبارک و تعالی عَلی مَن احبَّ علیَّ بن ابی طالب (ع) وَ والاهُ وائتَمَّ بِهِ و أقرَّ بِفَضلهِ و تَولَّی الأوصیاءَ مِن بَعده وحقُّ عَلیَّ أن اُدخِلَهُم فِی شفاعتی و حَقٌّ عَلی ربّی أن یَستَجِیب لی فیهم و هُم أتباعی و مَن تَبِعَنی فَإنّهُ مِنّی.) (6)
«آسایش و راحت، کامیابی و رستگاری و پیروزی، برکت، عفو و تندرستی و عافیت، بشارت و خرمی و رضایتمندی، قرب و خویشاوندی، یاری و پیروزی و توانمندی و شادی و محبت از سوی خداوند متعال، بر کسی باد که علی بن ابیطالب (ع) را دوست بدارد. ولایت او را بپذیرد، به او اقتدا کند. به برتری او اقرار نماید و امامان پس از او را به ولایت بپذیرد و بر من است که آنان را در شفاعتم وارد کنم و بر پروردگار من است که دعای مرا درباره ی آنان بپذیرد و آنان، پیروان من اند و هر که از من پیروی کند، از من است.»

اصل امام زمان شناسی شرط مسلمان زیستن و مسلمان مردن
اسلام آوردن به معنای تسلیم شدن در برابر اوامر الهی و سر تعظیم فرود آوردن به درگاه اوست و چون تکلیف اصلی بندگان، درک و رسیدن به این حقیقت است، خداوند آخرین دین آسمانی خود را «اسلام» قرار داده و فرمود:
«و مَن یَبتَغِ غَیرَ الإسلام دیناً فَلَن یُقبَلَ مِنه...»(7)
«هر کس غیر از اسلام دینی برگزیند هرگز از او پذیرفته نخواهد شد...»
اسلام و تسلیم در برابر حق تا آنجا اهمیت دارد که :
* خداوند همه ی مؤمنین را به تسلیم مطلق شدن در برابر خودش(8) و نیز مسلمان مردن (9) فرمان می دهد.
* انبیای الهی خود را مسلمان و پیشگامان اسلام پذیری و تسلیم شدن در برابر خدا معرفی می کرده اند(10) و برگزیدن این شیوه را دستورالهی می شمردند. (11)
* همچنین انبیای الهی به عنوان یکی از مهمترین سفارشات و وصیت ها، فرزندان و امت خود را به مسلمان زیستن و مسلمان مردن سفارش می کردند. قرآن می فرماید: (وَ وَصَّى بِهَا إِبْرَاهِیمُ بَنِیهِ وَ یَعْقُوبُ یَا بَنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ‌. (12)
[ و ابراهیم و یعقوب (در لحظات آخر عمر) فرزندان خود را به آیین (اسلام) وصیت کردند که : « فرزندان من ! خداوند این آیین پاک را برای شما برگزیده است شما جز به آیین اسلام از دنیا نروید.]
* و مردان الهی نیز آخرین آرزویشان، مسلمان انتقال یافتن از دنیا بوده است، چنانچه سحره ی فرعون پس از توبه و قبل از شهادت دست به دعا برداشتند که : ( رَبَّنَا أَفْرِغْ عَلَیْنَا صَبْراً وَ تَوَفَّنَا مُسْلِمِینَ‌ (13)
گذشته از اهمیت اسلام و تسلیم پذیری در فرهنگ دینی، روایات معصومین (ع) بر اساس مستندات قرآنی، شرط مسلمانی و اسلامیت در زمان حیات و ممات را امام شناسی وطی طریق بر محور ولایت اهل بیت (ع) معرفی می کند.
اینکه خداوند متعال در آیات مربوط به عید غدیر خم، پس از معرفی حضرت علی (ع) به عنوان جانشین پیامبر (ص) اسلام را مورد رضایت خود می خواند، بیانگر این مطلب است که حقیقت اسلام، ولایت محوری و تسلیم در برابر فرامین و هدایتهای امام معصوم است، چنانچه امام صادق(ع) در تفسیر آیه شریفه: (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا ادْخُلُوا فِی السِّلْمِ کَافَّةً.... (14)
«ای اهل ایمان همگی در (حصن) اسلام، صلح و آشتی (و تسلیم مطلق خدا بودن) وارد شوید...»
فرمودند: [ مراد از «سِلم» در این آیه، ولایت علی (ع) و امامان پس از اوست](15)
نیز حضرتش در روایتی ورود به «سِلم» را به امام شناسی و کسب معرفت اهل بیت (ع) تعبیر می نمایند.(16)
« چنانچه در روایات آمده است: « ولایهُ عَلی ابن ابیطالب حِصنی» و ناگفته پیداست که دخول در حصن و دژ، دخول در سِلم، سلامتی و آرامش است و چه آرامشی بالاتر از اینکه انسان احساس کند رهبرش، الهی، معصوم، آگاه، دلسوز و پیشگام ترین افراد در همه ی ارزشها و کمالات است.»(17)
بر این اساس یک خانواده مسلمان، برای مسلمان زیستن و مسلمان مردن و کسب «حیات طیبه » و انتقال با همین حالت به سرای جاویدان، لازم است به اکسیر و گنج «معرفت امام» خویش دست پیدا کند و همچنانکه ابراهیم و یعقوب پیامبر، به فرزندان خود توصیه به مسلمان بودن و مسلمان مردن می نمودند، خانواده های ما نیز باید برای ولایت محوری و امام زمانی بودن تلاش داشته باشند. حضرت آیه الله جوادی آملی در این خصوص می فرمایند:
(مسلمان از دنیا رفتن، از وصایای مشترک انبیاء و اولیای الهی است، چنان که به بیان قرآن کریم حضرت یعقوب (ع) به فرزندانش وصیت فرمود:
« یَا بُنِیَّ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفَى لَکُمُ الدِّینَ فَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ‌. (18)
هرگز مرگ را به گونه ای دیگر بر خود روا مدارید و نامسلمان نمیرید؛ و یوسف (ع) نیز آن هنگام که مالک مصر بود و تمام قدرت های آن روز را در اختیار داشت به خدای سبحان عرض کرد خدایا: مِلک و مُلک را به من و دیگران مرحمت فرموده ای، توفیقی عطا کن تا به وصیت حضرت یعقوب عمل شود و مسلمان بمیرم: « رَبِّ قَدْ آتَیْتَنِی مِنَ الْمُلْکِ وَ عَلَّمْتَنِی مِنْ تَأْوِیلِ الْأَحَادِیثِ فَاطِرَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ أَنْتَ وَلِیِّی فِی الدُّنْیَا وَ الْآخِرَةِ تَوَفَّنِی مُسْلِماً وَ أَلْحِقْنِی بِالصَّالِحِینَ‌...» (19)
چون قرآن زندگی کافرانه را با مرگ مساوی می داند و حیات مؤمنانه را زندگانی حقیقی می شمارد، پس مسلمان واقعی زیستن و مردن، که به معنای حیات حقیقی داشتن است، تنها در گرو شناخت ولی خدا و امام هر عصر و نیز پیروی از اوست.(20)

پی‌نوشت‌ها:

1. انفال/ 24
2. میزان الحکمه، ح 1835.
3. میزان الحکمه، ح 1845.
4. تهذیب، ج 6، ص 97.
5. خیر و برکت از نگاه قرآن و حدیث، ح 940.
6. خیر و برکت از نگاه قرآن و حدیث، ح 946.
7. بقره/ 85.
8. بقره/ 208.
9. آل عمران/ 102.
10. (انعام / 163)، (احقاف / 15).
11. (انعام/ 71)، (یونس/ 72)، (نمل/ 90).
12. بقره/ 132.
13. اعراف/ 126.
14. بقره/ 208.
15. تفسیر نورالثقلین، ج 1، ص 249.
16. همان، ص 250.
17. تفسیر نور، ج 1، ص 327.
18. بقره/ 132.
19. یوسف/ 101.
20. امام مهدی (ع) موجود موعود، ص 40و 41.




برچسب ها :

از امـام بـاقر عليه السلام آورده اند كه ضمن يك روايت طولانى در مورد امام مهدى عليه السلام فرمود:
(( ... ثـم لا يـخـرج مـن مـكـة حـتـى يـكـون فـى مثل الحلقة .))
قال الراوى : ((فما الحلقة ؟))
قال : ((عشرة الآف . ))
يعنى : ... سپس از مكه خارج نمى شود جز اينكه در حلقه و دايره اى بسيار پرشكوه .
پرسيدند: ((حلقه چيست ؟))
فـرمـود: ((دايـره اى از يـك جـمـعـيـت ده هـزار نـفـرى كـه از ايـمـان تزلزل ناپذير و آگاهى و شهامت بسيارى برخوردارند.))
2ـ از امام صادق عليه السلام پرسيدند:
(( كـم يـخـرج مـع القـائم ؟ فـانـهـم يـقـولون : انـه يـخـرج مـعـه مثل عدة اءهل بدر، ثلاثمائة و ثلاثة عشر رجلا.))
فـقـال عـليـه السـلام : ((مـا يـخـرج الا فـى اولى قـوة و مـا يـكـون اءولو قـوة اءقل من عشرة الآف . )) يـعـنـى : ((به هنگام ظهور امام مهدى عليه السلام چند نفر با او همراه خواهند بود؟ برخى مى گويند: با 313 نفر به شمار ياران پيامبر در بدر ظهور مى كند.))
حضرت فرمود: ((او از مكه با نيروى بسيارى خارج مى شود و نيروى بسيار، كمتر از ده هزار نفر نخواهد بود.))
در مـورد واژه ((حـلقـه ))، در مـنابعى كه نزد ما موجود است تنها اين موضوع آمده است كه عـبارت است از: ده هزار نفر. اما به نظر مى رسد كه منظور از ((حلقه )) و ((عقد)) ـ كه به مفهوم آن است و در برخى ديگر از روايات آمده است ـ لشكر گران و جمعيت بسيارى است كه از ايمان كامل و تزلزل ناپذير و آگاهى بسيارى بهره ورند. آنان از ارتش امام عصر عليه السلام محسوب مى شوند، اما امتيازات و ويژگيهاى 313 نفر ياران اصلى امام عليه السلام را ندارند جز اينكه در مكه به آن پيشواى نجاتبخش مى پيوندند و زير پرچم او قرار مى گيرند.
آرى ! امـام مـهـدى عـليـه السلام از مكه با اين شمار از فداكاران آگاه و باايمان خارج مى گـردد امـا روشـن اسـت كـه در مـسـير كوفه و در مدت اقامت آن حضرت در كوفه ، ميليونها انسان شيفته حق و عدالت به او مى پيوندند و دست بيعت به آن گرامى مى دهند.
بـنـابراين ما نمى توانيم آمار عظيم ارتش گران و ياران بى شمار و آگاه و باايمان آن حـضـرت را در نـظـر بـگيريم ، اما همين مقدار مى توانيم بگوييم كه هر انسانى كه بدان پـيـشـواى بـزرگ هـدايـت و نـجـات ، ايـمـان آورد و توان به دوش ‍ كشيدن سلاح را داشته بـاشـد، او از افـراد ارتـش مـهـدى عـليـه السـلام اسـت و هـنـگـامـى كـه فـرمـانـدهـى كـل ، فـرمـان قـيـام و بـسـيـج عـمـومـى دهـد، تـمـامـى قـشـرهـا و توده هاى مردم در هر سن و سـال و هـر سـطـح و شـرايـطـى ، در پـاسـخـگويى به نداى ملكوتى آن حضرت و انجام دسـتـورات او بـر يـكديگر سبقت مى گيرند و آن را مسابقه در نيكيها مى شمارند كه ما در اين مورد در آينده نيز بحث خواهيم داشت .




برچسب ها :

صفحات تاريخ بشر با همة فرازها، نشيب‌ها، طلوع‌ها و افول‌ها، سراسر مشحون است از حوادث ريز و درشت كه آفرينندگان آنها با دست‌های هم‌انديشه و هم‌سو با خود، اين صحنه‌ها را رقم زده‌اند. اين دستان هم‌فكر، هم‌جهت ياران ناميده می‌شوند كه با تمام وجود در تحقّق اهداف و گرايش‌های خود تلاش می‌كنند و موفّقيت آنان مرهون جان‌فشانی، اخلاص و ايثار چنين يارانی است. مطابق معيارهای تعقّل تاريخی، رمز موفّقيت يا شكست اين‌گونه افراد، غالباً در توان، صلاحيّت يا عدم توان ياران خود نهفته است.
پيامبران , ائمّة معصومان(ع) هم از اين مسئله مستثنی نيستند. آنان به وسيلة یاران خالص، منظور خود را پياده كرده و رسالت الهی‌اشان را انجام داده‌اند، همان‌گونه كه پيامبر(ص) با مساعدت مهاجران و انصار، هدف الهی خود را تحقّق بخشيد. حضرت علی(ع) و فرزندان اطهارش هم با هم‌دلی و همياری ياران اندك خود، در صدد اجرای منويّات الهی خود بودند. در اين ميان، رشادت‌ها، ايثارها و جان‌فشاني‌های ياران حضرت سيّدالشهدا(ع) جايگاه ويژه‌ای در تاريخ بشر دارد. همچنين حضرت بقيّةالله‌الاعظم(ع) را در تحقّق دولت كريمه، يارانی مساعدت خواهند كرد؛ با کمی تعداد و جهان را زير لوای آن حضرت خواهند آورد و بستر تحقّق حكومت واحد جهانی را مهيّا خواهند ساخت. در اين نوشته قصد آن داريم كه نگاهی هرچند گذرا، بر سيمای ياران آن حضرت داشته باشيم.
در روايات متعدّدی كه از امامان معصوم(ع) وارد شده، سيمای ياران حضرتش ترسيم شده است كه از ميان آنها به مرفوعة فضيل‌بن يسار از امام صادق(ع) می‌پردازيم:
«خداوند را در «طالقان» گنجی است نه از جنس سيم و زر. پرچمی است كه از هنگامی كه فرو پيچيده شده، برافراشته نشده است. مردانی كه انگار دل‌هايشان پاره‌های آهن است. شك و دودلی در ذات خدا، آن را نيالوده، از سنگ با صلابت‌تر است. اگر بركوه‌ها يورش برند، آنها را از جای برمی‌كنند. هيچ شهری مقصد پرچم‌های آنان واقع نمی‌شود؛ مگر آنكه ويرانش می‌سازند. گو اينكه بر اسبانشان بازها پر گشوده‌اند. از راه تبرّك، دست بر زين امام برده، دور امام گرد می‌آيند. در جنگ‌ها با جان خود از امام(ع) محافظت نموده، از پس هر آنچه امام(ع) از آنان می‌خواهد، برمی‌آيند. مردانی كه شب نمی‌آرمند. در نمازشان زنبورسان زمزمه دارند. شب را در قيام و قعود به سر می‌آورند. صبح را بر پشت اسبانشان آغاز می‌نمايند. راهبان شب هستند و شيران روز. از فرمانبری كنيز، نسبت به آقايش، برای امام فرمانبردارترند.
به سان چراغ‌هايی هستند؛ مثل اينكه دل‌هاشان چراغدان است. آنان از خشيّت خدا ترسانند. شهادت را می‌خواهند. آرزو می‌كنند كه در راه خدا كشته شوند. شعارشان «يا لثارات الحسين» است. وقتی به حركت درمی‌آيند، رعب و ترس [حاصل از هيبت، شكوه و انسجامشان] به مسافت راه يك ماه پيششان می‌تازد. رهسپار كوی مولايند. خداوند با آنان امام حقّ را ياری می‌نمايد.»1
در اين روايت مرفوعه، خطوط برجستة سيمای ياران حضرت ولیّ‌عصر(ع) بيان شده است. خطوطی كاملاً همگرا با خطوط ترسيمی مولی‌الموحّدين(ع) از سيمای فرهيختگان خودنگهدار و پرهيزكار. اين خطوط، نمايانگر بخش اعظمی از فضايل عالي الهی انسان ملكوتی است كه با دارا بودن آنها برازندة خلعت خلّت و نصرت آن حضرت می‌گردد؛ خلعتی كه از مجموعة خلقت، فقط تعداد اندكی به تشريف آن نائل می‌شوند.
دم از تقرّب جانان زنند ناكس و كس
همای را چه رسد همنشين شدن با خس
آری. بايد به اوصاف پسنديده آراسته بود تا در سلك ياران او لياقت اندك پيدا كرد. فيض ديدار او هم تنها از تحلّی و آراستگی به اين نشانه‌ها و خصايص حاصل می‌شود. بايد غبار ناهمگونی و نامتجانسی را از راه فرو نشاند تا به طراوت ديدار، ديدگان نورانی ساخت.
جمال يار ندارد نقاب و پرده ولی
غبار ره بنشان تا نظر توانی كرد
از منظر اين روايت مرفوعه، به اختصار، به بعضی از خطوط چهرة نورانی ياوران آن امام همام(ع) نظر می‌كنيم. باشد كه در سرچشمه‌های جوشان اين فضايل، به طهارت دل بنشينيم و عنقای لقای او را فراچنگ آريم؛ هر چند كه:
عنقا شكار كس نشود دام باز چين
اينجا هميشه باد به دست است دام را

1. خلوص اعتقاد و شدّت توحيدگرايی
«كأنّ قلوبهم زبرالحديد لايشوبها شكّ فی ذات‌الله أشدّ من‌الحجر»
ياران حضرت حجّت در اعتقاد خود چنان از درجة بالای خلوص برخوردارند كه لحظه‌ای شكّ و ترديد در دل آنها سايه نمی‌گسترد و كنج قلبشان را به تسخير نمی‌آورد؛ بلكه با سراسر وجود او را درك كرده و در همه حال، خود را در حضور او می‌يابند؛ زیرا اينان از نردبان علم‌اليقين به بام بلند عين‌اليقين رسيده و از آنجا به بال رياضت، توفيق و تقرّب در فضای بيكران حقّ‌اليقين به پرواز درآمده‌اند و در هيچ‌يك از ابعاد، لحظه‌ای شرك نمی‌ورزند. از اشعة آفتاب توحيدشان هيچ زاوية مبهم و تاريكی بی‌بهره نمانده است تا نامرئی‌ترين تارتنان شرك در آن، توان تنش داشته باشند. آری. حصار قلب توحيدی اينان چنان پاره‌های آهن است كه يغماگران شرك، كفر و بی‌مبالاتی در آن هيچ راهی ندارند.
ياران حضرت حجّت(عج) در اعتقاد خود چنان از درجة بالای خلوص برخوردارند كه لحظه‌ای شكّ و ترديد در دل آنها سايه نمی‌گسترد.

2. توانمندی و قدرت اراده
«لَوْ حَمَلُوا عَلَى الْجِبَالِ لَأَزَالُوهَا.»
ياوران حضرتش چنان قوی، با اراده و ذوفنونند كه اگر بر كوه‌ها يورش برند، آن را از بن بر می‌كنند. در راه پيشبرد اهداف و اغراض خود، چنان صلب و سخت‌عزمند كه اگر كوه‌ها از جا كنده شود، اينان خم به ابرو نمی‌آورند؛ چرا اين‌گونه نباشند كه اهل تقوايند!
«إنّ التقوی أعزّ عزّ؛ فيه نجاة كل هارب و درك كل طالب و ظفر كل غالب.»2
اين اكسير تقواست كه زندگی قدرتمندانه را به ارمغان می‌آورد كه: «من اتّقی الله عاش قوياً»3. البته بديهی است كه هيچ قدرتی بی‌فيض علم، صورت تحقّق نمی‌بندد. پس ياران آن حضرت از لحاظ دانش، همه در مرتبة والايند.

3. عشق والا به امام(ع)و متعلّقات ايشان
«يتمسّحون بسرج الإمام، عليه‌السلام، يطلبون بذلك البركة».
بسيارند تنگ‌نظرانی كه بر اعتقاد تشيّع، نسبت به بزرگداشت لوازم وجودی امامان معصوم(ع)؛ حتّی در اثر اين‌گونه القائات و جوّهای مسموم بر شيعيان ساده لوح هم، صورت اين خيال حاصل گشته كه اين كارها سلوك متوحّشان، كوران و ابلهان به‌دور از آیين خرد است. تا آنجايی كه گاه اين كارها را به وادی شرك و كفر كشانده و بسيار مهملات بافته‌اند.
امّا درك فلسفة اين كارها و ژرفای اين عوالم، چنين تخيّلاتی را واهی نمی‌داند؛ بلكه حقّانيت آن را مسلّم می‌دارد.
من خاكی كه از اين در نتوانم برخاست
از كجا بوسه زنم بر لب آن قصر بلند
هيچ رویی نشود آينه حجله بخت
مگر آن‌روی كه مالند بر آن سُمّ سمند

4. از خودگذشتگی و ايثار
«يقونه بأنفسهم فی‌الحروب.»7
ياران حضرت حجّت(ع) با دل و جان از حضرتش پاسداری می‌كنند، پيش‌مرگ او می‌شوند و جان را فدای آن جانان می‌كنند كه جان تحفة ناقابلی است.

5. داشتن كفايت كافی و وافی
«يكفونه ما يريد فيهم.»
ياران حضرت مهدی كفايت فوق‌العادّه جهت انجام وظايف محوّل شده، دارند؛ زیرا كفايت، مشروب از زلال علم است. ياران آن حضرت چون از مشرب تقوای بی‌بديل و خالص سيراب شده‌اند، به اقتضای «واتّقوا الله و يعلّمكم الله»4، دانش وسيع هر كاری را دارند. هر آنچه حضرت از آنها بطلبد، بر تمام وجود خواسته، اشراف كامل دارند و آن را به نحو احسن و اتم، انجام می‌دهند.

6. شب زنده‌داری
«رجال لاينامون اللّيل رهبان باللّيل.»
ياران حضرت مهدی(ع) شب را به قيام، قعود، عبادت و تهجّد به سر می‌آورند و رهبانان شبند؛ در خلوت شبان به دور از انظار رياطلبان، سجّادة نياز و نماز را می‌گسترانند و اشك خونی را بدرقة اميد وصال می‌گردانند. به فرمايش علی(ع): «نای غرّش شيران روز در خلوت شبانگاهان باز می‌شود؛ زیرا اراذل بهايم در خواب غفلتند؛ مثل مار زخم‌خورده از شدّت فراق بر خود می‌پيچند و ناله‌های نيازمندانه‌اشان مينای حيرت ملكوت را صد پاره می‌كند. در شب، شياطين شرك‌انگيز كمتر ميدان‌دار معركه‌اند. در حظيرة قدس، عبادت بين عابد و معبود، حجاب‌های روزانه نيست.»5

7. شجاعت و دلاوری
«ليوث بالنّهار.»
ياران حضرتش كه شب تا سحر را نغنوده‌اند، به‌عكس، شب زنده‌داران دنيوی روز را در خواب و غفلت نمی‌سپارند؛ بلكه شيران نهارند. آنان از هرگونه بطالت، اهمال، لهو و لعب به دورند. البتّه از فراز «و يصبحون علی خيولهم» جهت و سوی كارها و تلاششان مشخّص می‌شود كه اينان ياريگرانند. ياريگر بايد هماره در فكر ياری و كارهايش در جهت آن باشد. در فرهنگ قويم اينها، تلاش پربار، واژه‌ای است كه ژرفناك‌ترين معانی را حمل می‌كند. آری. مصداق بارز فرمايش مولای متّقيانند كه «و أمّا النّهار فحلماء علماء أبرار أتقيا».6

8. عبادت خالصانه
«لهم دوی فی صلاتهم كدویّ النحل.»
ياران آن حضرت شيفتة عبادتند و زمزمه عاشقانة آنها در نماز ذوق شهد مصفّا را دارد. به خاطر خدا رو به قبلة عشق می‌آورند. از عبادت تجارت‌پيشگان و برده‌صفتان سخت احتراز می‌جويند؛ بلكه او را به خاطر او، جلّ‌وعلا، می‌پرستند. (فتلك عبادة الاحرار)
9. فرمانبری و اطاعت محض
«هم أطوع له من الأمة لسيّدها.»
ياران امام زمان(ع) بر اطاعت بی‌چون و چرای مولای خود كمر بسته‌اند؛ دل در رضای او سپرده‌اند و هر آنچه او بخواهد، آن را حقّ محض و محض حق شمرند. اينان ولايت‌مداران سر سپرده و بی‌همتايند كه به هيچ رو از خطّ فرمان ولیّ خود سربر نمی‌تابند. سالك نستوه صراط قويم «أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم‏»7 هستند. تا آنجا كه اگر دستور باشد، در دل آتش می‌روند. خطاب «يا نارُ كُوني‏ بَرْداً وَ سَلاماً»8 را به جان تجربه می‌كنند.

10. روشنگری و هدايت‌بخشی
«كالمصابيح كأنّ قلوبهم القناديل.»
ياران مهدی(ع) چراغ‌های روشن هدايتند؛ زیرا سرچشمه‌های حكمت در اثر تقوای محض از سرزمين قلبشان بر زبانشان جاری است. سراسر وجودشان بارقة لطف ازل را نمايان ساخته و در ظلمت انديشه‌ها، از قنديل قلبشان پرتو افشاني‌ها رخ داده. مهار خرد خردورزان را بر دست با كفايت خود گرفته و به سوی كعبة مقصود هدايت می‌كنند.

11. خداترسی
«و هم من خشية الله مشفقون.»
ياوران آن حضرت از خشيّت حضرت حق، چون بيد بر خود می‌لرزند؛ زیرا بصيرتشان كامل، اعتقادشان خالص و شهودشان حقّ‌اليقين. در اين مرتبه است كه نيران صاعقة جلال و هيبت و قهّاريت، خرمن هستی را می‌سوزاند. ترس بر وجود، سيطرة مطلق می‌يابد تا جايی كه: «به سوهان ترس، چونان تيرهای نازك تراشيده شده‌اند تا جايی كه نظاره‌گر، بيمارشان می‌پندارد؛ در حالی‌كه بيماری ندارند. می‌گويد: اينان ديوانه‌اند؛ در حالی كه امری عظيم از خود بی‌خودشان ساخته است.»9

12. آرزوی شهادت
«يدعون بالشهادة و يتمنّون أن يقتلوا فی سبيل الله.»
ياران حضرت حجّت(ع) مدام دست بر دعا، از حضرت حق، وصال شاهد شهادت را می‌خواهند. شهادت به عنوان اعلاترين وسيلة تقرّب به مبدأ هستی، هماره آرزوی قلبی انسان‌های موحّد خالص است. ياران حضرتش هم با عنايت به فيض بی‌منتهای «بل أحياء عند ربّهم يرزقون»10 پر و بال در هوای شهادت می‌گسترانند و دولت اين غم را به دعا از خدا می‌خواهند.
13. خونخواهی از حسين(ع)
«شعارهم: يا لثارات الحسين»
از نشانه‌های ديگر ياران آن حضرت(ع) آن است كه اهل شعار «يا لثارات الحسين» هستند؛ يعنی داعيان خونخواهان امام حسين(ع). داعيه‌داران اخذ حقّ آن مظلوم تاريخند؛ قرار گرفتن راستين نه ادّعايی. در جناح سيدالشهدا(ع) و اهتزاز لوای ولای آن امام(ع). اهتمام در اخذ خون آن بزرگوار حكايت از فرهنگی بس ناب دارد كه ريشه در همة خصايص و فضايل عالی دارد. اينان كارگزاران حقّند. حسين(ع) كشته راه حق.

14. ياری امام حق
«بهم ينصرالله إمام الحق»
رسيدن به منزلت واسطه‌گری و نصرت قائم آل محمّد(ع) برترين كمال‌ها را می‌طلبد. بايستی در بی‌بديل‌ترين فراز كمال و عشق بود تا به اين خلعت عالی، مخلع گرديد. بدين تشريف، هر كسی را مشرّف نمی‌گردانند. بايد گوهری پاك داشت، اهل حال بود و رياضت‌كش كوی عشق.
همين خصيصه به تنهايی در ژرفای لياقت ياران آن حضرت كفايت می‌كند كه ورود در سلك ناصران، مقتضی سنخيّت و تناسب است.




برچسب ها :

دعای عهد

از دعاهای مشهوری که خواندن آن در عصر غیبت ولی عصر (ع) تأکید شده دعای عهد است، روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است که آن حضرت فرمود: هر کس چهل صبح این دعا را بخواند، از یاوران قائم ما باشد و اگر پیش از ظهور آن حضرت بمیرد، خداوند او را از قبر بیرون آورد که در خدمت آن جناب باشد و حق تعالی به ازای هر کلمه، هزار حسنه به او دهد و هزار گناه از او ببخشد.

از این روایت، به روشنی رجعت و بازگشت به دنیا در زمان ظهور حضرت قائم(عج) استفاده می‌شود، همچنین در خود این دعا، به رجعت تصریح شده است، در فرازی از آن، یک مؤمن مشتاق دیدار چنین دعا می‌کند:

«اللّـهُمَّ اِنْ حالَ بَیْنی وَبَیْنَهُ الْمَوْتُ الَّذی جَعَلْتَهُ عَلى عِبادِکَ حَتْماً مَقْضِیّاً فَاَخْرِجْنی مِنْ قَبْری، مُؤْتَزِراً کَفَنى، شاهِراً‌ سَیْفی، مُجَرِّداً قَناتی، مُلَبِّیاً دَعْوَةَ الدّاعی فِی الْحاضِرِ وَ الْبادی»

خداوندا! اگر مرگ بین من و مولایم حایل شد، مرا از قبرم بیرون آور، در حالی که کفن خود را به کمر بسته باشم و با شمشیر کشیده و نیزه افراشته دعوت داعی حق را اجابت کنم؛ در هر جا که باشم، چه در شهر و یا در قریه‌ها.

همان گونه که در جملات اخیر ملاحظه می‌شود، دعا کننده از خداوند می‌خواهد، اگر قبل از ظهور حضرت مهدی(عج) مرگ، او را در بر گرفت و از فیض دیدارش محروم شد، خداوند در هنگام ظهور، او را زنده کند تا در رکاب آن حضرت با دشمنان خدا مبارزه کند و پیروزی اسلام و خواری دشمنان را ببیند و این، یکی از اهداف رجعت است.

:: زیارت جامعه کبیره

یکی از جامع‌ترین و پر محتواترین زیارت‌های ائمه(ع) زیارت جامعه کبیره است. این زیارت، از امام هادی(ع) با اسناد معتبر در کتاب‌های معتبر مانند «من لایحضره الفقیه» و «عیون اخبار الرضا» نوشته مرحوم شیخ صدوق و «تهذیب» شیخ طوسی و ... روایت شده است، این زیارت، معارف فراوانی را در بر دارد و می‌توان گفت یکی از بهترین منابع شناخت مقامات و فضایل اهل بیت است.

علامه مجلسی درباره آن می‌نویسد: زیارت جامعه کبیره، از نظر سند صحیح‌ترین زیارت‌ها و از نظر مورد، گسترده‌ترین و از جهت لفظ، فصیح‌ترین و از جنبه معنا، بلیغ‌ترین و از نظر جایگاه برترین زیارت‌هاست.

در چند فراز از این زیارت، به مسأله «رجعت» تصریح شده است که آن موارد را می‌آوریم:

«مُؤْمِنٌ بِاِیابِکُمْ، مُصَدِّقٌ بِرَجْعَتِکُمْ، مُنْتَظِرٌ لاِمْرِکُمْ، مُرْتَقِبٌ لِدَوْلَتِکُمْ، آخِذٌ بِقَوْلِکُمْ،عامِلٌ بِاَمْرِکُمْ، مُسْتَجیرٌ بِکُمْ، زآئِرٌ لَکُمْ، لائِذٌ عآئِذٌ بِقُبُورِکُمْ، .... وَنُصْرَتى لَکُمْ مُعَدَّةٌ، حَتّى یُحْیِىَ اللهُ تَعالى دینَهُ بِکُمْ، وَیَرُدَّکُمْ فى اَیّامِهِ، یُظْهِرَکُمْ لِعَدْلِهِ، وَیُمَکِّنَکُمْ فى اَرْضِهِ، فَمَعَکُمْ مَعَکُمْ لامَعَ غَیْرِکُمْ ..... فَثَبَّتَنِىَ اللهُ اَبَداً ما حَییتُ عَلى مُوالاتِکُمْ وَمَحَبَّتِکُمْ وَدینِکُمْ، وَوَفَّقَنى لِطاعَتِکُمْ، وَرَزَقَنى شَفاعَتَکُمْ، وَجَعَلَنى مِنْ خِیارِ مَوالیکُمُ، اَلتّابِعینَ لِما دَعَوْتُمْ اِلَیْهِ، وَجَعَلَنى مِمَّنْ یَقْتَصُّ آثارَکُمْ، وَیَسْلُکُ سَبیلَکُمْ، وَیَهْتَدى بِهُدیکُمْ، وَیُحْشَرُ فى زُمْرَتِکُمْ، وَیُکَرُّ فى رَجْعَتِکُمْ ....»

من معتقد به رجعت شما و تصدیق کننده بازگشت شما، منتظر امر شما و منتظر دولت شما هستم. نیرویم آماده یاری شما است تا وقتی که خدا دینش را به سمت شما زنده کند و در روزهای موعود خویش، شما را برگرداند و برای گسترش عدلش شما را ظاهر کند و در زمین، قدرتتان دهد ... خدا همیشه مرا به دوستی شما ثابت دارد و از آن‌ها قرار دهد که از شما پیروی می‌کنند، در راهتان می‌روند، به نور هدایتتان رهبری می‌شوند در زمره‌تان محشور می‌شوند، در رجعتتان باز می‌گردند، در دولتان حکومت می‌کنند، در زمان راحت و عافیتتان شرف می‌یابند، در روزگارتان قدرتمند می‌شوند و فردا چشمشان به جمالتان روشن می‌شود.

:: زیارت مطلقه امام حسین(ع)

از دیگر زیارت‌هایی که بسیار به آن سفارش شده، زیارت اربعین می‌باشد که از امام صادق(ع) نقل شده است. البته این جملات، در زیارت امام حسین(ع) در روز عرفه و نیز در زیارت اربعین آن حضرت (ع) عیناً ذکر شده است:

«اَنّى بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِیابِکُمْ مُوقِنٌ»، همانا من به شما و به برگشت شما معتقد هستم.

همچنین می‌خوانیم: «انّی من المؤمنین برجعتکم»، همانا من از مؤمنان به رجعت شما هستم.

:: دعای روز دحوالارض

در این دعا آمده است: «وَابْعَثْنَا فِی کَرَّتِهِ حَتَّى نَکُونَ فِی زَمَانِهِ مِنْ أَعْوَانِهِ»، ما را در برگشتش برانگیز، تا در زمان او از یارانش باشیم.

:: زیارت آل یس

زیارت آل یس، از دیگر زیارت‌هایی است که باید مورد اهتمام و توجه شیعیان باشد، این زیارت، در عین کوتاه بودن، مطالب مهمی همچون توجه به امام زمان(عج) و عقایدی که شیعه باید به آن‌ها اقرار داشته باشد، دارد. در قسمتی از این زیارت آمده است:

«... وَاَشهَدُ اَنَّکَ حُجَّةُ الله أنتُم الاوَّلُ وَالاخِر وَأنَّ رَجعَتَکُم حَقٌّ لا رَیبَ فیها یَومَ لایَنفَعُ نَفساً ایمانُها لَم‌تَکُن آمَنَت مِن قَبل اَو کَسَبَت فی ایمانِها خَیراً وَأنَّ الْمَوتَ حَقّ وَأنَّ ناکِراً وَنکیراَ حَقّ وَاَشْهَدُ اَنَّ النَّشرَ حَقّ وَالبَعثَ حَقّ وَاَن الصِّراطَ حَقّ ...»

شهادت می‌دهم که تو حجت خدایی، شما -اهل بیت(ع)- اول و آخر هستید و همانا رجعت و بازگشت شما حق است، در روزی که ایمان آوردن افرادی که قبلاً ایمان نیاورده‌اند، سودی نمی‌بخشد و یا در ایمانشان عمل نیکی انجام نداده‌اند و همانا مرگ حق است و پرسش نکیر و منکر حق است و شهادت می‌دهم که نشر و برانگیختن، حق است و صراط و مرصاد، حق است و ترازوی اعمال و حشر در قیامت، حق است و حساب حق است و بهشت و دوزخ، حق است و وعده و وعیدهای درباره آن دو، حق است ....

:: زیارت حضرت ابوالفضل(ع)

در فرازی از زیارتنامه می‌خوانیم: «اَنّى بِکُمْ مُؤْمِنٌ وَبِاِیابِکُمْ مُوقِنین»، همانا من به شما مؤمن هستم و به بازگشتتان یقین دارم.

همچنین به نقل از کتاب «مصباح الزائر» روایتی از امام صادق(ع) نقل شده است: هر کس می‌خواهد پیامبر(ص) و امامان را از دور زیارت کند، باید بگوید: ... من از معتقدان به فضل شما و معترف به رجعت شما هستم، هیچ قدرتی را برای خدا انکار نمی‌کنم و واقع شدن چیزی جز آنچه خداوند بخواهد، به گمانم خطور نمی‌کند.

:: زیارت امام زمان (عج)

این زیارت از محمد بن عبدالله بن جعفر حمیری نقل شده که امام عصر(عج) بعد از پاسخ به پرسش‌هایی که از آن حضرت شده بود، بیان فرموده است. در بخش‌هایی از آن می‌خوانیم:

«أنتم الاوّل والآخر، وإنّ رجعتکم لا شکّ فیها یوم لا ینفع نفساً إیمانها لم تکن آمنت من قبل أو کسبت فی إیمانها خیراً»، شمایید اول و آخر، شهادت می‌دهم که رجعتتان حق است و در آن، هیچ شک و شبهه‌ای نیست؛ همان روزی که اگر کسی از قبل ایمان نیاورده باشد، یا در ایمانش خیری کسب نکرده باشد، ایمان آن روز، او را نفعی ندهد.

از مجموع ادعیه و زیارات وارده، چنین استفاده می‌شود که رجعت، نزد ائمه(ع) امری مسلم و قطعی بوده است و آنان، این امر مهم را توسط دعاها و زیارت‌ها، در موارد مختلف، به پیروان خود انتقال می‌دادند.

نکته‌ای که قابل ذکر است اینکه مرحوم حر عاملی پس از ذکر روایات، ادعیه و زیارتنامه‌ها، فراوانی آن‌ها را در رابطه با رجعت، بیش از تواتر معنوی می‌داند، سپس می‌گوید: در هیچ مسأله‌ای راجع به اصول یا فروع دین، در مقایسه با رجعت، به اندازه آن آیه و خبر وارد نشده است.
 




برچسب ها :

اگر که، من و تو، همان کاری را بکنیم که همه می‌کنند؛ قطعاً، به همان نتیجه‌یی‌خواهیم رسید، که همه می‌رسند.
از راهِ کارهایِ تکراری و همیشگی، هرگز، نمی‌توان به دستاوردهایِ نو و غیرتکراری رسید:
به هرزه، بی «می» و «معشوق»، عُمر می‌گذرد/ بَطالتم بَس؛ از امروز، کار خواهم کرد
به یادِ «چشمِ» تو، خود را، خراب خواهم ساخت/ بنایِ «عهد قدیم»، استوار خواهم کرد ...
[حافظۀ شعر ایران؛ حافظِ قرآن]
دُعای عهد قدیم، فقط خواندنی نیست؛ کار کردنی ـ هم ـ هست، به کار بردنی ـ هم ـ هست.
دعای عهد، پیمان‌نامه‌یی ست که ـ حتماً ـ به امضای دو طرف باید برسد؛ وگرنه، نه معنا دارد و نه موجودیت! پیمان‌شکنی، ریشه در نادانی و سُست عهدی دارد.
نمی‌شود ندانست، و کاری کرد!
آن که نمی‌داند چه می‌کند، در واقع، دارد کاری نمی‌کند؛ و ای کاش، اصلاً، کاری نمی‌کرد! پیامبر دل‌آگاه و دلسوزمان ـ حضرتِ ختمی مرتبت، صلّی الله علیه و آله ـ با دلشوره‌یی دلسوزانه می‌گفت: «آن‌که، نادانسته کاری می‌کند؛ به جای آن‌که کار را درست کند، خراب‌تر ـ هم ـ خواهد کرد!»
[نهج‌الفصاحه/سخن شمارۀ 3058]
توبه و تغییر، تنها راه، برای کاری کردن‌ست.
انقلاب، دیگرگون‌سازی ‌ست: انقلاب، دیگرگون شدن‌ست. انقلاب، دیگرگون کردن‌ست.
و «خلّاقیت»،
یعنی این‌که شما کاری بکنید که تا کنون نمی‌کرده‌اید؛ و در نتیجه، به دستاوردی نایل شوید، که تاکنون در دنیای‌تان نبوده است!
«انتظار» هم، نوعی انقلاب است؛
«انتظار» هم، نوعی خلّاقیت است. از «خلّاقیت انتظار»، می‌باید به‌طور «خلّاقانه» بهره گرفت.
وگرنه، همین انتظاری که می‌توانست بهترین «فرصت» برای «زمین» و «زمان» باشد، به صورت بدترین «تهدید» رُخ می‌تواند نمود!
بیایید کاری بکنیم،
و با «مدیریتِ تهدیدها»، بهترین فُرصت‌های انسان و جهان را، بیافرینیم.
از هر فرصتی که به خوبی استفاده نکنیم ـ
باور کنید که خودش به بدترین تهدید، تبدیل خواهد شد.
نمی‌شود کاری نکرد، و به جایی رسید؛ و شاید «مسأله‌شناسی»، نخستین کاری باشد که باید کرد. آن کس که مسأله‌هایش را نمی‌شناسد، و یا اگر می‌شناسد، آن‌ها را نمی‌تواند دسته‌بندی و اولویت‌بندی کند ـ حتماً ـ شکست خواهد خورد! ... امّا، آن‌که مسألۀ خودش را ـ مسألۀ اساسی و حیاتی خودش را ـ  به خوبی شناخته است؛ به واقع، در راهِ نوآوری و «مهندسیِ‌ مجدّدِ زندگی»،‌ گام نهاده است. «خلّاقیت»، دوباره دیدن‌ست؛ و «نوآوری»، دست دادن با آینده‌یی ست که آمدنی‌ست!




برچسب ها :

اثر گناه بر قلب و اعتقاد انسان
پیشاپیش بر این مطلب اصرار داریم که چون آثار گناه، مانند آثار تقوا و اعمال صالح، کم‌کم و به آرامی صورت می‌پذیرد، شاید سال‌ها طول بکشد تا چنین حالاتی در انسان در اثر گناه ایجاد شود؛ از این‌رو شخص گناه‌کار متوجّه نمی‌شود که با خود چه می‌کند؟1
از میان تمام آثار معاصی، مخرّب‌ترین و خطرناک‌ترین اثر گناهان، اثری است که بر قلب، یعنی مرکز ادراکی و اعتقادی انسان و جایگاه محبّت الهی گذاشته می‌شود و باعث فساد و سرنگون شدن قلب می‌گردد. استمرار بر گناه باعث ایجاد حالاتی در انسان می‌شود که منشأ این حالات، تحوّل و دگرگونی قلب است
استمرار گناه باعث ایجاد حالاتی در آدمی می‌شود که هر چند نمی‌توان به‌طور دقیق‌تر مراحل و ترتیب آنها را بیان و بر همۀ افراد تطبیق نمود؛ امّا این حالات مشابه و در غالب گناه‌کاران کم و زیاد مشهود است. از خطرناک‌ترین این حالات در اثر تکرار گناه، به‌وجود آمدن حالت شک در مسائل اعتقادی و دینی، همچون توحید، معاد، نبوّت و قرآن است که البتّه در ابتدا چون شخص هنوز با ایمان است او را آزار می‌دهد. آزار دهنده‌تر از آن، اینکه این شک با استدلال و مطالعۀ کتاب برطرف نمی‌شود؛ از این‌رو شخص آلوده به گناه، به این در و آن در می‌زند تا آتش شک را در قلبش خاموش کند، امّا نمی‌تواند. تنها راه اصلاح این نوع شک آزار دهنده، ترک معصیت است و الاّ کم‌کم این شک به گونه‌ای در قلب تثبیت می‌شود که نتیجۀ آن، انکار اعتقادات خواهد بود.
از دیگر آثار ویران‌گرا گناه، پذیرش آسان شبهات و قبول نکردن جواب استدلالی به آن می‌باشد. البتّه نه اینکه نمی‌پذیرد، بلکه قلبش نمی‌تواند بپذیرد.
از دیگر آثار خانمان سوز گناه، بی‌علاقگی و بی‌حوصلگی نسبت به عبادات، مساجد و اماکن مذهبی است که در بعضی مواقع با پیدا شدن سؤال‌هایی مثل اینکه فلسفۀ نماز خواندن چیست؟ چرا باید نماز بخوانیم؟ روزه گرفتن ما چه فایده‌ای برای خدا دارد و نظایر آن بروز می‌کند. البتّه گاهی هم این سؤال‌ها برای فهم حکمت و پایبندی بیشتر به فرایض الهی پرسیده می‌شود. از آن طرف علاقه به لهو و لعب و بازی و افراط در شوخی و خنده در آنها زیاد می‌شود.
آیاتی نظیر آیۀ «ثُمَّ کَانَ عَاقِبَۀَ الَّذِینَ أَسَاؤُوا السُّوأَی أَن کَذَّبُوا بِآیَاتِ اللَّهِ وَ کَانُوا بِهَا یَسْتَهْزِؤُون؛2 سپس سرانجام کسانی که اعمال بد مرتکب شدند به جایی رسید که آیات خدا را تکذیب کردند و آن را به مسخره گرفتند!» و نیز آیۀ «کَلَّا بَلْ رَانَ عَلَی قُلُوبِهِم مَّا کَانُوا یَکْسِبُونَ؛3 چنین نیست که آنها می‏پندارند، بلکه اعمالشان چون زنگاری بر دل‌هایشان نشسته است!» یا آیۀ «فَإِنَّهَا لَا تَعْمَی الْأَبْصَارُ وَلَکِن تَعْمَی الْقُلُوبُ الَّتِی فِی الصُّدُورِ؛4 زیرا چشم‌های ظاهر نابینا نمی‏شود، بلکه دل‌هایی که در سینه‏هاست کور می‏شود.» که در قرآن کریم آمده، بیان‌گر همین نکتۀ مهم است.
در بسیاری از روایات نیز به موضوع مورد بحث تصریح شده است، به گونه‌ای که در یکی از سخنان امام صادق(ع) آمده است: «به جان خودم سوگند که مردمان نادان و خدانشناس را خدا نادان نیافریده است؛ آنان دلالت‌های آشکار و نشانه‌های روشن را در آفرینش خود می‌بینند و ملکوت آسمان‌ها و زمین و آفرینش شگفت‌آوری را که در کمال نظم است و بر وجود آفریدگار دلالت دارد، مشاهده می‌کنند، امّا مردمانی هستند که درهای گناهان را بر خود گشوده و راه شهوت‌ها را بر خویش هموار کردند و در نتیجه، هوا‌های نفس به دل‌هایشان چیره گشت و به سبب ستمی که بر خویش روا داشتند، شیطان بر ایشان مسلّط گشت و خدا این چنین به دل‌های متجاوزان مهر می‌نهد».5
حضرت آیت‌الله بهجت(ره) می‌فرمود: ترک واجبات و ارتکاب محرّمات، حجاب و نقاب دیدار ما از امام زمان(عج) است.6

اثر گناه بر ارتباط معنوی با امام عصر(ع)
در حدیث شریفی از امام عصر(ع) آمده است: «آنچه باعث تأخیر افتادن دیدار ما با شیعیان ما می‌شود، اعمال ناشایست آنهاست. پس باید هر یک از شیعیان از اعمالی که باعث ناراحتی ما می‌شود، دوری کنند.»7
علاوه بر آن توصیۀ بزرگان اخلاق، برای تحصیل رضایت حضرت ولیّ عصر(عج)، دایر مدار ترک گناه است. حضرت آیت‌الله بهجت(ره) در جواب اینکه چگونه می‌توان رابطۀ خویش را با اهل‌بیت(ع) و محضر صاحب العصر(عج) تقویت کنیم، فرمود: «اطاعت و فرمان برداری از خدا بعد از شناخت او.»8 همچنین مرحوم آیت‌الله حسن صافی اصفهانی(ره) می‌فرمود: کسی که واقعاً در مسیر تقوا [ترک گناه] قرار بگیرد، محال است که امام زمان(ع) به او علاقه نداشته باشد و با او ارتباط برقرار نکند، [این امر] حتمی و قطعی است.9 شکّی نیست که رابطه با امام عصر(عج) و رضایت حضرتش و حتّی تشرّف به محضر ملکوتی ایشان را فقط باید در ترک گناه جست‌وجو کرد.

راهی برای ترک گناه
حال که این‌قدر گناه آثار بسیار بدی بر روح و جسم آدمی می‌گذارد، باید به سراغ راه‌های ترک گناه رفت. از مهم‌ترین راه‌های ترک گناه ـ مطابق با روایات و توصیه‌های علمای اخلاق‌‌ ـ یاد مرگ است، امّا این امر باید مرتّب و مداوم باشد، این عمل مؤثّر باید هر شب و در موقع خواب انجام شده و ادامه پیدا کند. یاد مرگ، داروی بسیار قوی برای اصلاح قلب و رفع آثار گناه است.
عاشق دیدار امام زمان(ع)، اگر حقیقتاً به دنبال مطلوب خود هست، باید به دنبال این مطلب باشد و اسباب گناه را از خود دور کند. هر شب مرگ و مسائل بعد از مرگ را یاد کرده و جهت سهولت در کار، کتاب‌هایی دربارۀ مرگ و معاد و عواقب گناهان را مطالعه نماید و از خدا و اهل بیت (ع) با گریه و تضرّع بخواهد تا کم‌کم اثر گناهان از قلبش زدوده شده و میل به گناه در وی آن‌قدر ضعیف شود که شخص بر هوای نفسش غالب گردد، چرا که این امر، همان رضایت امام زمان (عج) و نقطۀ اتّصال به آن حضرت است.




برچسب ها :

همۀ امامان کشتی نجاتند؛ لیکن کشتی امام حسین(ع) سریع‌تر است.
همۀ ائمّه(ع) مشعل هدایتند؛ ولی مشعل ابا عبدالله الحسین(ع) پرفروغ‌تر است.
همۀ اولیای الهی درهای رحمت پروردگارند؛ امّا درِ رحمت امام حسین(ع) فراخ‌تر است.
همۀ شهیدان راه حق شفا بخشند؛ لیکن شفابخشیِ امام حسین(ع) گسترده‌تر است.

 همۀ پیشوایان الهی اعجازگرند؛ ولی معجزات امام حسین(ع) همگانی‌تر است.

امام حسین(ع) هر چه داشت در طبق اخلاص نهاد و همه را یک‌جا، در راه خدا داد.
خدا نیز به او پاداشی فراخور خداوندیش عطا فرمود:
شفا در تربت او، استجابت دعا در تحت قبّۀ او و دوای هر دردی را در گروی یک نگاه او قرار داد.
یکی از وسایل مهم و مجرّب برای توسّل به حضرت سیّدالشّهداء(ع) زیارت عاشورا است.
زیارت عاشورا و مداومت بر آن بسیار سهل و آسان است، هر کسی در هر مکان و در هر زمانی می‌تواند با دلی پاک و نیّتی صادق به درگاه او روی آورد، این زیارت را طبق دستور امام(ع) بخواند و مشکلش را حل شده بیابد.
چقدر فراوانند کسانی که اولاددار نمی‌شدند، با زیارت عاشورا صاحب اولاد شدند؛ به بیماری سخت و کمرشکنی چون سرطان مبتلا بودند، از برکت زیارت عاشورا بهبودی یافتند؛ سرپناهی نداشتند و در پرتوی زیارت عاشورا صاحب خانه و کاشانه شدند.
وه چقدر بسیارند کسانی که یک عمر از درد هجران سوختند، با زیارت عاشورا به کعبۀ مقصود و قبلۀ موعود رسیدند.

آثار معجزه‌آسای زیارت عاشورا

آثار معجزه‌آسای زیارت عاشورا در این صفحات نمی‌گنجد، ولی به حکمِ آب دریا را اگر نتوان کشید، به قدر تشنگی باید چشید؛ به نمی از یمِ بیکران آن اشاره می‌کنیم:
1. مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری از استادش مرحوم آیت الله سیّد محمّد فشارکی نقل می‌کند که به هنگام شیوع وبا در «سامرّاء» ایشان فرمودند:
من حکم کردم بر زنان و مردان از شیعیان سامرّاء که زیارت عاشورا بخوانند و ثواب آن را هدیه نمایند به روح مطهّر حضرت نرجس خاتون، والدۀ ماجدۀ حضرت حجّت(ع) و او را در نزد فرزندش شفیع قرار دهند، تا ایشان نیز در نزد خداوند شفاعت نمایند و من ضامن می‌شوم که هر کس این عمل را انجام دهد، مبتلا به بیماری وبا نشود.
همۀ شیعیان به این حکم عمل کردند و هیچ کس مبتلا به وبا نشد.
این مطلب به قدری روشن بود که سنّی‌ها از روی شرمساری مرده‌های خود را شبانه دفن می‌کردند و به «حرم مطهّر عسکریّین(ع)» می‌آمدند و می‌گفتند:
ما به شما درود می‌فرستیم آن گونه که شیعیان می‌فرستند.1
2. در عهد زعامت مرحوم آیت الله حاج سیّد محمّد حجّت کوه‌کمری قحطی و گرانی سختی پدید آمد، آن مرحوم چهل نفر از طلّاب مهذّب و متدیّن را دستور داد که به «مسجد جمکران» مشرّف شوند و در پشت‌بام مسجد به صورت دسته‌جمعی زیارت عاشورا را با صد سلام و صد لعن و دعای علقمه بخوانند، آنگاه به حضرت موسی بن جعفر(ع)، حضرت ابوالفضل(ع) و حضرت علی اصغر(ع) متوسّل شوند، رفع گرانی و نزول باران را از خداوند بخواهند.
چهل تن از طلبۀ فاضل و متدیّن به امر مرجعیّت اعلای تشیّع به میعادگاه عاشقان شرفیاب شدند، زیارت عاشورا را طبق دستور آن مرجع آگاه انجام دادند، مسجد جمکران را به قصد «قم» ترک کردند. هنوز به دِه «جمکران» نرسیده بودند که بارانِ رحمت سیل‌آسا فرو ریخت و طلّاب ناچار شدند که لباس‌های خود را در آورند، کفش‌های خود را به دست بگیرند و از میان سیلاب‌ها عبور کنند.2
3. داستان همسرِ صالحۀ استاد اشرف حدّاد را همه شنیده‌اید که به زیارت عاشورا مداومت داشت، در شب اوّل رحتلش سه بار امام حسین(ع) به دیدارش تشریف‌فرما شدند و در بار سوم امر فرمودند که عذاب را از اهل آن قبرستان بردارند.3
4. سیّد احمد رشتی هنگامی که از قافله عقب ماند و از زندگی دست شست، توسّل فراوان نمود، سرانجام به محضر کعبۀ دل‌ها تشرّف یافت، حجّت خدا بعد از فرمان نماز شب و جامعۀ کبیره فرمود:
«شما چرا عاشورا نمی‌خوانید؟ عاشورا، عاشورا، عاشورا.»4
5. مرحوم میرزا ابراهیم محلّاتی، عموی محروم آیت الله حاج شیخ بهاءالدّین محلّاتی، در شب 24 صفر 1336 ه‍ .ق. در «شیراز» رحلت کرد. در همان شب مرحوم شیخ مشکور در «نجف اشرف» حضرت عزرائیل(ع) را در رؤیا دید و از او پرسید: از کجا تشریف می‌آورید؟ فرمود: از شیراز، از قبض روح میرزا ابراهیم محلّاتی می‌آیم.
از وضع آن مرحوم در عالم برزخ پرسید؛ فرمودند: «در بهترین حالت است، خداوند هزار فرشتۀ موکّل فرموده که از او اطاعت کنند.»
پرسید: از کجا ایشان به این مقام رسیده؟ فرمود: «او سی سال تمام بر زیارت عاشورا مداومت داشت.»
شیخ مشکور خوابش را برای میرزا محمّدتقی شیرازی نقل کرد، او به شدّت گریه نمود، گفته شد: خواب است. فرمود: بلی، ولیکن خوابِ شیخ مشکور است.
فردای آن روز تلگرافی از شیراز رسید و صادقه بودن رؤیای شیخ مشکور بر همگان ثابت شد.5
6. مرحوم شیخ صدرا بادکوبه‌ای که بر زیارت عاشورا مداومت داشت، در 11 شعبان 1392 ه‍ .ق. درگذشت، پس از 23 سال هنگامی که قبر شریفش در موقع تخریب «وادی السّلام» توسط رژیم عفلقی شکافته شد، پیکر پاکش‌تر و تازه پدیدار گردید.6
7. مرحوم حاج شیخ حسن فرید که داستان «سامرّاء» را از مرحوم حائری شنیده بود، به گرفتاری سختی مبتلا می‌شود، از روز اوّل محرّم به زیارت عاشورا شروع می‌کند، روز هشتم از برکت آن زیارت به صورت خارق العادّه‌ای مشکلش حل می‌شود.7
8. بانویی که تا بیست سال بعد از ازدواج اولاددار نمی‌شد، با مداومت بر زیارت عاشورا ـ به مدّت چهل روز ـ صاحب فرزند شد.8
9. مرحوم آقا نجفی اصفهانی می‌نویسد:
دو چلّه زیارت عاشورا جهت مطالب مشروع خواندم و نتیجه گرفتم.9
10. مرحوم حاج شیخ عبدالنّبی عراقی که کتاب ارزشمندی در کیفیّت مداومت بر زیارت عاشورا نوشته، انگیزۀ نگارش این کتاب را برآورده شدن حاجتی به برکت زیارت عاشورا معرفی می‌کند که به نظر ایشان محال عادی بوده است.
در شیوه‌ای که ایشان بیان فرموده، سه روز روزه گرفته می‌شود، روز سوم غسل زیارت کرده، به صحرا رفته به خواندن زیارت عاشورا پرداخته می‌شود.10
 




برچسب ها :

. خداجــویی
خداجویی و معنویت‌گرایی یکی از ویژگی‌های مشترک یاران امام حسین(ع) و امام زمان(عج) است. از والاترین و زلال‌ترین حالات جان آدمی، عشق به کمال مطلق و معبود حقیقی است که پیشوایان الهی از آن، در بالاترین درجه برخوردار بوده‌اند. صاحبان چنین عشق‌هایی برای خود، تعیّنی نمی‌بینند و پیوسته در انتظار لحظه رهایی از قفس تن و زندان خاک و پیوستن به پروردگار هستند. آنان جز رضایت خدا و تسلیم در برابر خواست او چیزی نمی‌خواهند.1
سراسر عاشورا و صحنه‌های «کربلا» را شعار «رِضَی اللَّهِ رِضَانَا أَهْلَ الْبَيْت‏؛ ما اهل بیت، خشنودیم به خشنودی خداوند.»2 فراگرفته بود و امام و یاران او از همه‌چیز بریده و به حق پیوسته بودند. امام حسین(ع) به هنگام خروج از «مدینه»، با خواندن خطبه، انگیزه هرگونه قدرت‌طلبی و دنیا‌خواهی را رد کرد و بارها از تسلیم شدن در برابر قضای الهی سخن گفت:
«پروردگارا! من راضی به رضای تو و تسلیم امر تو هستم. در مقابل قضای تو صبر خواهم نمود. ای خدایی که جز تو معبودی نیست! ای پناه بی‌پناهان!»3
خدامحوری نه تنها در گفتار و رفتار امام متبلور بود، یاران و اهل بیت‌ او نیز معنویت‌گراترین انسان‌ها بودند. حضرت زینب(س) پس از حضور در کنار جسد قطعه قطعه سیّدالشّهداء(ع) عرضه داشت:
«إلَهی تَقَبََّل مِنّا هَذَا القُربانِ؛4
خدایا! این قربانی را از ما بپذیر!»‏
ایشان همچنین در هنگام گفت‌وگو با ابن زیاد فرمود:
«مَا رَأَيْتُ إِلَّا جَمِیلا؛ 5
جز زیبایی چیزی ندیدم.»
خدامحوری و معنویت یاران امام، در شب عاشورا جلوه خاصّی به خود گرفت؛ به طوری که صدای عبادت و نیایش و نماز شب آنان در خیمه‌ها پیچیده بود.
خداجویی و توحید، سرلوحه عقاید و خصال یاران حضرت مهدی(عج) نیز هست. آنان خدا را به شایستگی شناخته‌اند و همه وجودشان، غرق در جلوه نور ایزدی است. همه چیز را با جلوه او دیده‌اند و جز یاد او، سخن دیگران در نظرشان بی‌لطف و جاذبه است؛ غیب را چنان شهود دیده و از صفای روحانی عالم معنا نوش کرده‌اند. ایمان خالصانه‌ای در سینه دارند که شکّ و تردید با آن بیگانه است.6
امام صادق(ع) درباره یاران امام مهدی(عج) فرمودند:
«مردانی که گویا دل‌هایشان نورباران است، از ناخشنودی پروردگارشان هراس دارند، برای شهادت دعا می‌کنند و آرزومند کشته شدن در راه خدا هستند.»7
امام علی(ع) یاران حضرت مهدی(عج) را گنج‌هایی که آکنده از معرفت خدایی‌اند، می‌داند.8
«یاران حضرت مهدی(عج) مردان عبادت و نیایش، شیران روز و نیایشگران شب هستند. روح بندگی و راز و نیاز با جانشان درهم آمیخته، همواره خود را در محضر خدا می‌بینند و لحظه‌ای از یاد خدا غفلت نمی‌ورزند.»9

2.بصیــرت
بصیرت و رشد فکری، یکی دیگر از ویژگی‌های مشترک یاران این دو امام است. یاران امام حسین(ع) با شناختی عمیق از حجّت خدا و تمییز میان حقّ و باطل به امام پیوستند. جهاد و قیام آنان، مکتبی، عقیدتی و به دور از هرگونه تعصّبات قومی و تحریکات دشمنان و فریبکاری جناح باطل صورت گرفت.
هلال‌بن نافع، شب عاشورا پس از سخنان امام حسین(ع)، برخاست و گفت:
وَ إِنَّا عَلَی نِيَّاتِنَا وَ بَصَائِرِنَا؛10
همانا بر انگیزه‌ها و بینش‌های خویش پایداریم.
عابس‌بن شبیب نیز وقتی که خدمت امام حسین(ع) رسید، گفت:
سلام بر تو ای اباعبدالله! خدا را گواه می‌گیرم که بر آیین تو و پدرت هستم!11
یاران امام زمان(عج) نیز در بصیرت و خردمندی، سرآمد هستند. در فتنه‌هایی که زیرکان در آن فرو می‌مانند، هوشیارانه راه می‌جویند و حق را از باطل می‌شناسند. بصیرت و آگاهی عمیق آنان از اهداف، موجب می‌شود که در راه اطاعت از امام خویش و در احیای سنّت‌ها و مبارزه با بدعت‌ها درنگ نکنند و در پی رسالت شرک‌زدایی، به همراه امام خود بت‌شکنی کنند و پیرایه‌هایی را که به اسم دین در ذهن‌ها جای گرفته و با گذشت زمان تقدّس یافته، نابود سازند.12
یاران مهدی(عج) امام خود را می‌شناسند و به او اعتقاد دارند؛ اعتقادی که در ژرف وجودشان ریشه دوانده و سراسر جانشان را فراگرفته است. این معرفت، شناخت اجمالی نیست؛ بلکه معرفت به حقّ امام است؛ حقّ امامی که حضرت امام صادق(ع) درباره او فرمودند:
«اگر او را درک می‌کردم، تمام عمر به خدمت او می‌پرداختم.»13
این در حالی‌است که برخی انسان‌ها به سبب طولانی شدن غیبت امام زمان(عج)، سردرگم شده و گمراه می‌شوند. حضرت علی(ع) فرمودند:
«تَكُونُ لَهُ حَيْرَةٌ وَ غَيْبَةٌ يَضِلُّ فِیهَا أَقْوَامٌ، وَ يَهْتَدِی فِیهَا آخَرُون‏؛ 14
به سبب غیبت مهدی، سردرگمی به وجود می‌آید. گروهی از مردم گمراه می‌شوند و گروهی بر هدایت می‌مانند.»
یکی از برنامه‌های امام زمان(عج) رشد خرد جمعی است؛ زیرا برای تشکیل حکومت جهانی، ارتقای سطح خرد جمعی از بایسته‌هاست. امام صادق(ع) فرمودند:
«چون قائم ما قیام کند، دستش را بر سر بندگان می‌گذارد و عقول آنان را متمرکز ساخته و اخلاقشان را به کمال می‌رساند.»15
یکی از مصادیق مهمّ رشد خرد جمعی، بصیرت است که نخست باید یاران حضرت از آن بهره‌مند باشند تا امام خود را در حاکمیّت عقلانیت یاری نمایند.

3. ولایت‌مـداری
در یک سوی حادثه عاشورا، مظاهر برجسته‌ای از اطاعت و وفای به عهد می‌بینیم و در سوی دیگر آن، نمونه‌هایی از عهدشکنی و بی‌وفایی و نقض پیمان. در کربلا، کوفیان پیمان‌شکن، فرزند پیامبر(ص) را به شهادت رساندند؛16 در حالی‌که یاران باوفای امام، ولایت‌مداری خویش را به نمایش گذاشتند. با آنکه امام(ع) بیعت خویش را از یاران خود برداشت، ولی آنان وفادارانه، در صحنه ماندند و عهد خویش نشکستند. شهدای کربلا جانبازی در رکاب آن حضرت را وفای به عهد دانسته و امضای خون بر پیمان خویش زدند.17
عمرو‌بن قرظه، خود را در برابر شمشیرها و تیرهای دشمن قرار داد تا به امام آسیبی نرسد و آن‌قدر جراحت برداشت که بی‌تاب شد. آنگاه رو به امام(ع) کرد و پرسید:
ای پسر پیامبر! آیا وفا کردم؟ امام(ع) فرمودند:
«آری. تو در بهشت، پیش‌روی منی و زودتر وارد بهشت می‌شوی. سلام مرا به پیامبر(ص) برسان.»18
در زیارت حضرت عبّاس‌بن علی(ع) نیز آمده است:
«أَشْهَدُ لَكَ بِالتَّسْلِیمِ وَ التَّصْدِیقِ وَ الْوَفَاءِ وَ النَّصِیحَةِ لِخَلَفِ النَّبِی‏؛19
شهادت می‌دهم به تسلیم و تصدیق و وفا و خلوص تو برای فرزند پیامبر.»
که شاهد اطاعت و تسلیم و تصدیق حضرت ابوالفضل(ع) نسبت به فرزند پیامبر(ص) است.
وفاداری حضرت ابوالفضل(ع) به حدّی است که آن حضرت در شب عاشورا خطاب به امام حسین(ع) می‌گوید:
«فَإِذَا نَحْنُ قُتِلْنَا بَيْنَ يَدَيْكَ نَكُونُ قَدْ وَفَيْنَا لِرَبِّنَا وَ قَضَيْنَا مَا عَلَيْنَا؛20
به خدا سوگند! هرگز از تو جدا نمی‌شویم. جانمان فدای جانت! با حنجره‌ها و حلقوم‌ها و دست‌ها و چهره‌های خون‌آلود از تو حمایت می‌کنیم و هرگاه کشته شویم، به عهد خویش و آنچه بر عهده ماست، وفا کرده‌ایم.»
امام حسین(ع) در روز عاشورا وقتی بر بالین مسلم‌بن عوسجه آمد، این آیه را خواند که بیانگر وفای به عهد یاران امام است:
«مردانی که بر عهد خویش با خدا صادقند، برخی به عهد خویش وفا کرده و جان باختند و برخی منتظرند و عهد و پیمان را هیچ دگرگون نساخته‌اند.»21
یاران امام زمان(عج) نیز عاشقان مولای خود هستند و پاکبازان راه او. از وی همچون فرزندان خلف، فرمان برده، بهتر از بردگان گوش به فرمان، از حضرت پیروی می‌کنند و در انجام دستورهایش بر یکدیگر پیشی می‌گیرند.22
به فرموده پیامبر(ص) آنان تلاشگر و کوشا در پیروی از او هستند.23 عشق و علاقه قلبی به حضرت مهدی(ع)، آنان را به فرمانبری وا می‌دارد و به سان پروانه، به دور شمع وجودش می‌گردند. در روایتی آمده است:
«سوارانی با نشان و پرچم، برای تبرّک، دست بر زین مرکب امام می‌سازند و بر گرد امام می‌چرند. با جان و دل، او را در جنگ‌ها یاری کرده و آنچه طلب کند، کفایت می‌کنند.»24
امام حسن عسکری(ع) در خصوص یاران حضرت مهدی(عج) فرمودند:
«...روزی را می‌بینم که پرچم‌های زرد و سفید در کنار «کعبه» به اهتزاز درآمده و دست‌ها برای بیعت تو، پی‌درپی صف کشیده‌اند. دوستان باصفا، کارها را چنان به نظم و ترتیب درآورده‌اند که همچون دانه‌های درّ گرانبها، شمع وجودت را احاطه کرده‌اند و دست‌هایشان برای بیعت با تو در کنار حجرالأسود به هم می‌خورد. آنان به فرمان‌های دینی فروتنند. دل‌هایشان از کینه و دشمنی پیراسته و رخسارشان برای پذیرش حق آماده است...»25
عشق یاران امام زمان(عج) به حضرت به حدّی است که حتّی زین اسب او را مایه برکت دانسته و به آن تبرّک می‌جویند. امام صادق(ع) فرمودند:
«يَتَمَسَّحُونَ بِسَرْجِ الْإِمَامِ يَطْلُبُونَ بِذَلِكَ الْبَرَكَه؛26
بر زین اسب امام دست می‌کشند و بدین وسیله تبرّک می‌جویند.»
نتیجه چنین عشقی، اطاعت بی‌چون و چرای آنان از امامشان است.

4.شجــاعت
شجاعت، دیگر ویژگی مشترک یاران امام حسین(ع) و امام زمان(عج) است. یاران امام حسین(ع) به عشق شهادت می‌جنگیدند. از مرگ هراسی نداشتند و در برابر دشمن سست نمی‌شدند. رشادتی که حضرت مسلم‌بن عقیل در «کوفه» از خود نشان داد یا شجاعت و شهامتی که ابوالفضل العبّاس(ع)، حضرت قاسم(ع) و دیگران از خود به نمایش گذاشتند، بیانگر آن است که آنان از شجاع‌ترین انسان‌ها بودند.27 شجاعت آنان به گونه‌ای بود که حتّی یکی از سران سپاه دشمن بر سربازان خود فریاد زد:
ای بی‌خردان! می‌دانید با چه کسانی می‌جنگید؟ با شیران شرزه، با گروهی که مرگ آفرینند! هیچ‌کدامتان به میدان آنان نروید که کشته می‌شوید.28
یکی دیگر از دشمنان، شجاعت یاران امام(ع) را این‌گونه توصیف می‌کند:
کسانی بر ما تاختند که پنجه‌هایشان بر قبضه شمشیرها بود. آنان همچون شیران خشمگین بر سواران ما تاختند و آنها را در چپ و راست تار و مار کردند و خود را در کام مرگ افکندند.29
یاران امام حسین(ع) بعد از شهادت ایشان نیز جلوه‌هایی از شجاعت را به نمایش گذاشتند. اهل بیت امام(ع)، به‌رغم آنکه اسیر بودند، زانوی غم در بغل نگرفته و در برابر دشمن تسلیم نشدند. آنان به گونه‌ای رفتار کردند که دشمنان را خشمگین نمودند. در هنگام گفت‌وگوی حضرت زینب(س) با ابن‌زیاد، ابن زیاد از او با عنوان زن متکبّر یاد کرد.30 رفتار اهل بیت امام حسین(ع) ریشه در شجاعت امامشان داشت؛ زیرا آنان یاران امامی بودند که مرگ در راه خدا را عزّت می‌دانست31 و شعار «أبا الموت تخوفانی»32 سر‌می‌داد.
یاران مهدی(ع) نیز مردمانی دلیر و جنگاورند؛ دل‌هایی چون پولاد دارند؛ از انبوه دشمن ‌هراسی به دل راه نمی‌دهند و عشق به خدا و امامشان به آنان قوّت بخشیده است؛ شجاعتی بی‌مانند، آنان را به رزمگاه می‌کشاند؛ عزّت‌نفس و بلندی منزلت، آنان را از کوه، بلندپایه‌تر کرده و هیبتشان را در سینه ستمکاران دو چندان نموده است؛ قوّت چهل مرد را دارند؛ شیران میدان رزمند و جان‌هایشان از سنگ خارا محکم‌تر است.33 امام باقر(ع) در خصوص شجاعت یاران مهدی(ع) فرمودند:
«لَكَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَيْهِمْ مُصْعِدِینَ مِنْ نَجَفِ الْكُوفَةِ ثَلَاثَمِائَةٍ وَ بِضْعَةَ عَشَرَ رَجُلًا كَأَنَّ قُلُوبَهُمْ زُبَرُ الْحَدِیدِ...يَسِیرُ الرُّعْبُ أَمَامَهُ شَهْراً وَ خَلْفَهُ شَهْراً؛34
سیصد و ده و اندی مرد که بر بلندای نجف‌(کوفه) ایستاده‌اند و دل‌هایی چون پولاد دارند. از هر سو تا مسافت یک ماه راه، ترس بر دل‌های دشمنانشان سایه افکنده است. در سوارکاری و تیراندازی بی‌نظیرند. در رزمگاه، نشان شجاعت بر تن داشته و چون یاران پیامبر(ص) در نبرد بدر، نشان ویژه بر سر نهاده‌اند.»35

5.پاسداری از دین
دیگر ویژگی مشترک یاران امام حسین(ع) و امام زمان(عج) پاسداری از دین است. یاران امام حسین(ع) در اطاعت از فرمان خدا و انجام دستورات امامشان، متعبّدترین مردم بودند. آنان با بذل خون خویش به پاسداری از دین و آموزه‌های آن پرداختند؛ زیرا در آن دوره، دین خدا در آستانه نابودی قرار داشت. حضرت ابوالفضل(ع) در رجزی که پس از قطع شدن دست راست خویش خواند، بر مسئله حمایت از دین تأکید کرد:
«وَ اللَّهِ إِنْ قَطَعْتُمُ يَمِینِی؛ إِنِّی أُحَامِی أَبَداً عَنْ دِینِی‏؛36
با آنکه دست راست مرا قطع کردید، ولی به خدا قسم! هرگز از حمایت و پاسداری از دین خود دست برنخواهم داشت.»
از این رو در برخی زیارات، از یاران امام حسین(ع) به عنوان انصار دین خدا یاد شده است:
«السَّلَامُ عَلَيْكُمْ أَيُّهَا الذَّابُّونَ عَنْ تَوْحِیدِ اللَّه‏؛ 37
«السَّلَامُ عَلَيْكُمْ يَا أَنْصَارَ دِینِ اللَّهِ وَ أَنْصَارَ نَبِيِّه‏؛38
سلام بر شما ای یاران دین خدا و یاران رسول او!»
یکی از مؤلّفه‌های جامعه آرمانی امام زمان(عج)، حاکمیّت دین است. در بسیاری از روایات اسلامی، از تجدّد دین توسط امام زمان(عج) سخن گفته شده است.39 یکی از معانی تجدید دین، آن است که مفاهیم دینی به گونه‌ای تعریف و اجرا می‌شود که با مفاهیم دینی پیش از ظهور، هم‌سویی ندارد. از این‌رو برخی تصوّر می‌کنند که حضرت، دین جدیدی آورده است.40 اساساً یکی از حرکت‌های مهمّ امام زمان(عج) احیای دوباره تعالیم اسلام راستین است. امام علی(ع) فرمودند:
«يُحْيِی مَيِّتَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّه؛41
او کتاب و سنّت مرده و از میان‌رفته را زنده می‌کند.»
برخی از مردم، احیای دوباره اسلام را برنمی‌تابند و به مخالفت با آن می‌پردازند. امام(عج) نیز با آنان می‌جنگند. امام علی(ع) در تعریف یاران حضرت مهدی(عج) می‌فرمایند:
«یاران او با امامشان بیعت کرده که دست و دامنشان را پاک نگاه‌دارند، زبان به دشمنام نگشایند، خون کسی را به ناحق نریزند، به محلّ سکونت مردم هجوم نبرند، کسی را به ناحق نیازارند، بر مرکب‌های ممتاز سوار نشوند، لباس‌های فاخر نپوشند.... در امانت خیانت نکنند، به یتیم، ستم روا ندارند، راه را ناامن نکنند، پناهنده و مجروح را نکشند، فراریان را دنبال نکنند و در راه خدا به شایستگی جهاد کنند.»42


6. ایثـــــار
یکی از بارزترین ویژگی‌های یاران امام حسین(ع) ایثار است؛ یعنی فداکاری، دیگران را بر خود مقدّم داشتن و جان و مال خود را فدای چیزی برتر از خویش کردن. در کربلا ایثار و فداکاری به اوج خود می‌رسد. امام(ع) جان خویش را فدای دین می‌کند. اصحاب امام(ع) تا زنده هستند، به احترام خاندان نبوّت، نمی‌گذارند کسی از بنی‌هاشم به میدان برود. شب عاشورا پس از آن که امام(ع) بیعت را از آنان برمی‌دارد و آزادشان می‌گذارد تا جان خویش را نجات دهند، یکایک، برخاسته، اعلام فداکاری می‌کنند و می‌گویند:
زندگی پس از تو را نمی‌خواهیم و خود را فدای تو می‌کنیم.43
هنگام نماز ظهر، برخی از اصحاب، خویش را سپر  تیرهای دشمن می‌کنند تا امام(ع) نماز بخوانند.44 عبّاس(ع) با لب تشنه وارد فرات می‌شود و به یاد لب‌های تشنه حسین(ع) و اطفال در خیام، آب نمی‌نوشد.45 زینب(س) برای نجات جان امام سجّاد(ع)، خویش را به خیمه آتش گرفته می‌زند. در مجلس یزید نیز وقتی به کشتن امام سجّاد (ع) فرمان می‌دهند، زینب(س) جان خویش را سپر بلا قرار می‌دهد.
نوجوانی چون قاسم(ع)، خطاب به امام خود می‌گوید:
رُوحُی لِرُوحِكَ الْفِدَاء و َ نَفْسِی لِنَفْسِك‏ الوِقاء؛46
جانم فدای جانت!
در «زیارت عاشورا» نیز به صفت فداکاری یاران امام(ع) اشاره شده است؛ آنجا که می‌خوانیم:
«الَّذِینَ بَذَلُوا مُهَجَهُمْ دُونَ الْحُسَيْن‏؛
آنان که از جان و خون خویش در راه حسین(ع) گذشتند.»
از ویژگی‌های بارز یاران و همراهان حضرت مهدی(عج) نیز ایثار است. آنان به خاطر یکدیگر، خود را به رنج می‌افکنند و در بهره‌گیری از زیبایی‌های زندگی، دیگران را بر خود پیش می‌دارند. البتّه آنان باید چنین باشند؛ زیرا آن کس که خودساخته نیست، نمی‌تواند سازندگی کند. امام باقر(ع) فرمودند:
«در زمان قیام قائم، دوران رفاقت (یگانگی) فرامی‌رسد. مردم به سراغ مال برادران خود رفته، حاجت خویش برمی‌گیرند و هیچ کس آنان را منع نمی‌کند.»47
در روایات، از یاران امام زمان(ع) علاوه بر مزامله، به رفقا نیز تعبیر شده است؛48 به معنای دوستان هم‌دل و هم‌راز، با لطف و صفا، دوستان بزم و رزم و... دوستی آنان چنان محکم است که گویا برادران واقعی‌اند و همه از یک پدر و مادرند.
«كَأَنَّما رَبّاهُم أَبٍ واحِدٍ وَ أُمٍّ وَاحدَةٍ، قُلوبُهُم مُجتَمعَةٌ بِالمَحَبَّةٍ وَ النَّصیحُةٍ؛49
گویا یک پدر و مادر، آنان را پرورانده‌اند؛ زیرا دل‌های آنان از محبّت و خیرخواهی به یکدیگر آکنده است.»

7. شهـادت‌طلبـی
در شرایطی که انسان‌ها اغلب برای زنده ماندن بیشتر تلاش می‌کنند، کسانی هم هستند که برای رسیدن به درک متعالی‌تری از فلسفه حیات، حاضرند جان خود را فدا کنند. از این‌رو، از شهادت در راه مکتب و دین خود استقبال می‌نمایند. به این روحیه که همراه با رهایی از تعلّقات دنیوی است، شهادت‌طلبی گفته می‌شود.
عاشورا، جلوه شهادت‌طلبی یاران امام حسین(ع) بود. خود آن حضرت نیز پیشتاز و الگوی این میدان بودند. امام(ع) به هنگام خروج از «مکّه» با خواندن خطبه‌ای، از زیبایی مرگ در راه خدا سخن گفتند50 و از آرزومندان شهادت خواستند که با او همراه شوند.
اگر در کلمات یاران امام حسین(ع) در شب عاشورا و در مسیر کربلا، دقّت شود، روحیه شهادت‌طلبی در گفتار و رفتار آنان به وضوح دیده می‌شود:
سپاس خدای را که با یاری کردن تو، ما را گرامی داشت و با کشته شدن همراه تو، ما را شرافت بخشید.51
حتّی نوجوانی چون قاسم(ع)، مرگ در راه خدا را شیرین‌تر از عسل دانست.52 در همان شب، حضرت عبّاس(ع)، در جمع بنی‌هاشم سخن گفت و به آنان فرمود:
یاران امام، غریبه‌اند و بار سنگین، بر دوش ماست. ما باید نخستین پیشتازان شهادت باشیم تا مردم نگویند بنی‌هاشم اصحاب را جلو انداختند و خودشان پس از کشته شدن اصحاب، به میدان رفتند.
بنی‌هاشم، همه تیغ از نیام کشیدند و به عبّاس‌بن‌علی(ع) گفتند:
ما بر همان تصمیم و آهنگی هستیم که تو هستی.53
امام نیز یاران خویش را همین‌گونه می‌شناخت؛ بنابراین وقتی احساس کرد خواهرش زینب(س) اندکی ناآرام است و در پایداری یاران تردید دارد، فرمودند:
«به خدا قسم! آنان را آزموده و امتحان کرده‌ایم. اینان شهادت‌طلبانی هستند که به مرگ انس گرفته‌اند؛ همان‌گونه که کودک به پستان مادر مأنوس است.»54
یکی از ویژگی‌های یاران امام زمان(عج) نیز شهادت‌طلبی است. امام صادق(ع) فرمودند:
«آنان از ترس خدا، بیمناکند و آرزوی شهادت دارند. خواسته‌اشان کشته شدن در راه خداست و شعارشان یالثارات الحسین؛ ای خون‌خواهان حسین! است...»55

8. آزادگی و ستم‌ستیـــزی
یکی از ویژگی‌های یاران امام حسین(ع) آزادگی و ستم‌ستیزی است. آزادگی، برتر از آزادی است و نوعی حرّیت انسان و رهایی از قید و بندهای ذلّت‌آور و حقارت‌بار است. آزادگی، زمینه ستم‌ستیزی را فراهم می‌نماید؛ زیرا روح آزادگی با ظلم‌پذیری هم‌سویی ندارد.
یاران امام حسین(ع) درجه آزادگی را نخست در خود تقویت نموده، از قید و بندهای دنیا، ثروت و مقام رهایی یافتند. از این‌رو در برابر ظلم ایستادند و شعار آزادی‌خواهی سر دادند. مسلم‌بن عقیل پیشاهنگ آزادی و آزادی‌خواهی بود. وی در هنگام رویارویی با سپاه ابن‌زیاد این رجز را خواند:
«أَقْسَمْتُ لَا أُقْتَلُ إِلَّا حُرّاً
وَ إِنْ رَأَيْتُ الْمَوْتَ شَيْئاً نُكْرا
هرچند مرگ را چیز ناخوشایندی می‌بینم، ولی سوگند خورده ام که جز با آزادگی کشته نشوم.»
همین رجز را نیز عبدالله، پسر مسلم‌بن عقیل در روز عاشورا هنگام نبرد خواند.56
مصداق بارز دیگری از این حرّیت و آزادگی، حرّبن یزید ریاحی بود. آزادگی او سبب شد که به خاطر دنیا و ریاست، خود را جهنّمی نکند و بهشت را در سایه شهادت و ستم‌ستیزی خریدار شود. به هنگام شهادت وی، امام حسین(ع) بالای سر او آمده، خطاب به او فرمودند:
«همان‌گونه که مادرت نام تو را حرّ گذاشته است، آزاده و سعادتمندی در دنیا و آخرت.»57
بی‌تردید، آزادگی و ستم‌ستیزی یاران و اهل بیت امام حسین(ع) ریشه در آزادگی امامشان دارد؛ آن امامی که مرگ در راه حق را زینت دانست و از میان دو امر، یعنی شمشیر یا ذلّت، به استقبال مرگ رفت.
«أَلَا وَ إِنَّ الدَّعِيَّ ابْنَ الدَّعِيِّ قَدْ رَكَزَ بَيْنَ اثْنَتَيْنِ السِّلَّةِ وَ الذِّلَّةِ وَ هَيْهَاتَ مِنَّا الذِّلَّه؛58
بدانید كه این فرومایه فرزند فرومایه، اینك مرا میان دو راه و دو انتخاب قرار داده است؛ بر سر دو راهی ذلّت‌پذیری و تسلیم خفّت‏بار و چقدر دور است از ما كه ذلّت و خواری را برگزینیم!»
یکی از خصوصیات یاران امام زمان(عج) نیز آزادگی و ستم‌ستیزی است. آنان نیز از قید و بندهای دنیا، ثروت و مقام رهایی یافته‌اند. همین امر موجب شده است که با ظالمان و عدالت‌ستیزان مبارزه نمایند. متأسّفانه برخی، حکومت عدالت‌گستر امام(عج) را برنمی‌تابند. جامعه آرمانی امام زمان(عج) با منافع آنان در تضادّ است. از این‌رو در برابر حکومت امام(عج) صف کشیده و ایشان چاره‌ای جز جهاد و مبارزه با آنان نخواهند داشت. بنابراین یاران امام(ع) نیز باید ستم‌ستیز باشند تا در برابر هرگونه هدایت‌گریزی و عدالت‌ستیزی به جهاد بپردازند.59 امام علی(ع) در تفسیر آیه «يُجاهِدُونَ فی‏ سَبیلِ اللَّه‏؛ در راه خداوند جهاد می‌کنند.»60 فرمودند:
«هُمْ أَصْحَابُ الْقَائِم‏؛61
آنان، یاران قائم هستند.»
یکی از برنامه‌های امام زمان(عج) عصیان‌ستیزی و عزّتمندی است.
«أَيْنَ مُبِیدُ أَهْلِ الْفُسُوقِ وَ الْعِصْيَانِ وَ الطُّغْيَان‏؛
کجاست بنیان‌کن اصحاب فسق و عصیان و طغیان؟!»
«أَيْنَ مُعِزُّ الْأَوْلِيَاءِ وَ مُذِلُّ الْأَعْدَاء؛62
کجاست عزّت‌بخش دوستان و خوارکننده دشمنان؟!»
یاران امام نیز باید عصیان‌ستیز بوده و امام خود را در نهادینه نمودن عزّت‌مندی یاری نمایند.
ویژگی‌های یاران هر دو امام(ع) سبب شد تا آنان از سوی امام خویش مورد ستایش قرار گیرند. امام حسین(ع) از یاران خود، به عنوان باوفاترین و بهترین یاران یاد کردند.63
امام علی(ع) در وصف یاران حضرت مهدی(عج) فرمودند:
«پدر و مادرم فدای گروه اندکی باد که در زمین ناشناخته‌اند!»64
امید آنکه ما نیز از آن قابلیّت برخوردار گردیم که مخاطب کلام امام(ع) باشیم؛ ان‌شاءالله.




برچسب ها :

 

زمین و زمان چشم انتظار روی توست

 انسان خفته زیر خاک منتظر بوی توست

بوی تو بوی خدا می‌دهد

انگار کسی در دلم آمدنت را ندا می‌دهد

امید دارم عمر سیاهم با تو سپید شود

 عشقم با تو بی دید شود

دفتر عمر یکی یکی در گذر است

 یازده دفتر نوشته و قلم دوازدهمی کم است

وقتی به این دفترها نگاه می‌کنم

 از سر تا اه می‌کنم

آه من آه پنچشنبه هاي توست

نگاه من نگاه جمعه‌های توست

که شاید انسان از خطا باز گردد

برای آمدن مهدی راه دعا در پیش گیرد

منبع : (کتاب از خدا تا خدا ، نویسنده مقصود شکاری خوشنام ، ص 27)




برچسب ها :




برچسب ها :

جزخداکیست که درسایه ی مهرش برویم

 

رحمت اوست که هرلحظه پناه من وتوست




برچسب ها :

اظهار محبت بیشتر: ایمان بیشتر
1- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«کلما ازداد العبد ایمانا ازداد حبا للنسآء (1); هر چه ایمان بنده زیاد شود، محبت [وی] به زن ها نیز زیاد می شود.»

دوستدار اهل بیت (علیهم السلام) دوستدار همسر است
2- امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«کل من اشتد لنا حبا اشتد للنساء حبا (2); هر کس بیشتر دوستدار ما (خاندان عصمت و طهارت) باشد، به زن ها (همسرش) نیز بیشتر دوستی می کند.»

صفای زندگی اینجاست، اینجا
3- حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام می فرمایند:
«فدارها علی کل حال واحسن الصحبة لها فیصفو عیشک (3); همیشه با همسرت مدارا کن، و با او به نیکی همنشینی کن تا زندگیت باصفا شود.»

از تکبر و خشونت بپرهیز
4- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«خیر الرجال من امتی الذین لایتطاولون علی اهلیهم و یحنون علیهم ولا یظلمونهم (4); بهترین مردان امت من، آن کسانی هستند که نسبت به خانواده خود خشن و متکبر نباشند و بر آنان ترحم و نوازش کنند و به آنان آزار نرسانند.»

سیلی، هرگز!
5- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«فای رجل لطم امراته لطمة، امرالله عزوجل مالک خازن النیران فیلطمه علی حر وجهه سبعین لطمة فی نار جهنم (5); هر کس به صورت زنش سیلی بزند، خداوند به آتشبان جهنم دستور می دهد تا در آتش جهنم هفتاد سیلی بر صورت او بزند.»

من تو را دوست دارم
6- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«قول الرجل للمراة انی احبک لا یذهب من قلبها ابدا (6); این گفتار مرد به همسرش که «من تو را دوست دارم » ، هرگز از قلب زن بیرون نمی رود.»

تامین سعادت دینی و دنیایی همسر
7- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«للمراة علی زوجها ان یشبع بطنها، و یکسو ظهرها، ویعلمها الصلاة والصوم والزکاة ان کان فی مالها حق، ولاتخالفه فی ذلک (7); حق زن بر شوهرش این است که او را سیر کند، لباس بپوشاند، نماز و روزه و زکات را - اگر در مال زن حق زکاتی است - به او یاد دهد، و زن نیز در این کارها با او مخالفت نورزد.»

این هم جهاد در راه خداست
8- امام رضا علیه السلام می فرمایند:
«الکآد علی عیاله من حل کالمجاهد فی سبیل الله (8); کسی که از راه حلال برای تامین رفاه خانواده اش تلاش می کند، همچون مجاهدی است که در راه خدا جهاد می کند.»

آیا هدیه هم می خری؟
9- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«من دخل السوق فاشتری تحفة فحملها الی عیاله کان کحامل صدقة الی قوم محاویج ولیبدا بالاناث قبل الذکور فان من فرح ابنته فکانما اعتق رقبة من ولد اسماعیل ومن اقر بعین ابن فکانما بکی من خشیة الله ومن بکی من خشیة الله ادخله الله جنات النعیم (9); هر کس به بازار رود و هدیه ای برای خانواده اش بخرد و ببرد، [پاداش او ] مانند کسی است که برای نیازمندان صدقه می برد [ . و هنگامی که هدیه را به خانه می برد]، باید، قبل از پسران، به دختران بدهد، زیرا کسی که دخترش را شادمان کند، مانند کسی است که یک بنده از فرزندان اسماعیل را آزاد کرده است. و هر کس [با دادن هدیه ای ] چشم پسری را روشن کند، گویا از ترس خدا گریسته است و هر کس از ترس خدا بگرید، خداوند او را داخل نعمت های بهشت کند.»

بازار و خرید گوشت
10- امام سجاد علیه السلام می فرمایند:
«لان ادخل السوق ومعی درهم ابتاع به لحما لعیالی وقد قرموا الیه احب الی من ان اعتق نسمة (10); برای من به بازار رفتن و خرید یک درهم گوشت برای خانواده ام که میل به گوشت دارند، از بنده آزاد کردن دوست داشتنی تر است.»

سوغاتی را فراموش نکن
11- امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«اذا سافر احدکم فقدم من سفره فلیات اهله بما تیسر (11); هرگاه یکی از شما به مسافرت رود و سپس از سفر برگردد، پس باید برای خانواده خود به اندازه ای که توانایی دارد سوغاتی بیاورد.»

برای او آرایش می کنی؟
12- امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«النسآء یحببن ان یرین الرجل فی مثل ما یحب الرجل ان یری فیه النسآء من الزینة (12); همان گونه که مردان دوست دارند زینت و آرایش را در زنانشان ببینند، زنان نیز دوست دارند زینت و آرایش را در مردانشان ببینند.»

خانه را گرم نگه دار
13- امام رضا علیه السلام می فرمایند:
«بنبغی للمؤمن ان ینقص من قوت عیاله فی الشتآء ویزید فی وقودهم (13); سزاوار است که مؤمن در زمستان از خوراک خانواده اش کم کند، و بر [چوب و زغال و] وسیله گرم کننده آنان بیفزاید.»

شاد ساختن خانواده در مناسبت های فرخنده
14- راوی می گوید به امام صادق علیه السلام عرض کردم: حق زن بر شوهرش چیست؟ حضرت فرمودند:
«. . . ولاتکون فاکهة عامة الا اطعم عیاله منها ولایدع ان یکون للعید عندهم فضل فی الطعام وان یسنی لهم فی ذلک شی ء ما لم یسن لهم فی سآئر الایام (14); . . . هر میوه ای که همه مردم از آن می خورند، باید به خانواده اش بخوراند و در روزهای عید خوراک آنان را افزایش دهد، و چیزهایی برای آنان فراهم کند که در روزهای دیگر فراهم نمی کرده است.»

تهمت و سوء ظن هرگز
15- امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«لا تقذفوا نسآءکم فان فی قذفهن ندامة طویلة وعقوبة شدیدة (15); به زنان خود تهمت نزنید [و نسبت ناروا ندهید]، زیرا در این کار، [برای شما] پشیمانی طولانی و کیفر سختی خواهد بود.»

خواب در خانه خود
16- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«هلک بذی المروة ان یبیت الرجل عن منزله بالمصر الذی فیه اهله (16); از جوانمردی دور است که [مردی] در شهری که خانواده اش هستند باشد، ولی در غیر خانه خود بخوابد.»

آداب ورود به خانه
17- امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«یسلم الرجل اذا دخل علی اهله واذا دخل یضرب بنعلیه ویتنحنح یصنع ذلک حتی یؤذنهم انه قد جآء حتی لا یری شیئا یکرهه (17); هنگامی که مرد با خانواده اش برخورد می کند، [به آنان] سلام کند و هنگام ورود با صدای کفش و با سرفه کردن، خانواده اش را از آمدن خود با خبر کند، تا اینکه چیزی نبیند که او را ناخوش آید.»

در کنار همسر نشستن
18- پیامبر عزیز اسلام صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«جلوس المرء عند عیاله احب الی الله تعالی من اعتکاف فی مسجدی هذا (18); نشستن مرد در کنار خانواده اش، نزد خدای بزرگ دوست داشتنی تر از اعتکاف [و نشستن] در این مسجد من است.»

تا کنون لقمه در دهانش گذاشته ای؟
19- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«ان الرجل لیؤجر فی رفع اللقمة الی فی امراته (19); مرد در برابر لقمه ای که در دهان زنش می گذارد پاداش می برد.»

کتک نزن، فریاد نکش!
20- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله به یکی از زنان درباره حق زن بر شوهرش می فرمایند:
«حقک علیه ان یطعمک مما یاکل ویکسوک مما یلبس ولا یلطم ولا یصیح فی وجهک (20); حق تو بر شوهرت این است که از آنچه خود می خورد به تو غذا دهد، و از آنچه خود می پوشد تو را نیز بپوشاند، و به روی تو سیلی نزند و فریاد نکشد.»

**اخلاق زن نسبت به همسر

زیور اطاعت به گردن آویز
21- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«ان للرجل حقا علی امراته اذا دعاها ترضیه واذا امرها (21) لا تعصیه ولا تجاوبه بالخلاف ولا تخالفه (22); مرد حقی بر زنش دارد [و آن حق این است که] چنانچه او را صدا زند پاسخ دهد، و هنگامی که او را دستوری دهد سرپیچی نکند و پاسخ مخالف ندهد و با او مخالفت نورزد.»

باران عشق و محبت
22- امام رضا علیه السلام می فرمایند:
«اعلم ان النسآء شتی فمنهن الغنیمة والغرامة و هی المتحببة لزوجها والعاشقة له ... (23); بدان که زنان گوناگونند، برخی از آنان دستاوردی گرانبها و تاوان [رنج های آدمی] هستند و این زن کسی است که به شوهرش محبت می کند و عاشق اوست.»

رضایت و شفاعت
23- امام باقر علیه السلام می فرمایند:
«لا شفیع للمراة انجح عند ربها من رضا زوجها (24); برای زن هیچ شفیعی نزد پروردگارش به اندازه رضایت شوهرش سودمندتر نیست.»

عطر مهر و محبت
24- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«للرجل علی المراة ان تلزم بیته وتودده وتحبه وتشفقه وتجتنب سخطه وتتبع مرضاته وتوفی بعهده ووعده (25); حق مرد بر زن این است که [زن] ملازم خانه او باشد، و به شوهرش دوستی و محبت و دلسوزی کند، و از خشم وی دوری گزیند، و آنچه را مورد رضایت اوست انجام دهد، و به پیمان و وعده وی وفادار باشد.»

سرانجام ناسپاسی
25- امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«ایما امراة قالت لزوجها: ما رایت قط من وجهک خیرا فقد حبط عملها (26); هر زنی به شوهرش بگوید: من از تو هرگز خیری ندیدم، [ثواب] کارش از بین می رود.»

لجبازی هرگز
26- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«خیر نسائکم الودود الولود المؤاتیة وشرها اللجوج (27); بهترین زنانتان زنی است که با محبت، فرزندآور و سازگار باشد، و بدترین آنان زنی است که لجباز باشد.»

خشمگین کردن شوهر هرگز
27- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«طوبی لامراة رضی عنها زوجها (28); خوشا به حال زنی که شوهرش از او راضی باشد.»

اذیت نکن
28- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«من کان له امراة تؤذیه لم یقبل الله صلاتها ولا حسنة من عملها حتی تعینه وترضیه وان صامت الدهر وقامت واعتقت الرقاب وانفقت الاموال فی سبیل الله وکانت اول من ترد النار ثم قال: وعلی الرجل مثل ذلک الوزر والعذاب اذا کان لها مؤذیا ظالما (29) ; کسی که زنی دارد که [آن زن] به او آزار می رساند، خداوند نماز و کارهای نیک زن را نمی پذیرد تا اینکه به مرد کمک و او را راضی کند، اگر چه این زن تمام عمر را روزه بگیرد و نماز بخواند و بندگان را آزاد و دارایی [اش] را در راه خدا انفاق کند . و این زن نخستین کسی است که وارد آتش جهنم می شود. سپس حضرت فرمودند: مرد نیز چنین گناه و عذابی دارد اگر زنش را آزار رساند و [به او] ستم کند.»

چگونه می توانی او را غمگین ببینی؟
29- امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«. . . سعیدة سعیدة امراة تکرم زوجها ولا تؤذیه وتطیعه فی جمیع احواله (30) ; خوشا به سعادت و خوشا به سعادت آن زنی باد که شوهرش را بزرگ دارد و به او آزار نرساند و همیشه از شوهرش فرمانبری کند.»

چشمداشت بجا و منطقی
30- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«لا یحل للمراة ان تتکلف زوجها فوق طاقته (31); برای زن جایز نیست که شوهرش را به بیش از توانایی اش مجبور کند.»

مهمان، با اجازه شوهر
31- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«ایها الناس ان لنسآءکم علیکم حقا ولکم علیهن حقا حقکم علیهن [ . . . ان ] لا یدخلن احدا تکرهونه بیوتکم الا باذنکم (32); مردم! زن های شما بر شما حقی دارند و شما هم بر آنان حقی دارید. حق شما بر آنان این است که کسی را که شما رضایت ندارید، بدون اجازه به منزلتان وارد نکنند.»

هم به استقبالش برو و هم او را بدرقه کن
32- مردی خدمت رسول خدا صلی الله علیه و آله آمد و عرض کرد: همسری دارم که هرگاه وارد خانه می شوم به استقبالم می آید، و چون از خانه بیرون می روم بدرقه ام می کند و زمانی که مرا اندوهگین می بیند می گوید: اگر برای رزق و روزی [و مخارج زندگی ] غصه می خوری، بدان که خداوند آن را به عهده گرفته است و اگر برای آخرت خود غصه می خوری، خدا اندوهت را زیاد کند [و بیشتر به فکر آخرت باشی . ] رسول خدا صلی الله علیه و آله فرمودند: «ان لله عمالا و هذه من عماله لها نصف اجر الشهید (33) ; برای خدا کارگزارانی [در روی زمین] است و این زن یکی از کارگزاران خداست که پاداش او برابر با نیمی از پاداش شهید است.»

در این کارها نیز به او کمک کن
33- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«ایما امراة اعانت زوجها علی الحج والجهاد او طلب العلم اعطاها الله من الثواب ما یعطی امراة ایوب علیه السلام (34); هر زنی که در حج و جهاد و دانش اندوزی به شوهرش کمک کند، خداوند آن پاداشی را که به زن حضرت ایوب علیه السلام داده است، به او می دهد.»

شهری در بهشت خدا
34- امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«ما من امراة تسقی زوجها شربة من مآء الا کان خیرا لها من عبادة سنة صیام نهارها وقیام لیلها ویبنی الله لها بکل شربة تسقی زوجها مدینة فی الجنة وغفر لها ستین خطیئة (35); هر زنی که به شوهرش مقداری آب دهد، برای او بهتر از عبادت یک سال است که روزهایش روزه باشد و شب هایش عبادت کند . و خداوند به جای هر مقدار آبی که به شوهرش بنوشاند، شهری در بهشت برایش می سازد و شصت گناهش را می آمرزد.»

تامین امنیت روانی همسر
35- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«حق الرجل علی المراة انارة السراج واصلاح الطعام وان تستقبله عند باب بیتها فترحب وان تقدم الیه الطست والمندیل وان توضئه وان لاتمنعه نفسهآ الا من علة (36) ; حق مرد بر زن این است که چراغ خانه را روشن سازد; غذای مطبوع فراهم کند; و تا در خانه اش به پیشواز او برود و به او خوشامد بگوید; و تشت آب و حوله را برای او آماده کند و دست های او را بشوید; و بدون دلیل (عذر شرعی) مانع شوهر نسبت به نفس خودش نشود.»
رحمت خدا از آن کدبانویان است

36- امام صادق علیه السلام از پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله روایت می کند:
«ایما امراة دفعت من بیت زوجها شیئا من موضع الی موضع ترید به صلاحا نظر الله الیها ومن نظر الله الیه لم یعذبه (37) ; هر زنی که در خانه شوهرش چیزی را برای سامان دادن وضع خانه جابه جا کند، خداوند نظر [رحمت] به او می کند. و هر کس مورد نظر [رحمت] خدا قرار گیرد، خدا عذابش نمی کند.»

خوشبوترین عطر، زیباترین لباس، نیکوترین زینت
37- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله درباره حق شوهر بر زن می فرمایند:
«علیها ان تطیب باطیب طیبها وتلبس احسن ثیابها وتزین باحسن زینتها (38) ; بر زن است که [برای شوهرش ] خوشبوترین عطرهایش را بزند و قشنگترین لباس هایش را بپوشد، و از زیباترین زینت هایش استفاده کند.»

هنر آشپزی
38- امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«خیر نسآءکم الطیبة الریح الطیبة الطبیخ التی اذا انفقت انفقت بمعروف وان امسکت امسکت بمعروف فتلک عامل من عمال الله وعامل الله لایخیب ولایندم (39); بهترین زنان شما زنی است که دارای بویی خوش و دست پختی خوب باشد. هنگامی که خرج می کند، بجا خرج کند، و هنگامی که خرج نمی کند بجا از خرج کردن خودداری ورزد. چنین زنی کارگزاری از کارگزاران خداست و کارگزار خدا نه ناامید می شود و نه پشیمان.»

آرایش فقط برای شوهر
39- پیامبر عزیز خدا صلی الله علیه و آله می فرمایند:
«ان من خیر نسآءکم . . . المتبرجة من زوجها الحصان عن غیره (40) ; بهترین زنان شما آن زنی است که برای شوهرش آرایش و زینت می کند، اما از بیگانگان خود را می پوشاند.»

از تو سپاسگزارم
40- امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«خیر نسآءکم التی ان اعطیت شکرت وان منعت رضیت (41) ; بهترین زنان شما آن زنی است که چون به او چیزی داده شود، سپاسگزاری کند و اگر به او چیزی داده نشود راضی باشد .»
 




برچسب ها :