درباره

به وبلاگ من خوش آمدید این وبلاگ جهت آشنایی با اهل بیت(ع) می باشد و شعر هایی از کتاب «از خدا تا خدا» که نوشته خودم است در اینجا قابل رویت است
منوی اصلی
جستجو
مطالب پيشين
آرشيو مطالب
تدبیر در قرآن
آیه قرآن
لوگوی دوستان
ابزار و قالب وبلاگ
لينک دوستان
پيوندهاي روزانه
نويسندگان
کاربردی

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:





آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 77
بازدید دیروز : 13
بازدید هفته : 90
بازدید ماه : 77
بازدید کل : 52284
تعداد مطالب : 573
تعداد نظرات : 1
تعداد آنلاین : 1



Alternative content


اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

سایت خدماتی بیست تولز









 

بسم اللّه الرحمن الرحیم
هر که دید از آل پیغمبر (ص) اثر
جای پای جمله شان بگذاشت سر
شربتی کز دستشان نوشیده شد
تا ابد شیرینی اش در کام بُد


شربت دیگر کسان، فرداست زهر
بدء آن خیر و نهایت شر و قهر
از تنفس پی به صاحب می بری
قطع آن دیدی ز عبرت بگذری
ای خدا! واضح مرا مشکل مدار
مشکلات دهر بر من سهل دار
چون که در دست تو باشد کن فکان
چون به دیگر سو روم در هر زمان؟
گر فراموشم بداری خویش را
یاد چیزی کی کند دردم دواء؟
از مناجاتم اگر کردی برون
کی سعیدم می نمایی از درون؟
گر به من کردی جهنم را محل
گویم: ای اهل جهنم! لاحیل
من خدایی غیر حق نشناختم
با شماها در جهان ننواختم
دوست بودم با همه یاران حق
دشمن بدکار و بدداران حق
روسیاهی در عمل این جا براند
نقطه بیضاء من در جا بماند
گرچه من این جا سیه رو آمدم
متصل با حبل مولایم شدم
من نگفتم: روسفیدم در جهان
نامه ام نبود سیه با این و آن
صاحب ودّی بدم چون مو دقیق
هم چون بودم با اودّائش رفیق
چشم من با دشمنان، روحم لطیف
من نبودم خار ره سر هر شریف
حالیا! در دوزخم بگذاشتی
ساقیا! هر تلخ، شیرین داشتی
چون ز دستت آب ریزی بنگرم
بنگرم دست تو، آبش ننگرم
گفت لقمان: تلخ، شیرین شد مرا
چون ز دست منعمم دیدم ورا
ناخنی از دست تو در لقمه ای
گر ببینم باشد احلی طعمه ای
چند پرسی: تلخ بُد یا خوشگوار؟
نیست تلخ ار می رسد از دست یار
گرچه در یاری دروغم داخل است
با دروغ دوستان کالغافل است
گر بگویی: دوستی کامل نبود
گویمت، سلمان و بوذر دل که بود؟
گر تو را باب لقائش باز شد
»
یبصر ویسمع به« آغاز شد
در نمازت خویش را بیرون نما
اجنبی را ره مده در این سرا
تا بفهمی معنی «لاحول» را
کالعدم بینی تو صاحب قول را
از تجلّی غیر لفظ آشکار
آشکارا گر بدیدی تاجدار
عشق آن باشد که در آب فرات
تشنه تر بینی تو نور کاینات
عشق آن باشد که در میدان جنگ
خود برهنه سازد از هر لبس و رنگ
عشق آن باشد که می برّید دست
دید چون یوسف (ع) ز خودبینی برست
عشق آن باشد که چون تیری کشند
بی خبر باشند غرق مهوشند
عشق آن باشد که از تکرار ذکر
بشنود مذکور ذاکر شد به سفر
آن که در هر حال، برهانش بدید
غیر او نزدش سیه بُد یا سفید
زشت و زیبا در قبالش بی جلال
لایقاس، ور بود یوسف جمال
متّکی بر نور او، مسرور شد
آمن از نزدیک و از هر دور شد
هر که از قرآن و عترت دور شد
از حظوظ آدمی مهجور شد
گر تو را تمثیل باشد رهنما
عترت و اعداء مثالش را گشا
جمع عترت بر مثال انبیا
دیگران فرعون و جمع اشقیا
خود بده انصاف در این فرقتین
قلب سالم چه بگیرد؟ بین بین
یا بگو: فرعونیم همکار او
یا بگو با موسیم(علیه السلام) هم یار او
یا بکن کاری که فرعونش فزود
یا بکن کاری که موسی(علیه السلام) می نمود
قصد با عزم و اراده اعتقاد
قابل عفو است فعلش کم زیاد
دوستی با نوریان، جذبی به نور
دوستی با ناریان، ویل و ثبور
با معاوی گر شدی چون امس غد
با علی(علیه السلام) اندر بهشتی بی مردّ
این هم آمد اختصاص اهل حق
دفتر ایمان به ما داد این ورق







برچسب ها :

ویژگی اول: جامعیت در سلوک
سه روش در مورد سیر و سلوک وجود دارد: روش «معرفة النفس»، روش «ریاضت» و روش «عشق و دلدادگی به خدا و اهل بیت عصمت و طهارت:». بعضی از بزرگان ما یک روش داشتند و این روش را تا آخر رفتند؛ ولی ایشان هر سه روش را با هم داشتند. آیت الله بهاءالدینی(ع) فرموده بود که الآن ثروتمندترین مرد جهان آیت الله بهجت است. مقصود چیست؟ اشاره کرده بودند به همین مسئله که بعضی از یک مسیر به کمال رسیدند، بعضی از دو مسیر؛ اما ایشان از سه مسیر رفتند؛ یعنی میان «معرفة النفس»، «ریاضت» و «عشق و دلدادگی» جمع کرده بودند. و به عبارت دیگر، آیت الله بهجت(ره) بین ذکر و فکر و عشق جمع کردند. ناگفته پیداست سخن دربارة این روش ها در مجال این مقاله نیست از این رو تنها به گام های ریاضت بسنده می کنیم و اینکه در مباحث مربوط به شیوه های تربیت از عشق و دلدادگی سخن خواهد رفت.
گام های ریاضت
توضیح: در همة ادیان و ملل و نحله ها و رویکردهای معنوی ریاضت وجود داشته و دارد. حضرت امیر7 در نامة 45 می فرماید: «و اِنّما هِیَ نَفْسی اُروضُها بِالتَّقوی» این نفس من است که با پرهیزگاری و تقوا به او ریاضت می دهم. و کلمة ریاضت چند بار در همین نامه آمده است.
ریاضت، شش رکن عمده دارد:
1.
اولین رکن آن، دل کندن از جاذبه ها و دل بستگی های مادی است. که انسان از تعلقات دنیوی و جاذبه های مادی مانند مقام، شهرت، پول پرستی و دنیاداری بگذرد. البته بایستی زندگی انسان به طور آبرومند اداره شود؛ اما نباید بیش از اندازه و نیاز باشد و انسان را سرگرم کند و از خدا غافل شود. دنیا و وابستگی های آن آیت الله بهجت(ره) را آلوده نساخت و همواره سعی داشت افراد را از تعلقات دنیا پرهیز دهد.
2.
دومین گام، انس با اذکار است. انسان باید اهل ذکر باشد. ذکر زبانی، ذکر عملی و ذکر قلبی. چه خوب است که انسان به جای حرف های لغو و بیهوده و پوچ، ذکر بگوید. از ایشان سؤال شد که بهترین ذکر را چه می دانید؟ ایشان فرمودند: صلوات بر محمد و آل محمد؛ به این دلیل که توحید و نبوت و امامت و معاد در این ذکر جمع است. «اللهم» نشانه اعتقاد به خدا و توحید است. «صل علی محمد»، نبوت است. «و آل محمد»، امامت است. از آن طرف می گویید: «صلّ»؛ یعنی رحمت بفرست؛ این به معنای اعتقاد به پاداش است یعنی اعتقاد به قیامت است. ایشان می فرمود: من کسی را می شناسم که چون دید اطراف ضریح حضرت ثامن الحجج7 خیلی شلوغ است و دوست داشت که بوسه ای به ضریح بزند، با چند صلوات راه برای او باز شد و خیلی راحت رفت، بوسید و برگشت. از این سخن فهمیده شد که خودشان را می گویند.
3.
سومین رکن ریاضت این است که همه هدف ها، آرمان ها، خواسته ها و لذت ها در یک هدف و آرمان خلاصه بشود و آن بندگی خداست. این رکن ریاضت واقعاً مشکل است. بندة خدا شدن و دل دادن به خدا دشوار است.
4.
چهارمین گام، مهار وسوسه ها و تخیلات درونی است. مخاطرات درونی و وسوسه هایی که به ذهن انسان می آید، او را مغلوب خودش می کند. حضرت امام راحل1 برای مهار کردن این تخیلات در کتاب چهل حدیث چند راه را بیان کرده است.
5.
پنجمین رکن، از اجتماعات معنوی غافل نماندن است؛ مانند نماز جماعت. ایشان حتی در 96 سالگی، با وجود سن بالا در نماز جماعت حضور می یافت. برخی از همراهان بسیار نزدیک آقا می گفتند که ما بارها به ایشان می گفتیم امروز به نماز جماعت نروید؛ و گاهی با اینکه چند روز مریض بودند و ما برنامه ای برای رفتن به مسجد نداشتیم و می گفتیم امروز به جماعت نروید می گفتند امروز باید برویم.
6.
ششمین رکن ریاضت، بهره گیری از فرصت های درست در ایّام الله است. ماه رجب، شعبان، رمضان و دیگر مناسبت ها از ایام الله به شمار می روند. بعضی از بزرگان این سه ماه را پشت سر هم روزه می گرفتند؛ ولی متأسفانه اینها فراموش شده. حضرت آیت الله بهجت در حالی روزه می گرفت که 96 سال داشت، کهولت سن و ضعف مزاج و ضعف بنیه مانع از این کار نمی شد.
ویژگی دوم: عمیق و وثیق بودن تهذیب باطن
دومین ویژگی سلوکی آیت الله بهجت(ره) این بود که او معتقد بود که تهذیب نفس، باید از درونْ وثیق و عمیق باشد زیرا درمان واقعی این نیست که مثلاً در هفته، دعای کمیلی بخواند و حالت خوشی پیدا کند سپس به زندگی همراه با گناه خود ادامه دهد. لذا ایشان می گفتند اولین قدم ترک حرام و انجام واجب است. اگر انسان همة نمازها و نوافل و دعاها را بخواند، ولی گناه کند، اثر نمی کند. گناه مانند علف هرزه است. اگر در باغ وجودمان علف هرزه داشته باشیم، در آن گل رشد نمی کند.
ویژگی سوم: سلوک تدریجی
ایشان معتقد بودند که سیر و سلوک تدریجی و مرحله ای است. نباید انسان بپندارد که با یک ریاضت و عبادت در مدت کوتاهی، می توان نتیجه گرفت. می گفتند راه طولانی است و باید استواری و صبوری کرد تا به نتیجه رسید. ایشان از صاحب مکتبشان آسید علی قاضی1 و او از ملاحسینقلی همدانی1 نقل می فرمودند که تا انسان گناه می کند، درهای ملکوت به روی او باز نمی شود. راه رسیدن به ملکوت، ترک گناه است.
ویژگی چهارم: توجه به ظرفیت ها
مسئلة دیگری که در واقع از ارکان مکتب تربیتی ایشان است، توجه به ظرفیت ها و استعدادهاست. افراد متفاوت اند و ظرفیت وجودی بعضی با دیگری فرق می کند، که اگر در عبادات و دستورالعمل ها از تفاوت در ظرفیت ها و استعدادها غفلت شود، سالک آسیب می بیند. ایشان بین افراد تفاوت قائل بود و به بعضی از آنها مسائل را می گفتند و به بعضی دیگر نمی گفتند.
ویژگی پنجم: عمل به دانسته ها
ایشان می فرمودند: آنچه را می دانید عمل کنید. راه کمال از اینجا آغاز می شود مثلاً می دانید که نماز اول وقت، باب عرفان است و برکاتی را به دنبال دارد. نماز را اول وقت بخوانید می دانید گناه مانع کمال است؛ ترکش کنید. روش بزرگان عمل به دانسته ها بود. این همان روشی است که قرآن کریم به آن توجه داده است و در مورد عالمان بی عمل می فرماید: «کمثلِ الحِمارِ یَحْملُ اسفاراً». و در روایات با تعابیر متعدد آمده است: «مَنْ عَمِل بِما عَلِم عَلَّمَه اللهُ عِلْمَ مَا لَمْ یَعْلَمْ؛1 هر کس به آنچه می داند عمل کند خدا آنچه را که نمی داند به او می آموزد». از این رو عمل به دانسته ها، بسیار بسیار مورد تأکید و توصیة آیت الله بهجت(ره) بود.
ویژگی ششم: عشق به اهل بیت: و توسل به آنها
آیت الله بهجت(ره) می گفتند توسل راه کمال را باز می کند البته این اندیشه را از استادش گرفته بود. حضرت آیت الله سید علی قاضی1 فرموده بود که من هر چه دارم، از دو چیز است: یکی تلاوت قرآن، دیگری زیارت عاشورا و توسل. آیت الله بهجت(ره)، شیفته و عاشق اهل بیت: بود. به حضرت سید الشهداء(ع) عشق می ورزید. یک عمر برنامة هر روزه اش این بود که بعد از نماز صبح به حرم حضرت معصومه3 مشرف شود. در زمانی که در نجف هم بودند برنامه روزانه ایشان تشرف به حرم حضرت امیرمؤمنان7 بوده است و زمانی که به مشهد نیز مشرف می شدند، زیارت حرم هر روز انجام می گرفت.
ایشان از سابق روزهای جمعه در منزلشان مجلس روضه داشتند که این برنامه بعدها در مسجد برگزار می شد، و هرگز ترک نشد. بارها دیده بودم که ایشان قبل از درس فقه و اصولشان مخصوصاً صبح ها، دل ها را به ساحت مقدس قطب عالم امکان حضرت ولی عصر(ع) توجه می دادند، و همیشه در صحبت هایشان به امام زمان7 توجه ویژه ای داشتند.
پی نوشت ها
1.
بحار الانوار، ج75، ص189.

 




برچسب ها :

فضیلت و خواص سوره های ناس و فلق

سوره ناس یکصد و سیزدهمین سوره و فلق آخرین سوره قران کریم است که هر دو در مکه نازل شده اند و ناس 5 ایه و فلق 6 آیه دارد. این دو سوره را «معوذتین»  می نامند.

در علت نامگذار ی این دو سوره به معوذتین گفته اند: رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم همواره حسینین علیهم  السلام را با این دو سوره تعویذ می نمود و با قرائت این دو سوره دو فرزندش را در پناه خداوند قرار می داد.(1)

هم چنین از امام صادق نقل شده است: لبید بن اعصم یهودی رسول خدا صلی الله علیخ وآله وسلم را سحر کرد و ایشات تحت تأثیر سحر بود مثلا وقتی می خواست از در برود در را نمی دید و با دست خود لمس می کرد. خداوند برای دفع سحر این دو سوره را نازل نمود.(2)

از رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم نقل شده است: هر کس این دو سوره را بخواند مانند این است که همه کتابهای پیامبران الهی را قرائت کرده باشد.(3)

آثار و برکات معوذتین

1) تعویذ کردن و خود را در پناه خدا قرار دادن

رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم فرمودند: چرا مردم خود را با این دو سوره تعویذ نمی نمایند برای تعویذ بهتر از این سوره ها یافت نمی شود.(4)

 با سوره های فلق و ناس می توان بهترین امنیت را برای خود و خانواده خود به وجود آورد و شر حسودان و بدخواهان را خنثی نمود.

در روایتی آمده است: هر کس سوره فلق را قرائت نماید برای او مایه شفا و امنیت از سحر و موجب رحمتی برای ثابت ماندن بر عافیت است و هر کس سوره ناس را بخواند باعث امنیت او از مکرها و حیله های شیطان و سبب رحمتی برای ثبات بر الهام است. (5)

امنیت در خواب نیز از آثاری که در پناه قرائت معوذتین می توان به آن رسید.

امام باقر علیه السلام می فرمایند: هر کس در خواب چیزی موجب ناراحتی او می شود وقتی به رختخوابش می رود سوره های فلق و ناس و آیة الکرسی را قرائت نماید.(6)

2) درمان بیماری و دفع سحر

در روایت آمده است: رسول خدا هر گاه یکی  از اعضای بدنش درد می گرفت سوره های توحید و فلق و ناس را بر کف دست راستش می خواند آنگاه بر موضع درد ست می کشید.(7)

از امام باقر علیه السلام نیز نقل شده است: همانا رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم درد شدیدی داشت و بسیار ناراحت بود جبرئیل و میکائیل به نزد او آمدند. جبرییل نزدیک سر او نشست و میکائیل نزد پای او. جبرئیل او را با سوره فلق و میکائیل او را با سوره ناس تعویذ کرد. (8)

هر کس سوره های «فلق» و «ناس» را هر شب قرائت نماید از شر جن و و وسوسه های شیطانی در امان خواهد بود و هر که آن را نوشته و بر کودکی بیاویزد از شر جن و آزار دهنده ها مصون است.(9)

3) بخشش گناهان

در سخنی از رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم آمده است: هر که سوره های توحید و ناس و فلق را هر شب 10 مرتبع بخواند مانند این است که تمام قران را قرائت کرده و از گناهانش خارج می شود مانند روزی که از مادر متولد شده است و اگر در آن روز یا شب بمیرد به مرگ شهادت مرده است.(10)

4) فرزند دار شدن

هر یک از فاتحة الکتاب و آیه الکرسی و اخلاص و ناس و فلق و کافرون را 70 مرتبه بر آب نیسان بخواند به روایتی قدر را هم بخواند بعد از ان اذکار تکبیر و لا اله الا الله و صلوات را هم به همین اندازه بگوید بعد از این کارها به مدت هفت روز پی در پی صبح و شام قدری از آن آب را بیاشامد خداوند او را شفا می دهد و اگر ناتوانی جنسی دارد درمان می شود و و اگر فرزند دختر یا پسری بخواهد خداوند به او عطا می کند...(11)

____________________

پی نوشت:

(1) المناقب ابن شهر آشوب،ج3، ص155

(2) طب الائمه، ص114

(3) مجمع البیان، ج10، ص491

(4) الدر المنثور، ج6، ص415

(5) مستدرک الوسائل، ج4، ص370

(6) من لا یحضره الفقیه، ج1، ص469

(7) مستدرک سفینة البحار، ج7، ص476

(8) بحارالانوار، ج18، ص71

(9) المصباح کفعمی، ص461

(10) البلد الامین، ص33

(11) زادالمعاد، ص479

منبع: «قرآن درمانی روحی و جسمی، محسن آشتیانی، سید محسن موسوی»




برچسب ها :

به نام خداوند بخشنده بخشایشگر

بگو: پناه می ‏برم به پروردگار مردم، (۱)

به مالك و حاكم مردم، (۲)

به (خدا و) معبود مردم، (۳)

از شر وسوسه‏گر پنهانكار، (۴)

كه در درون سینه انسانها وسوسه می كند، (۵)

خواه از جن باشد یا از انسان! (۶)

 




برچسب ها :

برای عقل طبق مشربها و مبانی مختلف تعاريف گوناگونی ارائه شده است، اما طبق آنچه در منابع دينی آمده است، گاهی به عنوان «اَلْعَقْلُ ما عُبِدَ بِهِ الرَّحْمانُ؛ عقل چيزی است كه خدا به وسيله آن بندگی می شود.» و گاهی به عنوان حجت باطنی خداوند معرّفی شده است. (4)
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله در تعريف آن می فرمايد: «اِنَّ الْعَقْلَ عِقالٌ مِنَ الْجَهْلِ وَالنَّفْسَ مِثْلُ اَخْبَثِ الدَّوابِّ فَاِنْ لَمْ تُعْقَلْ حارَتْ فَالْعَقْلُ عِقالٌ مِنَ الْجَهْلِ؛(5)همانا عقل زانوبندی است بر ناداني. و نفس (اماره) مانند پليدترين جانوران است كه اگر پايش بسته نشود، به بيراهه می رود و سرگردان می شود. پس عقل زانوبند نادانی است. » اين تعريف به نوعی همان تعريف اولی است؛ منتها با اين توضيح كه انسان زمانی خدايش را بندگی می كند كه نفس اماره تحت كنترل عقل قرار گرفته باشد.
در جای ديگر فرمود: «اَلْعَقْلُ نُورٌ خَلَقَهُ اللّهُ لِلاِْنْسانِ وَجَعَلَهُ يُضيءُ عَلَی الْقَلْبِ لِيَعْرِفَ بِهِ الْفَرْقَ بَيْنَ الْمُشاهَداتِ مِنَ الْمُغَيَّباتِ؛(6) عقل نوری است كه خداوند آن را برای انسان آفريد و آن را روشنگر قلب (و روح) قرار داد تا در پرتو آن فرق بين آنچه كه آشكار است و آنچه كه پنهان است را بشناسد.»
شايد مراد اين باشد كه با عقل آنچه از ديده نهان است، درك می شود، مانند وجود خداوند متعال، واقعيت داشتن عالم آخرت و بهشت و جهنم، و.... آري، وقتی عقل بر نفس و هواهای نفسانی تسلّط يافت، روح و قلب انسان نيز روشن و بينا می شود و با واقعيات ناديدنی آشنا خواهد گشت.

ب. جايگاه و عظمت عقل
ارزش و عظمت عقل و خرد بر هيچ كسی پوشيده نيست. بشر در هر امری با هم اختلاف نظر داشته باشد، در ارزش عقل اتفاق نظر دارد. و از مهم ترين عوامل برتری انسان بر موجودات ديگر همين دارا بودن عقل بالنده و انديشه زاينده اوست.

1. عظيم ترين خلقت
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله در كلام ژرف و عميق خويش به ارزش و قيمت عقل اين چنين اشاره دارد: «وَ اِنَّ اللّهَ خَلَقَ الْعَقْلَ فَقالَ لَهُ اَقْبِلْ فَاَقْبَلَ وَ قالَ لَهُ اَدْبِرْ فَاَدْبَرَ فَقالَ اللّهُ تَبارَكَ وَ تَعالی وَ عِزَّتی وَ جَلالی ما خَلَقْتُ خَلْقا اَعْظَمَ مِنْكَ وَ لا اَطْوَعَ مِنْكَ بِكَ اُبْدِءُ وَ بِكَ اُعيدُ لَكَ الثَّوابُ وَ عَلَيْكَ الْعِقابُ؛(7) و به راستی خداوند عقل را آفريد و به او فرمود: رو كن! پس او رو كرد. سپس فرمود: برگرد! پس او برگشت. آن گاه خدای تبارك و تعالی فرمود: به عزت و جلالم سوگند كه من آفريده ای از تو بزرگوارتر و فرمانبردارتر نيافريدم. به تو آغاز می كنم و به تو برمی گردانم. معيار ثواب و كيفر تويي.»

كلمات ژرف حضرت جايی برای توضيح نمی گذارد و به خوبی روشن است كه عظيم ترين موجود الهي، فرمانبردارترين خلقت خداوند، و معيار و ميزان تكليف و عقاب و ثواب، عقل خدادادی است.

2. قوام انسان به عقل اوست
ركن اساسی انسانيت انسان و ستون نگه دارنده دين انسان، عقل و خرد اوست؛ لذا آن پيامبر رحمت صلی الله عليه و آله فرمود: «قِوامُ الْمَرْءِ عَقْلُهُ وَ لا دينَ لِمَنْ لا عَقْلَ لَهُ؛(8) قوام (ركن نگه دارنده) مرد، خرد اوست و كسی كه خرد ندارد، (در واقع) دين ندارد.»

3. عامل تقرّب
عده ای در محضر پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله از مردی تعريف و تمجيد می كردند تا آنجا كه تمام صفات نيك او را برشمردند. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «كَيْفَ عَقْلُ الرَّجُلِ؛ عقل اين مرد در چه پايه ای است؟ » در پاسخ گفتند: ای رسول خدا! ما از تلاش او در عبادت و كارهای نيك او گزارش می دهيم و شما درباره عقل او از ما پرسش می كني! «فَقالَ اِنَّ الاَْحْمَقَ يُصيبُ بِحُمْقِهِ اَعْظَمَ مِنْ فُجُورِ الْفاجِرِ وَاِنَّما يَرْتَفِعُ الْعِبادُ غَدا فِی الدَّرَجاتِ وَ يَنالُونَ الزُّلْفی مِنْ رَبِّهِمْ عَلی قَدْرِ عُقُولِهِمْ؛(9) پس حضرت فرمود: شخص احمق به خاطر حماقتش بيشتر ضربه می خورد تا شخص فاجر (و بدكار) به خاطر فجورش و همانا مردم در فردای قيامت به اندازه خردشان به درجات برآيند و به پروردگارشان تقرب يابند.»
به اين نكته نيز بايد توجه نمود كه رفتار نيك انسان در ازدياد و شكوفايی خرد نقش تعيين كننده ای دارد؛ چنان كه رفتار نادرست در عدم رشد آن سهيم می باشد. به همين جهت، پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «وَالْعَقْلُ يُلْهِمُهُ اللّهُ السُّعَداءَ وَ يَحْرِمُهُ الاْشْقِياءَ؛(10) خداوند عقل را به نيك بختان دهد و از بدبختان (بر اثر رفتار شقاوت آورشان(دريغ نمايد.»

ج. موجب كمال و سعادت
از مطالب پيش گفته، اشاراتی به كمال زايی و سعادت آفرينی عقل به دست آمد، ولی از آنجا كه نقش عقل در كمال و سعادت انسان نقش كليدی است، نكات بيشتری را از كلمات رسول اعظم اسلام صلی الله عليه و آله در اين باره بيان می داريم.

1. منشأ تمام خوبيها
آن حضرت در اين باره می فرمايد: «اِنَّما يُدْرَكُ الْخَيْرُ كُلُّهُ بِالْعَقْلِ؛(11) همانا هر خيری با عقل درك می شود.»

2. سرچشمه صفات نيك
تمام صفات اخلاقی شايسته و رفتارهای نيك و بايسته ريشه در عقل و خرد انسانی دارد. راز اينكه پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله دارای خُلق عظيم و رفتار نيكو بوده، اين است كه برخوردار از عقل كامل بود، و اين حقيقت در رفتار او تبلور يافته و در گفتار آن حضرت نيز منعكس شده است، آنجا كه فرمود: از عقل، بردباری نشأت گرفت و از بردباري، دانش و از دانش، هوشياری و از هوشياري، پاكدامنی و از پاكدامني، خويشتن داری و از خويشتن داري، حياء و از حياء، وقار و از وقار، پايداری بر كار خوب و از پايداری بر كار خوب، بيزاری از كار بد، و از بيزاری از كار بد، پيروی از اندرزگو. پس اين ده نوع از انواع اخلاق نيك است و هر كدام از اين ده دسته، ده نوع ديگر را در بردارند.» (12)
و ارزش اصلی آن اوصاف اخلاقی اين است كه ريشه در عقل و خرد دارد، وگرنه صرف بروز اوصاف نيك نمی تواند مظهر ارزش باشد.
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «اَلْحَياءُ حَياءانِ حَياءُ عَقْلٍ وَ حَياءُ حُمْقٍ فَحَياءُ الْعَقْلِ الْعِلْمُ وَحَياءُ الْحُمْقِ الْجَهْلُ؛(13) حياء دو گونه است: حياء خردمندانه، و حياء احمقانه. پس حياء خردمندانه (نشانه (دانش است و حياء احمقانه (از سر (نادانی است.»

3. راهنمای انسان
عقل حجت باطنی الهی است كه دست انسان را در بسياری از امور گرفته، به سوی حقيقت و راستی رهنمون می سازد، و اينكه می بينيم بسياری از انسانها با داشتن عقل به بيراهه می روند، رازش اين است كه عقل آنها در گرو هوس قرار گرفته است كه «كَمْ مِنْ عَقْلٍ اَسيرٍ تَحْتَ هَوی اَميرٍ؛(14) چه بسيار عقلی كه زير سلطه هوس به گرو رفته است.»
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله درباره نقش هدايتی عقل فرمود: «اَلْعِلْمُ خَليلُ الْمُؤْمِنِ وَالْحِلْمُ وَزيرُهُ وَالْعَقْلُ دَليلُهُ؛(15) دانش (به عنوان ثمر عقل) دوست صادق مؤمن است و بردباری وزير اوست و عقل راهنمايش.»
در حديث ديگر فرمود: «اِسْتَرْشِدُوا الْعَقْلَ تُرْشَدُوا، وَ لا تَعْصُوهُ فَتَنْدِمُوا؛(16) از عقل ارشاد بخواهيد كه هدايتتان می كند و از فرمان عقل سرپيچی نكنيد كه پشيمان می شويد.»

د. برترين عقلها
عقل انسان دارای مراتب و درجاتی است. برترين عقلها، آن است كه انسان را به سوی اهداف نورانی هدايت كند. و شناخت انسان را نسبت به خالق هستي، جهان شناسي، و انسان شناسی بيشتر سازد. در اين ميان، شناخت خداوند و درك عظمت او و در نتيجه، اطاعت و فرمانبری او، از جايگاه ويژه برخوردار است. حضرت ختمی مرتبت صلی الله عليه و آله با توجه به اين نقش عقل، می فرمايد: «اَكْمَلُ النّاسِ عَقْلاً اَخْوَفُهُمْ لِلّهِ وَاَطْوَعُهُمْ لَهُ وَ اَنْقَصُ النّاسِ عَقْلاً اَخْوَفُهُمْ لِلسُّلْطانِ وَ اَطْوَعُهُمْ لَهُ؛(17) كامل ترين مردم از لحاظ خرد، خداترس ترين و فرمانبردارترين آنان از خداست و كم خردترين مردم، بيمناك ترين و فرمانبردارترين آنان از سلطان (ستمگر) است.»
عقل هر چه بيشتر با خدا آشنا شود و از او اطاعت و پيروی نمايد، رشد بيشتری خواهد كرد و به اوج كمال خود خواهد رسيد. امام حسين عليه السلام فرمود: «لا يَكْمُلُ الْعَقْلُ اِلاّ بِاتِّباعِ الْحَقِّ؛(18) عقل كمال نخواهد يافت، جز با پيروی كردن از حق (و خداوند متعال حق مطلق است) .»
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله در اين زمينه فرمود: «قَسَّمَ اللّهُ الْعَقْلَ ثَلاثَةَ اَجْزاءٍ فَمَنْ كُنَّ فيهِ كَمَلَ عَقْلُهُ وَمَنْ لَمْ يَكُنْ فَلا عَقْلَ لَهُ: حُسْنُ الْمَعْرِفَةِ بِاللّهِ وَ حُسْنُ الطّاعَةِ لِلّهِ وَ حُسْنُ الصَّبْرِ عَلی اَمْرِ اللّهِ؛(19)خداوند عقل را سه قسمت كرد كه هر كس همه آنها را داشته باشد، عقل او كامل است و هر كس همه را دارا نباشد، از عقل بی بهره است: خوب شناختن خدا، و نيكو اطاعت كردن برای خدا، و خوب پايداری نمودن بر فرمان خدا.»

ه. نشانه های خردورزان
بسيارند كسانی كه ادعای خردورزی می كنند و گاه خود را برترين خردورز معرّفی می كنند، در حالی كه هر مدعی خردي، نمی تواند خردورز باشد. چه بسيار كسانی هستند كه به جای عقل، از شيطنت و حيله گری برخوردارند و همچون عمروعاص برای هر كاري، حيله ای و برای هر حقّي، باطلی و برای هر راستي، دروغ پيش ساخته ای دارند؛ اين افراد هرگز از نظر دينی خردمند و عاقل به حساب نمی آيند. برای تشخيص اين امر، رسول هدايت، حضرت محمد صلی الله عليه و آله نشانه های خردمندان را به جامعه و مردم معرّفی كرده است كه به نمونه هايی اشاره می شود.

1. حلم و تواضع و تدبر
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: صفت خردمند اين است كه در برابر برخورد جاهلانه، بردباری پيشه سازد و از كسی كه به او ستم كرده، درگذرد و نسبت به زيردست خويش فروتن باشد و بر بالادست خود در دست يافتن به كار نيك، سبقت گيرد و هرگاه بخواهد سخن گويد، تدبر كند، اگر خير است، بگويد و سود برد و اگر آن سخن بد است، خاموشی گزيند تا سالم بماند و چون با فتنه ای مواجه شود، به خدا پناه برد و دست و زبانش را نگاه دارد و چون فضيلتی بيند، آن را غنيمت شمارد. شرم و حياء از او جدا نشود و حرص و آزمندی از او بروز نكند. پس اينها ده خصلت است كه خردمند به وسيله آنها شناخته می شود. »(20)

به راستی اگر در فردی اوصاف دهگانه فوق جمع شود، آن فرد از هر جهت ساخته شده است و اگر جامعه ای از چنين افرادی تشكيل شود، قطعا جامعه ای سعادتمند و خوشبخت خواهد بود.

2. اطاعت خدا
يكی از مشكلات جدی جوامع بشري، مخصوصا جوامع ديني، منحرف شدن واژه ها از مفهوم و معنای خود است. با انحراف واژه ها و ارائه تفسير ناصحيح از آنها مردم نيز به انحراف كشيده می شوند.
نقل شده كه مردی مسيحی اهل نجران وارد مدينه شد كه دارای زبان گويا و رفتاری باوقار و پرهيبت بود. كسی گفت: ای رسول خدا! اين مرد مسيحی چه خردمند است! پس آن حضرت گوينده را از اين سخن منع كرد و فرمود: «خاموش باش! خردمند كسی است كه خدا را يگانه شمارد و در طاعت او كوتاهی ننمايد. »(21)

3. فراگيری علم و نشر آن
يكی ديگر از نشانه های خردمندان، فراگيری علم و دانش است. پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله در همين راستا فرمود: «اَرْبَعَةٌ تَلْزَمُ كُلَّ ذی حِجی وَ عَقْلٍ مِنْ اُمَّتي، قيلَ: يا رَسُولَ اللّهِ ما هُنَّ؟ قالَ: اِسْتِماعُ الْعِلْمِ وَ حِفْظُهُ وَ نَشْرُهُ وَ الْعَمَلُ بِهِ؛(22) چهار چيز است كه هر هوشمند و خردمندی از امت من بايد به آنها پايبند باشند. عرض شد: ای پيامبر خدا! آنها چيست؟ فرمود: شنيدن علم، حفظ آن، نشر آن، و عمل نمودن به آن.»

4. مدارای با مردم
قطعا زندگی در جوامع امروزی با تنشها و برخوردهای ناروا همراه است، مخصوصا برای كسانی كه در رأس هرم هدايت مردم قرار دارند. نيشها و انتقادهای تند و زننده، هميشه انسان را آزار می دهد. آنچه رنج اين گونه برخوردها را كم می كند، مدارا و گذشت است. از اين رو، يكی از اوصاف خردمندان اين است كه اهل مدارا و سازگاری با مردم هستند.
پيامبر اكرم صلی الله عليه و آله فرمود: «رَأْسُ الْعَقْلِ بَعْدَ الاْيمانِ بِاللّهِ مُداراةُ النّاسِ فی غَيْرِ تَرْكِ حَقٍّ؛(23) سرلوحه عقل پس از ايمان به خدا، مدارا كردن با مردم بدون فاصله گرفتن از حق می باشد. »
و چه زيباست سروده حافظ كه می گويد:
آسايش دو گيتی تفسير اين دو حرف است

با دوستان مروّت با دشمنان مدارا

5. دوری از دنيا و آمادگی برای آخرت
بی شك هر انسانی كه كمترين بهره ای از عقل داشته باشد، منافع خود را تشخيص می دهد و سعی می كند هميشه راهی را انتخاب كند كه به بيشترين و بهترين و بادوام ترين منفعت منتهی شود. اين مطلب در منافع مادی به خوبی برای همه قابل تشخيص و انتخاب است؛ اما آنچه كه به عقل ژرف انديش نياز دارد، تشخيص برتری آخرت بر دنيا و بی بها دانستن دنيا در مقابل بهشت و نعمتهای جاودان آن است. اين را فقط خردمندان راستين درك می كنند و از خدا نيز تمنا دارند.
رسول اكرم صلی الله عليه و آله در اين زمينه فرمود: «اَلا وَ اِنَّ مِنْ عَلاماتِ الْعَقْلِ التَّجافِی عَنْ دارِ الْغُرُورِ وَ الاْنابَةَ اِلی دارِ الْخُلُودِ وَ التَّزَوُّدَ لِسُكْنَی الْقُبُورِ وَ التَّأَهُّبَ لِيَوْمِ النُّشُورِ؛(24) بدانيد به راستی از نشانه های خرد دوری كردن از (دنيا و) خانه غرور و بازگشت به سوی خانه جاودان (آخرت) و زاد و توشه فراوان تهيه كردن برای سكونت در قبر و آمادگی برای روز حساب (و قيامت) است.»




برچسب ها :


پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله تا آخرين روزهای رحلت خويش از يك نگرانی و ناراحتی درونی شديدا رنج می برد. اساسا برای يك شخصيت والای آسمانی كه نتيجه تمام زحمات خود را در تداوم رهبری آينده اسلام بوسيله فردی شايسته می انديشيد، مسئله امامت و رهبری امت اسلام، مهمترين دغدغه خاطر به شمار می آمد. حضرت رسول اكرم صلی الله عليه وآله كه از انديشه برخی افراد فرصت جو و رياست طلب در انحراف مسئله جانشيني، آگاهی داشت و از سرنوشت آن شديدا بيمناك بود، بارها بر اين مهم تصريح نموده و به جانشينی علی عليه السلام بعد از رحلت خويش تاكيد كرده بود. اوج اين رهنمودها در حادثه غدير بود كه 70 روز قبل از رحلت آن حضرت اتفاق افتاد. در آن روز تاريخی كه با حضور يكصد هزار تن از مسلمانان و بعد از نزول آيه بلاغ (1)، وصايت و ولايت حضرت امير مؤمنان علی عليه السلام رسما اعلام گرديد و با نزول آيه اكمال (2)، اين مراسم سرنوشت ساز پايان پذيرفت، باز هم نگرانی حضرت رسول صلی الله عليه وآله رفع نشد. پيامبر دورانديش اسلام صلی الله عليه وآله پيش بينی می كرد كه در آينده ای نزديك رهبری حكومت اسلامی را عده ای از محور خارج كرده و افراد جاه طلب، علی عليه السلام را از خلافت دور نموده و مسلمانان را از رهبری آن يگانه دوران محروم كنند. بدين جهت گاهی اين نگرانی خود را اظهار نموده و به علی عليه السلام می فرمود: «من می ترسم اگر با آنان بر سر خلافت و رهبری پافشاری كرده و به نزاع برخيزي، تو را به قتل برسانند. » (3)

اگر آن نامه را می نوشت!
به اين جهت حضرت رسول صلی الله عليه وآله در يكی از واپسين روزهای حيات خود كه در بستر بيماری بود و برخی از سران اصحاب به عيادتش آمدند، بعد از اينكه اندكی سر به زير انداخته و مدتی فكر نمود، رو به حاضرين كرده و فرمود: «ايتونی بدواة وصحيفة اكتب لكم كتابا لاتضلوا بعده; (4) برايم كاغذ و دواتی بياوريد، تا برای شما نامه ای بنويسم كه بعد از آن گمراه نشويد. »
در اين هنگام عمر بن خطاب بدون رعايت احترام پيامبر و با لحنی كاملا بی ادبانه به ساحت مقدس نبی اكرم جسارت كرده و گفت: «بيماری بر او غلبه كرده، با داشتن قرآن ما به چيز ديگری نياز نداريم. » (5)
سعيد بن جبير می گويد: ابن عباس با اظهار تاسف شديد از نوشته نشدن نامه پيامبر چنين می گفت: «روز پنجشنبه عجب روز دردناك و مصيبت باری برای مسلمانان بود!» آنگاه در حالی كه از شدت ناراحتی اشك بر گونه هايش سرازير بود، واقعه آن روز را توضيح می داد. (6)

بديهی است كه هدف پيامبر از نوشتن نامه همان تحكيم وصايت و خلافت اميرمؤمنان علی عليه السلام و تبيين خط رهبری آينده جهان اسلام بود، به دليل اينكه:
1 - نگرانی پيامبر هنوز از تثبيت رهبری آينده رفع نشده بود و آن مسئله حياتی دنيای اسلام همچنان موجب دغدغه خاطر پيامبرصلی الله عليه وآله و اشتغال فكری او محسوب می شد.
2 - حضرت رسول اكرم صلی الله عليه وآله در اين مورد فرمود: می خواهم نامه ای بنويسم كه بعد از من گمراه نشويد و اين عينا همان عبارتی است كه در حديث ثقلين بكار برده است. با ملاحظه اين دو حديث می توان فهميد كه هدف پيامبر نوشتن چيزی محكمتر از حديث ثقلين و حديث غدير در مورد رهبری اهل بيت عليهم السلام بوده است.
3 - مهمتر از اين، مخالفت سرسختانه خليفه دوم - كه به هنگام رحلت پيامبر در سقيفه بنی ساعده شورای خلافت و رهبری تشكيل داده و با زير پا گذاشتن تمام گفتارها و وصيتهای پيامبرصلی الله عليه وآله در مورد زمامداری آينده مسلمانان تصميم گيری كرد - می باشد و از شدت عصبانيت وی می توان هدف پيامبر را حدس زد. (7)
4 - ابن حجر هيثمی(8) در الصوائق المحرقه روايتی نقل كرده كه نشانگر تلاشهای مكرر پيامبرصلی الله عليه وآله در آخرين لحظات زندگی بر مسئله امامت و ولايت علی عليه السلام است. او می گويد: پيامبر خداصلی الله عليه وآله در حالی كه آخرين روزهای عمر شريف خود را سپری می كرد و در اطراف او يارانش گرد آمده بودند، خطاب به آنان فرمود: ای مردم! من به زودی از ميان شما خواهم رفت، آگاه باشيد! من در ميان شما كتاب خدا و عترتم را كه اهل بيت من هستند باقی می گذارم. سپس دست علی عليه السلام را گرفته و بالا برده و فرمود: «هذا علی مع القران والقران مع علی لايفترقان... ; (9) اين علی همراه با قرآن و قرآن هم همراه اوست و اين دو از هم جدا نمی شوند.... »

رهنمود به زمامداران
حضرت رسول صلی الله عليه وآله كه در طول حيات و بويژه در زمان رسالت خود حامل وحی الهی و امين خداوند بر مردم بود و با گفتار و كردار خود احكام الهی را به مردم ابلاغ و اعلان می نمود، در آخرين لحظات زندگی نيز از اين سيره الهی خويش دست نكشيد. آن بزرگوار با اينكه از بيماری شديدا رنج می برد، برای آخرين بار و با زحمت تمام به ميان جمعيت آمده و بر ارزشهای اسلامی كه در راه استقرار آنها هستی خويش را وقف نموده بود، تاكيد كرده و بار ديگر به مسلمانان در پاسداری از آيين اسلام سفارش نموده و هشدار داد.
پيامبری كه احترام به حقوق فردی و اجتماعی مسلمانان را در طول 23 سال به آنان آموخته و خود عملا آنرا رعايت كرده بود، در واپسين دم حيات نيز به اين امر مهم همت گماشت.
شيخ صدوق می گويد: حضرت خاتم الانبياءصلی الله عليه وآله در آخرين روزهای حيات خويش به بلال فرمود: به مردم بگو در مسجد جمع شوند. و آنگاه حضرت عمامه بر سر بست و با تكيه به كمان خويش برفراز منبر آمد و بعد از سپاس و ستايش پروردگار، خطاب به مردم فرمود: ای مسلمانان! من چگونه پيامبری برای شما بودم؟ آيا برای هدايت و تربيت شما تلاش نكردم؟ آيا شما در مقابل، دندانهايم را نشكستيد و پيشانيم را بر خاك نماليديد تا اينكه خون بر چهره ام روان شده و محاسنم را فرا گرفت؟ آيا من از دست افراد نادان سختيها و مشقتها نكشيدم؟! گفتند: بلی يا رسول الله! تو پيامبری صبور و شكيبا بودی و ما را از زشتيها و منكرات جلوگيری می كردي، خداوند به تو بهترين پاداش عنايت كند. پيامبرصلی الله عليه وآله فرمود: خداوند به شما هم پاداش دهد.
آنگاه رسول الله صلی الله عليه وآله ادامه داد: پروردگارم حكم كرده و سوگند ياد نموده كه از ستم هيچ ستمكاری نگذرد، شما را به خدا هر كدام از شماها كه در گردن من حقی داريد، برخيزيد و دادخواهی كرده و از من قصاص كنيد، چرا كه قصاص دنيا در پيش من از آخرت - كه در برابر فرشتگان و پيامبران خواهد بود - بهتر است.
در اين هنگام مردی به نام سوادة بن قيس از آخرين صفهای مردم برخاسته و عرضه داشت: يا رسول الله! پدر و مادرم فدايت باد، هنگامی كه از سفر طائف برمی گشتی به استقبالت آمدم، تو سوار بر ناقه غضباء بودی و تازيانه ممشوق را در دست داشتي، وقتی خواستی تازيانه را بلند كنی و به شتر بزنی به شكم من خورد، نمی دانم عمدی بود يا نه؟! پيامبر فرمود: به خدا پناه می برم بر اينكه عمدی باشد. سپس به بلال فرمود: ای بلال! برخيز، به منزل فاطمه عليها السلام برو و تازيانه ممشوق را بياور.
هنگامی كه بلال تازيانه را آورد، پيامبرصلی الله عليه وآله فرمود: آن مرد كجاست؟ هنگامی كه آمد، حضرت فرمود: نزد من بيا و از من قصاص كن، تا راضی شوی. سواده گفت: يا رسول الله شكمت را برايم برهنه كن! چون در آن هنگام شكم من برهنه بود، هنگامی كه پيامبرصلی الله عليه وآله پيراهن خود را كنار زد، سواده بعد از اخذ اجازه، بر بدن مبارك پيامبر بوسه زد. رسول خداصلی الله عليه وآله فرمود: ای سوادة بن قيس! آيا مرا عفو می كنی يا قصاص می كني؟ عرضه داشت: يا رسول الله! من شما را عفو می كنم. پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله دست به دعا برداشته و فرمود: «اللهم اعف عن سوادة بن قيس كما عفی عن نبيك محمد; (10) خدايا از گناهان سواده بن قيس درگذر چنانكه او از پيامبرت محمد درگذشت. »

در انديشه بيت المال
در فرهنگ اسلام بيت المال و اموال عمومی در دست حاكمان نوعی امانت محسوب می شود و زمامداران در حكومت اسلامی موظفند در حمل و نقل و حفظ و نگهداری و تقسيم و تخصيص بيت المال، كمال كوشش را انجام دهند و در محافظت از اين مانت سنگين، امانتدار خوبی باشند. امير مؤمنان علی عليه السلام در اين مورد فرمود: «والله ما هو بكد يدی ولا تراثی من الوالد ولكنها امانة اودعتها فانا اؤديها الی اهلها; (11) به خدا سوگند! اين مال (اموال حكومتي) حاصل دست رنج من و يا ميراث پدرم نمی باشد، بلكه اين امانت است و به من سپرده شده و من آنرا به اهلش می رسانم. »
مطمئنا علی عليه السلام اين شيوه امانتداری در بيت المال را از پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله آموخته بود. حضرت رسول صلی الله عليه وآله همچنانكه در مدت عمر خود بعنوان امانتدار مردم معروف بود، چه قبل از بعثت و چه بعد از آن، در آخرين لحظات حيات خويش بر اين خصلت نيكو و پسنديده اصرار ورزيده و به مسلمانان رسم امانتداری و به زمامداران آيين حكمرانی و عدالت گستری را می آموخت.
روش پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله در تقسيم بيت المال چنين بود كه در نخستين فرصت آنرا به دست اهلش می رساند و از نگهداری و طول دادن در تقسيم آن شديدا خودداری می كرد. برای توضيح سخن و تبيين سيره حكومتی پيامبر، نقل روايتی در اين زمينه مناسب می نمايد:
عثمان بن عفان می خواست ابی ذر غفاری را به علت امر به معروف و نهی از منكر و خروش بر عليه ناعدالتيهای موجود جامعه، از مدينه به ربذه تبعيد كند، بدين جهت ابوذر را در حالی كه از ناتوانی بر عصايی تكيه كرده بود به دربار عثمان آوردند، ابوذر هنگام ورود، مشاهده كرد كه در مقابل خليفه، صد هزار درهم موجود است و ياران و بستگان و اطرافيانش گرد او ايستاده و با چشم طمع به آن پولها می نگرند و انتظار دارند كه عثمان آنها را در ميان آنان تقسيم كند.
ابوذر به عثمان گفت: اين پولها از كجا آمده است؟ عثمان پاسخ داد: عوامل حكومت اينها را از برخی نواحی آورده اند، صد هزار درهم است، منتظرم كه همين مقدار هم برسد، بعد در مورد آن تصميم بگيرم. ابوذر گفت: ای عثمان! آيا صدهزار درهم بيشتر است يا 4 دينار؟
عثمان گفت: خوب، معلوم است صدهزار درهم!
ابوذر گفت: ای عثمان! آيا به ياد می آوری هنگامی كه من و تو، با هم در يك شبی به حضور حضرت رسول اكرم صلی الله عليه وآله رسيديم و آن حضرت را محزون و اندوهناك ديديم؟... آن شب گذشت، و ما صبح دوباره به حضور مبارك حضرت رسول صلی الله عليه وآله رسيديم، پيامبر را با لبی خندان و چهره ای شادمان يافتيم، من عرض كردم: پدر و مادرم فدای تو، شب گذشته به حضورت آمديم، غمگين و ناراحت بودی اما امروز تو را خندان و خوشحال می بينيم، علت چيست؟ پيامبرصلی الله عليه وآله فرمود: بلی درست است، شب گذشته از بيت المال مسلمين چهار دينار نزدم بود و آن را تقسيم نكرده بودم و بيم آن داشتم كه مرگم فرا رسد و حقوق مردم در گردنم باشد. اما صبح امروز آن پولها را بين اهلش تقسيم كردم و راحت شدم. (12)
داشتن خصلت امانتداری و عدالت گستري، آن حضرت را وادار می كرد كه در آخرين روزهای عمر شريف خويش با همه مشكلاتی كه داشت، در انديشه بيت المال و تقسيم عادلانه آن به اهلش باشد. رسول اكرم صلی الله عليه وآله در حالی كه در بستر بيماری و در آستانه مرگ قرار داشت، لحظاتی چشمانش را گشود، به يادش آمد كه چند دينار از بيت المال نزد يكی از همسرانش باقی مانده است. به سرعت همسرش را صدا كرده و فرمود: آنها كجاست؟ زود آنها را حاضر كن. وی دينارها را آورده و آنها را به دست مبارك پيامبرصلی الله عليه وآله داد. رسول گرامی اسلام صلی الله عليه وآله در حالی كه آنها را در دست داشت فرمود: «ما ظن محمد بالله لو لقی الله وهذه عنده، انفقيها; (13) محمد در مورد خداوند چه خيال می كند، اگر خدا را ملاقات كند و اين چند دينار از بيت المال در نزدش مانده (و آنها را به اهلش نرسانيده باشد; و بعد به همسرش فرمود:) آنها را انفاق كن. »

يك درس بهداشتی
از مهمترين تعاليم مكتب اسلام، توجه به مسائل بهداشتی است. يك مسلمان طبق آموزه های پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله بايد نظافت را مراعات كرده و با ظاهری آراسته در اجتماع ظاهر شود. يكی از نكات مهم بهداشتی كه شديدا مورد توجه پيامبر اسلام صلی الله عليه وآله بود، مسواك كردن دندانها می باشد.
به همين جهت آن حضرت همواره در موقع آماده شدن برای نماز مسواك می زد(14) و به مسلمانان در اين مورد تاكيد فراوان داشت. حضرت خاتم الانبياءصلی الله عليه وآله در وصايای خود به علی عليه السلام می فرمايد: «وعليك بالسواك عند كل وضوء; (15) در هنگام هر وضو گرفتن مسواك دندانها را انجام بده. » در حديث ديگری فرمود: «لولا ان اشق علی امتی لامرتهم بالسواك مع كل صلوة (16) ; اگر برای مسلمانان سخت نبود، فرمان می دادم كه همراه هر نماز مسواك كنند. »
پيامبر گرامی اسلام صلی الله عليه وآله حتی در آخرين لحظات زندگی خويش از مسواك كردن دست نكشيد و در بستر بيماری دندانهای خود را پاك و پاكيزه نموده و با آن حال به ملاقات پروردگار شتافت. عبدالرحمن بن ابی بكر در يكی از آخرين روزهای حيات پيامبرصلی الله عليه وآله به عيادتش آمد، او كه همراه خود چوب مسواكی آورده بود، به علت علاقه زياد آن حضرت به مسواك نمودن، آن را به پيامبرصلی الله عليه وآله تقديم كرد و حضرت رسول اكرم صلی الله عليه وآله با آن مسواك نمود. (17)

بذل عاطفه به فرزندان
از ويژگيهای مكتب تربيتی اسلام، گستردگی برنامه های تربيتی آن می باشد.
طبق اين مكتب متعالي، والدين وظيفه دارند برای پرورش صحيح فرزندان خود، تا پايان عمر روشهای تربيتی اسلام را در مورد فرزندانشان اعمال كنند و شايسته است كه از هر فرصتی برای رشد فكر و تعالی روح فرزندان بهره گرفته و برای رفع فقر فرهنگی فرزندان، با بذل عاطفه و ابراز محبت تلاش نمايند. سيره تربيتی رسول گرامی اسلام بويژه در واپسين لحظات زندگی اش دراين زمينه روشنترين الگوی ماست. آن حضرت در آن لحظات حساس و سرنوشت ساز با ابراز محبت و ارتباط عاطفی و كلامی با فرزندانش، يكی از موفقترين شيوه های تربيتی را پيش روی ما قرار داد.
در اينجا چند نمونه از رفتار پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله با فرزندان را در آستانه رحلتش با هم می خوانيم:
1 - يكی از همسران پيامبرصلی الله عليه وآله می گويد: فاطمه عليها السلام در رفتار و گفتار و سيمای ظاهری شبيه ترين فرد به رسول خداصلی الله عليه وآله بود. ارتباط اين پدر و فرزند آنچنان مستحكم بود كه او هرگاه بر پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله وارد می شد، پيامبر از جای خود برمی خواست و سر و دست دخترش را می بوسيد و او را در جای خود می نشاند و هرگاه پيامبرصلی الله عليه وآله به منزل فاطمه عليها السلام می آمد، فاطمه عليها السلام از جايش برخاسته و پدر گرامی اش را می بوسيد و آن گرامی را در جای خويش می نشانيد. اين ارتباط عميق عاطفی و معنوی بين پدر و دختر همچنان ادامه داشت تا اينكه رحلت رسول خداصلی الله عليه وآله نزديك شد. در يكی از آخرين روزهای حيات پيامبرصلی الله عليه وآله، فاطمه عليها السلام به حضورش آمد، او خود را روی سينه پيامبرصلی الله عليه وآله افكنده و صورت پيامبرصلی الله عليه وآله را بوسيد، پيامبرصلی الله عليه وآله با او آهسته سخن گفت، هنگامی كه سر برداشت به شدت گريست، دوباره با اشاره پيامبرصلی الله عليه وآله خود را به پدر بزرگوارش نزديك نموده و با رسول گرامی اسلام صلی الله عليه وآله نجوا كرد، اما اين بار با چهره باز و سيمايی گشاده و خندان از پيامبرصلی الله عليه وآله جدا شد. حاضران از اين دو حركت متفاوت تعجب كردند، اما وقتی كه بعد از رحلت پيامبرصلی الله عليه وآله از حضرت زهراعليها السلام اين نكته را پرسيدند، فاطمه عليها السلام در پاسخ فرمود: بار نخست، رسول الله به من فرمود: من از اين بيماری نجات نخواهم يافت و به مرگ من خواهد انجاميد. از شنيدن اين سخن و تصور جدايی از آن حضرت اندوهگين شدم و گريستم، اما در مرتبه دوم فرمود: دخترم! تو به زودی و پيش از ساير خاندانم به من خواهی پيوست، و من خوشحال شدم. (18)
2 - با شنيدن خبر شدت بيماری پيامبرصلی الله عليه وآله، حسنين عليهما السلام در حالی كه به شدت گريه كرده و صيحه می زدند وارد خانه شده و خود را در آغوش رسول اكرم صلی الله عليه وآله افكندند. آنان كه نگران جدايی از دامان پر مهر سالت بودند، با حزن و اندوه فراوان روی سينه پيامبرصلی الله عليه وآله گريه می كردند.
علی عليه السلام خواست آن دو را از روی سينه پيامبرصلی الله عليه وآله دور كند، در اين حال پيامبر فرمود: «دعهما يتمتعان منی واتمتع منهما فستصيبهما بعدی اثرة; (19) (يا علي!) اين دو را بگذار (روی سينه من باشند،) تا از من بهره گيرند و من نيز از آنها بهره مند شوم. پس از من به آنها مصيبت و ناگواری خواهد رسيد. » لعنت خدا بر كسی كه به اين دو ستم كند، و اين جمله را سه بار تكرار كرد. (20)

امر به خواندن قرآن
حضرت زهراعليها السلام يگانه دختر پيامبرصلی الله عليه وآله در كنار بستر پدر گرامی اش نشسته و با حسرت به سيمای نبوت نظاره می نمود و در حالی كه از شدت ناراحتی قطرات اشك بر صورتش جاری بود، شعر ابوطالب را - كه در مورد حضرت رسول صلی الله عليه وآله سروده است - زمزمه می كرد:
وابيض يستسقی الغمام بوجهه ثمال اليتامی عصمة للارامل
«آن چهره روشن و نورانی كه (به بركت آن) از ابر طلب باران می شود، او كه دادرس يتيمان و پناهگاه بيوه زنان بود. »
رسول خداصلی الله عليه وآله در اين لحظه چشمانش را گشوده و با صدای ضعيفی به دخترش فرمود:
دخترم! اين گفتار عمويت ابوطالب است، شايسته است به جای آن، آيه زير از قرآن را بخواني:
«وما محمد الا رسول قد خلت من قبله الرسل، افان مات او قتل انقلبتم علی اعقابكم و من ينقلب علی عقبيه فلن يضر الله شيئا وسيجزی الله الشاكرين » ; (21)
«محمدصلی الله عليه وآله فقط فرستاده خداست و پيش از او فرستادگان ديگری نيز آمده و رفته اند، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود، به گذشته های خود برمی گرديد؟ و هر كس به گذشته خود باز گردد، هرگز به خداوند ضرری نمی زند، و خداوند به زودی شاكران را پاداش خواهد داد. (22) »

درسی ديگر برای مسلمانان
قرآن كريم در آيات متعددی از وفای به عهد و عمل به وعده سخن گفته و مردم رابه آن تشويق می كند. از منظر كلام وحی پايداری در عهد و پيمانها و جامه عمل پوشاندن به وعده ها از مهمترين صفات اهل ايمان است. قرآن در ضمن شمارش اوصاف نيكوكاران می فرمايد:
«والموفون بعهدهم اذا عاهدوا» ; (23) «آنان هنگامی كه با كسی عهدی بستند به عهد خود وفا می كنند. » و همچنين در مورد مؤمنين می فرمايد: «والذين هم لاماناتهم وعهدهم راعون » ; (24) «اهل ايمان امانتها و عهد و پيمانهايشان را مراعات می كنند. » رسول گرامی اسلام صلی الله عليه وآله نيز لازمه داشتن ايمان كامل را عمل به وعده و وفای به عهد می داند و می فرمايد: «من كان يؤمن بالله واليوم الاخر فليف اذا وعد; (25) كسی كه به خدا و روز قيامت ايمان دارد، بايد به وعده خود عمل كند. »

پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله در روزهای آخر عمر خويش اين خصلت زيبا را عملا به نمايش گذاشت. ابن شهر آشوب می نويسد: در يكی از آن روزهای حزن آلود كه پيامبرصلی الله عليه وآله حال خوبی نداشت، به كمك فضل بن عباس و علی عليه السلام به ميان مردم آمده و فرمود: ای مردم! وقت رحلت من فرا رسيده است، اگر به كسی وعده ای داده ام بيايد و به من بگويد تا به وعده ام عمل نمايم و اگر به كسی بدهكارم، آن را به من خبر دهد. در اين حال مردی از ميان حاضرين بلند شده و گفت: يا رسول الله! من پيش شما وعده ای دارم، هنگامی كه می خواستم ازدواج كنم به من وعده داديد كه مبلغی ياری نماييد! پيامبرصلی الله عليه وآله به فضل بن عباس فرمود: مبلغی را كه او می گويد برايش بپردازيد. (26)
سر و زر و دل و جانم فدای آن ياری // كه حق صحبت و عهد و وفا نگه دارد

آخرين لحظات عمر
ابن عباس می گويد: در آن لحظات كه پيامبر شديدا بيمار بود، دقايقی آن حضرت بيهوش شد، در آن هنگام در خانه كوبيده شد، فاطمه عليها السلام به پشت در رفته و فرمود: كيستي؟ از پشت در صدا آمد كه من شخص غريبی هستم و با رسول خداصلی الله عليه وآله كاری دارم، آيا اجازه هست كه به حضورش برسم؟ فاطمه عليها السلام فرمود: خدا تو را بيامرزد، هم اكنون پيامبرصلی الله عليه وآله بيمار است و حال ملاقات با كسی را ندارد. آن شخص رفته و پس از لحظاتی دوباره آمد و اجازه ورود خواست و گفت: آيا به افراد غريب اجازه می دهيد به حضور پيامبر بروند؟! در اين موقع پيامبر اكرم صلی الله عليه وآله صدای وی را شنيده و به حضرت فاطمه عليها السلام فرمود: فاطمه جان! آيا می دانی كه او كيست؟ او جمعيتها را پراكنده و لذتها را به هم می زند. او پيك مرگ، عزرائيل است. به خدا قسم قبل از من از كسی اجازه نخواسته و پس از من هم از احدی اجازه نخواهد گرفت و اين بخاطر مقام ارجمندی است كه خداوند به پدر تو عنايت كرده است. فاطمه عليها السلام به عزرائيل اجازه ورود داد و او همچون نسيم ملايمی وارد خانه پيامبرصلی الله عليه وآله شده و گفت: السلام علی اهل بيت رسول الله صلی الله عليه وآله، و آنگاه پيامبرصلی الله عليه وآله به علی عليه السلام وصايايی را متذكر شد. (27)

فاطمه عليها السلام در سوگ فراق
با نقل چند جمله از سخنان و اشعار حضرت فاطمه زهراعليها السلام در سوگ حضرت خاتم الانبياءصلی الله عليه وآله اين مقاله را به پايان می بريم.
حضرت فاطمه عليها السلام در فراق پدر آنچنان غمگين و مصيبت زده شد كه الفاظ و عبارات را يارای بيان مكنونات قلبی آن دخت رسالت نبود. آن حضرت گاهی خود را چنين تسلی می داد:
ماذا علی من شم تربة احمد ان لايشم مدی الزمان غواليا
«كسی كه (عطر) تربت پيامبر9 را ببويد، اگر در طول زمان، عطر ديگری را استشمام نكند چه می شود؟»
صبت علی مصائب لو انها صبت علی الايام صرن لياليا (28)
«(بعد از رحلت پدرم) آنچنان مصيبتها بر من ريخت كه اگر بر روزها می آمد، به شبهای ظلمانی تبديل می گشت. »
آن حضرت در سخن ديگری در عزای پدر اين چنين شيون كرده و ناله سر می دهد:
نفسی علی زفراتها محبوسة ياليتها خرجت مع الزفرات
«(بابا!) غم و غصه جانم را در سينه حبس كرده، ای كاش به همراه اين همه اندوه جانم از بدن خارج می شد. »
لا خير بعدك فی الحياة وانما ابكی مخافة ان تطول حياتی (29)
«(پدر جان!) بعد از تو ديگر در زندگی خير و اميدی نيست، گريه من بخاطر بيم از طولانی شدن عمرم (بعد از تو) می باشد. »




برچسب ها :

حضرت محمد صلی الله علیه وآله (مصطفي؛ برگزيده)

از ميان القاب متعدد آن حضرت، مصطفي بيشتر معروف است. ( 1 ) آن حضرت خودش در مورد لقب مصطفي مي فرمايد: «يَا عَلِيُّ! اَنْتَ اَخِي وَاَنَا اَخُوكَ وَاَنَا الْمُصْطَفَي لِلنُّبُوَّةِ؛ ( 2 ) يا علي! تو برادر من و من برادر تو هستم، فقط من براي پيامبري از سوي خداوند متعال انتخاب شده ام.»
در صحف ادريس نيز از لقب «مصطفي» براي آن حضرت ياد شده و ساير اوصاف پيامبر اكرم صلی الله علیه وآله به شايسته ترين وجهي آمده است. بخشي از آن چنين است: «اخْتَرْتُ لَهُمْ نَبِيّاً مُصْطَفَي؛ من براي بندگان صالح، مخلص و با تقوايم «مصطفي» را پيامبر گردانيدم.»
آنگاه خداوند متعال به حضرت آدم خطاب كرد: اي آدم! به ذريّه ات بنگر. و حضرت آدم در ميان ذريّه اش گروهي را ديد كه نور آنان تمام آفاق را فرا گرفته و درخشش ويژه اي دارد. حضرت آدم علیه السلام پرسيد: پروردگارا! اينان كيانند؟ خداوند فرمود: اينها پيامبران از نسل تو هستند. حضرت آدم دوباره پرسيد: آنان چند نفرند؟ فرمود: يكصد و بيست و چهار هزار پيامبرند كه سي صد و پانزده نفر از آنان نبي مرسل هستند. حضرت آدم عرض كرد: خدايا! چرا نور آخرين نفر از سلسله انبيا از همه درخشنده تر و تابناك تر است؟ خداوند فرمود: او محمد، پيامبر فرستاده، مورد اعتماد، نجيب، محرم اسرار، برگزيده، پاك خالص، حبيب، دوست و گرامي ترين مخلوق در پيشگاه من است و محبوب ترين، نزديك ترين، شناخته ترين مخلوقاتم مي باشد. او از نظر علم، حلم، ايمان، يقين، صداقت، نيكوكاري، پاكدامني، تواضع و فروتني، پارسايي و فرمانبري از تمام آنان برتر مي باشد.
براي او از حاملين عرشم و ساير آفريده ها در آسمانها و زمين پيمان گرفته ام كه به او ايمان آورده و به نبوّتش اقرار كنند. اي آدم! به او ايمان بياور كه در نزد من مقام و منزلت، فضل نور و وقارت فزوني يابد. حضرت آدم علیه السلام گفت: به خدا و پيامبرش محمد ايمان آوردم. خداوند فرمود: من نيز فضل و كرامت تو را افزايش دادم. اي آدم! تو اولين پيامبر و فرزندت محمد صلی الله علیه وآله آخرين آنان مي باشد.




برچسب ها :

طبق کلام معصومین حقیقتاً گناه بد بوست و بوی بد گناه آبروی انسان را می‌برد، ما با آبرو زنده‌ایم اگر ـ خدای ناکرده ـ آبروی ما برود، ما نمی توانیم زندگی کنیم.

بوی متعفن و بد گناهان، مومنانی را فراری می ‌دهد که دارای حس بویایی قوی شهودی هستند.

بوی بد گناه و راه درمان آن

البته حتی مومنان عادی یک نوع اشمئزاز و بیزاری را در خود نسبت به گناهکار می ‌یابند هر چند که علت آن را نمی ‌فهمند.

کسی که زیاد استغفار کند خداوند از هر اندوهی برایش گشایشی فراهم کند و از هر تنگنایی راه خروجی و از جایی که گمان ندارد روزی‌اش دهد

امیرمومنان علی (علیه السلام) از پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل می‌ فرماید که آن حضرت فرمود:

«تعطروا بالاستغفار لا تفضحنکم روائح الذنوب»؛(1)
با استغفار، خود را معطر و خوشبو کنید تا بوی متعفن گناهان شما را رسوا نسازد.

اگر بخواهیم خودمان را از بوی گناه در امان نگه داریم باید پس از هر کاری که گمان می ‌کنیم در آن خطا و گناهی مرتکب شده‌ایم، استغفار کنیم؛ زیرا استغفار موجب می ‌شود که انسان در دنیا گرفتار عذاب الهی نشود.

خداوند به صراحت در قرآن کریم می‌ فرماید: دو عامل بازدارنده استغفار و وجود پیامبر (صلی الله و علیه وآله و سلم)، در اختیار امت است که بدان می ‌توانند از عذاب الهی در امان بمانند.(2)

امام صادق (علیه السلام) می‌فرماید: پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله و سلم) از مجلسی برنمی‌ خواست مگر این که بیست و پنج بار استغفار می‌کرد.(3) این استغفار برای آن است که آثار سوء سخنان و رفتارهای دیگران در شخص باقی نماند و یا اگر کاری بیهوده و لغو باشد تاثیری نداشته باشد.

راه درمان

استغفار موجب می ‌شود تا وضعیت انسان بهبود یابد و آثار وضعی گناه و خطا به شکل عذاب دنیوی و بوی ناخوش جلوه‌گر نشود.

براساس آیات و روایات استغفار کارکردهای سه‌گانه‌ای چون دفع عذاب، رفع عذاب و جلب منفعت دارد.

پیامبر اکرم(صلی الله و علیه وآله و سلم) می ‌فرماید: کسی که گرفتار سختی، بیچارگی و فشار در زندگی می ‌باشد، سی ‌هزار مرتبه بگوید:‌ استغفرالله ربی و اتوب الیه، پس قبل از اینکه از جایش حرکت کند، گشایش و رحمت خداوند شامل حالش می‌شود.(4)

امام علی (علیه السلام) نیز فرمودند: استغفار، روزی را زیاد می‌کند.(5)

پیامبر اکرم (صلی الله و علیه وآله و سلم) نیز می ‌فرماید: کسی که زیاد استغفار کند خداوند از هر اندوهی برایش گشایشی فراهم کند و از هر تنگنایی راه خروجی و از جایی که گمان ندارد روزی‌اش دهد.(6)
 




برچسب ها :

حضرت امام موسی بن جعفر(علیهما السلام) ملقّب به «زین المجتهدین، عبد صالح و کاظم» و مکنّی به «ابواسماعیل، ابوعلی و ابوالحسن» در هفتم ماه صفر سال 128 هجری(بنا به قولی) و در اواخر ماه ذی الحجة(بنا به قولی دیگر) در قریه ای به نام «ابواء» در اطراف مدینه چشم به جهان گشود.

پدر بزرگوارش، امام ششم، حضرت جعفر بن محمّدٍ الصادق(علیهما السلام) و مادر ارجمندش خانم«حَمیدة» می باشد. دوران رشد و تربیت و نوجوانی و جوانی را در دامان مادر گرامی اش و پدر ارجمندش طی کرد. امامت و رهبری ایشان پس از شهادت پدر بزرگوارش در سال 148 هجری آغاز شد و پس از حدود 55 سال زندگانی و 20 سال امامت در 183 هجری(186 هجری) با توطئه ی خلیفه ی فاسد زمان، هارون عباسی(170-193 هجری) پس از عمری در زندان سندی بن شاهک در بغداد به شهادت رسید.

ضمن عرض تسلیت و تعزیت به مناسبت شهادت مظلومانه این امام هُمام، به پیشگاه سلاله پاکش، حضرت مهدی موعود(عجّل الله فرجه)، مقام معظّم رهبری(دام ظلّه)، مراجع عظام تقلید(دامت برکاتهم) و عموم شیعیان، توجه خوانندگان محترم را به نگاهی گذرا به حوادث و رخ دادهای دوران امامتِ آن بزرگوار جلب می کنم.

 

1-    فضایل و کمالات معنوی

حضرت امام جعفر صادق(ع) می فرماید: «إنّ ابنی هذا[موسی] لو سألته عمّا بین دفّتی المصحف لأجابک فیه بعلمٍ».(1) ؛ یعنی: اگر از پسرم [موسی] در باره آن چه در این مصحف(قرآن) وجود دارد بپرسی، به یقین عالمانه و آگاهانه پاسخ می دهد.

همین طور فرمود: « وعنده علم الحکم و الفهم والسخاء والمعرفة بما یحتاج الیه الناس فیما اختلفوا فیه من أمر دینهم».(2) یعنی: حکمت، فهم، سخاوت و دانش امور دینی مردم که در آن گرفتار اختلاف [و سردرگُمی] شده اند نزد اوست.

مرحوم شیخ مفید(ره) می فرماید: « مردم روایات بسیاری از ابوالحسن موسی بن جعفر(ع) نقل کرده اند. او فقیه ترین مردم زمان خویش بود».(3)

در بُعد تقوی و عبادت نیز ضرب المثل مردمِ زمان خویش بود. هنگام نماز با تمام وجود و حضور قلب به درگاه الهی می ایستاد و اشک هایش جاری می شد، قلبش به تپش در می آمد و از شوق و خوف خدا، لرزه بر اندامش می افتاد. گاهی سجده های طولانی او تا طلوع فجر صادق و طلوع خورشید ادامه می یافت.(4)

نقل شده است که در ابتدای شب، وارد مسجد النبی(ص) می شد و در سجده با صدای بلند عرض می کرد: « الهی عظُم الذنب من عبدک، فلیحُسنِ العفو من عندک».(5) یعنی؛ خداوندا، گناهان بنده ات، بسیار بزرگ است، اما عفو و بخشش حضرتت نیز باید نیکو باشد.

آن حضرت در زهد و پرهیز از زخارف دنیا نیز، زبان زد مردم روزگار خود بود.

امام(ع) به مردم سفارش می کرد، شما همانند جناب ابوذر غِفاری باشید و می فرمود: « رحم الله اباذر، فلقد کان یقول: جزی الله الدنیا عنیّ مذمة بعد رغیفین من الشعیر، اتغدی بأحدهما و أتعشی بالآخر و بعد شملتی الصوف أئتزر بإحداهما و ارتدی بالاُخری...».(6) یعنی: خدای رحمت کند ابوذر را که می گفت: پس از داشتن دو قرص نان جوین که ناهار به یکی و شام به دیگری خود را سیر کنم و دو تکّه پارچه پشمینه که خود را بدان بپوشانم. دنیا به آن چه بدان تعلق دارد نکوهیده باد.

امام کاظم(ع) در نیکی به مردم و احسان به فقرا و نیاز مندان نیز لحظه ای درنگ نمی کرد.

حضرت به علیّ بن یقطین که از شیعیان وفادار امام(ع) بود، اجازه داد در دربار هارون الرشید به مشکلات مالی و حل و فصل سایر مشکلات و نیاز مندی های مردم بپردازد.

شیخ مفید(ره) می گوید: «امام موسی بن جعفر(ع) نسبت به صله رحم سفارش می کرد. فقرای مدینه را زیر نظر داشت. شب ها برایشان دینار، درهم، آرد و خرما می برد و آنان خبر نداشتند که این اموال از کجا برایشان می آید».(7)


2-کارنامه ی سیاه حاکمان فاسد بنی عباس

یکی از حاکمان فاسدِ زمان امام کاظم(ع)، مهدی عباسی(169هجری) بود که  زمام امور مردم را(پس از مرگ منصور عباسی که مردم پس از 22 سال رنج و فساد، نفس راحتی کشیدند) بر عهده گرفت.

او ابتدا با اعلام عفو عمومی، زندانیان را آزاد کرد و اموال مصادره شده مردم را بازگرداند و بخشی از اموال بیت المال را تقسیم کرد، ولی طولی نکشید که چهره ی واقعی خود را نشان داد. او بساط خوش گذارانی و عیاشی دائر نمود و گفت: « آن وقت خوش است که بزم شادی بگذرد و زندگی بدون حرم سرا و ندیمان در کام من گوارا نیست!». از سوی دیگر، او دو باره سخت گیری بر بنی هاشم و علویان را آغاز کرد.(8)

پس از او، هادی عباسی(170هجری) در حالی که 25 سال سن داشت و هیچ گونه لیاقتی برای رهبری مردم نداشت و جوانی می گسار(شراب خوار)، سبک سر و بی بند و بار بود به حکومت رسید.(9)

آخرین خلیفه ی ستم گرِ دوران امام موسی بن جعفر(ع)، هارون الرشید(193 هجری) بود. او ابتدا با طرح دوستی با علویان وآل محمّد(ع) قصد داشت با فریب مردم، به خیال خود، بر دل ها حکومت کند تا مردم از او اطاعت کنند! ولی مردم از آن جهت که به بنی عباس و حاکمان فاسد و خبیث اعتمادی نداشتند به او توجه  نکردند. در واقع حکومت واقعی بر دل های مردم از آنِ بنی هاشم و خاندان پاک و مطهّر پیامبر(ص) بود.

لذا هارون وقتی در کنار مرقد رسول خدا، به امام موسی بن جعفر(ع) گفت: «تو هستی که مردم، در پنهانی با تو بیعت کرده و تو را به پیشوائی بر می گزینند»؟!.

امام(ع) فرمود: « من بر قلوب(دل های) مردم حکومت می کنم و تو بر تن و جسم آن ها».(10)

 

3-قیام های علویان، فرقه های انحرافی و نقش امام کاظم(ع)

الف- از جمله قیام های آزادی خواهانه و عدالت خواهانه، قیام یکی از نوادگان امام حسن مجتبی(ع) "حسین صاحب فخّ" بود که در برابر خشونت و ظلم و بیدادگری حاکمان عباسی دست به اعتراض و شورش زد. حاکم مدینه به عنوان اعتراض به عدم حضور علویان و سادات هاشمی در دارالإمارة مدینه "حسین صاحب فخّ" و "یحیی بن عبدالله" را بازداشت و گروگان گرفت. ولی طولی نکشید که علویان و هاشمیان مدینه، دست به قیام و اعتراض عمومی زدند و با تجهیزات کامل از مدینه خارج و به قصد مکه و ملحق شدن به حاجیان در مراسم حج با ظلم و ستم عباسیان(حکومت هادی) حرکت و مبارزه را آغاز کردند. حکام جنایت پیشه عباسی هم با فراهم کردن قوای جنگی خود از سوی مدینه،مکه و مناطق دیگر به درگیری با نیروهای حسین فخّ پرداختند که جنگ سختی در گرفت و منجر به شهادت حسین(ره) و حدود یک صد تن از یاران و نیروهای او شد.(11)

امام موسی بن جعفر(ع) شکست این نهضت را پیش بینی کرده و به حسین فرموده بود: « گرچه، تو شهید خواهی شد ولی باز در جهاد و پیکار کوشا باش. این گروه(عباسیان) مردمی پلید و بدکارند که اظهار ایمان می کنند ولی در باطن ایمان و اعتقادی ندارند. من اجر و پاداش تو را از خداوند بزرگ می خواهم».(12)

شکست قیام و نهضت فخّ برای شیعیان و علویان بسیار دردناک و سخت بود. این حادثه به قدری تلخ بود که امام جواد(ع) می فرماید: « پس از فاجعه کربلا، هیچ حادثه ای برای ما، بزرگ تر از فاجعه ی فخّ نبوده است».(13)

هادی عباسی هم که ارتباط حسین فخّ با امام موسی بن جعفر(علیهما السلام) را فهمیده بود تصمیم گرفت آن حضرت را به قتل برساند ولی موفق نشد و خودش در سال 170 هجری مرد.

ب- از جمله جریان های انحرافی، ظهور فرقه های 1- ناووسیه(قائلین به زنده بودن امام صادق علیه السلام تا ظهور حضرت مهدی علیه السلام)، 2- فرقه اسماعیلیه(قائلین به زنده بودن اسماعیل و امامت او و اینکه اسماعیل، همان مهدی موعود می باشد)، 3- فرقه مبارکیه(قائلین به امامت محمد فرزند اسماعیل فرزند امام کاظم علیه السلام)، 4- فرقه سمطیه و 5- فرقه فطحیه بودند که امام هفتم(ع) در برابر آنان، شدیداً موضع گیری نمودند و افکار آن ها را انحراف از مسیر قرآن و مبانی اهل بیت(ع) دانستند.(14)


4-تربیت شاگردان و آرمان تشکیل حکومت اسلامی

از جمله یاران و تربیت شدگان مکتب کاظمی، رشد و نمو شخصیت هائی مانند علی بن یقطین، هشام بن حکم، عبدالله بن یحیی کاهلی، حماد بن عیسی جهمی، صفوان بن یحیی، علی بن حسن، عبدالله بن جبله، حسن بن محبوب و... می باشند که نقش فراوانی در حفظ و گسترش مبانی و معارف مکتب اهل بیت(ع) و حمایت از شیعیان و علویان ایفا نمودند.

امام کاظم(ع) فعالیت های خود را در دانش و تعالیم اسلامی(آموزش قرآن و سنّت واقعی) در قالب نقل حدیث و روایت، آموزش و تدریس، احتجاج و مناظره، تألیف و کتابت و تلاش و مبارزه برای تشکیل و تأسیس حکومت اسلامی انجام می داد که در اسناد و مدارک آن در کتب و منابع تاریخی و مسانید(مسند امام کاظم علیه السلام) موجود است.

جریان مناظره و گفت و گوی بین امام کاظم(ع) و هارون الرشید، بهترین گواه و شاهد بر این است که خاندان پیامبر(ص) و پیشوایان معصوم(ع)، یکی از اهدافشان نابودی ظلم و ستم و اقامه حق و عدالت(تشکیل حکومت اسلامی) بوده است. (15)

یک روز هارون، به امام هفتم(ع) عرض کرد که حاضر است "فدک" را به ایشان برگرداند!. حضرت موسی بن جعفر(ع) فرمود: « در صورتی حاضرم فدک را تحویل بگیرم که آن را با تمام حدود و مرزهایش به من بدهی»؟!.

هارون پرسید که حدود و مرزهای آن چیست؟.

امام(ع) فرمود: « حد و مرز اولش، عدن؛ حد و مرز دومش، سمرقند؛ حد و مرز سومش، آفریقا؛ حد و مرز چهارمش، سرزمین ارمینه و بَحر(دریای) خزر است».

هارون با شنیدن این سخنان، رنگ چهره اش تغییر کرد و با خشم وعصبانیت گفت: « با این وضع، چیزی برای ما باقی نمی ماند»؟!.

امام کاظم(ع) فرمود: «می دانستم که نخواهی پذیرفت»!.(16)

 

5-دست گیری، حبس و شهادتِ مظلومانه

هارون الرشید که وجود و حضور فرزندِ شایسته و سازش ناپذیر پیامبر اکرم(ص) و حجّت راستین الهی، حضرت موسی بن جعفر(ع) را مانع و مزاحم حاکمیت و فساد و خون ریزی عباسیان می دانست، مکرر، دستور دست گیری، اذیّت و آزار و زندانی کردن امام کاظم(ع) را صادر کرد.

هارون، دستور داد پس از دست گیری امام(ع) در کنار کعبه و حرم امن الهی، ایشان را به بصره برده و حبس نمایند. پس از مدتی، آن حضرت را به بغداد منتقل نمودند.

امام کاظم(ع) در زندان، تمامی وقت خود را صرف عبادت و رکوع و سجده  و دعا و مناجات و قرائت قرآن می کرد. البته ماموران زندان نیز به دستور هارون، از شکنجه و آزار ایشان کوتاهی نمی کردند. خبر حبس امام هفتم شیعیان در بغداد، منتشر و هارون از آن نگرانی و بیم داشت. لذا دستور داد محل زندان را تغییر داده و آن امام عزیز را در اختیار مردی یهودی به نام"سندی بن شاهک" بگذارند تا با سخت گیری، اذیت و آزار و شکنجه حضرت را به قتل برسانند.

" سندی" مقداری از رطب را به زهری کشنده آغشت و دستور داد آن را میل کند. امام کاظم(ع) مقداری از آن را میل کرد و دچار دردی جان کاه و سخت شد و هیچ گونه مداوایی از سوی ماموران برای ایشان انجام نشد و سرانجام سلاله پاک نبوی(ص) و هفتمین حجت بر حق الهی و امام مظلوم شیعیان اثنا عشری، حضرت موسی بن جعفر(ع) در بیست و پنجم ماه رجب سال 183 هجری شربت شهادت نوشید و به دیدار معبود شتافت.(17)

«سلام الله علیه یوم وُلد و یوم اُستشهد و یوم یُبعث حیّاً»

 

6- معرفی برخی منابع مفید (فارسی- عربی)

* یادآوری: در تنظیم این منابع از اطلاعات کتاب شناسی فاضل گرامی آقای ناصر الدین انصاری قمی استفاده شده است.(بدیهی است، معرفی این کتاب ها، به معنی تأیید همه مطالب آن ها نمی باشد).

- اعلام الهدایة؛ الإمام موسی بن جعفرٍ الکاظم علیهما السلام، المجمع العالمی لأهل البیت(ع)، المجلد التاسع، 1430 ق، 258 ص.(این مجموعه 14 جلدی با عنوان پیشوایان هدایت... به فارسی ترجمه شده است).

- الإمام السابع، الإمام الکاظم علیه ‏السلام، گروه نویسندگان، ترجمه: محمد عبدالمنعم الخاقانی، قم، موسسه در راه حق، 1372 ش،50 ص(این کتاب فارسی بوده و به عربی ، اردو و آذری ترجمه شده است(.

- الإمام السابع من ائمة اهل البیت علیهم السلام، محمدحسن قبیسی العاملی، بیروت، بی‏نا،1403 ق /1983 م، 76 ص.

- الإمام الکاظم علیه السلام، علی محمدعلی دخیل، بیروت، دارالتراث الاسلامی، 1394 ق160ص.

- الإمام موسی الکاظم علیه السلام، سید مهدی آیت اللهی، ترجمه: کمال السید، قم، انتشارات ‏انصاریان، 1374، 36 ص(این‏ کتاب فارسی بوده و به عربی، انگلیسی، ترکی، فرانسوی و تاجیکی ترجمه شده است).

- الإمام موسی بن جعفر الکاظم علیهما ‏السلام، سید عبدالودود امین، مراجعه وتقدیم: شیخ عفیف النابلسی، کویت، دارالتوجیه الاسلامی، 1400ق.

- امثال و حکم الإمام الکاظم علیه السلام و کلماته المختارة، سید محمد غروی، مشهد، کنگره جهانی ‏امام رضا(ع)، 1370، ج 1،771 ص.

- تأملات فی آفاق الإمام موسی الکاظم علیه السلام، سید محمدحسین فضل‏ الله ، بیروت، دار التعارف للمطبوعات، 1414 ق، 96 ص.

- حیاة الإمام موسی بن جعفر علیهما‏ السلام؛ دراسة و تحلیل، باقر شریف القرشی، نجف، مطبعة الآداب ، بی‏تا، 2 ج ، 5765 ص.(این کتاب به فارسی ترجمه شده و یکی از بهترین کتاب ها در باره‏ امام کاظم علیه السلام به شمار می‏رود).

- مسند الإمام الکاظم؛ موسی بن جعفر علیهما السلام، شیخ عزیز الله العطاردی القوچانی، مشهد، کنگره جهانی امام رضا علیه السلام،1367 ش /1409 ق ،3 ج، 1760 ص، جلد اول(513 ص)، جلد دوم (627 ص)، جلد سوم (619ص).

- مسند الإمام موسی بن جعفر علیهما ‏السلام، موسی بن ابراهیم مروزی (‏299 ق)، مقدمه و تحقیق: السید محمدحسین ‏الحسینی الجلالی، تهران، 1352 ،43 ص.

- المنهج التربوی عند الإمام الکاظم علیه السلام، سید محمد بحرالعلوم، بیروت، دار الزهراء، 1412 ق، 60 ص.

- امام موسی بن جعفر علیهما السلام؛ اسطوره مبارزه و قهرمان ‏مقاومت و پایداری، عبدالرحیم عقیقی بخشایشی، قم ، انتشارات نوید اسلام، بی‏تا، 286 ص.

- امام موسی کاظم علیه السلام، مصطفی زمانی(1411 ق)، قم ، بنیاد فرهنگی اسلام،1370 ش، 147ص.

- امام موسی کاظم علیه السلام، سید کاظم ارفع، تهران، موسسه انتشاراتی فیض کاشانی،1370،67 ص.

- پیشوای آزاده، امام کاظم علیه السلام، مهدی پیشوایی، قم، انتشارات توحید، بی ‏تا، 242 ص.

- پیشوای هفتم، حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام، گروه نویسندگان، قم، موسسه ‏در راه حق، 1372، 52 ص.(این کتاب به عربی، ترکی و اردو ترجمه شده است).

- تحلیلی از اوضاع زمانی امام موسی علیه السلام، علی گل زاده غفوری، تهران، انتشارات‏پرتو، بی‏تا،116 ص.

- تحلیلی از زندگانی امام کاظم علیه ‏السلام، باقر شریف القرشی(ره)، ترجمه: محمد رضا عطایی، مشهد، کنگره جهانی امام رضا(ع)، 368، 2 ج، 680-585 ص.

- حضرت امام موسی کاظم علیه ‏السلام، سید مهدی آیت ‏اللهی، قم، انتشارات ‏جهان ‏آرا، 1362، 36 ص(این کتاب به عربی، اردو، ترکی، انگلیسی و فرانسه ترجمه شده است).

- حضرت موسی کاظم علیه السلام، فضل الله کمپانی(م 1414 ق)، تهران، انتشارات مفید،1360، 280 ص.

- زندگانی حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام، ابو القاسم سحاب(1376 ق)، تهران، بی‏نا، 1370ق، 192 ص.

- سخنان حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام، سید محمدتقی الحکیم، تهران، دفتر نشر فرهنگ ‏اسلامی، 1371، 196 ص.

- مناقب حضرت موسی بن جعفر علیهما السلام در شعر فارسی، احمد احمدی بیرجندی، مشهد، کنگره جهانی امام رضا(ع)، 1372، 130 ص.

 

پی نوشت ها و ارجاعات:

1- الحمیری القمی، قرب الإسناد 335؛  اعلام الهدایة؛ باب الحوائج، الإمام موسی بن جعفرٍ الکاظم(ع)29:9.

2- الکلینی، اصول الکافی314:1.

3- مفید، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد 225:2.

4- اربلّی، کشف الغمة فی معرفة الائمة(ع)... 259:3.

5- اعلام الهدایة؛ باب الحوائج، الإمام موسی بن جعفرٍ الکاظم(ع) 31:9 به نقل از وفیات الأعیان... 293:4.

6- الکلینی، اصول الکافی 134:2.

7- مفید، الإرشاد... 231:2؛ القرشی، حیاة الإمام موسی بن جعفر(ع) 138:1؛ أعلام الهدایة؛ باب الحوائج، الإمام موسی بن جعفرٍ الکاظم(ع) 40:9؛ امینی، الگوهای فضیلت302.

8- سیوطی، تاریخ الخلفاء 277؛ ابن اثیر، الکامل فی التاریخ 84:6.

9- مسعودی، مروج الذهب... 324.

10- ابن حجر الهیتمی، الصواعق المحرقة 204.

11- ابن اثیر، الکامل فی التاریخ 93:16؛ طبری، تاریخ الاُمم و الملوک28:10؛ پیشوائی، سیمای پیشوایان در آینه تاریخ 122.

12- پیشوائی، سیمای پیشوایان در آینه تاریخ 122.

13- مجلسی، بحار الأنوار... 165:28

14- شهرستانی، الملل و النحل 148:1؛ خضری و دیگران، تاریخ تشیع 266:1.

15- خضری و دیگران، تاریخ تشیع267:1 ؛ پیشوایان هدایت؛ حضرت امام موسی بن جعفر، باب الحوائج(ع) 199:9.

16- سبط ابن الجوزی، تذکرة الخواص... 250:1؛ ابن شهر آشوب مناقب آل ابی طالب(ع) 320:4؛ پیشوایی، سیمای پیشوایان در آینه تاریخ 127.

17- ابن اثیر، الکامل 56:6؛ ابن شهر آشوب، مناقب آل ابی طالب(ع) 349:4؛ ابن صبّاغ، الفصول المهمة... 255؛ مفید، الإرشاد... 215:2؛ طبرسی، اعلام الوری 6:2.

_____

 




برچسب ها :

 

عاشق اگر رنگ معشوق به خود نگیرد در عشق خود

صادق نیست!




برچسب ها :

بدانید  نیروی خدا شما را حمایت می کند   *

*حضور خدا مراقب ماست

* هر جا هستیم ، خدا آنجاست

*سعی کنید دعا را به صورت عادت در آورید

*آن کسی که ایمان دارد همه چیز دارد

*عشق به خدا یعنی خواست او را انجام دادن

*غمگین و نا امید بودن کاری شیطانی ست

* خداوند بهترین دوست ماست

*خدا به همه عشق می ورزد

* ایمان یعنی دیدن با چشم دل

* عشق از درون آغاز می شود

*همه آدمیان تجلی عشق الهی هستند

* عشق الهی همواره پیروز است

* دیدن سیمای الهی نگاه به خویشتن است




برچسب ها :

 
انسان‌ها در هنگام جان دادن، به چهار دسته تقسیم می‌شوند:
 

1) مومنانی که راحت جان می‌دهند

حضرت علی (ع) می‌فرمایند:

هنگام مرگ مؤمنان، بشارتی به آنان داده می‌شود که چشمشان روشن شده و به مرگ علاقه پیدا کرده و راحت جان می‌دهد.[1]
 
2) مومنانی که به سختی جان می‌دهند

گاهی ممکن است یک مؤمن هم مراحل جان دادن سختی داشته باشد. این امر به این خاطر است که جان دادنش، کفّاره‌ی گناهانش شود.

پیامبر اکرم (ص) می‌فرماید:

مرگ (و سختی‌های آن) سبب جبران گناهان مؤمنین است[2]
 
3) کافرانی که راحت جان می‌دهند!

شاید قبول این امر برای ما سخت باشد که فرد مؤمنین به سختی جان به دهد اما یک شخص کافر جان دادن راحتی داشته باشد. با این حال باید بدانیم که این امر در آموزه‌های دینی ما آمده است. اما دلیل آن را هم برای ما توضیح داده‌اند. 

امام کاظم (ع) در این رابطه می‌فرمایند:

راحت مردن کافر، به خاطر تسویه حسابی است که خداوند نسبت به کارهای نیک آنان انجام می‌دهد و این آخرین لذت یا راحتی است که برای آنان است و آخرین ثواب حسنه‌ای است که برای آنان بوده است.[3]
 
4) کافرانی که به سختی جان می‌دهند

برای این دسته از کافران، جان دادن سخت در حقیقت شروع عذابی است که برایشان مهیا شده است.



[1] بحارالانوار، ج6  ص153   ح8

[2] بحارالانوار، ج6  ص151   ح3

[3] بحارالانوار، ج6  ص155   ح10



کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

حـواسـمــ ــان هـســت ؟

قُـرآن لـبِ طــاقـچـــﮧ هـایمــان خـاکــــــ مـےخـورَد

و مـــا …

لـبـــــِ پـرتـگــاه هــا

تـابــــــ مــےخـــــوریـــــم ....



کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :




برچسب ها :

میگویند: مردی بود قرآن میخواند و از معنی قرآن هیچی نمیفهمید. 

پسر کوچکش از پدرش پرسید چه فایده ای دارد قرآن میخوانی بدون اینکه معنی آن را بفهمی؟

پدر گفت پسرم سبدی بگیر و از آب دریا پرکن و برایم بیاور.

پسر به پدرش گفت که غیر ممکن است که آب در سبد باقی بماند.

پدر گفت امتحان کن پسرم . پسر سبدی که در آن زغال می گذاشتند گرفت و رفت بطرف دریا وامتحان کرد سبد را زیرآب زد و به سرعت بطرف پدرش دوید ولی همه آبها از سبد ریخت و هیچ آبی در سبد باقی نماند . پس به پدرش گفت که هیچ فایده ای ندارد .

پدرش گفت دوباره امتحان کن پسرم . سپس دوباره امتحان کرد ولی موفق نشد که آب رابرای پدر بیاورد . برای بار سوم و چهارم و پنجم هم امتحان کرد تا اینکه خسته شد و به پدرش گفت که غیر ممکن است که سبد از آب پرشود . سپس پدر به پسرش گفت سبد قبلا چطور بود؟

اینجا بود که پسرک متوجه شد به پدرش گفت بله پدر قبلا سبد از باقیمانده های زغال کثیف وسیاه بود ولی الان سبد پاک وتمیز شده است.

سپس پدر به پسرش گفت این حداقل کاری است که قرآن برای قلبت انجام میدهد.

پس دنیا وکارهای دنیا به تحقیق که قلبت را از کثافتها پر می کند و خواندن قرآن همچون دریا سینه ات را پاک میکند اگرچه هیچی از آن حفظ نباشی و معنی اش رانفهمی.


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

علی ابن ابیطالب (ع) در معرفی گروهی فرمود: شیطان، ابتدا از راه مکروهات و آن‏گاه از راه معاصی صغیره و سپس از راه معاصی کبیره در دل انسان نفوذ می‏ کند و وقتی نفوذ کرد، در حریم دل آشیانه ساخته، لانه می کند و به تدریج تخم‏ گذاری می نماید و این تخم‏ ها تبدیل به جوجه می شود و او جوجه های خود را می پروراند؛ آن‏گاه فضای دل، جای طیور شیطنت می شود و چنین انسانی، مجری دستورهای شیطان می‏ شود؛ به طوری که شیطان با چشم این‏ها نگاه می کند و با زبان این‏ها سخن می‏ گوید و انسان مجبور می شود که زبان را در اختیار ابلیس قرار دهد؛ زیرا زمام فرمان و اراده، در دست دیگری است.

 

برگرفته از کتاب انتظار بشر از دین، حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی، ص105


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

ای انـــســـان 

از تـــــــــاریـــــــــــکـــــــی شــــــــب مـــــــــی ترســــــــی 

امــــا از تــاریــــکــــی شـــب اول قـــبـــر نــمــی تــرســـی؟


در بـــــهــــشــــت مــــی خــــواهــــی داخــــــل شـــــوی

امـــــا در مــــــســـــجـــــد داخـــــل نــــمــــی شـــــوی؟

 

کـــتـــاب هـــای مـــتــــنــــوع جـــهــــان را مــی خـــوانــــی

 

امـــــــا قـــــرآن کـــــلام خـــــــدا را نـــــمـــی خــــوانــــی؟


آهـنـگ هـای شـرقـی و غـربـی جـهـان را مـی شـنـوی

 

امــــا نـــــــوای قــــــــرآن را نـــــمـــــی شـــــنـــــوی؟


 

برای امتحانات دنـیـوی سـاعت هـا و روزهـا بـیـدار می مـانـی

 امــــا بــــرای امـــتـــحـــانـــات الـــهـــی کـاری نـمـی کـنـی؟


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

 ما مثل بـچـه ای هستیم که پدرش دست او را گـرفـتـه است تا به

     جایی ببرد و در طول مسیر از بازاری عبور می کنند.

      بچه شیفته ویترین مغازه ها می شود و دست پدر را رها می کند

      و در بازار گم می شود. وقتی هم متوجه می شود که دیگر پدر را

      نمی بیند، گمان می کند پـدرش گـم شده است؛ در حالـی که در

      واقع خودش گم شده است.

      انبیاء و اولیاء، پـدران خـلقند و دسـت خلائق را می گیرند تا آنها را

      به ســلامــت از بازار دنــیــا عبور دهند. غــالــب خلائق، شـیـفته

      متاع های دنیا شده اند. امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف)

      هم گم و غائب نشده است؛ ما گم و محجوب گشته ایم...

حاج اسماعیل دولابی


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

حاج اسماعیل دولابی:

می‌گـویند پـسـری در خانه خیلی شـلـوغ‌ کاری کـرده بـود. هـمـه‌ی

اوضاع را به هم ریخته بود وقتی پدر وارد شد،

مادر شکایت او را به پدرش کرد.

پدر که خستگی و ناراحتی بیرون را هم داشت، شلاق را برداشت.

پسر دید امروز اوضاع خیـلی بی‌ریــخــت است، هــمــه‌ی درها هم

بسته است، وقــتـی پـدر شلاق را بالا برد، پسر دید کـجا فرار کند؟

راه فراری ندارد!

خودش را به سینه‌ی پدر چـســباند شــلاق هم در دست پدر شــل 

شد و افتاد شما هم هر وقت دیدید اوضاع بی‌ریخت است به سوی

خدا فرار کنید: وَ فِرُّوا إلی الله مِن الله


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

حاج اسماعیل دولابی:

دل هر جا برود، فکر و دست و پا هم به دنبال آن می رود

دلت را به سوی خدا و خوبان خدا بفرست،

همه ی وجودت اصلاح می شود.

برای اینکه دلت نزد خدا برود؛

چیزی را که دوست داری در راه خدا بده،

دلت هم همراه آن به نزد خدا می رود . . .


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :




برچسب ها :

این خطری است که اندیشمندان غربی آن را احساس کرده‌اند و راه گریز از این سرنوشت محتوم را در مقابله با اسلام و تشیّع و به ویژه مقابله با اعتقاد به مهدویّت دیده‌اند، مقابله‌ای که هرگز با پاسخ درخوری از سوی مسلمانان همراه نشده است.

تبلیغات غرب، علیه مهدویّت
غرب به استناد احساس خطری که از ناحیه مهدویّت کرده، مدّت‌هاست که تبلیغات دامنه‌داری را در مقابله با آن آغاز نموده است. این تبلیغات با بهره‌برداری از آخرین تکنولوژی‌های روز که در اختیار غرب قرار دارد، انجام می شود. دکتر سعیدی، جامعه شناس، در این مورد به نکات جالب توجّه‌ای اشاره می‌کند:
امروزه مدرن‌ترین ابزار تبلیغاتی غرب، هالیوود است. ابزاری مدرن، کارآمد و نفوذکننده که یک‌سره در خدمت اندیشه‌های تمامیت طلب غربی است. فیلم‌های جدید هالیوود که در آنها، به‌طور غیرمستقیم علیه مهدویّت شیعی تبلیغ می‌شود، بسیار است. فیلم‌های ژانر علمی- تخیّلی، در این مقوله می‌گنجند. فیلم‌هایی پیش‌بینی آینده جهان را دستمایه سناریوی خود قرار داده و غرب را قبله نجات مردم از سرسام تکنولوژی آینده تبلیغ می‌کنند، متأسّفانه بدون دقّت، از سوی برخی از کشورهای اسلامی دوبله شده و به نمایش در می‌آیند. بعضی دیگر از فیلم‌های هالیوود، به‌طور مستقیم به مقابله با مهدویّت می‌پردازند که یکی از معروف‌ترین آنها، فیلم «نوسترآداموس» است که با تبلیغات شدید، بارها در جهان به نمایش درآمده و میلیون‌ها سی دی از آن در حال حاضر در دنیا توزیع شده است.
امّا تبلیغات غرب علیه مهدویّت، صرفاً در عرصه فیلم‌سازی خلاصه نمی‌شود. در همه عرصه‌های تبلیغاتی غرب، می‌توان رگه‌هایی از تبلیغ علیه مهدویّت را مشاهده کرد. در واقع نظریه‌پردازان غربی با تهیه خوراک تبلیغاتی برای سینما، کتاب، سخنرانی، تئاتر، تلویزیون و همه عرصه‌های هنری و فرهنگی، زمینه‌های تبلیغ علیه مهدویّت را فراهم می‌آورند. درحال حاضر سایت‌های کامپیوتری زیادی وجود دارند که تبلیغات ضدّ مهدویّت را به عهده دارند و ذهن پاک جوانان را از این رهگذر، تحت تأثیر قرار می‌دهند. در میان این امواج توفنده تبلیغات سوء، ما مسلمانان برای تبلیغ مهدویّت در جهان امروز چه کنیم؟
متأسّفانه فقر تکنولوژیک مسلمانان، بسیاری از امکانات بالقوّه را در این مقوله سلب کرده، امّا موضوع این است که ما حتّی از داشته‌های خود هم در این راه به درستی استفاده نمی‌کنیم و اگر به وظایف منتظران در عصر غیبت که تلاش در جهت آماده‌سازی زمینه برای ظهور حضرت صاحب الامر(عج) است، دقّت کنیم، درخواهیم یافت که به سبب این رخوت‌ها در راه تبلیغ برای فرهنگ مهدویّت، هریک به فراخور امکاناتی که در اختیار داریم، ضامن خواهیم بود و قطعاً مورد سؤال قرار خواهیم گرفت. بی‌اطّلاعی و کم‌اطّلاعی جوانان جامعه ما از مقوله مهدویّت، گناهی است که بخش عمده آن بر دوش اندیشمندان، صاحب امکانات و مسئولان و دست‌اندرکاران جامعه ما سنگینی خواهدکرد. امروزه، جلوه‌های مظلومیّت را می‌توان در موضوع مهدویّت به خوبی مشاهده کرد.

جوانان و مهدویّت
با همه اعتقادی که مردم ما به اسلام دارند، متأسّفانه به دلیل رخوت‌هایی که از آنها یاد شد، آشنایی جوانان ما با مقوله مهدویّت، در خور آنها نیست. با هم گشتی در گوشه و کنار برخی از اذهان جوان می‌زنیم:
برای پرس‌وجو درباره میزان اطّلاعات مردم در مورد حضور امام زمان(عج) وارد یک مرکز مشاوره می‌شوم. از یکی از مشاوران این مرکز می‌پرسم: به نظر شما حضور امام عصر(عج) در زندگی شما چقدر مشهود است؟
مثل کسی که سؤالم را نشنیده است، می‌گوید: چه گفتید؟!
پرسشم را تکرار می‌کنم. او به دیوار روبه‌رو خیره می‌شود. کمی فکر می‌کند و با استیصال می‌گوید: این یک مسئله بزرگ تربیتی است که خیلی می‌شود در رابطه با آن صحبت کرد! می‌گویم: خیلی خلاصه بگویید!
می‌گوید: ببخشید، فعلاً چیزی به نظرم نمی‌رسد!!
٭ ٭ ٭
در «پارک شهر»، عدّه‌ای از دختران جوان با هم مشغول گپ و گفت وگویند ... گاهی سرهایشان را به هم نزدیک می‌کنند و پس از آنکه حرف یکی از آنها، به پایان می‌رسد با هم بلندبلند می‌خندند. به هیچ وجه به اطراف خود توجّه ندارند. به آنها نزدیک می‌شوم و از یکی از آنها همین سؤال را می‌پرسم. او سراپای مرا ورانداز می‌کند و می‌گوید: شما؟!
می‌گویم خبرنگارم و برای یک گزارش این مطلب را از شما می‌پرسم.
می‌گوید: ممکن است سؤالتان را در حدّ دیپلم ترجمه کنید تا بفهمم چه می‌گویید؟!
می‌گویم: امام زمان(عج) چه نقشی در زندگی شما دارد؟
با تعجّب می‌گوید: آن حضرت که غایب است. خوب ما فقط او را دوست داریم. همین!
٭ ٭ ٭
کم‌کم به وقت نماز نزدیک می‌شوم. موذّن مؤمنان را به نماز فرا می‌خواند، خود را به دریای معنویت می‌رسانم. پس از نماز جماعت، جوان نورانی و خوش سیمایی توجّهم را جلب می‌کند. به سویش می‌روم و اسم و شغلش را می‌پرسم. می‌گوید سیفی هستم و مهندسی می‌خوانم. از او می‌پرسم: امام زمان(عج) در زندگی شما چه نقشی دارد؟
اوّل طفره می‌رود ... امّا نمی‌تواند از سؤال‌های من خلاص شود. می‌گوید: امام زمان(عج) الگوی من در زندگی است. البتّه من نمی‌توانم ادّعا کنم که توانسته‌ام در همه امور خود را آن‌چنان که او دوست دارد، بسازم، امّا به هر حال او به عنوان نقطه بزرگ و هدف اصلی آمال و آرزوهای من است.
٭ ٭ ٭
نزدیک میدان «ولیّ عصر(عج)» هستم. نگاهم به تعدادی جوان می‌افتد که در حال خارج شدن از یک مؤسّسه کامپیوتری هستند. موهای روغن زده‌اشان زیر نور خورشید پاییزی، برق می‌زند.
با شور و حرارت خاصّی از استفاده‌هایی که می‌شود از کامپیوتر کرد، حرف می‌زنند. خودم را به آنان می‌رسانم و از یکی از آنها که بزرگ‌تر از بقیّه است، همین سؤال را می‌پرسم. رضا به دوستانش می‌گوید: بچّه‌ها! ما هم آدم شدیم. بالأخره یکی هم نظر ما را خواست! بعد به من می‌گوید: آقا! عکس ما را هم در روزنامه چاپ می‌کنید؟
و در پاسخ سؤالم می‌گوید:
والله دراین باره فکر نکرده‌ام، این‌طوری چیزی به نظرم نمی‌رسد.
ـ باید فکرکنم.
می‌گویم: خوب فکرکن! مدّتی ساکت می‌شود و ...
٭ ٭ ٭
درمیدان میوه وتره بار، خانمی در حال خرید میوه است. پس از خرید، خودم را معرفی می‌کنم و می‌گویم اگر مایلید ضمن معرفی خود، بفرمایید که امام زمان(ع) در زندگی شما چه نقشی دارد؟
می‌گوید: شقایق نادری هستم و من چندین بار به آقا متوسّل شده‌ام و مشکلم حل شده است. از او بیشتر توضیح می‌خواهم می‌گوید: واقعاً آقا، مشکل‌گشا است. من نمی‌توانم شرح مشکلاتم را بگویم. فقط همین را بگویم که هر وقت مشکلی داشته‌ام که هیچ کس نتوانسته است، آن را حل کند و واقعاً از همه کس ناامید شده‌ام و خالصانه دست به دامن آقا شده‌ام مشکلم حل شده است. فدای اسم آقا! قربان محبّت امام زمانم بروم...
قطره‌های اشک به او اجازه سخن بیشتر را نمی‌دهد.
٭ ٭ ٭
وارد دانشگاه که می‌شوم، خاطرات دوران دانشجویی‌ام زنده می‌شود...
به خودم که می‌آیم روبه‌روی دکترسودمند هستم. ایشان درباره نقش امام زمان(ع) در زندگی‌اش می‌گوید:
اصولاً من در هنگام گرفتاری به سراغ امام زمان می‌روم!
البتّه تا به حال چندین بار به مسجد جمکران رفته‌ام و اعمالی را انجام داده‌ام ... امّا خوب ایشان مراد و مقتدای من هستند و من در مراحل مختلف زندگی‌ام سعی کرده‌ام که رضایت آقا را جلب کنم. با عمل به تکلیف با احسان و نیکوکاری، با خودسازی و مراقبه و محاسبه، چون طبق آیه قرآن و روایات، اعمال ما به امام زمان عرضه می شود، من نمی‌خواهم تا حدّ امکان، طوری عمل کنم که وقتی آقا به نامه عملم نگاه می‌کند، ناراحت شود.
٭ ٭ ٭
در حین برگشت به اداره، به راننده تاکسی که با او می‌آیم، می‌گویم: حال پاسخ دادن به یک سؤال را داری؟ نگاه عاقل اندر سفیهی می کند و آهی می کشد: چه سؤالی؟
نمی‌دانم چرا؟ ولی احساس می‌کنم که از سؤالم صرف‌نظر کنم... در همین فکر هستم که دوباره می‌پرسد: نگفتید.
می‌گویم: مثل اینکه خسته هستید ... بگذریم ...
قیافه‌ای جدّی می‌گیرد و می‌گوید: خواهش می‌کنم آقا، بفرمایید ...
می‌گویم: لطفاً با دقّت به سؤالم پاسخ دهید. امام زمان(ع) در زندگی شما چه نقشی دارد؟
اخم‌های چهره‌اش از هم گشوده می‌شود و می‌گوید: خدمت حضرت آقا که عرض کنم من یک فرزند دارم، او را هم از لطف آقا دارم.
می‌گویم: بیشتر توضیح بده. می‌گوید: من 14 سال بچّه‌دار نمی‌شدم. به خیلی از دکترها مراجعه کردیم؛ ولی فایده‌ای نداشت. یکی از دوستانم به من پیشنهاد کرد که اگر متوسّل به امام زمان(عج) شوی، نتیجه خواهی گرفت ... خلاصه الآن پسرم طلبه است. مهدی را می‌گویم من هرشب چهارشنبه به جمکران می‌روم ... اگر مسافری بیا امشب با هم برویم؟!

یک استدلال منطقی
دنیای امروز، دنیای اندیشه و منطق و استدلال است. جوان امروز، ترجیح می‌دهد حقایق دینی را هم از طریق منطق و استدلال دریابد. اینجاست که بیگانگان، بیشتر بهره را برای منحرف کردن ذهن جوانان از حقایق دینی می‌برند. آنها با زیرسؤال بردن این حقایق، جوان را در برابر پرسش‌هایی قرار می‌دهند که ذهن نوپای او، قادر به استدلال برای آنها نیست و همین امر باعث می‌شود که گاه اعتقادات او در پاره‌ای مسائل دینی کم‌رنگ جلوه کند. یکی از پرسش‌هایی که مدّت‌هاست معاندان اسلام، در باب مهدویّت پیش روی جوانان قرار می‌دهند، این است که با وجود قدرت‌های عظیم نظامی در جهان که مجهّز به عالی‌ترین تکنولوژی تسلیحاتی هستند، امام عصر(عج) چگونه خواهد توانست، به عنوان یک نیروی نوپا، بر این قدرت‌های عظیم غلبه کند و تمام جهان را زیر سیطره حکومت خویش قرار دهد؟ این پرسشی کاملاً انحرافی است. پرسشی که چونان سایر مسائلی که معاندان اسلام مطرح می‌کنند، پاسخ آن هزار و اندی سال پیش، در اقوال معصومان ما(ع) آمده است. اینجا وظیفه اندیشمندان دینی است که به سراغ احادیث و روایات و اخبار بروند و از بطن آنها، پاسخ‌های امروزین را به شبهه‌های معاندان استخراج کنند. متأسّفانه، روشنفکران دینی ما، به ویژه آنان که در این عصر و زمان زندگی می‌کنند، نه تنها این وظیفه الهی خویش را به انجام نمی‌رسانند، گاه با طرح مسائلی، آب به آسیاب دشمن هم می‌ریزند و ذهن جوانان را با شبهه‌ها، دچار تشویش می‌کنند.
ببینید زنده‌یاد دکتر علی شریعتی با چه زبان منطقی و استدلالی، پاسخ شبهه قدرت را از بطن روایات استخراج کرده است:
... انتظار، سنتز تضادّ میان دو اصل متناقض با هم است: یکی «حقیقت» و دیگری «واقعیت» ... اگر وضع موجود؛ یعنی واقعیّتی که در عالم خارج واقع شده است، با حقیقتی که در اسلام، به آن معتقدیم، تناقص دارد، چه بکنیم؟ اسلام، انسان را نجات می‌دهد و عدالت و ترقّی را به وجود می‌آورد.
... چاره ای نیست جز اینکه پیروان دینی که مدّعی نجات و سیادت انسان و توده‌های محروم و نابودی ظلم و جنایت و مدّعی استقرار یک نظام جهانی به نفع انسانند، معتقد باشند که این حقیقت در طول این هزار و چهارصد سال نتوانسته به شعارهای خودش جامه عمل بپوشاند، امّا خواهد پوشاند و قطعاً پیروز خواهد شد و عدالت، جبراً مستقر خواهد گشت. جبراً حقیقت محکوم بر واقعیت باطل، ولی حاکم، پیروز می‌شود و ما منتظر و مؤمن چنین روزی و چنین واقعه‌ای هستیم و چون خداوند به صراحت وعده پیروزی اسلام را در قرآن داده: «لیظهره علی الدّین کلّه» و نوید داده که توده‌های ضعیف و مردم جهان را پیشوایان بشریت خواهد کرد و زمین را به آنها خواهد بخشید و محرومان، وارث قدرتمندان و زرپرستان خواهند شد.
این تضادّ میان «واقعیت باطل حاکم» و «حقیقت نجات بخش محکوم» را جز «انتظار» به پیروزی جبری و قطعی حقیقت، نمی‌تواند حل کند ...
... انتظار مثبت به معنای نفی وضع موجود در ذهن آدمی و در زندگی و ایمان انسان منتظر است و اگر این انتظار را ملّت محکوم از دست داد، محکومیت را به عنوان سرنوشت محتومش برای همیشه خواهد پذیرفت. اگر منتظر تغییر نباشیم، آنچه در حکومت علی(ع) صورت گرفته یا آنچه در «کربلا» اتّفاق افتاد، برایمان پایان داستان است و دیگر عکس‌العملی در طبیعت و تاریخ و هستی و زندگی بشر نخواهد داشت، این اعتقاد، هم برخلاف ایمان به حقیقت و هم برخلاف مصلحت زندگی فرد در جامعه، انسان مسئول است.
ستم‌ها، جنایت‌ها و ظلم‌ها، همه داستانی و حادثه‌ای نیمه تمام در تاریخ بشر است، این داستان به سود عدالت و حقیقت و به زبان ستم و فساد و پلیدکاری پایان خواهد پذیرفت ...
... انتظار، جبر تاریخ است. این مسئله برای روشنفکران که با مکتب‌ها و فلسفه‌های علمی تاریخ آشنایی دارند، بی‌نهایت شورانگیز است.
هرکس این سؤال به ذهنش می رسد که امام زمان(ع)، این رهبر نجات‌بخش انتهای تاریخ، چگونه می‌تواند بر جهان پیروز شود؟ در اینجا امام صادق(ع) یک توجیه بسیار عمیق و کاملاً جامعه‌شناسانه و تاریخی دارد که: «قدرت‌های ستمکار و قطب‌های جنایت و ظلم به قدری با هم خواهند جنگید که در نیرو و قدرت فرسوده می‌شوند و به قدری از درون، رو به فساد خواهند رفت که مقاومتشان را از دست می‌دهند و آنگاه شما از بیهوشی و خواب خرگوشی بیدار شده و چون مسلّح به نیروی ایمان و آگاهی هستید بر آن قدرت‌های از درون پوسیده و از برون فرسوده، پیروز می‌شوید.» و این پیروزی بر اساس منطق، عینیّت و سنّت‌های اجتماعی است، سنّت‌هایی که در اسلام و قوانین خداوند است، نه قوانین ماتریالیستی.
وقتی خداوند کاری را بخواهد، اسبابش را فراهم می‌کند ... من در اینجا معتقدم که تاریخ به طرف پیروزی جبری عدالت و نجات قطعی انسان‌ها و توده‌های ستمدیده و نابودی حتّی ظلم و ظالم می‌رود ... .




برچسب ها :

ما نيامده ايم که در گودال گناه فرو رويم. یاد خدا طنابي است که اگر انسان آن را بگيرد، از هر سقوطي نجات می یابد"يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا اذْکُرُوا اللَّهَ ذِکْراً کَثيراً". 




برچسب ها :

خاصیت نورانی قرآن

خداي سبحان، قرآن كريم را به عنوان نور به جهانيان شناسانده و چنين فرمود: ﴿يا أيّها الناس قد جاءكم برهانٌ من ربّكم و أنزلنا إليكم نوراً مبيناً﴾[1]؛ ﴿قد جاءكم من اللّه نور و كتاب مبين﴾.[2]

خاصيت نوراني بودن قرآن آن است كه هم معارف آن روشن و مصون از ابهام و تيرگي است و هم جوامع بشري را از هرگونه تاريكي اعتقاد يا تيرگي اخلاقي يا ابهام در شناخت يا سرگرداني در انتخابِ راه يا تحيّر در ترجيح هدف و مانند آن مي‏رهاند و به شبستان روشن صراط مستقيم و هدف راستينِ بهشتِ «عدن» مي‏رساند؛ ﴿كتاب أنزلناه إليك لتخرج الناس من الظلمات إلي النور﴾. [3]

تناسب تجلّي خداي سبحان در قرآن كريم، اقتضاي چنين سمتي را براي اين كتاب آسماني دارد؛ زيرا كلام مبدئي كه ﴿نور السموات و الأرض﴾[4] است، حتماً بايد روشن و روشنگر باشد.

بيان موجبات سعادت در قرآن

خداي سبحان، قرآن كريم را به عنوان تبيان همه چيز به انسانها شناسانده و چنين فرموده است: ﴿و نزّلنا عليك الكتاب تبياناً لكلّ شي‏ء و هديً و رحمةً و بشري للمسلمين﴾؛[5] يعني هر چيزي كه در تأمين سعادت انسان سهم مؤثر دارد، در اين كتاب الهي بيان شده است و اگر انجام كاري عامل فراهم نمودن سعادت بشر است، در آن آمده و اگر ارتكاب عملي مايهٴ شقاوت بشري مي‏گردد، پرهيز از آن به صورت يك دستور لازم در آن تعبيه شده است.

اشتمال قرآن بر همهٴ معارف و اخلاق و اعمال الهي و انساني به طور رمز يا ابهام يا معمّا و مانند آنها كه از قانون محاوره و اسلوب تعليم و تربيت جداست، نمي‏باشد؛ بلكه به طور روشن است؛ زيرا خداي سبحان از جامعيّت قرآن نسبت به همهٴ اصول اسلامي به عنوان «تبيان» ياد كرده است.

پس هيچ‏گونه كمبودي در اين كتاب نيست تا از خارج جبران شود؛ نه كمبود قانون و دستورهاي انساني و نه كمبود شناخت و معارف اسلامي و نه قصور در تبيين آنها؛ يعني هم از لحاظ محتوا و مضمون، بي‏نياز از مطالب بيگانه است و هم در تعليم و تفهيم آنها بياني رسا و لساني گويا دارد كه از زبان ديگران بي‏نياز و از قلم بيگانگان مستغني است؛ زيرا خاصيت «تبيان كل شي‏ء» بودن، همين است.

بهره مندي صاحبان قلب سالم از درک قرآن

خداي سبحان، ادراك معارف اين كتاب عظيم الهي را مخصوص كساني دانست كه داراي قلب‏اند و آن را مركز علم حقيقي مي‏داند و گروهي كه قلب خود را از دست داده‏اند يا آن را بيمار كرده‏اند، از فهم اسرار قرآني محروم‏اند. منظور از قلب در تعبيرهاي عربي يا عنوان دل در تعبيرهاي فارسي، همان روح مجرّد و لطيف الهي است كه خداوند به انسانها مرحمت نموده و استعداد دريافت هرگونه كمالي را داراست و تعلق به دنيا و هرگونه تبه‏كاري او را از اوج كمال يا لياقتِ تكامل اسقاط مي‏كند و پردهٴ ضخيمي جلوي آن مي‏آويزاند كه حقايق را نبيند و فقط به خاطرات نفساني و آرمان‏هاي شيطاني كه از قواي دروني يا وسوسه‏هاي شيطان سر بر مي‏آورند، مي‏نگرد و به تحقّق بخشيدن آنها مي‏كوشد.

چون انديشه و علم، يك وجود مجرد است، نيل به آن، نه در اختيار مغز مادّي است و نه در عهدهٴ قلب مادّي كه در تمام حيوانها وجود دارد؛ بلكه مخصوص روح مجرّد انساني است كه دستگاه مادّي مغز و مانند آن كارهاي فيزيكي و مقدمات مادّي آن را به عهده‏دارند و وجود متافيزيكي آن فقط به عهدهٴ روح مجرّد است.

گرچه بحث تفصيلي تجرّد روح و اينكه قلب كه در قرآن و حديث استعمال مي‏شود، همان روح مجرّد انساني است، به محل مناسب خود موكول مي‏شود، ولي برخي از شواهدي كه دلالت مي‏كند بر اينكه منظور از قلب، همان روح مجرّد است، نقل مي‏شود.

[1] ـ سورهٴ نساء، آيهٴ 174.

[2] ـ سورهٴ مائده، آيهٴ 15.

[3] ـ سورهٴ ابراهيم، آيهٴ 1.

[4] ـ سورهٴ نور، آيهٴ 35.

[5] ـ سورهٴ نحل، آيهٴ 89.




برچسب ها :




برچسب ها :

برای اینکه فـردایت مثل دیـروز نشود ، از امـروز بـهـترین بهره را بـبـر .

بهترین بهره از امروز ، تاسف برای دیروز نیست ؛ توبه از دیروز است .

فـرق تـأسف و تـوبـه این است که وقـتـی در توبه ، تأسـف می‌خوری

در آغوش گرم خدا هستی و او تو را نـوازش می‌ کند و برایت گذشته

را جبران می‌کند. 

امـا انـسـان در تـأسـف ، تـنـهـاسـت و هـیـچ کمکی به او نمی‌رسد .


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

اگر در اینجا پسر من حضور داشت و 6 بار من او را صدا بزنم که آقازاده با شما هستم و او در این 6 بار جواب من را ندهد،‌ شما نمی‌گویید، چه پسر بی‌ادبی!؟

حال اگر کسی که صدای اذان را بشنود ، دو بار حی علی الصلوة دو بار دیگر حی علی الفلاح و بار دیگر حی علی خیر العمل به او گفته شود و همچنان نسبت به اقامه نماز بی‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌اهمیت باشد ، این شخص بی‌ادب نیست !؟!

حجت‌ الاسلام قرائتی


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

امام صادق (ع) فرمود:

خواسته مردم در دنیای فانی چهار چیز است:

بی نیازی ، آسایش ، کمی غم و عزت

اما بی نیازی در قناعت است 

و هرکس آنرا در زیادی ثروت بجوید نخواهد یافت

و اما آسایش در سبکباری است

و هرکس به زیر بار سنگین رود روی آسایش نخواهد دید

و اما کمی غم در کم شغلی است

و هرکـس آنرا در پر شغلی بـجـویـد، نخواهد یافت

و اما عزت درفرمانبرداری آفریدگار است

و هرکس آنرا در فرمانبرداری آفریدگان بجوید نخواهد یافت 

منبع الخصال(شیخ صدوق) باب خصلتهای چهارگانه حدیث هفتم.


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

روزی دانشـجوی جوانی برای مشورت اومد و گفت: میخواهـم 

در دانشگاهمون کارفرهنگی بکنم، چه کار کنم بهتره؟


ازش پرسیدم: بلدی رخت و لباس بشویی؟


گفت: بله، بلدم! اما این چه ربطی به کارفرهنگی داره؟! مـن

میخوام کارفرهنگی کنم!


گفتم: حاضری لباس های هم اتاقیت رو توی خوابگاه بشویی؟


گفت: نه، کار سختیه. (بعد هم به شوخی ادامه داد) اینجا که

جبهه نیست تا ما از این جور ایثارگریا بکنیم..!


گفتم: جبهه نیست، ولـی هـم اتاقیت که آدم هست؟ تو برای

آدم بودن اون چقدر ارزش قائلی؟!


گفت: ممکنه بچهٔ خوبی نباشه!!


گفتم: اتفاقا چون ممکنه بچه خوبی نـبــاشه دارم این سـئوالو

می‌پرسم! آیـا قیمـت آدم بودنـش بـرای تـو اینقدر هـسـت که

اگه یک وقت پـیـش اومـد بتونی با آرامـش و لذت، لباسـش رو

بشویی و بـگی دارم لباس یک انسان رو می‌شویَم؟!


صادقانه گفت: نه، من اینجوری نیستم....


صمیمانه گفتم: اگه یه انسـان، حـتی اینقدر پیش تو اهـمیت

نداره، چرا میخای برای هدایتش کار فرهـنـگی بـکنی؟! به تو

چه ربطی داره که نگران بـهشـت و جـهـنم مردم باشی؟! تو

که آدمـا رو دوسـت نداری چـیـکار به سرنوشت شون داری؟!


کتاب انتظار عامیانه،عالمانه،عارفانه/ص۲۲


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

علامه حسن زاده آملی

اگر امر به معروف هم میخواهی بکنی خیلی آهسته...

مثل آینه باش...

آینه داد نمیزند یقه ات بد است...!

وقتـی روبــروی آینه می ایستی جیــغ نمی کشد بگوید

چــرا موی سرت اینجوری است...

خیلی سکوت محض است ، آهسته هیچ کس خبردار نیست ، 

جـز تـو و آیـنـه...


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

ﯾﮏ ﺑﺎﺭ ﯾﮏ ﻧﻔﺮ ﺩﺭ ﺣﺮﻡ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺿﺎ ( ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ) ﺑﻪ ﻣﻦ ﮔﻔﺖ: 

ﻣﻦ ﺭﺍ ﯾﮏ ﻧﺼﯿﺤﺘﯽ ﮐﻦ!

ﺑﺮﺩﻣﺶ ﺭﻭﺑﺮﻭﯼ ﺍﯾﻮﺍﻥ ﻃﻼ و ﮔﻔﺘﻢ : ﺑﺒﯿﻦ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﺭﺋﻮﻑ ﺍﺳﺖ،

ﺍﺯ ﺭﺃﻓﺖ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺎﻡ ﯾﮏ ﺫﺭﻩ ﺑﮕﯿﺮ ﻭ ﺑﺮﻭ ﺑﯿﺮﻭﻥ،

ﺣﯿﻒ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﺎﯾﯽ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﮕﻮﯾﯽ  ﺍﻟﺴّﻼﻡ ﻋﻠﯿﮏ ﺍﯾّﻬﺎ ﺍﻻﻣﺎﻡ ﺍﻟﺮﺋﻮﻑ 

ﺑﻌﺪ ﺑﺮﮔﺮﺩﯼ ﻭ ﺑﺪﺍﺧﻼﻕ ﺑﺎﺷﯽ.

ﺍﺳﺘﺎﺩ ﻓﺎﻃﻤﯽ ﻧﯿﺎ


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

متن دعا

وَ كَانَ مِنْ دُعَائِهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ فِي اللَّجَإِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى :
اللَّهُمَّ إِنْ تَشَأْ تَعْفُ عَنَّا فَبِفَضْلِكَ، وَ إِنْ تَشَأْ تُعَذِّبْنَا فَبِعَدْلِكَ فَسَهِّلْ لَنَا عَفْوَكَ بِمَنِّكَ، وَ أَجِرْنَا مِنْ عَذَابِكَ بِتَجَاوُزِكَ، فَإِنَّهُ لَا طَاقَةَ لَنَا بِعَدْلِكَ، وَ لَا نَجَاةَ لِأَحَدٍ مِنَّا دُونَ عَفْوِكَ يَا غَنِيَّ الْأَغْنِيَاءِ، هَا، نَحْنُ عِبَادُكَ بَيْنَ يَدَيْكَ، وَ أَنَا أَفْقَرُ الْفُقَرَاءِ إِلَيْكَ، فَاجْبُرْ فَاقَتَنَا بِوُسْعِكَ، وَ لَا تَقْطَعْ رَجَاءَنَا بِمَنْعِكَ، فَتَكُونَ قَدْ أَشْقَيْتَ مَنِ اسْتَسْعَدَ بِكَ، وَ حَرَمْتَ مَنِ اسْتَرْفَدَ فَضْلَكَ فَإِلَى مَنْ حِينَئِذٍ مُنْقَلَبُنَا عَنْكَ، وَ إِلَى أَيْنَ مَذْهَبُنَا عَنْ بَابِكَ، سُبْحَانَكَ نَحْنُ الْمُضْطَرُّونَ الَّذِينَ أَوْجَبْتَ إِجَابَتَهُمْ، وَ أَهْلُ السُّوءِ الَّذِينَ وَعَدْتَ الْكَشْفَ عَنْهُمْ وَ أَشْبَهُ الْأَشْيَاءِ بِمَشِيَّتِكَ، وَ أَوْلَى الْأُمُورِ بِكَ فِي عَظَمَتِكَ رَحْمَةُ مَنِ اسْتَرْحَمَكَ، وَ غَوْثُ مَنِ اسْتَغَاثَ بِكَ، فَارْحَمْ تَضَرُّعَنَا إِلَيْكَ، وَ أَغْنِنَا إِذْ طَرَحْنَا أَنْفُسَنَا بَيْنَ يَدَيْكَ اللَّهُمَّ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ شَمِتَ بِنَا إِذْ شَايَعْنَاهُ عَلَى مَعْصِيَتِكَ، فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ لَا تُشْمِتْهُ بِنَا بَعْدَ تَرْكِنَا إِيَّاهُ لَكَ، وَ رَغْبَتِنَا عَنْهُ إِلَيْكَ.

ترجمه دعا

نيايش آن حضرت در پناه بردن به خداي تعالي
خدايا، اگر اراده كني كه ما را بيامرزي. اين آمرزش نتيجه‌ي فضل توست، و اگر خواستِ تو كيفر دادنِ ما باشد، اين كيفر هم از عدالت توست.
بر ما منّت گذار و در كار بخشش خود سخت مگير. از گناهمان درگذر و ما را از عذاب خود رهايي ده كه ما را طاقت عدل تو نيست، و بي‌بخشايش تو هيچ يك از ما را اميدِ نجات نباشد.
اي بي‌نياز بي‌نيازان، اينك ما بندگانِ تو در پيشگاه توايم، و من از همه به تو محتاج‌ترم. پس به توانگريِ خويش. تهي‌دستي ما را چاره‌اي ساز و احسانِ خويش را از ما دريغ مدار آن گونه كه نوميد گرديم؛ كه اگر چنين كني، آن كس كه از تو نيك بختي خواسته، بدبخت شود، و آن كس كه از احسانِ تو چشم بخشش داشته، تهي دست مانَد.
با چنين حال نوميدي، پيش چه كسي رَويم و روي نياز به كدامين درگاه بريم؟ خدايا، تو منزّهي، و ما آن بيچارگانيم كه بر آوردن خواست ايشان را واجب كرده‌اي، و آن رنج ديدگانيم كه بر داشتن رنج ايشان را وعده فرموده‌اي.
خواستِ تو را سزاوارتر، و بزرگيِ تو را شايسته‌تر آن است كه بر خواستارِ رحمت خود، رحمت آوري، و آن كس را كه از تو ياري طلبد، فريادرس باشي. پس بر زاري و نياز ما رحمت آور، و اكنون كه خويشتن را بر آستانِ تو افكنده‌ايم، بي‌نيازمان فرما.
خدايا، آن دم كه از شيطان فرمانبري كرديم و از تو نافرماني، شيطان به شادي پرداخت. پس بر محمد و خاندانش درود فرست، و اينك كه ما او را براي خاطر تو رها كرده‌ايم و به سوي تو آمده‌ايم، ديگر به گناه كردن ما شاد مكن.




برچسب ها :

گر کسی می‌خواهد دانشمند شود، دنیا برای او به مثابه مدرسه است و اگر انسانی می‌خواهد سعادتمند شود، دنیا برای او مزرعه است، ولی اگر می‌خواهد به هر دو برسد، باید مزرعه و مدرسه بودن را، در کنار یکدیگر ببیند.
گر انسانی می‌خواهد در دنیا زندگی کند، ممکن است فقیه، اصولی، جامعه‌شناس، ادیب و یا مورخ شود، اما حکیم نخواهد شد، چون دنیا از مجموعه‌ای از اعتبارات تشکیل شده و با عناوین اعتباری تنها امور اعتباری نصیب او می‌شود، نه علوم تکوینی و حقیقی.

اگر انسان می‌خواهد حکیم شود، باید در زمین، زندگی کند و نه با دنیا، زیرا حکما، شب و روز و هر آنچه در این کره خاکی وجود دارد را، نشانه و دلیل بر حقانیت ذات اقدس ربوبیت می‌دانند؛ بنابراین اگر کسی می‌خواهد در مدرسه زندگی کند، باید با شمس و زمین و آسمان رابطه داشته باشد، تا بتواند حقیقت تکوین را درک کند.
نگاه به دنیا متفاوت است، یک زمانی انسان دنیا را تابلوی زیبایی می‌بیند، این دسته از انسان‌ها برای تماشای دنیا آمدند، یک زمانی انسان از دنیا عبرت می‌گیرد که این انسان‌ها از حوادث دنیا درس اخلاق می‌گیرند و دنیا برای آن‌ها مزرعه و مدرسه می‌شود، این گروه می‌خواهند از ظلم به نورانیت و عدل برسند، لذا دنیا برای آن‌ها معبر است نه مانع.
اگر کسی صحنه‌های عبرت آموز دنیا را می‌ببیند و تحولی در او ایجاد نمی‌شود، این فرد تماشاگر دنیا است نه عبرت آموز. بهرحال گاهی دنیا مدرسه عملی است، برای حکیم شدن و گاهی مدرسه است برای اخلاق پروری، این زندگی دنیوی اگر با عمل صالح همراه شد، می‌شود مزرعه و در غیر این صورت مانع رسیدن انسان به سعادت خواهد شد.

 




برچسب ها :

۱) کافرین

۲) منکران

۳) شکاکان

۴) مشرکان
 
پیامبر خدا (ص): نه شکّاکان و مشـرکان شـفـاعــت شوند و نه کافران

و منکران؛ بلکه شفاعت مخصوص مؤمنان یکتا پرست است.

میزان الحکمه ج۵ ص۵۸۷ به نقل از بحار الأنوار : ٨/۵٨/٧۵

۵) قدرتمند مستبد

۶) غالیان در دین

پیامبر خدا (ص): شفاعت من به دو کس نمی رسد: قدرتمند مستبد

و ستمگر و غلوّ کننده خارج شده از دین.

میزان الحکمه ج۵ ص۵۸۸ به نقل ازالخصال : ۶۳/۹۳

۷) ظالمان

پیامبر خدا (ص): شـفـاعت من درباره مرتکبانِ گناهان کبیره است،

به جز مشرکان و ستمگران .

میزان الحکمه ج۵ ص۵۸۸ به نقل از الخصال : ۳۵۵/۳۶

۸) سبک شمرندگان نماز

پیامبر خدا (ص): کسی که نماز را سبک بشمارد به شفاعت من 

دست نیابد، و به خدا سـوگـنـد که در کـنـار حـوض [کـوثر] بر من 

وارد نشود .

میزان الحکمه ج۵ ص۵۸۸

۹) کسانی که به شفاعت، ایمان ندارند

پیامبر خدا (ص): کسی که به شفاعت کردن من ایمان نداشته 

باشد، خداوند شفاعت مرا به او نرساند.

میزان الحکمه ج۵ ص ۵۸۷ به نقل از عیون أخبار الرِّضا : ١/١٣۶/٣۵

شرایط شفاعت شوندگان

 
کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

از حضرت امام جعفر صادق(ع) مروی است که فرمودند: «فکر آینه حسنات است و کفاره سیّئات و روشنی دلها و وسعت خلق و به وسیله آن می رسد آدمی به آنچه صلاح امر معاد است و حاصل می شود اطلاع بر عواقب امور و زیادتی در علم و آن خصلتی است که هیچ عبادتی مثل آن نیست.»


برگ درختان سبز در نظر هوشیار / هر ورقش دفتری است معرفت کردگار

در کتاب کاشف الاسرار داریم که پنج فکر است که آدم را ترقی می دهد. پنج تا فکر است که هر یک ساعتش ثواب 60 سال عبادت دارد. در وصف اباذر می فرمایند: «کانَ أکثرُ عِبادَةِ أبیذَرٍّ رحمه الله التَّفکُّرَ»؛ پنج تا فکر است انسان را ترقی می دهد. روزی یکی اش را صبح ها بعد از نماز شروع کنید.

خودت را بشناس

اول فکر در خدا شناسی: خودت را بشناس. خودت را که شناختی خدا را هم می شناسی. وقتی خودت را پیدا کردی، به مجرد اینکه فهمیدی که هستی، [خدا را هم می شناسی] لذا می گویند: «من عرف نفسه، فقد عرف ربّه». هر کس خودش را بشناسد. خدا را می شناسد. خودت را که شناختی دیگر خدا برایت معلوم می شود. همانطور که روح شما مجرد است...

 


من یک وقت خواب دیدم مرده‌ام روحم دارد دنبال جنازه‌ام می رود. من آنم که دنبال جنازه می‌رفت. این بدنم توی تابوت بود. ما خودمان غیر از این بدنمان است. این بدن ما مرکب است. همان طور که ما روح داریم. عالَم هم یک روحی دارد و مجرد است. و آن روح این عالم،
خداست. همان که این روح ما در همه اعضای بدن ما هست، نمی شود بگوییم در دستمان هست در پایمان نیست.

 

 

تمام بدن ما روح است. در تمام عالم هم خدا هست. در آسمان هست در دریا هم هست. یک جایی باشد که خدا نباشد نیست. تمام دنیا مثل این روح بدن ما که همه جای بدن ما هست. این عالم هم یک روحی دارد. طبیعت بی شعور نیست. طبیعت با شعور است. همین که روح ما کار می کند با روحمان دستمان جلو و عقب می آید، غذا می خوریم.

 


پس فکر اول در آثار خدا. این توحید مفضّل را بخرید. مال مرحوم مجلسی. فارسی هم هست. که حضرت فرمود: تفکر کن مفضّل در حیوانات. که این
پشه را چگونه خدا خلق کرده چیزی که چند وقت پیش شنیدم. الآن یک زن و شوهر که بخواهند ازدواج کنند باید بروند آزمایش خون. اگر خونشان به هم بخورد. اجازه ازدواج می دهند. آن وقت پشه می داند. من این جا خوابیده ام از آن دور می فهمد خون من به او می‌خورد یا نه. اگر بخورد مرا می زند، اگر نخورد نمی زند. لذا گاهی صبح که بیدار می شویم، خانواده می گوید: شب پشه ها نگذاشتند من بخوابم. من می گویم پیش من اصلا نیامده‌اند. معلوم می شود خون من به  پشه نمی خورد. خیلی عجیب است. این ها آیات الهی است.

 

 

هرچه که فیل دارد پشه هم دارد. پشه اضافه هم دارد. حالا زن و شوهر باید بروند آزمایش خون! پشه قبل از این که آزمایش خون برود، خودش آزمایش دارد. دستگاه دارد. همچین که دارد می آید، از دور می فهمد. یا مثلا پشه آنجا نشسته. شما می خواهی پشه را بکشی. این دست که می رود نزدیکش صدای دست را می شنود، چون دست صدا دارد، هوا را که جا به جا می کند صدا تولید می کند. دماغت می سوزد! تا می خواهی بکشی. او می رود قبلا صدای دست شما را شنیده است.

 


گناهت را بشناس

 

 

دوم: فکر در گناهانی که یک عمر کردم. نمی دانم خدا از من می گذرد یا نه بشینم فکر کنم. یک خوفی در من پیدا بشود. نمی‌دانم با این گناهانی که کردم خدا از من راضی است یا نه. در گناهانت فکر کن.گناهانت را هیچ وقت فراموش نکن. غیبت، دروغ، نگاه به نامحرم، ...

 


نعمت هایت را بشناس

 

 

سوم: به نعمت‌هایی که خدا بهت داده فکر کن. زن خوب، اولاد خوب، دین خوب، ولایت اهل بیت، شیعه مرتضی علی (ع) هستی. این ها همه نعمت‌های خداست. «إن تعدّو نعمت الله لاتحصوها». خیلی نعمت‌ها خدا به من داده که به دیگران نداده. آن رفیقم خانه ندارد، من دارم. او زن ندارد، من دارم. او زنش بد است، من زنم نماز شب خوان است.

 


همه چیز را خدا به ما داده. واقعا چیزهایی به ما داده که به دیگران نداده. گاهی وقت ها من در خیابان می بینم، کارگر دارد خاک می برد. من با خودم می‌گویم ما اگر جای این ها بودیم چه کار می کردیم. بعضی ها الآن در خاک ها می گردند یک تکّه مقوا پیدا کنن ببرند بفروشند. یک لقمه نان تهیه کنند. در بوی گند خاک ... به ما اگر صد هزار تومان هم بدهند این کار را می‌کنیم؟

 

 

برویم شب‌ها در خاک روبه‌ها بگردیم. یک قاشقی، چنگالی، یک مقوایی، یک نایلونی. از این راه نان می خوردند. خوب این را نگاه کن بگو من اگر جای این بودم چه می کردم. یا شوفر تریلی بودم زن بچه ام را نمی دیدم. هر ده شب یکبار. یک ماه یکبار. در بیابان ها خوابم ببرد. تصادف کنم. درباره همه نعمت هایی که داری بنشین یک روز فکر کن.

 


بهشت را بشناس

 

 

چهارم: فکر در آیات وعد. آیات وعد آیاتی است که در مورد بهشت است. «بشر الصابرین» بشارت بده به صابران، این هایی که داغ اولاد می بینند، ای پیغمبر به آنها برو مژده بده، بشارت بده: «الذین إذا أصابتهم مصیبة قالوا انّا لله و انّا الیه راجعون» هر کس  عمل صالح انجام دهد، وارد بهشت می شود، یک عالمه آیات داریم که راجع به بهشت است، به آن آیات وعد می گویند.

 


جهنم را بشناس

 

 

پنجم: فکر در آیات وعید. «وعید» آیات جهنّم است. یکی از آیاتش را بخوانم. «کلّما نضجت جلودهم بدّلنا جلوداً غیرها لیذوقو العذاب» وقتی پوست جهنّمی در جهنّم می سوزد ، خدا یک پوست دیگر به بدنش خلق می کند که دو مرتبه بسوزد ، باز می سوزد باز پوست دیگر خلق می کند که بسوزد، چون در جهنّم مرگ نیست.

 


نه در بهشت مرگ است نه در جهنّم. «وَإِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِیَ الْحَیَوَانُ». الْحَیَوَان یعنی حیات. عالم آخرت عالم حیات است. مرگ و میر دیگر آنجا نیست پس هرچه پوست جهنّمی می سوزد پوست دیگر جایگزینش می کنند. در این آیات آدم باید فکر کند ، گریه کند، بگوید خدایا اگر مرا ببرند جهنّم چه می شود، پوستم هی می سوزد دو مرتبه پوست جدید بدل می روید، «لیذوقوا العذاب»؟

آیت‌الله مجتهدی تهرانی

کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

نام های دروازه های بهشت عبارتند از:

1) دروازه ی اهل خوبی و معرفت

ـ پیامبر(ص)می فرمایند:

بهشت دروازه ای دارد به نام باب المعروف که جز اهل خوبی از آن 

وارد نمی شوند.[2]

2) دروازه ی صبر

3) دروازه ی شکر

4) دروازه ی بلا

5) دروازه ی اعظم

بلال حبشی از پیامبر (ص) نقل می کند که فرمودند: 

دروازه ی صبر، در کوچکی است که یک لنگه دارد. حـلقه ای ندارد و

از یاقوت سرخ است. 

دروازه ی شکر، دری است که دو لنگه دارد. فاصله ی میان دو لنگه

50 سال است و از یاقوت سفید است. 

دروازه ی بلا، دری است که یک لنگه دارد و از یاقوت زرد است. 

بلال پرسید: مگر دروازه ی بلا همان دروازه ی صبر نیست؟

پیامبر (ص)فرمودند: نه!

بلال عرض کرد: پس بلا چیست؟ 

فرمودند: مصیبت ها، دردها و بیماری ها.

بعد فرمودنـد: ایـن دروازه از یاقوت زرد است و یک لنگه دارد و چه

کم اند کسانی که از این در وارد می شوند. 

دروازه ی اعظم، مخصوص بندگان صالح و بندگان پارسا و خداخواه

است که با خداوند انس و الفت دارند و از آن وارد می شوند.[3]

6) دروازه ی روزه داران(ریّان):

ریّان، به معنی سیراب است که جز روزه داران از آن وارد نمی شوند.[4]

 

7) دروازه ی پیامبران، صالحان، صدّیقین، شهدا، شیعیان

و مسمانان است.

ـ از امیرالمؤمنین(ع) روایت داریم که می فرمایند: 

بهشت 8 دروازه دارد که از یکی پیامبران و صدّیقان وارد می شوند.

از یکی شهدا و صالحان وارد می شوند.

از پنج دروازه شیعیان وارد می شوند.

و از یک دروازه ی دیگر مسلمانانی که به وحدانیّت خدا ایمان دارند و

ذرّه ای با ما اهل بیت(ع) دشـمـنی نداشته و گـمراه نشده اند وارد 

می شوند.[5]

ـ پیامبر (ص) می فرمایند:

بهشت 8 دروازه دارد و هرکس که می خواهد وارد بهشت شود،

باید این خصوصیّات را دارا باشد:

1) اهل صدقه دادن 2) بخشندگی 3) خوش گویی و خوش اخلاقی

4) عدم آزار بندگان خدا. [6]

8 ) دروازه ی جهادگران 

ـ پیامبر (ص) فرمودند: 

همانا دروازه های بهشت در سایه ی شمشیرهاست و آن هایی که

در راه خدا جهاد کردند.[7]

ـ امیرالمؤمنین (ع)می فرمایند:

جـهـاد، دری از درهـای بـهـشت است که خـداوند آن را برای بندگان

خاصّش گشوده است.[8]


ـ از امام کاظم(ع)سؤال کردند:

این که می گویند امیرالمؤمنین(ع) دری از درهای بهشت است، 

یعنی چه؟

فرمودند: یعنی هرکس در خلق و خوی، ایمان و عمل خویش به آن

حضرت(ع) تأسّی کند، به بهشت وارد می شود.[9]


برگرفته از کتاب در محضر امیرالمؤمنین(ع) - جلد1

حجة الاسلام والمسلمین محمدرضا حاتم پوری کرمانی



1ـ خصال صدوق، ابواب الثمانیه.

2ـ میزان الحکمه، ج2، ص 807 ، قرب الاسناد، ص 120.

3ـ همان مدرک و بحارالانوار، ج8، ص116.

4ـ معانی الاخبار، ص409.

5ـ خصال صدوق، ص 408.

6ـ میزان الحکمه، ج2، ص 809ـ الدُور المنثور، ج1، ص597.

7ـ همان مدرک.

8ـ نهج البلاغه، خطبه ی 27.

9ـ اصول کافی، ج2، ص389.


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

مردی به نام مجاشع به محضر مبارک رسول اسلام (ص) عرضه داشت:


چگونه می توانم به معرفت حق برسم؟

پیامبر فرمودند: شناخت نفس.


پرسید: چگونه با حق موافق باشم؟

حضرت فرمودند: بامخالفت با نفس می توانی موافق حق باشی.


عرضه داشت: چگونه به رضایت حق برسم؟

فرمود: نفس خودت را ناراحت کن تا خدا از تو راضی شود.


پرسید: چگونه به وصال حق برسم؟

فرمود: از خودت هجرت کن تا به خدا برسی.


گفت: راه طاعت حق کدام است؟

فرمود: از نفس خودت نافرمانی کن و وقتی به تو دستور داد ، حرف او را گوش نکن و مخالفت کن.


گفت: چگونه به ذکر حق بپردازم؟

فرمود: نفس خودت را فراموش کن و به آن فکر نکن تا خدا را به یاد آوری.


پرسید: چگونه می توانم به حق نزدیک و مقرب شوم؟

فرمود: با دور شدن از نفس و انانیت.


فرمود: چگونه می توانم با حق انس بگیرم؟

فرمود: با وحشت از نفس (دشمن ترین دشمن انسان).


پرسید: همه این ها را چگونه به دست آورم؟

فرمود: از خدا علیه نفس خودت کمک بگیر.


بحار الأنوار: 67/ 72 باب 45 حدیث 23


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

یادم بده ،

یادم نره 

یادت کنم




برچسب ها :

ﻣﺮﺩﯼ ﺩﺭ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﺗﻮﺯﯾﻊ ﮔﻮﺷﺖ ﮐﺎﺭ ﻣﯽ ﮐﺮﺩ…

ﯾﮏ ﺭﻭﺯ ﮐﻪ ﺑﻪ تنهایی ﺑﺮﺍﯼ ﺳﺮﮐﺸﯽ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﻓـﺘـﻪ ﺑﻮﺩ

ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺑﺴﺘﻪ شد ﻭ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺩﺍﺧـﻞ ﺳـﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﮔﯿﺮ ﺍﻓـﺘﺎﺩ!!!

ﺁﺧﺮ ﻭﻗﺖ ﮐﺎﺭﯼ ﺑﻮﺩ …

ﺑﺎ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﻭ ﺷﺮﻭﻉ ﺑﻪ ﺟﯿـﻎ و ﺩﺍﺩ ﮐﺮﺩ ﺗﺎ ﺑﻠﮑﻪ ﮐـﺴـﯽ ﺻﺪﺍﯾـﺶ

ﺭﺍ ﺑﺸﻨﻮﺩ ﻭ ﻧﺠﺎﺗﺶ ﺑﺪﻫﺪ ﻭﻟﯽ ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻣﺘﻮﺟﻪ ﮔﯿﺮﺍﻓﺘﺎﺩﻧﺶ 

ﺩﺭﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﻧﺸﺪ... 

ﺑﻌﺪ ﺍﺯ 5 ﺳﺎﻋﺖ ، ﻣﺮﺩ ﺩﺭ ﺣﺎﻝ ﻣـﺮﮒ ﺑﻮﺩ ﮐﻪ نـگهبان ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ

ﺩﺭ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺭﺍ ﺑﺎﺯ ﮐﺮﺩﻩ ﻭ ﻣﺮﺩ ﺭﺍ ﻧـﺠﺎﺕ ﺩﺍﺩ …

ﺍﻭ ﺍﺯ ﻧـﮕﻬﺒﺎﻥ ﭘـﺮﺳـﯿـﺪ ﮐﻪ ﭼﻄﻮﺭ ﺷﺪ ﮐﻪ ﺑﻪ ﺳﺮﺩﺧﺎﻧﻪ ﺳﺮ ﺯد

ﻧﮕﻬﺒﺎﻥ ﺟﻮﺍﺏ ﺩﺍﺩ:

ﻣﻦ 35 ﺳﺎﻝ ﺍﺳﺖ ﺩﺭ ﺍﯾﻦ ﮐـﺎﺭﺧـﺎﻧﻪ ﮐـﺎﺭ ﻣـﯽ ﮐﻨﻢ ﻭ ﻫﺮ ﺭﻭﺯ

ﻫﺰﺍﺭﺍﻥ ﮐﺎﺭﮔﺮ ﺑﻪ ﮐـﺎﺭﺧﺎﻧﻪ ﻣﯽ ﺁﯾﻨﺪ ﻭ ﻣﯽ ﺭﻭﻧﺪ، ﻭﻟـﯽ ﺗﻮ ﯾﮑﯽ

ﺍﺯ ﻣﻌﺪﻭﺩ ﮐـﺎﺭﮔـﺮﻫـﺎﯾﯽ ﻫـﺴﺘﯽ ﮐﻪ ﻣﻮﻗﻊ ورود با مـن ﺳﻼﻡ

ﻭ ﺍﺣـﻮﺍﻟـﭙـﺮﺳﯽ ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻭ ﻣﻮﻗـﻊ ﺧـﺮﻭﺝ ﺍﺯ من خداحافظی

ﻣﯽ ﮐﻨﯽ ﻭ ﺑﻌﺪ ﺧﺎﺭﺝ ﻣﯽ ﺷﻮﯼ…ﺧـﯿـﻠﯽ ﺍﺯ ﮐـﺎﺭﮔـﺮﻫﺎ ﺑﺎ من

ﻃﻮﺭﯼ ﺭﻓﺘﺎﺭ ﻣﯽﮐﻨﻨﺪ ﮐﻪ ﺍﻧﮕﺎﺭ ﻧﯿﺴتم

ﺍﻣــﺮﻭﺯ ﻫـﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ روزهـای ﻗـﺒـﻞ ﺑـﻪ ﻣـﻦ ﺳـﻼﻡ ﮐـﺮﺩﯼ ﻭﻟـﯽ

ﺧـﺪﺍﺣـﺎﻓـﻈـﯽ ﮐﺮﺩﻥ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧـﺸﻨـﯿﺪم ، ﺑـﺮﺍﯼ ﻫـﻤـﯿـﻦ ﺗﺼـﻤﯿﻢ

ﮔﺮﻓﺘﻢ ﺑﺮﺍﯼ ﯾﺎﻓﺘﻦ ﺗﻮ ﺑﻪ ﮐﺎﺭﺧﺎﻧﻪ سری ﺑﺰﻧﻢ…

ﻣﻦ ﻣـﻨـﺘﻈﺮ ﺍﺣﻮﺍﻟﭙﺮﺳﯽ ﻫﺮ ﺭﻭﺯﻩ ﺗـﻮ ﻫﺴﺘﻢ ﺑﻪ ﺧﺎﻃﺮ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺍﺯ

ﻧﻈﺮ ﺗﻮ ، ﻣﻦ ﻫﻢ ﮐﺴﯽ ﻫﺴﺘﻢ ﻭ ﻭﺟﻮﺩ ﺩﺍﺭﻡ...


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :

دیدن مانند غذا خوردن است.

     هـر چـیـزی را بـبـیـنـی گـویـی آن را مـیل می کنی.

     خدا فرموده است انسان باید به طعام خود نگاه کند.

     یـعـنـی بـبـیـنـد چـه چـیـزی وارد روحـش مـی شـود.

     دیــدن ، عـبـور صـحـنـه هـا از مـقـابـل چــشــم مــا نـیـسـت.

     هـر چـیـزی را مـی بـیـنـیـم بـا هـمـه ی آلودگی ها و پاکی ها 

     وارد روح مـا مـی شـود  و بـه سـادگـی بـیـرون نـمـی رود.


کپی مطالب با ذکر صلوات آزاد است




برچسب ها :