از کارهاى زشت قوم لوط گلوله پرانى با کمان، و هسته انداختن به یکدیگر (و حتى در بعضى موارد شرط بندى مىکردند که هسته به هر کسى خورد با او عمل زشت انجام دهند) و آدامس جویدن در معابر عمومى (براى جذب افراد به خاطر شهوترانى).هم چنین لباسهاى فاخر بلند مىپوشیدند و دکمههاى کت و پیراهنشان را مىگشودند(1) از جمله از کارهاى آنها این بود که راهها را براى زشتکارى مىبستند و آشکارا در معرض دید مردم، منکرات را انجام مىدادند و تفسیر آیه 29 عنکبوت:«وَ تَأْتُونَ فِى نادِیکُمُ الْمُنْکَرَ؛ آمده: با یکدیگر در ملأ عام کارهاى رکیک و زشت انجام مىدادند.(2)و در بعضى از تفاسیر، کلمه «منکر» به هسته انداختن آنها تفسیر شده که آن هم به خاطر هوسهایشان بود.(3)از آیات قرآن از جمله از آیه 28 سوره عنکبوت استفاده مىشود، که زشتکارى قوم لوط به گونهاى زننده بود که در میان هیچ قوم و ملتى سابقه نداشت. چنان که لوط به آنها گفت:«إِنَّکُمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَة ما سَبَقَکُمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِینَ؛ شما کار بسیار زشتى انجام مىدهید که احدى از مردم جهان، قبل از شما آنها را انجام نداده است.»به این ترتیب آنها چون بنیانگذار این فساد بودند، بار گناه کسانى را که در آینده از آنها پیروى مىکنند نیز به دوش خواهند کشید، بىآنکه از گناه آنان چیزى کم شود.حضرت لوط هر چه آنها را نصیحت کرد، در دل آن آلودگان و منحرفان اثر ننموده، پاسخ آنها به حضرت لوط این بود که:«اِئْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کُنْتَ مِنَ الصَّادِقِینَ؛ اگر راستى مىگویى عذاب خدا را براى ما بیاور».(4)لجاجت و هوسبازى آنها تا این حد بود، و سرانجام حضرت لوط با قلبى آکنده از اندوه گفت: «پروردگارا مرا بر این قوممفسد، پیروز گردان».(5)نکته قابل توجه این که در حالات قوم لوط نوشتهاند یکى از عوامل اصلى آلودگى آنها به گناه زشت لواط این بود که آنها مردم بخیلى بودند و چون شهرهاى آنها بر سر راه کاروانهاى شام قرار داشت، آنها با انجام این عمل، نسبت به بعضى از عابرین و مهمانانشان، مىخواستند آنها را از شهرهاى خود دور سازند، ولى کم کم این عمل زشت در میان خودشان نیز رایج گردید.(6)پیامبر - صلّى الله علیه و آله - در مسجد مردى را دید به طرف کسى هسته انداخت، فرمود: «او مشمول لعنت است تا آن هسته به زمین بیفتد» سپس فرمود: هسته انداختن از شیوههاى قوم لوط است آن گاه آیه فوق (29 - عنکبوت) را خواند(7) آرى وفور نعمت شامات که فرسخ در فرسخ پر از درختهاى میوهدار بود و آن چنان درختها در میان هم رفته بودند که شعاع آفتاب به زمین نمىرسید، به جاى این که آنها را شاکر خدا کند و به راه خداوند روند، این چنین غرق در آلودگى شده بودند تا آن جا که کسى جرأت نداشت که از شهرهایشان عبور کند، چرا که اموال او را غارت مىکردند، و او را به آلودگى جنسى مىکشاندند.حضرت لوط تا آن حد، مظلوم و تنها بود که حتى نزدیکترین فرد نسبت به او که مىبایست رازدار و حافظ اسرار و همکارى صدیق و صمیمى براى او باشد، و او را در هدفش کمک کند، نه تنها او را یارى نمىکرد بلکه به مخالفت با او اقدام مىکرد و با نشانههایى به مخالفان یارى مىنمود.(9)
موضعگیرى زشت و مغرورانه قوم لوط در برابر حضرت لوط - علیه السلام -
لوط سى سال در میان قوم خود همچون کوه ایستاد و در برابر آنها قیام کرد، و مکرّر و هر روز آنها را با نصیحت و پند و استدلال و ترساندن از عذاب خدا، به سوى حق راهنمایى مىنمود و حجّت را بر آنها تمام مىکرد. لوط - علیه السلام - هم چون استادش ابراهیم - علیه السلام - مردى سخى و بزرگوار و مهمان نواز بود، هر کس بر او وارد مىشد با کمال احترام از او پذیرایى مىکرد.
اما قوم او غرق در انحرافات و آلودگىها بود، در مجالس عمومى با ساز و آواز و رقص و عریان، در هم مخلوط مىشدند و زشتکارى را به جایى رساندند که پیامبر اسلام - صلّى الله علیه و آله - فرمود: «زمین گریه کرد تا حدى که اشکش به آسمان رسید و آسمان گریه کرد تا حدّى که اشکش به عرش رسید، آن گاه خداوند به آسمان فرمان داد که آنها را سنگباران کند (که شرحش خواهد آمد). (10)
دعوت پیاپى لوط - علیه السلام - و لجاجت قوم
حضرت لوط - علیه السلام - براى هدایت قوم خود، بسیار زحمت کشید و رنج برد و از هر راهى وارد شد، ولى آن قوم هم چنان بر سرکشى و لجاجت خود مىافزودند، براى روشن شدن این مطلب، نظر شما را به ترجمه آیه 160 تا 175 سوره انبیاء جلب مىکنیم:«هنگامى که برادرشان لوط - علیه السلام - به آنها گفت: آیا پرهیزکارى را پیشه خود نمىسازید؟ من براى شما رسول امینى هستم. تقواى الهى پیشه کنید و از من پیروى نمایید من از شما پاداشى نمىخواهم، پاداش من نزد پروردگار جهانیان است.آیا در میان جهانیان، شما به سراغ همجنس مىروید (چه کار زشتى؟!) و همسرانى را که خدا براى شما آفریده است رها مىکنید، راستى شما قوم تجاوزگرى هستید.قوم لوط در پاسخ گفتند:اى لوط اگر از این گفتار دورى نکنى، از اخراج شوندگان خواهى بود. (تو را از این سرزمین تبعید مىکنیم)لوط گفت: من (به هر حال) دشمن شما هستم.پروردگارا من و خاندانم را از آن چه اینها انجام مىدهند، رهایى بخش. ما او و خانواده مؤمنش را نجات دادیم جز پیر زنى که در میان آن گروه باقى ماند (این پیرزن همسر لوط بود که از نظر عقیده و مذهب با قوم گمراه بود و هرگز به لوط ایمان نیاورد) سپس دیگران را هلاک کردیم و بارانى (از سنگ) بر آنها فرو فرستادیم، چه باران بدى بود این باران انذار شدگان.در این ماجرا (ى قوم لوط و سرنوشت شوم آنها) آیتى است اما اکثر آنها ایمان نیاوردند و پروردگار تو عزیز و رحیم است.»
گفتگوى مأموران عذاب با حضرت لوط - علیه السلام -
سرانجام مأموران عذاب به صورت بشر، از حضور ابراهیم خارج شده و به حضور لوط وارد شدند، لوط جوانان زیبایى را دید و در این موقع مشغول آبیارى زراعتش بود، به آنها گفت: شما کیستید؟آنها گفتند: ما مسافر راه هستیم امشب مایلیم مهمان تو باشیم.لوط، با توجه به قوم منحرف و زشتکارش از یک سو، و ورود جوانان زیبا از سوى دیگر، در فشار روحى قرار گرفت، که چه کند، اگر این جوانان را مهمان کند ترس آبروریزى است، این فکر چنان او را ناراحت کرد که به خود گفت:«هذا یومٌ عَصیبٌ؛ امروز روز سخت و وحشتناکى است».(13)اما لوطِ مهمان نواز چارهاى جز این نداشت که مهمانان را به خانه خود ببرد، آنها را به سوى خانهاش راهنمایى کرد ولى براى این که آنها را از ماجرا با خبر کرده باشد، در وسط راه چند بار به آنها گفت: این شهر مردم زشتکار و منحرفى دارد، تا اگر مهمانها توانایى مقابله دارند، حساب کار خود را کرده باشند.در بعضى از روایات آمده: لوط آن قدر مهمانهاى خود را معطّل کرد تا شب فرا رسید، شاید در تاریکى دور از چشم آن قوم شرور و آلوده بتواند با حفظ آبرو از آنان پذیرایى کند.(14)به هر حال مهمانان وارد خانه لوط شدند، همسر لوط بر پشت بام رفت و آتش روشن کرد، قوم شرور فهمیدند که امشب در خانه لوط چند نفر به مهمانى آمدهاند. و از هر سو به سرعت به سوى خانه لوط - علیه السلام - هجوم آوردند.(15)
گفتگوى لوط - علیه السلام - با قوم تبهکار
وقتى که قوم شرور، به درِ خانه لوط - علیه السلام - رسیدند به لوط گفتند: آیا ما تو را از جا دادن مردم نقاط دیگر منع نکردیم؟
لوط - علیه السلام - که هوى و هوس آنها را مىدانست، سخن از ازدواج (که امرى طبیعى براى ارضاى غریزه جنسى و بقاى نسل است) به میان آورد و فرمود: «اینها دختران منند، براى شما پاکیزهترند» (با آنها ازدواج کنید و از عمل شنیع لواط دورى کنید) از خدا بترسید و مرا در میان مهمانهایم، رسوا نکنید.«أَ لَیسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ؛ آیا در میان شما یک نفر داراى رشد و غیرت نیست؟»(16)آنها در پاسخ گفتند: تو که مىدانى ما حق (و میلى) در دختران تو نداریم و خوب مىدانى ما چه مىخواهیم.وقتى که حضرت لوط از آن قوم اصلاح ناپذیر، مأیوس شد، گفت: «کاش داراى نیرو یا تکیه گاه و پشتیبان محکمى بودم»(17) (آنگاه مىدانستم با شما پست فطرتان چه کنم؟!)آرى لوط در این هنگام از غربت و بىکسى خود یاد کرد و گفت: اگر نیرویى مىداشتم چنین خوار و گرفتار شما نمىشدم و در برابر تعدّى و گزند شما دفاع مىکردم و در مقابل فشار شما مقاومت مىنمودم.عجبا حتى یک مردم سالم و غیرتمند نبود که به پشتیبانى از لوط برخیزد، و تعبیر به «أَ لَیسَ مِنْکُمْ رَجُلٌ رَشِیدٌ؛ آیا در میان شما یک مرد رشید نیست؟»حاکى است که اگر یک انسان عاقل و فهمیده و متعهد در میان شما بود، کار شما به افتضاح و رسوایى نمىکشید.
چگونگى عذاب وحشت بار قوم لوط - علیه السلام -
از آن جا که قوم سرکش لوط، فساد را از حدّ گذراندند، و به جاى پذیرش راهنمایىها و نصیحتهاى حضرت لوط، او را تهدید به تبعید کردند، و سالها بر این وضع نکبت بار ادامه دادند و درست به عکس فرمان خدا همه چیز را وارونه نمودند، خداوند نیز مجازات آنها را به تناسب کارهاى وارونه آنها، وارونه کردن زمین قرار داد و به جاى آب باران، آنها را سنگباران کرد، اینک اصل ماجرا را بشنوید:وقتى که مهمانان (فرشتگان به صورت جوانان زیبا) در خانه لوط - علیه السلام - بودند، لوط - علیه السلام - از یکى از آن جوانان پرسید کیستى؟ او گفت: من جبرئیل هستم، لوط گفت: چه مأموریتى دارى؟ جبرئیل گفت: مأموریت هلاکت قوم را دارم، لوط گفت: همین الآن؟جبرئیل گفت:«أَ لَیسَ الصُّبْحُ بِقَرِیبٍ؛ آیا صبح نزدیک نیست؟»(20)معلوم شد که لحظه هلاکت در پایان شب، صورت مىگیرد.در این هنگام قوم شرور و زشتکار سر رسیدند، و در خانه لوط را شکستند و وارد خانه شدند، جبرئیل با پر خود محکم بر صورتشان زد، به طورى که چشمشان محو و نابینا شد. (21)وقتى آنها چنین دیدند دریافتند که عذاب (همان عذابى که مکرر لوط به آنها وعده داده بود) فرا رسیده است.جبرئیل به لوط گفت: تو با افراد خانوادهات شبانه (دور از دید مردم) از شهر بیرون برو جز همسرت که او باید در شهر بماند و جزء عذاب شدگان است.(22)دانشمندى در میان قوم لوط بود، به آنها گفت: عذاب فرا رسیده، نگذارید لوط و خانوادهاش از شهر بیرون روند، چرا که تا او در میان شما است، عذاب نخواهد آمد، آنها خانه لوط را محاصره کردند تا نگذارند لوط از خانه بیرون رود، ولى جبرئیل ستونى از نور را در جلو لوط قرار داد و به او گفت: در میان نور بیا، کسى متوجه نخواهد شد، لوط و خانوادهاش به این ترتیب از درون نور، از شهر بیرون رفتند، همسر گناهکار لوط از جریان مطّلع شد، خداوند سنگى به سوى او فرستاد، و او هماندم به هلاکت رسید، وقتى که طلوع فجر شد، چهار فرشته هر یک در یک ناحیه شهر قرار گرفتند، و آن سرزمین را تا هفت طبقهاش جدا کردند و به سوى آسمان بردند. به طورى آن سرزمین نزدیک آسمان شد که اهل آسمان صداى سگها و خروسهاى شهر آنها را مىشنیدند.
سپس آن سرزمین را بر سر قوم شرور لوط وارونه کردند، و پس از آن سنگهایى از سجّیل (گلهاى متحجّر متراکم) که نزد پروردگار نشاندار بود، آنها را نشانه گرفت و بر آنها بارید، و به این ترتیب شهرشان واژگون شد و خودشان با بدترین وضعى، تار و مار و متلاشى گشتند.(23)
در قرآن در آیه 70 سوره توبه مىخوانیم:
«أَ لَمْ یأْتِهِمْ نَبَأ الَّذِینَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِیمَ وَ أَصْحابِ مَدْینَ وَ الْمُؤْتَفِکاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَیناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِیظْلِمَهُمْ وَ لکِنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ یظْلِمُونَ؛ آیا خبر کسانى که پیش از منافقان دو رو بودند، به آنان نرسیده، قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهیم و اصحاب مدین (قوم شعیب) و شهرهاى زیر و رو شده (قوم لوط) که پیامبرانشان با دلایل روشن به سوى آنها آمدند (ولى به دعوت پیامبران اعتنا نکردند) خداوند به آنها ستم نکرد، اما خودشان بر خویش ستم مىکردند (همه آنان با اختیار خود به هلاکت رسیدند، قوم نوح با طوفان و غرق شدن، قوم عاد (قوم هود) با طوفانهاى تند، قوم ثمود (قوم صالح) با زلزله و صاعقه، قوم ابراهیم با نابودى نعمت و هلاکت نمرودیان، و قوم مدین (قوم شعیب) به وسیله ابر آتشبار، و قوم لوط با واژگونى شهرها و سنگباران نابود شدند.)(24)منظور از «مؤتفکات» (شهرهاى زیر و رو شده) شهرهاى قوم لوط - علیه السلام - است که به گفته بعضى چهار شهر بودند، به نامهاى: سدوم، عامورا، دوما و صبوایم، و بزرگتر از همه، سدوم بود که حضرت لوط - علیه السلام - در آن سکونت داشت.(25)و از محدّث معروف، مسعودى نقل شده: خداوند حضرت لوط - علیه السلام - را به پنج شهر اعزام نمود که عبارتند از: سدوم، عموراء، ادوما، صاعورا و صابورا.(26)
درس عبرت
قرآن در آیه 83 سوره هود، پس از بیان عذاب سخت قوم لوط مىفرماید:«وَ ما هِى مِنَ الظَّالِمِینَ مِنْ اُمَّتِکَ بِبَعِیدٍ؛ اى محمد این گونه عذابها بر ظالمانِ از امّت تو دور نیست.»(27)و در سوره قمر (که از آیه 34 تا 41 آن مربوط به عذاب قوم لوط است) در آیه 40 مىخوانیم:«وَ لَقَدْ یسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکْرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکِرٍ؛ ما قرآن را با بیان آسان و روشن براى یادآورى و تذکّر (غافلان) قرار دادیم، آیا پند گیرندهاى هست؟!»از دو آیه فوق و از آیات دیگر به روشنى در مىیابیم که هدف از ذکر داستان قوم لوط، درس عبرت گرفتن، و خوف از خدا و دورى از گناه، و اندیشیدن درباره عواقب گناه و عذاب الهى در دنیا و آخرت است.آیه نخست (83 - هود) صریحاً اعلام مىدارد این گونه عذابها براى ستمگران در هر امتى دور نیست، یعنى اگر ما در هر بُعدى ستم کنیم، و راه طغیان و ظلم را بپیماییم سرانجام کار ما عذاب سخت الهى خواهد بود.پس باید عبرت گرفت، و تا مهلت و فرصت است، خودسازى کرد، و با آب توبه حقیقى آلودگىهاى گناهان سابق را شست.
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها :