گر معرفت به خود پیدا کردیم، ارزش خود را میفهیم، در این صورت میفهیم که ما امین هستیم نه مالک؛ ولی در این عرصه برخی دچار اشتباه شدهاند؛ اشتباه دسته اول این بود که بین جانشینی خدا و جایگزینی خدا فرقی نگذاشتهاند، یعنی اینکه آنها بین خلیفه بودن و اومانیسم فرقی نگذاشتهاند.
ما به آنها ستم نکردیم، بلکه آنها به خود ظلم روا داشتند»، به معنای این است که در درون و نهان انسان یک حقیقتی است که ما نسبت به آن امین و امانتدار میباشیم نه مالک آن و وظیفه ما حفظ و حراست از آن است. در واقع خداوند این نعمت را به انسان عنایت کرده تا با رهنمود گرفتن درونی، به سمت او حرکت و به آن عمل کند و با عمل کردن به آن به شکوفایی برسد.
بشر در درون خود امانتی دارد که اگر با آن بد رفتاری کند به او ظلم کرده است. در نهادِ آدم و در درونِ او، یک حقیقت فرشته منشی قرار داده شده که انسان امانتدار آن هست نه مالک آن.
انسان وظیفهای در قبال آن راهنما و چراغ و رهبر دارد و آن این است که حرف او را گوش کند. این فطرت، چراغ و راهنما را خدای متعال در دورن آدم به امانت گذاشته تا در سایه او راه برود، در سایه او از مسیرهای خطرناک عبور کند. اگر انسان با وجود این راهنما به بیراهه برود و حرف رهبر دورن خود را گوش نکند و در مواظبت از آن تلاش نکند به تعبیر قرآن کریم به خود ظلم کرده و چراغ هدایت را خاموش نموده است.
نظرات شما عزیزان:
برچسب ها :